dr moradiگروه جامعه‌شناسی تاریخی انجمن جامعه‌شناسی ایران روز یکشنبه 31 شهریور 92، نشستی با عنوان "مکتب آنال بین جامعه‌شناسی تاریخی و انسان شناسی تاریخی" برگزار کرد که در آن دکتر محمد علی مرادی به سخنرانی پرداخت. 

دراین جلسه دکتر مرادی نخست به چالش‌هائی که جامعه‌شناسی تاریخی با آنها روبرو است پرداخته و ادامه داد: "جامعه‌شناسی تاریخی در سرآغاز خود در درگیری با جامعه‌شناسی پوزیتویستی که در سنت فرانسوی از طریق اگوست کنت و دورکیم  ایجاد شده بود ، قرار داشت و در مرحله دوم با فلسفه تاریخ در چالش بود. اصطلاح جامعه‌شناسی تاریخی نیز بدین صورت می‌تواند درست باشد، چرا که به وجهی از تاریخ و تاریخی بودن توجه می‌کند که در چارچوب فلسفه تاریخ نمی‌گنجد و گرنه هم اگوست کنت و هم دورکیم به امر تاریخ بی توجه نبودند اما نوعی خاص به تاریخ می‌پرداختند که بیشتر در چارچوب فلسفه تاریخ قرار می‌گرفت. هنگامی که هابس بمثابه بنیانگذارعلوم اجتماعی نوین نحوه نگرش خود را به طبیعت متاثر از گالیله تغییر داد و کوشید طبیعت را با اسلوب حساب مورد تحلیل قرار دهد و هم زمان این درک از طبیعت را طرح کرد و جامعه را نیز ذیل مفهوم طبیعت تعریف کرد، علوم جامعه اجتماعی جدید متولد شد. از این رو مدل فیزیک و ریاضی در قلمرو جامعه بسط یافت و در بستر چنین دیدگاهی بود که اگوست کنت جامعه‌شناسی را بنیانگذاری کرد. درواقع او می‌خواست فیزیک اجتماع را بنیانگذاری کند.

کنت سه مفهوم کلیدی قانون، پیشرفت و تجربه که از علوم طبیعی برآمده بود را به جامعه تسری داد. هگل هم در بستر فلسفه تاریخ در یک سنت پیچیده اندیشه‌های فیوره، بوسوئه، کندرسه و تورگو، کانت و فیشته بسط داد و فلسفه تاریخ را در دستگاه مفاهیم خود طراحی کرد با مسائلی که در بازل اتفاق افتاد و نیچه و بوکارت و دیلتای مطرح کردند، بحران فلسفه تاریخ فرارسید و انسان‌شناسی جدید تولد یافت اما جامعه‌شناسی با اتکا به اصول خود برخی از نقدهای مکتب بازل را پذیرفت. اما کوشید خود را بمثابه یک علم بازسازی کند و از انحلال خود در انسان‌شناسی جلوگیری کند. اما اگر بخواهیم تاریخ انسان‌شناسی را بطور بسیار اجمالی بیان کنیم می‌توان سه دوره جدی را مشاهده کرد:

  • دوره اول با انسان‌شناسی اوگوستین آغاز شد که انسان در نسبت با خدا تعربف می‌شود.
  • دوره دوم با کانت آغاز و با هگل به اوج رسید که گونه‌ای اومانیسم و انسان مرکزی است.
  • دوره سوم و جدید انسان‌شناسی نیچه، بوکارت و دیلتای است که واجد ویژگی‌های خاص است.

کانت کتابی دارد بنام "انسان‌شناسی" که آنرا در پاسخ به پرسش‌اش که انسان چیست، نوشته است. او می‌کوشد انسان‌شناسی خود را صورت بندی کند. میشل فوکو درتداوم سنت نیچه ودیلتای، هایدگراین کتاب کانت را با نوشتن کتاب «مقدمه‌ای بر انسان‌شناسی» مورد نقد قرار داده است، از این رو قرار دادن میشل فوکو در جامعه‌شناسی تاریخی امری است که  مورد تردید جدی است. اگر کسی بخواهد خوانشی از زاویه جامعه‌شناسی تاریخی از فوکو  صورت دهد باید تمهیداتی را فراهم آورد و گرنه به آشوب حوزه دانش بیشتر دامان می‌زند، آشوبی که مهمترین ویژگی نظام اکادمیک ماست که هیچ مباحثی در مبانی صورت نمی‌گیرد و هر بحثی بدون فراهم آمدن مقدمات به فضای فکری ما سرازیر می‌شود. دیلتای هم علیرغم تفسیرسنت انگلوساکسون که او را بیشتر روانشناسانه تفسیر می‌کنند بیشتر انسان‌شناس جدید است. پس باید به تنش فلسفه تاریخی و انسان‌شناسی توجه کرد یعنی به چالش نیچه و هگل.

جامعه‌شناسی تاریخی نقدهای مکتب بازل را برگرفت اما در سنت هگلی ماند. از این رو جامعه‌شناسی نقدی بنیادین بر سنت هگلی نیست بلکه هنوز در سنت سوژه است، پس به تغیر جهان می‌اندیشد و می کوشد نظم اجتماعی پدید آورد و این نظم اجتماعی راکه گونه‌ای برساخت است تحقق  دهد، جامعه‌شناسی تاریخی اگرچه اندیشه پیشرفت و قانونمندی جهانی را که در سنت پوزتیویستی است، را نقد می‌کند اما هنوز به یافتن گونه‌ای قانونمندی اجتماعی در بستر تاریخ با اتکا به متد باور دارد. جامعه‌شناسی متکی است به واحد جامعه بدین معنا که جامعه واحد حقیقی است و نه اعتباری، اما انسان‌شناسی نقدی بنیادین و رادیکال بر هگل است، بجای سوژه یا روح  به هستی. جامعه‌شناسی تاریخی  متکی براصل متافیزیکی است حال آنکه انسان‌شناسی گذار از متافیزیک را هدف گذاری کرده است. از اینرو بر اصلی استوار نیست، انسان‌شناسی به روش و یافتن قانونمندی عام در جامعه و تاریخ باور ندارد لذا متکی بر مورد تکینه است Singular .

با این مقدمات که چیده شد انسان‌شناسی تاریخی گونه‌ای در- جهان – بودن است. اکنون می‌توان دو چهره مهم مکتب آنال را بررسی کرد. این دو چهره مارک بلوخ و برودل اند که مارک بلوخ در کتاب فئودالیسم و برودل در سرمایه داری و حیات مادی می‌کوشند دو دوره تاریخی را مورد توجه قرار دهند و خوشبختانه به فارسی نیز ترجمه شده است. اما آنچنان مورد استقبال واقع نشده است و می‌توان به این تز رسید که مارک بلوخ در سنت جامعه‌شناسی تاریخی است و برودل در انسان‌شناسی تاریخی است. پرداختن به جرئیات بیشتراین تز نیاز به دست کم یک دوره درست گفتار دارد که امیدارم در آینده بتوانم به آن بپردازم و یا در چارچوب مقاله یا کتابی آنرا تشریح کنم.

در ادامه جلسه  سوالاتی مطرح شد. یکی از سوالات تفاوت بین جامعه‌شناسی تاریخی بلوخ وانسان شناسی برودل بود. دکتر مرادی در پاسخ به این سوال گفت: بلوخ دغدغه سوژه دارد و جامعه‌شناسی تاریخی خود را بر بنیادهای سوژه ای مطرح می‌کند. اما برودل فارغ از سوژه به حوزه های دیگر می‌پردازد. بطور کلی سوژه متکی به اندیشه است. درجامعه‌شناسی سوژه کنشگر است. اما انسان‌شناسی برپایه هستی شناسی وبودن درجهان است.

سوال دیگری که مطرح شد این بود که راهبرد فکری برای متکی شدن برتجربه زیسته تاریخی ایران چیست؟ دکتر مرادی گفت: نوشتن تجربه هرفرد. باید کار را براساس این تجربه ها پیش برد.

لازم به ذکر است سلسله سخنرانی‌های علمی پیرامون جامعه‌شناسی تاریخی در ایران با هدف ترویج رویکرد جامعه‌شناسی تاریخی و نیز تقویت فعالیت‌های علمی میان رشته‌ای، با همکاری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، انجمن ایرانی تاریخ و پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار می‌شود