alata sاز جمله موضوعاتی که دکتر فرید العطاس، عضو هیات علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه ملی سنگاپور، در سفر اخیر خود به ایران مورد بررسی قرار داد، موضوع بنیادگرایی دینی در جنوب شرق آسیا بود. وی در این باره در جلسه‌ای که با همکاری انجمن جامعه‌شناسی ایران و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، روز دوشنبه نهم دی ماه و در محل این پژوهشگاه برگزار شد، به سخنرانی پرداخت.

او بحث خود را با تأکید بر این نکته که بنیادگرایی دینی در معنای متعارف آن، نوع خاصی از افراط‏گرایی بوده و در ادیان مختلفی مانند مسیحیت یا اسلام قابل مشاهده است، آغاز کرد و در بیان تاریخچه این واژه گفت: ایده بنیادگرایی در آمریکا و انگلستان و برای شناخت رویکرد خاصی در مسیحیت شکل گرفت. در طول دهه‏ 1970، واژه بنیادگرایی شهرت یافت و در حلقه‏های متفکرین آن بخش دنیا مورد بحث قرار گرفت. این در حالی است که در دهه‏ 1980، اسلامیزیم و گرایش اسلام سیاسی بیشتر جایگزین واژه بنیادگرایی اسلامی شده و از آن، به عنوان افراط‏گرایی اسلامی یاد ‏شد.

وی سپس در بیان کلید واژگان بحث خود، به دو عبارت‏ "افراط‏گرایی (extremism)" و "جنوب شرقی آسیا" اشاره کرد و درتوضیح مورد دوم گفت: من از این عبارت استفاده می‏کنم؛ زیرا واژه‌ای در دیدگاه غربی است. به بیان دیگر، در میان افرادی که در این منطقه زندگی می‏کنند و بومی آنجا هستند، این واژه کاربردی ندارد. این منطقه‏، فرهنگ‌های متعددی از قبیل فرهنگ و زبان عربی، فارس، ترک‏ و مالایی را شامل می‌شود که بسیاری از آنها مسلمانند. به تعبیری، شاید بتوان گفت که بخش مالایی جهان اسلام پرجمعیت‏ترین بخش آن است که بیش از 200 میلیون نفر را در خود جای داده و شامل کشورهایی چون اندونزی، مالزی، بورنئی و قسمت جنوبی فیلیپین می‏شود.

العطاس با تأکید بر لزوم شناخت تاریخ جهان مالایی ، برای درک چگونگی ظهور افراط‏گرایی در این منطقه، توضیح داد: در منطقه جنوب شرق آسیا، از قرن اول ظهور اسلام، شاهد حضور اسلام و روی آوردن مردم به سمت آن بوده‏ایم اما در واقع، ورود اسلام به صورت وسیع و جدی، از قرن سیزدهم به بعد اتفاق افتاد. این دین، از طریق کشورها و فرهنگ‌های مختلفی از جمله ایران، چین، هند و کشورهای عربی به جهان مالایی صادر شد اما مهم‏ترین منطقه‏ای که اسلام را به سرزمین‏های مالایی برد، منطقه حضرالموت واقع در جنوب یمن بود. از این رو، مسلمانان سرزمین‏های مالایی ، اکثراً شافعی‏مذهب هستند. شافعی‌ها معمولاً در حاشیه اقیانوس و در آفریقای شرقی، هندوستان جنوبی و جنوب شرقی آسیا اسکان دارند و این، همان مذهبی است که در حضرالموت اکثریت را به خود اختصاص داده است. یکی دیگر از نشانه‌های ورود اسلام به آسیای جنوب شرقی از طریق حضرالموت، این است که بسیاری از خانواده‏های این منطقه، از نام‌های خانوادگی‌ مشابه و نزدیک به آنچه در حضرالموت یافت می‏شود، برخوردارند. البته در این زمینه، شواهد دیگری وجود دارند که اثبات می‏کنند اسلام از نقاط مختلفی به سرزمین‏های مالایی آمده است؛ یکی از این شواهد، وجود طوطی‏های سخن‌وری است که به زبان‌‌های مختلفی مثل ترکی، فارسی و عربی صحبت می‌کنند. اما در هر حال، غلبه مذهب شافعی در آسیای جنوب شرقی، نشان از تأثیرگذاری بسیار حضرالموتی‌ها در این سرزمین است. بسیاری از خانواده‏های حضرالموتی که اسلام را به سرزمین‏های مالایی آوردند، خانواده‏های سید بوده‏اند. سادات حضرالموت سلسله خانواده خود را به "سیداحمد بن عیسی" در بصره می‏رسانند. سلسله و نسب احمد بن عیسی به "علی بن جعفر بن صادق(ع)" می‏رسد. بسیاری بر این باورند که مقبره علی بن جعفر در قم است اما حضرالموتی‏ها مکان مقبره ایشان را در مدینه می‌دانند. در واقع، گفته می‌شود که وقتی احمد بن عیسی از بصره به حضرالموت مهاجرت کرد، مردم آنجا را اکثراً از مذهب اباضیه یافت و او که به عنوان احمد المهاجر شناخته می‏شد، تأثیر بسزایی در گرویدن ساکنان حضرالموت به مذهب شافعی داشت. به تدریج سادات حضرالموت طریقه‏ای را تحت عنوان طریقه علویه، در آنجا پایه‏گذاری کردند که این طریقه در وسعت یافتن اسلام در آفریقای شرقی، جنوب هندوستان و آسیای جنوب شرقی تأثیر بسزایی داشته است. این سرزمین‏ها از طریق اقیانوس به یکدیگر متصلند. همچنین همواره مناسبات تجاری بین آنها برقرار بوده و همین امر سبب شده که نام‌های خانوادگی مشترکی در کشورهایی چون سنگاپور، جاکارتا، تانزانیا و کنیا مشاهده شود.

عضو کمیته اجرایی انجمن بین‌المللی جامعه‌شناسی، در ادامه با توضیح اینکه طبیعت اسلام در آسیای جنوب شرقی از نوع صوفیه و تصوف بوده؛ گفت: اساساً نگرش‏ها و دکترین‌های اعتقادی، معرفت‏شناسی، جهان‏بینی و عملکرد مردم در امور روزمره، در این نقطه از جهان، از نوع صوفی بوده است. این بعد تصوف در شناخت و تحلیل اتفاقات روی داده در فاصله زمانی صد و پنجاه سال اخیر بسیار تأثیرگذار است. همان‏طور که می‏دانید، در قرن نوزدهم، مذهب وهابیت تأسیس شد و شروع به رشد کرد و در کشورهای دیگر، ازجمله کشورهای آسیای جنوب شرقی توسعه یافت. در آن زمان، ما شاهد قد علم کردن متفکرین اصلاح‏گرایی مثل جمال‏الدین افغانی، محمد عبدو و یا سیداحمدخان بودیم که به نوعی مؤسس تفکر مدرن اسلامی در آن قرن به شمار می‌رفتند. ما آنها را تحت عنوان صاحبان مکتب نوگرایی (مدرنیسم) اسلامی می‌شناسیم؛ چرا که بخش مهمی از نظرات ایشان، به نوعی، کنار گذاشتن و کاهش دادن نقش آداب و سنن اسلامی بوده است. در واقع، به عقیده من، متفکران نوگرای اسلامی بر این باور بودند که سنن فرهنگی مسلمانان، نه سنت رسول اکرم(ص)، امری غیر مرتبط با رشد، توسعه و پایداری در راه اسلام برای مردم است. به عنوان مثال، بسیاری از آنها ضد عملکردها و رفتارهای صوفیانه بوده و اعمالی مانند زیارت قبور را از نوع عملکردهای بدعت‏آمیز در دین دانسته و این امور را غیرعقلانی می‏پنداشتند. آنها بر این باور بودند که چنین باورها و اعمالی را باید کنار زد تا جوامع اسلامی بتوانند رشد کنند.

العطاس ادامه داد: در میان مدرنیست‏های اسلامی، دو گروه اصلی وجود دارد؛ یکی مدرنیست‏های اصلاح‏گرا و دیگری مدرنیست‏های افراطی. آنچه که در بین این دو گروه مشترک است، کنار گذاشتن و یا لااقل کاهش دادن امور سنتی جوامع اسلامی است. مدرنیست‏های اصلاح‏گر بر این باور بودند که سنت مردم مسلمان نمی‏تواند همراه و هماهنگ با مدرنیته باشد. با این وجود، آنها بسیاری از مظاهر غرب، مثل علوم و فناوری و حتی بعضی نهادهای غربی مانند مردم‏سالاری و دموکراسی را می‏پذیرفتند. این در حالی است که از سوی دیگر، مدرنیست‏های افراطی بیشتر جنبه‏ مطلق‏گرا داشته و تلاش می‌کردند آنچه از تمدن غربی به دست می‏آید را پس زنند. آنها در بهترین حالت، تکنولوژی غرب را می‏پذیرفتند ولی نهادهایی مانند دموکراسی را قبول نداشتند و در کنار گذاشتن آنچه که "بدعت" می‌نامیدند، بسیار سرسخت عمل می‏کردند. از جمله مثال‏های افراط‏گرایان مدرنیسم، می‌توان از گروه اهل حدیث در هند، پیروان تفکر سیدقطب و وهابی‏ها و جماعت اسلامی در پاکستان نام برد. این گرایش که از بعد از قرن نوزدهم و به ویژه در قرن بیستم، با رشد بیشتر مدرنیسم در آسیای جنوب شرقی، در این منطقه فراگیر شد، واکنش مسلمانانی که به روش سنتی پایبند بودند، را در پی داشت. در واقع، آنها در مواجهه با مدرنیسم، بیش از پیش به سنن خود توجه ورزیدند، بیشتر در مورد آن آگاه شده و بیشتر به آن پایبند شدند. بدین ترتیب، با آگاهی بیشتر نسبت به سنن و دفاع از آنها، رشد سنت‏گرایی به عنوان یک مکتب در جهان تفکر اسلامی ظهور کرد.

وی همچنین با بیان اینکه در گروه سنت‏گرایان هم دو گروه اصلاح‏گرای سنتی و محافظه‏کار سنتی وجود دارد، گفت: گروه محافظه‏کار مدرنیسم را پس زده، نمی‏پذیرد و می‏خواهد نوع زندگی سنتی را حفظ کند. این در حالی است که گروه اصلاح‏گرای سنت‏گرا در تلاش است اصلاحاتی را به کار گیرد اما در هر حال، اصلاحات گروه مدرن را نیز نمی‏پذیرد و همچنان پای‏بند سنت‏ها است. از سوی دیگر، گروه اصلاح‏گرای سنتی در پی آن است که روش و طریقه صوفیه را حفظ کرده و در عین حال، رشد و توسعه را در زمینه تکنولوژی و از طریق فرهنگ و توانمندی مسلمانان پی گیرد.

فرید العطاس، پس از توصیف این چهار مکتب سنتی و مدرن در جهان اسلام، تصریح کرد که تأثیرگذاری هر یک از این مکاتب، در کشورهای مختلف و فرهنگ‌های مختلف، متفاوت است. به گفته او، مکاتب محافظه‏کار و اصلاح‏گرای سنتی بیشتر در آسیای شرقی مسلط هستند؛ حال آنکه گروه افراط‏گرای و اصلاح‏گرای مدرن اغلب در این منطقه در اقلیت قرار دارند.

وی در بخش دیگری از سخنان خود، بر گروه افراط‏گرای مدرن یا آنچه تحت عنوان بنیادگرایان شناخته می‌شود، تمرکز کرد و در بیان برخی شاخصه‏های آن، گفت: این گروه چند ویژگی مشخص دارد؛ از جمله اینکه شریعت‏گرای محض بوده و اسلام را تنها به بعد فقهی آن کاهش می‏دهد. از نظر ایشان، این اسلام فقهاست که مفهوم ذات باری‏تعالی را حفظ می‌کند. در واقع، در این نگرش به اسلام مفهومی مقتدرانه وجود دارد که در آن، خداوند به عنوان عامل تنبیه و مجازات انسان‏ها دیده می‌شود. جهت‏گیری این نگرش از نوع اقتدارگرایانه و سلطه‏گرایی است و در شرایطی که معمولاً فقها در نهادهای مختلف جامعه حکومت می‏کنند، این سلطه و اقتدار با وضوح بیشتری خود را نشان می‌دهد. از سوی دیگر، این افراط‌گرایان مدرن ماهیتی ضدعقلی دارند. آنها علاقه‏ای به رشد و توسعه علوم و معارف نداشته و کمتر حتی در مورد علوم سنتی یا علوم عقلی اسلامی، درگیر می‌شوند. در واقع، تأکید آنها یک تأکید یک سویه بر فقه است و صرفاً به مسائل ظاهری، در مقابل مسائل محتوای و باطنی اسلام، توجه دارند. همچنین به عقیده من، قدرت تجزیه و تحلیل این گروه بسیار ضعیف است، به خصوص که آنها به علومی مثل منطق و فلسفه گرایشی ندارند. از این رو، به عنوان مثال، در کشورهایی مثل اندونزی و هند، عاملین شریعت و فقه اذعان کرده و ادعا دارند که عمل کردن به یوگا برای مسلمانان قبیح و حرام است؛ چرا که یوگا ریشه در مذهب هندی دارد و می‏تواند باعث شود مسلمین دین خود را از دست بدهند. این در حالی است که در طول تاریخ، مسلمانان زیادی برای مدت‏های طولانی، به انجام تمرینات یوگا به عنوان یک ورزش و نظم پرداخته‌اند و خللی به دین آنها وارد نشده است. بحث دیگری که در مالزی و اندونزی مطرح می‏شود، این است که زنان باید حجاب خود را برای سالم نگه داشتن جامعه‌شان حفظ کنند؛ در حالی که این امر برای جامعه‏شناسان آشکار است که انواع سوء استفاده‌ها و تجاوزات به زنان، نه به دلیل جذابیت آنها، بلکه به خاطر بیماری‏های قدرت‏گرایی و اعمال سلطه مردان در مقابل زنان اتفاق می‌افتد.

العطاس ادامه داد: در نگاهی به این شاخصه‏های افراط‏گرایی مدرن در مقابل شاخصه‏های سنت‏گرایان، دیده می‌شود که مفهومی که سنت‏گرایان از خدا دارند، بر رحمت، امید و محبت بنا شده و بیشتر تاکید آنان بر ذات باری تعالی، نه به عنوان تنبیه کننده، بلکه به عنوان عامل اشاعه محبت و عشق است. این در حالی است که در تعالیم فقها، به طور کلی بر ترس از خدا تاکید شده است و در کشورهای مالزی و اندونزی مشاهده می‏کنیم که این ترس از خدا، به گونه‏ای به جامعه و کودکان تزریق می‌شود که حاوی این پیام است که اگر احکام را اطاعت نکنند، دچار بلایای جدی خواهند شد. در واقع، با وجود آنکه سنت‏گرایان مسلمان، بر شریعت و تدریس آن تاکید دارند، اما ترس از خدا را به صورت افراطی مورد توجه قرار نمی‌دهند و برای آنها، مقولاتی مانند عشق و محبت و امید و رحمت خدا اولویت دارد. به عنوان مثال، آنها مرگ را به عنوان امری وحشتناک نمی‏بینند؛ بلکه آن را وسیله‏ای برای وصلت با یار می‌دانند، همان‌گونه که مولوی شب عروسی خود را وصف می‌کند. همچنین سنت‏گرایان بیشتر آماده‏اند که مقوله‏ تنبیه مردم را به خدا سپرده و آن را از دست خود خارج کنند. از سوی دیگر، در مکتب سنت‏گرایان دیده می‌شود که آنها چندان در امور اقتصادی‏، سیاسی و یا اجتماعی جامعه دخالتی نمی‌کنند؛ چرا که بر این باورند که افراد در شرایط مختلف اجتماعی، می‏توانند بر مبنای شریعت الهی زندگی و رشد کنند. این در حالی است که فقها و افراط‌گرایان، بیشتر به عنوان یک گروه پی‏گیر و سرسخت شناخته می‌شوند که با به کارگیری احکام بسیار دشوار، علاقه وافری به کشف و شناخت افراد گناهکار و مجازات آنها دارند؛ چنان‌که به عنوان مثال، در جوامعی که این رویکرد مسلط است، اغلب دیده می‌شود که به دنبال افراد زناکار می‏گردند تا آنها را سنگسار کنند.

وی افزود: با وجود آنکه در آسیای جنوب شرقی گروه افراط‏گرای مدرن در اقلیت قرار دارد، اما در عین حال بعضاً دیده می‏شود که طرفداران این تفکر، به نسبت جمعیت خود، از نفوذ بیشتری برخوردار هستند. به عنوان مثال، در بعضی از ایالت‏ها، مفتی‏هایی که در مدینه درس خوانده‏اند، فتواهای خاصی می‏دهند؛ از جمله اینکه در همین دوران فعلی یکی از آنها در مالزی، فتوایی صادر کرد مبنی بر اینکه مسلمانان نباید به یوگا بپردازند. البته در این زمینه، در طول تاریخ اسلام، در سرزمین‏های مختلف و به دفعات زیاد، گروه‏هایی ضد صوفی و ضد شیعی دیده می‌شدند که حتی دست به کشتار مخالفان خود می‌زدندند ولی همواره این گروه‏ها زود منقرض ‏شده و چندان ادامه پیدا نکردند. در این زمینه، من معتقدم مکتب وهابی که در عربستان شروع شد نیز اگر دو واقعه تاریخی استعمار انگلستان در کشورهای عربی و کشف نفت در آنجا مطرح نبود، از بین می‌رفت. در واقع، کشور انگلیس از آل سعود حمایت کرد و خانواده‏ آل سعود نیز با خانواده عبدالوهاب رابطه نزدیکی برقرار کرده و از طریق همین حمایت‏ها، در نظر داشتند مکتب خود را جهان‏گیر کنند.

وی خاطرنشان کرد: عربستان سعودی پس از انقلاب ایران، به صورت جدی‏تر و خشن‏تری وارد عرصه اشاعه تفکر وهابی در جهان شد؛ چرا که همواره واهمه داشت تفکر شیعه بر جهان اسلام تسلط یابد. در مالزی و اندونزی، دولت سعودی پول‏های زیادی برای تعلیم دادن جوانان بر مبنای مکتب وهابیت و همچنین ترجمه کتاب‌های وهابی به زبان‏های سرزمین‏های مالزی و اندونزی هزینه می‏کند تا بتواند رشد و اشاعه وهابیت را در آنجا به حالت سرآمد برساند؛ اما از سوی دیگر چون ایران هم در آنجا، به خصوص در اندونزی، نمادهای مطالعاتی خاص خود را برپا کرده، رقابتی بین طرفداران وهابیت از یک سو و طرفداران تشیع و شافعی مذهبانی که به شیعه گرایش پیدا کرده‏اند از سوی دیگر، همچنان وجود دارد.

دکتر فرید العطاس در خاتمه سخنان خود، تأکید کرد: در مطالعه افراط‏گرایی، ما نباید نگرش خود مسلمانان به این مقوله را از نظر بیاندازیم. در واقع، ما از مفاهیمی چون بنیادگرایی، افراط‏گرایی و امثال این‏ها که از علوم اجتماعی غرب به ما رسیده، استفاده می‌کنیم. این قابل قبول است اما در عین حال، کارهای علمی بومی که در کشورهای مسلمان انجام داده شده را نباید فراموش کنیم. مفاهیمی همچون اصول‏گرا و یا بنیادگرا که از ترجمه به ما رسیده است، جای خود را دارند اما در عین حال باید به ادبیات کلاسیک اسلامی هم توجه داشته باشیم. در این ادبیات، استفاده از واژه "غلو" یا "غلات" که همان افراط‏گرایان بوده‏اند، از بدو امر در بین مسلمانان وجود داشته و کلمه‏ "غالی" نیز که به معنای هزینه‏ بالاست، به افراد و گروه‏هایی تعلق می‌گیرد که راه‏های پرهزینه را انتخاب می‏کنند. این بدان معنی است که مسلمانان در نخستین مفاهیم و متون خود، اینها را داشته‏اند؛ چنان‌که حضرت علی (ع) نیز از افرا‏ط‌گرایان و خوارج در جاهای بسیاری صحبت کرده‏اند. بنابراین، به عقیده من، ما برای غنای مفاهیم جامعه‏شناختی خود، باید به ادبیات کلاسیک‌مان نیز توجه کنیم. تفاوت بین "غلو" در گذشته و "غلو" امروزی، وارد کردن عناصر جدید در ایدئولوژی است؛ به طور مثال اسامه بن لادن تفکر خود را از ترکیبی از وهابیت و سید قطب می‏داند و از لحاظ تاریخی، می‏توان مشاهده کرد که برادر سید قطب و برخی دیگر از اعضای اخوان المسلمین مصر به عربستان تبعید شده بودند و تفکر آنها در آنجا خالی از تأثیر نبوده است. در واقع، سخن من این است که در مسائل‏ جامعه‏شناختی سرزمین‌های خود، ما نمی‏توانیم صرفاً به ادبیاتی که از غرب وارد می‏شود بسنده کنیم؛ بلکه باید ادبیات بومی، تاریخی و اصیل خود را نیز بشناسیم و به آنها رجوع کنیم.