گروه مسایل و آسیبهای اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران در سال جاری، بررسی مسایل مربوط به جرم و مجازات را به عنوان موضوع اصلی سخنرانیها و برنامههای خود مد نظر قرار داده است. در همین راستا، نخستین نشست این گروه در سال تحصیلی 86-1385 با عنوان "از کیفر سالب آزادی تا کیفرهای جایگزین سالب آزادی"، به مسالهی مجازات زندان و شیوههای جایگزین آن اختصاص یافته است. این جلسه به صورت میزگردی برگزار شد که گزارش آن در زیر آمده است:
در آغاز این نشست، دکتر علیحسین نجفی مدرس دانشگاه شهید بهشتی، در مقدمهای موضوع اصلی جلسه را بحث از چیستی حبس و چرایی شکلگیری گفتمان زندانزدایی و مجازاتهای جایگزین آن در کشور، طی سالهای اخیر معرفی کرد.
وی در بیان تاریخچهای از این موضوع، گفت: اصولاً حبس و یا به تعبیری مجازاتهای سالب آزادی، در مقابل آنچه پیش از این وجود داشته، مانند مجازاتهای بدنی، کیفری به نسبت جدید بوده و با وجود عمری به اندازهی اندکی بیش از دو قرن، خیلی سریع زیر سؤال رفته است.
او همچنین با بیان اینکه حبس تنها کیفر سالب آزادی نیست، به مواردی اشاره کرد که در آن آزادی از فرد مجرم یا متهم با وجود آنکه به زندان نمیرود، سلب میشود و درعین حال گفت که در قوانین بینالمللی تاکید شده که اولاً کلیهی اقدامهای سالب آزادی باید قانونی باشند چرا که سلب آزادی نوعی نقض حقوق بشر بوده و اقدام خطیری است. دیگر اینکه افرادی که آزادی آنها سلب شده، این حق را دارند که در کوتاهترین مدت از علت آن مطلع شوند. همچنین لازم است که حق شکایت برای محروم از آزادی به مراجع بالاتر و یا حتی تقاضای خسارت، در صورت لزوم، محفوظ باشد.
رویکرد بالینی به کیفر سالب آزادی در ایران
امیرحسین نیازپور دانشجوی دکتری جرمشناسی و حقوق کیفری، نخستین سخنران این نشست بود که بحث از رویکرد بالینی را مورد توجه قرار داد. او گفت: تاریخ علوم اجتماعی از گذشته تا امروز دو رویکرد را برای مجازات بزهکاران در پیش گرفته است. یکی رویکرد گذشتهگرا که سعی میکند بزهکار را به عنوان مقصر مورد سرزنش قرار دهد و دیگری رویکرد آیندهگرا که تلاش میکند با اعمال مجازات فرد را از ارتکاب به جرم منصرف کند که اصلاح و درمان و بازپروری به عنوان یکی راهکارهای اصلی مورد توجه در این رویکرد است.
وی پس از طرح این مقدمه، در بخش نخست سخنان خود به معرفی نهادهای بازپروری بزهکاران و مراکز اصلاح و درمان پرداخت و گفت: این نهادها در مقررات متعدد به چند دستهی زندان، مؤسسات صنعتی، کشاورزی و خدماتی، کانون اصلاح و تربیت، مراکز اقدامات تأمینی و تربینی و نهایتاً ادارهی مراقبت پس از خروج تقسیم شدهاند. کیفر سالب زندان به طور رسمی و گسترده نخستین بار در سال 1304 وارد مقررات کشور شد و در سال 1307 مسؤولان زمان سعی کردند با تدوین نظام نامهای نحوه و چگونگی اجرای این مجازات را تدوین کنند اما رویکرد بالینی به این کیفر، با آییننامهی سازمان زندانها در سال 1354 که شامل یک سند بینالمللی بر گرفته از آییننامهی سازمان ملل متحد در رابطه با چگونگی رفتار با زندانیان بود، تدوین شد و به نوعی میتوان گفت از آنجا بود که حقوق اصلاح و درمان بزهکاران پا به عرصهی وجود گذاشت. از آن زمان چند نسخهی ویرایش شده و جدید آییننامه تنظیم شده که آخرین آن، مربوط به سال 1384 است. زندان براساس این آییننامه، این طور تعریف شده است؛ محلی که محکومان برای مدت معین و یا به طور دائم در آن نگهداری میشوند و بنابر این است که با هدف بازپروری، بازآموزی و حرفهآموزی، تحت تدابیر بازپروری قرار گیرند. نهایتاً در مادهی 12، اردوگاهها و مراکز بازپروری برای درمان متهمان به مصرف مواد مخدر پیشبینی شده است.
نیازپور افزود: مراکز اقدامات تأمینی و تربیتی آن دسته از افرادی را که دارای حالت خطرناک هستند، تحت تدابیر بالینی قرار میدهند. کانون اصلاح و تربیت هم تحت تأثیر سیاست جناییتراپی، در سال 1338 وارد کشور ما شد و از آن زمان به بعد مورد توجه قرار گرفته است. این کانون مرکزی است که کودکان بزهکار زیر 18 سال در آنجا تحت تدابیر تربیت مدار و آموزشی قرار میگیرند. مراکز مراقبت بعد از خروج نیز یکی از نهادهای بازپروری است که تلاش میکند با حمایتهای مادی و معنوی از بزهکاران، اقدامات بازپروری را به نتیجهی مطلوب برساند.
وی در ادامه، بحث از بررسی نحوهی اجرای این قوانین و مقررات در کشور را مطرح کرد و گفت: میگویند زندان درمانگاه بزهکاران است و در واقع این دیدگاه ملهم از علم پزشکی است اما میدانیم که بیمار با اختیار خود به سمت پزشک رفته و درصدد اصلاح و درمان برمیآید در حالیکه یک بزهکار به اجبار به سوی زندان کشیده شده است. از سوی دیگر، عدالت کیفری در گام نخست، همواره سرزنشگر بوده و از سوی جامعه برچسب منفی مجرم میخورد.
نیازپور با تاکید بر چالشهای موجود در سیاست جنایی ایران با وجود جهانی شدن مفهوم اصلاح و درمان بزهکاران، برخی مشکلات در این زمینه را اینگونه شمرد: اولا سیاست کیفری ایران هنوز کاملاً رویکرد بالینی را در خود نمیبیند و همچنان شاهد کیفرهای بدنی، مانند شلاق و موارد مشابه آن هستیم. دوم اینکه تشکیل پروندهی شخصیت در زندان به عنوان یک امر الزامی پیشبینی شده اما فرآیند بالینی از لحظهی کشف جرم و نه از زمان اجرای مجازات آغاز میشود و بنابر آن، یک قاضی بایستی این موارد را مورد توجه قرار دهد. در عینحال، تشکیل برخی از نهادهای بازپروری که کاملاً میتوانند کارکردهای مفیدی داشته باشند، مثل مراکز مراقبت بعد از خروج، اگرچه در مقررات به طور خاص مورد توجه قرار گرفتهاند اما همچنان در هالهای از ابهام بهسر میبرند. از سوی دیگر، در شرایطی که آموزش مجریان عدالت کیفری خصوصاً زندانبانان از اهمیت بسزایی برخوردار است، همچنان شاهد حضور افراد غیرمتخصص هستیم. نهایتاً این که در حال حاضر، برخی برنامههای اصلاحی و درمانی به درستی مورد توجه قرار نمیگیرند و عمدهی تفکیکهایی که در سازمان زندانها انجام گرفته، براساس جنس و سن بوده و سایر مواردی که میتوانند در اصلاح و درمان بزهکاران نقش داشته باشد، خیلی در عدالت کیفری مطرح نیستند.
وی در پایان ابراز امیدواری کرد که با توجه بیشتر به بحث جهانی شدن مفهوم بازپروری بزهکاران، موانع و کاستیها در عرصهی سیاست جنایی ایران، برطرف شوند.
کیفر سالب آزادی و جایگزینهای آن برای کودکان بزهکار
دکتر مریم عباچی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی دیگر سخنران این نشست بود که به مسالهی کودکان بزهکار و مجازاتهای آنها پرداخت. او در این بحث، ابتدا نگاه قانونگذار کیفری به کودک و کیفرهای قابل اعمال به کودک را مورد توجه قرار داد و در این باره گفت: کودک از نظر قانون مجازات اسلامی، کسی است که به حد بلوغ شرعی نرسیده باشد و این حد، طبق قانون مدنی 9 سال تمام قمری برای دختران و 15 سال برای پسران در نظر گرفته شده است.
وی افزود: جهشی بودن سن بلوغ در ایران، یکی از ایرادات وارد بر این قانون است. بدین معنا که ما در نظام کیفری، سن حائلی بین کودکی و زمان رسیدن به سن مسؤولیت کیفری به صورت تام نداریم. در حالی که اگر همانند آن چه در نظامهای پیشرفته است، اقل و اکثر را در نظر بگیریم، میتوانیم از سیاستهای جنایی افتراقی استفاده کنیم.
عباچی در ادامه، خاطرنشان کرد که مگر در موارد خیلی خاص، هنوز قانونی برای کیفرهای ویژهی اطفال در ایران وجود ندارد. او گفت: در چنین شرایطی، کودک ممکن است مشمول کیفرهای شدید شامل حبسهای طولانی مدت، مجازاتهای بدنی مثل شلاق، قطع عضو، رجم، قصاص و اعدام، قرار گیرد که این امر مغایر با واقعیات اجتماعی و وضعیت جسمانی و روانی کودکان و همچنین مغایر با اسناد بینالمللی به خصوص کنوانسیون حقوق کودک است.
وی در بخش دیگری از سخنان خود به موضوع کیفر سالب آزادی پرداخت. او با بیان این نظر که بهتر است به جای این عبارت از "محرومیت از آزادی" در مورد کودکان استفاده کنیم؛ تصریح کرد: اصولاً مجازاتهای زندان یا مشابه آن واقعاً نمیتوانند به بازپروری منجر شوند. به همین دلیل کنوانسیون حقوق کودک بارها و بارها تأکید کرده که قضات باید به عنوان آخرین راهحل و آن هم برای کوتاهترین مدت، این مجازات را در نظر بگیرند. بنابراین میتوان گفت که کنوانسیون حقوق کودک مجازات سالب آزادی را یکی از شدیدترین مجازاتها در نظر گرفته و این در حالی است که در کشور ما مجازاتهایی شدیدتر از آن هم وجود دارد.
عباچی افزود: مشکلی که در ایران وجود دارد این است که کودکان و بزرگسالان، مجازاتهای چندان متفاوتی ندارند و از آنجا که مجازات زندان فراگیری عمومی زیادی در کشور ما دارد، راحتترین راه برای یک قاضی ایرانی این است که کودک را به حبس محکوم کند. در این شرایط اگر کودکی بالای سن بلوغ شرعی و زیر 18 سال باشد، تنها او را به جای زندان به کانونهای اصلاح و تربیت میفرستند و متأسفانه از آنجا که این کانونها ظرفیت لازم ندارند و بیشتر آنها فاقد بخش دختران هستند، در بسیاری از موارد، کودک بزهکار مجبور است به زندان بزرگسالان رود و این امر باعث به وجود آمدن آلودگی جنایی، نهادینه شدن سوء رفتار در کودک و تکرار جرم در آینده خواهد شد.
اقدامها و کیفرهای جایگزین و جانشین زندان
در ادامهی این نشست دکتر محمد فرجیها، استادیار تربیت مدرس، بحث دربارهی اقدامها و کیفرهای جانشین سالب آزادی را مطرح کرد. او در ابتدا گفت: ریشهی این موضوع در ادبیات جنایی تطبیقی به تحولات دههی 60 به بعد و از بین رفتن نفوذ و سلطهی دولتها بر ملتها، برمیگردد. طی این تحول، دولتها خود، اعتراف کردهاند که ساز و کارهای تأمینکنندهی نظم و امنیت در بسترهای اجتماع نهفته بوده و در دل جامعهی مدنی جای دارد؛ نه در ابزارهای متزلزل مجازاتهای کیفری. بر این اساس نقش دولتها در حوزهی پیشگیری و کنترل کاملاً متفاوت شده است. آنها نه تنها دیگر فرمانده و مدیر این بخش نیستند بلکه تنها نقش کنترلکنندهای دارند در چگونگی جمع کردن کنشگران دولتی و غیردولتی دور هم و ایجاد فضایی برای استفاده از تمام ظرفیت خود برای تأمین نظم و امنیت دارند. مجموعهی مطالعاتی که در این زمینه صورت گرفته، سلسلهای از برنامههای اجتماع محور را پیشروی ما قرار داده که شامل تحولاتی مبتنی بر مشارکت اجتماع یا جامعه است.
وی در بحث از تدابیر اصلاحی جامعه مدار یا اجتماع محور، گفت: این موضوع شامل طیف وسیعی از تدابیری است که در آنها اصلاح و درمان مجرم، در بستر اجتماع دنبال شده و در نهایت منجر به بازداشت فرد نمیشود.
فرجیها تاکید کرد: به تعبیر بسیاری از جرمشناسان و کیفرشناسان، ماهیت در حال تحول این مفاهیم ناشی از آن است که از یک طرف، اهداف این مجازاتها در ترکیب بسیار پیچیدهای از ملاحظات سیاسی و تودهگرا تامین میشود و از طرف دیگر، ملاحظات اقتصادی، مدیریتی و همچنین ملاحظات فلسفی و اخلاقی در آن دخیلاند. یعنی در واقع، مجازاتهای اجتماعی مدعی اهداف متعددی شدهاند که هر یک از آنها را میتوان در حوزههای مختلف، مورد بررسی قرار داد.
وی افزود: در کشور ما که مقامات سیاست جنایی عموماً انتسابی و نه انتخابی هستند، میتوان دید که این مجازاتها ابتدا با رویکرد اصلاح و درمان و بازپروری آغاز شد ولی در طول زمان به تدریج به سمت جنبههای کنترل محوری نزدیک شده است و به این ترتیب مجازاتهای اجتماع محور، اهداف بسیار متنوع و گاه پارادوکسکالی را از رویکردهای مدیریتی گرفته تا بحث هزینه ـ فایده، بحث بحران اجتماع، جبران خسارات وارده بر آسیب دیده دنبال میکنند. تحقق همهی این اهداف به صورت هم زمان تقریباً غیرممکن است. از دیدگاه برخی کارشناسان، ما 1400 عنوانِ مجرمانه داریم که بخش عمدهای از آنها جنبههای تکنیکی دارند و معمولاً سادهترین راه برای غلبه بر مشکلات، تعیین مجازاتهای کیفری در نظر گرفته میشود. این امر، باعث شده که ما نظام جرمانگاری در چارچوب استراتژی کلان نداشته باشیم.
دکتر فرجیها ادامه داد: مشکل دیگری که باید به آن اشاره کرد، بحث تورم جمعیت کیفری زندان است. در ایران، بیش از دو سوم مجازاتهای در نظر گرفته شده، حبس است. آخرین آمار رسمی که من دارم در مرداد ماه امسال، 60 هزار زندانی را نشان می دهد و جمعیت کیفری ما در همین ماه 147 هزار نفر بوده و این بدان معناست که حدود 240% اضافه ظرفیت داریم. مجموعهی این شرایط باعث شده که ما اصلاً از فکر اصلاح و درمان در زندان خارج شویم.
وی در تشریح اهداف لایحهای که در این زمینه به مجلس ارائه شده، از تنوع بخشیدن به نظام کیفری یاد کرد و گفت که این امر امکانی را برای قاضی فراهم میکند که بتواند متناسب با نوع جرم، مجازات را تعیین کند. او همچنین با اشاره به رویکرد هزینه ـ فایده، خاطرنشان کرد که مطالعات و بررسیها نشان داده که مجازاتهای اجتماعی هزینههایی به مراتب کمتر از حبس دارد.
فرجیها یادآور شد: در لایحهی ارائه شده با عنوان مجازاتهای جایگزین زندان، چهار تدبیر شامل دورهی مراقبت، خدمات عمومی، جزای نقدی روزانه و محرومیت موقت از حقوق اجتماعی، به عنوان مجازاتهای اجتماعی در نظر گرفته شده و معیار برای مشمولیت افراد در این لایحه، مجرمین غیرخطرناک و مجرمینی که جرم در آنها نهادینه نشده، است. مجازاتهایی که مشمول این لایحه میشوند، شامل جرایمی هستند که مجازات قانونی آنها کمتر از شش ماه حبس است. همچنین در مواردی که بین 6 ماه تا 2 سال حبس در نظر گرفته شده، قاضی این اختیار را دارد که در صورت لزوم به جای آن مجازاتهای اجتماعی را در نظر بگیرد.
وی افزود: مطالعات و بررسیها نشان میدهند که بخشی از دلایل عدم تحقق اهداف مجازاتهای جامعه مدار، به عدم اجرای دقیق آن مربوط میشود. در واقع مجازاتهای اجتماعی به دلیل آن که پیام جدیدی را داشته و رویکرد جدیدی را در رابطه با مجازات قائل است، نیاز به سازمان جدید و مجریان جدید دارد. در این خصوص، برای اولین بار وجود نهاد قاضی اجرای مجازاتها و در کنار او مددکار اجتماعی در لایحه لازم دیده شده است که من فکر میکنم در این زمینه، مشارکت انجمن جامعهشناسی و مددکاری اجتماعی، به طرحی که در آینده این نهاد در پیش خواهد گرفت، بسیار کمک میکند.
در پایان این نشست، حمزه زینالی دانشجوی دکتری تربیت مدرس، بحث کوتاهی را دربارهی "مددکاری اجتماعی و جایگاه آن در نظام کیفری ایران" ارائه داد. او با اشاره به مفید بودن بحثهای بین رشتهای در این زمینه، مددکاری اجتماعی را به عنوان یکی از حوزههای بین رشتهای با سابقهی طولانی در کشور معرفی کرد و گفت: اگرچه تا به امروز مددکاران نقشهای مهمی را در زندان به عهده گرفتهاند، اما لوایح جدید از جمله، لایحهی تشکیل دادگاه اطفال بزهکار، لایحهی مجازاتهای اجتماعی و لایحهی حمایت از کودکان و نوجوانان که در مراحل مختلف اجرایی هستند، نقشهای بسیار گستردهای را برای مددکاران اجتماعی در نظر گرفتهاند.
زینالی افزود: یکی از مشکلات در ایران این است که مددکارانی که درگیر سیستم قضایی هستند، از آموزشهای لازم و اطلاعات حقوقی مورد نیاز برخوردار نبوده و کاملاً با آنها بیگانه هستند. در این زمینه من فکر میکنم نوعی بازنگری در واحدهای درسی و نظام آموزشی کشور در رشتهی مددکاری اجتماعی ضروری است.