گروه علمی- تخصصی جامعه‌شناسی دین انجمن جامعه‌شناسی ایران، روز بیست و چهارم دی ماه 87، نشستی را با حضور دکتر بهزاد حمیدیه، تحت عنوان دین و مفهوم کندالیزاسیون برگزار کرد. دکتر حمیدیه در این نشست، به تحولات دین در دنیای معاصر پرداخت. آنچه در ادامه می‌خوانید، گزارشی از سخنرانی اوست.

حمیدیه در ابتدای سخنانش گفت: تعبیر دقیق‌تر تحولات دین در جامعه معاصر، این است که بدانیم چه تحولی در نوع نگرش انسان‌ها نسبت به دین و اجزای آن، از قبیل عقاید، باورها، مناسک و شعائر شکل گرفته و این تحول در چه قالبی قابل تحلیل است. من از اصطلاح "پارادایم" برای این تحول بینشی استفاده کرده‌ام و از "پارادایم کندالیزه" صحبت خواهم کرد.

وی ادامه داد: از دهه 1970 به بعد که نویسندگان فرانسوی از آن به عنوان دوره پست مدرن تعبیر می‌کنند، تحول چشمگیری در پارادایم و رویکرد دینداری انسان‌ها نسبت به دین و مولفه‌های دینی صورت گرفته است. در سال 2002، پائول هیلاس، استاد دین و مدرنیته و خانم لیندا وود هد، جامعه‌شناس دین یک کار پژوهشی در شهر کندال، در شمال غربی انگلستان انجام دادند. این پژوهش به شیوه پرسشنامه و مصاحبه انجام شد.

بهزاد حمیدیه سپس به سه محور از نتایج حاصل از این پژوهش پرداخت و گفت: نخستین محور در نتیجه حاصل از این پژوهش، رشد 300 درصدی حوزه کل‌گرا و یا معنویت‌گرایی است. این رشد 300 درصدی با توجه به رشد 4/11 درصدی جمعیت دردهه 1990 نکته قابل توجهی است.

وی افزود: حوزه کل‌گرا اشاره به تفاوت جسم و روح انسان و شکوفایی و ارتقاء همه بخش‌های بدن دارد و یک حقیقت ژرف را در انسان به تحقق می‌رساند. این حوزه بسیار متنوع است و موارد زیادی را از قبیل ورزش‌های جسمی مثل یوگا یا مسائل سطحی‌تری مثل چای‌های انرژی‌زا و معنویت را شامل می‌شود. معنویت در اینجا به معنای حالت، وضعیت یا کیفیتی انسانی است که ناشی از ارتباط شخصی آزادانه و بالاختیار با نیرویی غایی تجربه می‌شود. نیرویی که به فرد خشیت، قدرت باطنی و معنایابی غایی می‌بخشد. این تحقیق نشان می‌دهد در شهر کندال شرکت در باشگاه‌ها و کارهای گروهی در حوزه کل‌گرا 300 درصد افزایش یافته بود.

حمیدیه خودشیفتگی را دیگر محور حاصل از این پژوهش دانست و افزود: در این مطالعه، نتایج به دست آمده در مورد علت غایی گرایش به حوزه معنویت‌گرایی، به ترتیب اولویت سلامتی و تناسب اندام (23 درصد)، جست‌وجو به دنبال رشد معنوی (4/19 درصد)، تسکین استرس (2/15 درصد)، درد جسمانی و بیماری (2/13 درصد) و جستجوی شخصی، پنج مورد اول بوده‌اند. همچنین برای معنادار شدن پرسشنامه، سوال دیگری مطرح شده و از افراد پرسیده شده بود وضع سلامتی خود را چگونه ارزیابی می‌کنند. این پرسش برای این مطرح شده بود که شایعه بیماری خاصی در شهر کندال رایج بوده باشد اما عمده پاسخ‌دهندگان وضعیت سلامتی خود را در هفته گذشته خوب توصیف کردند و این امر نشان می‌دهد که افراد به دنبال ارتقاء سطح کیفیت زندگی خود هستند.

سخنران این نشست، کالایی شدن دین را به عنوان نکته سوم در نتیجه حاصل از این پژوهش مطرح کرد و گفت: این نکته که البته از سوی خود محققان خیلی مورد توجه قرار نگرفت، رشد فضای عرضه و تقاضا در حوزه معنویت است. این فضا شامل آگهی‌های تبلیغاتی همراه با رقابت بازاری با وعده‌های جذاب، فروشگاه‌های معنویت‌گرا، تخفیف، اعطای جایزه و بهره‌گیری از فنون تبلیغات است.

وی پس از اشاره به این سه نکته، به تحلیل نتایج پرداخت. او همچنین در تعریف حوزه کل‌گرا گفت: منظور از حوزه کل‌گرا، حوزه فعالیت‌های مربوط به کل ارگان‌های انسان از بدن، ذهن، روان و یا روح و جسم با هدف خودشکوفایی، ارتقای استعدادها و پتانسیل‌های درونی افراد است.

وی افزود: در تحلیل رشد 300 درصدی حوزه کل‌گرا، پژوهشگران این تحقیق معتقدند که در عرصه فرهنگ شاهد یک تحول عمده هستیم که از 1970 به بعد آغاز می‌شود. پیش از آن در شهر کندال، زندگی وظیفه‌مدار مطرح بود؛ یعنی انسان‌ها عناوین مختلفی در زندگی می‌گرفتند و تحت این عناوین، به ادامه زندگی می‌پرداختند. آنها نمی‌توانستند احساسات، عواطف و خواسته‌های درونی خود را در عرصه اجتماع بروز دهند و دنبال کنند. این زندگی بر اساس آنچه که در جامعه برای ما رقم خورده، شکل می‌گیرد و افراد باید نقش خود را به طور کامل انجام دهند.

دکتر حمیدیه ادامه داد: در برابر این زندگی می‌توان زندگی جدیدی را دید که افراد بر اساس آنچه که خود فکر می‌کنند و می‌خواهند باشند، زندگی کرده و خود را در برابر اتوریته‌های خارجی تسلیم نمی‌کنند. از نظر آنها، هدف انسان، تبعیت از راه‌های نهادینه شده نیست؛ بلکه تبعیت از زندگی جهت داده شده از درون است. هدف انسان، تکیه کردن بر دانش و حکمت دیگران نیست؛ بلکه زندگی کردن بر اساس یافته ها و احساسات خود و "خود بودن" است. البته اصل مطلب و آنچه در واقعیت رخ می‌دهد، نیاز به پژوهش و تحقیق دارد. اریک هابزهام (1995)، رونالد انگلهارت (1997)، چارلز تیلور (2002) و ... از جمله اندیشمندانی هستند که معتقدند چرخش سوبژکتیو سبب تحول فرهنگی روشن و آشکار فرهنگ مدرن غرب شده است. رنگیمون بومن می‌نویسد: خصوصیت زندگی مدرن، احساس نیاز فرد به این است که چیزی بشود که واقعاً هست. گوردون آلپورت می‌گوید: آنچه مهم است حق هر فرد برای تحقق بخشیدن به فلسفه زندگی خویش است تا جایگاه مناسب شخصی خود را در عالم خلقت به بهترین وجهی که می‌تواند به دست آورد. در واقع، در این دیدگاه‌ها با یک پلورالیسم مواجه می‌شویم و راه‌های زندگی اجتماعی کاملاً فردی می‌شوند.

وی افزود: براساس یک تحقیق در حدود سال 2000، در روز یکشنبه فرضی، 9/7 درصد از مردم کندال به کلیسا مراجعه کرده‌اند که حاکی از آن است که این تعداد در عرصه دین سنتی فعال هستند اما درحدود سال 1851 در شهر کندال، 7/47 درصد از مردم به کلیسا مراجعه می‌کردند که این آمار تنزل فاحشی را نشان می‌دهد.

حمیدیه ادامه داد: در فضای دین سنتی، زندگی وظیفه‌مدار شکل می‌گیرد. انسان‌ها بر اساس آنکه اتوریته‌های وحی و یا کلیسا از آنها چه می‌خواهد، به فعالیت و کنش دینی می‌پردازند اما در حوزه کل‌گرایی، فردگرایی به روشنی مشهود است. حتی در هنگامی که افراد در گروه‌هایی برای باشگاه و یا کلاس دور هم جمع می‌شوند، فرد اساس حوزه کل‌گرا را تشکیل می‌دهد.

وی افزود: در تحلیل شاخصه دوم پژوهش در کندال، اولویت یافتن تناسب اندام و تسکین استرس، برای شرکت در برنامه‌ها و ورزش‌های دینی دیده می‌شود. در توضیح این امر می‌توان گفت: انسان‌ها با وجود پیشرفت علم پزشکی و امکانات زندگی، خود را مضطرب می‌بینند و افراد خود را دل‌مرده، کسل، بی‌هدف، بی‌ارزش و نیازمند مراقبت خاص روانی و جسمانی می‌بینند. در چنین شرایطی، زمانی که دیگران از آنها تعریف و تمجید می‌کنند، اندکی تسکین می‌یابند اما به طور کلی از برقراری روابط عمیق عاطفی با دیگران عاجزند و لذا از زندگی خود لذت نبرده و شادکام نیستند.

بهزاد حمیدیه در ادامه به کالایی شدن دین و ترویج مدگرایی در این عرصه نیز اشاره کرد و در خاتمه گفت: مجموع این عناصر، پارادایمی جدید برای دینداری رقم می‌زنند که از حدود دهه 1970 به بعد در حال رشد شدید در عمده نقاط جهان است و من مایلم آن را کندالیزاسیون بنامم. فرایند حاکمیت این پارادایم، رهیافت و دیدگاه انسان‌ها را به آموزه‌ها، مناسک و سمبول‌های دینی به شدت تغییر می‌دهد.