ارائه: آقای دکتر حمید گودرزی

تاریخ: 26 تیر 1402

حاضرین: آقایان ناظرى، صارمى، گودرزى، برهمند، نورى فرد، نادرى، سمیعى ،رنجبر،قلبی، ورزشی، گل محمدی

خانم­ها: فروغی، بدلی

چکیده:

وقتی سینما و ادبیات در کنار هم راه می روند . زندگی به شیوه متفاوت تری روایت می شود. اقتباس ادبی یعنی به‌شکلِ دیگر درآوردن یک اثر ادبی یا قالب جدید دادن به آن اثر تا مناسب فرم جدید شود. البته ممکن است در اقتباسْ قالب یک اثر تغییر نکند، اما نویسنده یا هنرمند برداشت جدیدی از اثر مد نظر داشته باشد که منجر به خلق اثر تازه با رویکرد اقتباسی ‌شود. در این جلسه آقای گودرزی به بررسی سینمای آندری تارکوفسکی می پردازد و نشان می دهد چگونه اقتباس از آثار ادبی در کار او خود را نشان می دهد. در این جلسه تاکید می شود که سینمایی که بر اساس ادبیات شکل می گیرد بعضا می تواند شاهکاری متفاوت از اثر خلق کند . گویا اثری دوباره زاده می شود و این کاری است که آندری تارکوفسکی به خوبی انجام می دهد.

واژگان کلیدی : اقتباس ، توسعه ، تارکوفسکی ، اثر

در ابتدای جلسه آقای ناظری می گوید: ارائه امروز در مورد سینمای تارکوفسکی است. جایگاه او در سینمای آینده مانند جایگاه حافظ در ادبیات جهان است. او تفاوت­های جدی با بقیه کارگردان­ها دارد بنابراین به او لقب شاعر سینما، پیامبر سینما را می­دهند و برداشت­های معناگرایانه­ ای را می توان از آثار او داشت. نگاه او ترکیبی از ادبیات و فیلم است. با نگاه به آثار او انگار انسان روایتی داستانی-ادبی را دنبال می­کند. در ادامه آقای گودرزی با ذکر دو نکته ارایه اش را آغاز می کند.

1. سینمای تارکوفسکی پیچیده است بنابراین صحبت در مورد او و فیلمهایش نیز پیچیدگی دارد.

2. لازم است بگویم که من متخصص ادبیات نیستم و آنچه می­گویم براساس مطالعات همیشگی ­ام در حوزه ادبیات است و بدلیل آنکه در این کارگروه در مورد ادبیات توسعه­گرا صحبت می­کنیم،ماهیت و بافت موضوع ممکن است خیلی به توسعه نزدیک نباشد اما از لحاظ ساختاری پنجره خوبی به سمت توسعه است.

آقای گودرزی سپس ارائه خود را این گونه ادامه می دهد و می­گوید:

در ارائه قبلی من در مورد اقتباس صحبت کردم و امروز هم به نوعی نگاهی به اقتباس خواهم داشت. معتقدم که اقتباس در مسیر توسعه­گرایی است.

تارکوفسکی (1932- 1984) از بزرگترین کارگردانان جهان که سبک خاص خود را در فیلمهایش دارد. هفت فیلم بلند در کارنامه فیلمسازیش وجود دارد. اهمیت محتوا و ساختاری فیلمهایش چنان است که فقط با هفت فیلم بلند در جایگاهی قابل اعتنا در تاریخ سینما قرار دارد و آثار او الهام بخش بسیاری از هنرمندان به ویژه سینماگران است. علت این موضوع را می­توان در بسیاری از مسائل دانست اما به نظر می­رسد نگاه عمیقی که او نسبت به جهان پیرامون خود داشته و توانسته است آن را در فیلم­هایش به تصویر بکشد علت ماندگاری آثار او است.فیلم­های او گاهی بی مکان و بی زمان است و مناسب هر دوره ای از زمان است. در مورد آثار او بسیار گفته و نوشته شده است. کتابهای بسیار و مقالات بی شمار به فیلمهای او پرداخته اند.

فیلم های بلند او را می­توان به این شرح دانست:

1. کودکی ایوان(1962)

2.آندری روبلف (۱۹۶۶)

3.سولاریس (۱۹۷۲)

4.آینه (۱۹۷۵)

5.استاکر (۱۹۷۹)

6.نوستالژیا (۱۹۸۳)

7.ایثار (1986)

همچنین نام فیلم های کوتاه او : قاتلین، غلطک و ویلون است.

اولین فیلم کوتاه وی اقتباسسی از داستانی از چخوف است و در کارنامه فیلمهای بلند او نیز سه فیلم اقتباسی از ادبیات دیده میشود. در آثار اقتباسی اش همواره به تغییراتی در اثر اولیه پرداخته و از اینرو با صاحبان اثر ادبی نیز تعارضاتی را داشته است. فیلمهای اقتباسی او غالبا اقتباسهایی از نوع تقاطع هستند. کودکی ایوان، سولاریس و استاکر سه اثر اقتباسی وی هستند.

در زمینه اقتباس همواره جدلی مابین سینما دوستان و کارگردانانبا صاحبان اثر ادبی و ادبیات دوستان و ... بوده است و اغلب صاحب اثر ادبی به اقتباس اثر ادبی معترض است. در مورد سینمای تارکوفسکی نیز این اتفاق افتاده است حال ما با این دید نگاه می­کنیم که اثر ادبی ربطی به اثر سینمایی ندارد. در اقتباس این جهان بینی دیده می­شود که همه ما در حال اقتباس هستیم و هر هنرمندی این اجازه را دارد هر برداشتی را می­خواهد از اثر ادبی داشته باشد. این برداشت ممکن است کاملاً آزاد باشد یا جرح و تعدیلی در اثر اولیه داشته باشد و ممکن است کاملاً وفادارانه به اثر ادبی اولیه باشد. آثار او پیوند محکمی با ادبیات دارند که ناشی از شناخت عمیق وی از ادبیات است.پیوندهای ادبی فیلمهای وی با ادبیات در سه سطح قابل دسته بندی است.

سطح اول: اقتباس از آثار ادبی

  1. پیوند بیواسطه که اقتباس مستقیم از آثار ادبی است که بیان شد. کودکی ایوان بر اساس داستان ایوان نوشته بوگومولوف است. تارکوفسکی سکانس های رویاها را به داستان افزود. او از این داستان اثری سوررئال خلق کرد. کودکی ایوان اولین فیلم بلند تارکوفسکی است که نویسنده داستان آن نیز، در تیم فیلنامه نویسی بوده است. این فیلم برگرفته از واقعیت­هایی است که او با آن­ها مواجه شده­است. همچنین خاطرات خودش را نیز در فیلم آورده است. چون ممکن است شماعزیزان فیلم را ندیده باشید من اشاره­ای کوتاه به داستان این فیلم می­کنم:

«داستان در مورد ایوان، پسربچه­ای است که در جنگ جهانی دوم کل خانواده خود را از دست داده است. پدر او فردی ارتشی بود که در جنگ کشته می­شود و در جریان کشتاری که آلمان­ها انجام می­دهند مادر و خواهر او نیز کشته می­شوند. و حالا پسربچه­ای که همه چیز خود را در جنگ از دست داده است تنها می­ماند و به ارتش می­پیوندد. و در نهایت او ناپدید می­شود و بعدها مشخص می­شود که او نیز توسط نازی ها کشته شده است.» همین جا اولین تقارن با زندگی نویسنده ادبی ایجاد می­شود زیرا او نیز در زمان دانش­آموزی، به جنگ پیوسته است. در ابتدا فیلم کارگردان دیگری ساخت آن را بر عهده داشت اما بنا به دلایلی ، فیلم نیمه­کاره رها می­شود و کمپانی سازنده فیلم آن­را به تارکوفسکی که تا بحال فیلمی بلند نساخته است محّول میکند. او تغییرات اساسی در ساختار داستان ایجاد می­کند. چهار سکانس در فیلم وجود دارد که کاملاً ساخته و پرداخته ذهن تارکوفسکی است مانند سکانس­های رویایی در دل واقعیت خشن جنگ؛

2. دومین فیلم اقتباسی او "سولاریس"است. که آنرا بر اساس یک داستان علمی تخیلی از استانسیلاو لم را اقتباس کرد. داستان فیلم بسیار پیچیده است که می­توان گفت این پیچیدگی را تارکوفسکی در فیلم بیشتر کرده ­است. در اثر ادبی ، تمام اتفاقات در سیاره­ای در حال وقوع است اما تارکوفسکی آن ­را تغییر می­دهد و تقریباً یک­سوم فیلم روی زمین اتفاق می­افتد و آخر فیلم را نیز کاملاً تغییر می­دهد.

3. " استاکر" سومین ساخته اقتباسی تارکوفسکی نیز اثری فلسفی است. فیلم بر اساس داستانی به نام پیک نیک کنار جاده نوشته برادران استروگاتسی ساخته شده است و در این­جا نیز تارکوفسکی تغییراتی را نسبت به اثر ادبی لحاظ می کند و فضای فیلم را تغییر می­دهد.

چنانچه در فیلم­های بلند او سیر کنیم این سه اثر اقتباسی مورد توجه است و با درنظر داشتن این موضوع­که او تنها هفت فیلم بلند ساخته است بنابراین می­توان گفت که درصد قابل توجهی از آثار بلند او اقتباس از ادبیات است پس بررسی آثار او بدون در نظر گرفتن ادبیات غیر منصفانه است.از این نظر می توان آثار او را بدلیل اقتباسی بودنشان، به لحاظ توسعه­گرایی مورد بررسی قرار داد.

سطح دوم: حال سوال این است که ادبیات چگونه در فیلم­های او نفوذ کرده است و حضور دارد؟

پدر تارکوفسکی شاعر بوده است و او در خانواده­ای ادبی بزرگ شده­است. پدر شاعر در حقیقت فضای ذهنی او را تحت تاثیر قرار می­دهد. تارکوفسکی فیلم "آینه" را می­سازد که در حقیقت حدیث نفس تارکوفسکی است و برگرفته از کودکی او است . قطعاً می­توان گفت که تاثیر او از دوران کودکی­اش در تمامی آثار او دیده می شود و در تمام فیلم­هایش به نوعی بیننده را به زمان کودکی خودش می­برد.

اتفاق مهمی که در فیلم" آینه" می­افتد این است که شعرهای پدرش،شعرهایی که پدر برای هیمن فیلم سروده است، با صدای خود او در فیلم آورده شده است. و این موضوع نشان می­دهد که تا چه اندازه ادبیات در اثر او وجود دارد. مستقیماً یک شاعر برای یک فیلم سینمایی شعر می­گوید. و یا ارجاعاتی که او به ادبیات و آثار ادبی در فیلم هایش مانند ارجاع او به داستان چخوف در فیلم آینه می دهد.

لایه سوم:

به نظر من این لایه مهم­ترین است و بیشترین سهم را دارد زیرا هر فیلمی وابسته به زمینه های اجتماعی خودش است. با بررسی زمینه­های اجتماعی در فیلم­های او می­بینیم که ادبیات بیشترین سهم را در آثار او دارد.

قرن هجدهم مهم­ترین دوره ادبیات است که آن را متعلق به روسیه می­دانند. در این زمان نویسنده­های بزرگی مانند داستایوفسکی ظهور می­کنند. تاثیری که ادبیات قرن18روسیه برکل جهان می­گذارد به هیچ وجه قابل کتمان نیست. بسیاری از مسائل ادبی نیز با سینمای روسیه پیوند خورده­است. حال می­توان گفت مهم­ترین تاثیری که سینمای تارکوفسکی به خود دیده­است، تاثیر ادبیات روسیه بر آثار اوست که با بررسی معنایی و ساختاری این آثار می­توان به این واقعیت پی برد و این پیوند قوی را دریافت.

وجه بارز آثار آن زمان انتقادی است. انتقاد از شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ... که به نوعی شرایط حاکم بر جامعه آن زمان را به تصویر می­کشد. وجه مشترکی که در آثار آن دوره به چشم می­خورد، آزادی خواهی، عدالت محوری و حقیقت­گرایی است که ازمفاهیمی مانند عشق، آزادی و ایمان مملو است. اخلاق­گرایی را نیز به شدت در آثار این دوره می­توان دید.

بنابراین فضای کلی ادبیات آن روزگار را می­توان در آثار او دید.

"کودکی ایوان" محوریتی جنگی دارد اما کاملاً غیر جنگی است. دراین اثر نوعی عدالت محوری را می­بینیم که دوران کودکی یک نسل بدلیل جنگ جنگ­افروزی و اهداف سیاسی از بین می­رود و تارکوفسکی در اثرش به نوعی به جنگ و شرایط سیاسی نقد می­کند.

سینمای او، سینمایی نمادین است و او برخی از مفاهیم را از طریق نمادها منتقل می­کند.

« سولاریس» در حقیقت یک سری انسان در حال کشف پیچیدگی­های انسانی هستند و دغدغه مسائل حل ناشده بشری را دارند. تارکوفسکی در این اثر دغدغه مشکلات بشری را به تصویر می­کشد.

«آینه» که حدیث نفس او است در حقیقت تصویری از جامعه آن روز روسیه است.

«روبلوف» رنجی که انسان می­برد که او را به رستگاری می­رساند را در بستر تاریخی به تصویر می­کشد.

«استاکر» هم به دنبال پیچیدگی­هایی است که هنوز حل نشده است و شخصیت اصلی داستان به دنبال کشف مسائل انسانی است که در جهان امروز با آن مواجه هستیم.

« نوستالژیا» حدیث نفس تارکوفسکی است که مهاجرت کرده است و حالا می­خواهد به سرزمین خودش بازگردد و نقش سرزمین مادری را در این اثر می­توان مشاهده کرد.

«ایثار» می­خواهد جهان را نشان دهد و دغدغه عشق جهانی را دارد و خودش را قربانی می­کند.قربانی شدن و ایثار در تمامی آثار او قابل مشاهده است. گذشتن از خود به امید نجات­ بشریت در تمام فیلم­های او وجود دارد و در ایثار به اوج خودش رسیده­است.

با بررسی دیالوگ فیلم­های او می­توان دریافت که او کاملاً بر ادبیات مسلط بوده و آن­را درک کرده­است.با توجه به این سه سطح می­توان گفت که شالوده فیلم­های او ادبیات است و خودش نیز شخصیتی ادبی بوده است. بنابراین می­توان اینطور گفت که او با یک فرد عادی تفاوت داشته است.

آقای نوری فرد در ادامه می­گوید: به نظر شما عاملی که او را وادار می‌کند که سکانس‌هایی به داستان اضافه کند چیست؟ چه چیزی است که کمبود آن احساس می‌شده و او نیاز داشته است که آن را اضافه کند؟
آقای گودرزی می­گوید: سکانس‌هایی که اضافه کرده به این دلیل نبوده است که در ادبیات خلاء حس کرده است بلکه به خاطر سینمای خودش این کار را کرده است. به نظر من کودکی ایوان فیلم سورئال است. سینمای او تفسیر پذیر است و به سهولت می‌توان آن را تحلیل کرد و می‌توانیم در مورد مسائل فرهنگی موجود در تمام فیلم‌های او بحث کنیم. من معتقدم او در تمام فیلم‌هایش به نوعی مخاطب را به سمت زندگی می‌برد و زندگی را ستایش می‌کند. اگر آن چهار سکانس خیالی در فیلم کودکی ایوان نبود چه می‌شد؟ آنگاه این فیلم، اقتباسی معمولی می‌شد. ما در کارهای او اثری جدید می‌بینیم با ذهنیت جدید، زیرا جهان‌بینی او فرق می‌کند. جهان بینی که در آن دورۀ پرهیاهوی جنگ، معصومیت از دست رفته یک نسل را فریاد می‌زند و زندگی را به ما بازتاب می‌دهد. خصلت فیلم‌های او تامین پذیری است و این نوعی هنر در آثار اوست.
در ادامه آقای برهمند می­گوید: ما با یک هنرمند مواجه هستیم که با روح انسان سر و کار دارد. وقتی زندگی تحمل ناپذیر می‌شود هنرمند ناگزیر است خیال پردازی کند. بنابراین راه گریز از سختی‌های زندگی رویاپردازی است و من فکر می‌کنم علت سکانس‌های رویا پردازانه‌ی او همین است.
آقای گودرزی می­گوید: تخیل را نمی‌شود از هنر جدا کرد. از یک بُعد دیگر، در سینمای او می‌توان سه مولفه را تعریف کرد: واقعیت، خیال، نمادها. به نظر من دلیلی که او را جاودانه کرد، این بود که این سه مولفه را در فضایی کنار هم چیدمان کرده که فیلم ساخته شود و در تمام فیلم‌های او این سه مولفه وجود دارد و به گونه‌ای ساختار داده است که یکپارچگی کامل ایجاد شده است؛ به نوعی که اگر یکی از مولفه‌ها را برداریم آن فیلم دیگر معنای اولیه را ندارد. خیال در فیلم در صورتی پذیرفته می‌شود که بتواند با واقعیت و بافت فیلم پیوند بخورد و با مولفه‌های دیگر هماهنگ شود. همچنین آقای نوری فرد نیز می­گوید: او رویا را ماهرانه به واقعیت تبدیل می‌کند. و آقای گل محمدی این نکته را بیان می­کند : منظور شما از دیالکتیک در عنوان ارائه تان کدام دیالکتیک است؟آیا منظور شما از دیالکتیک، سوال و جواب است؟
آقای گودرزی پاسخ می­دهد: دیدگاهی در هنر وجود دارد که برداشت‌ها را به مخاطب می‌سپارد. حال در مورد دیالکتیک می‌توانید برداشت مورد علاقه خود را داشته باشید. در مفاهیمی مانند ادبیات و سینما، ادبیات به عنوان یک مفهوم، و سینما یک اثر از آن می‌گیرد. فیلم‌های او برگرفته از عناصر ادبی واقعیت جدیدی را به ما بروز می‌دهد.
آقای ناظری می­گوید: ارائه‌های آقای گودرزی در قالب دیالکتیک هم فراخوان است که همیشه سعی دارد روابط بین اجزا را بیان کند. به نظر من عنوان در بستر تحلیل او به صورت مستتر وجود داشت و سبک ارائه او دیالکتیک هم فراخوان است. آقای برهمند نیز می­گوید: شما ارتباط ادبیات و سینما، فیلمساز با جامعه را هم گفتید و جای یک توضیح خالی است که جامعه آن روز روسیه به لحاظ سیاسی و اجتماعی در چه مرحله‌ای بوده است؟ بستر فکری آن جامعه چگونه بوده است؟
آقای گودرزی پاسخ می­دهد: در آن دوره محدودیت‌های کمونیست وجود داشته است و فضای هنری در تنگنا بوده است. و او بعد از ساخت «استاکر» از روسیه می‌رود و در تمام آثارش او را تحت فشار قرار می‌داده‌اند که ساختارهای حاکمیت را نباید زیر سوال ببرد. بنابراین او در فضای دیکتاتوری نظامی در جامعه بوده است.
آقای نوری‌فرد می­گوید: در دوره‌ای او را جزو نظریه پردازان روسی می‌دانسته‌اند و نقد به او این بود که نخبه‌گرا است و فیلم‌هایش مناسب عوام نیست. به نظرم چیزی که در این ارائه مغفول بود جملات قصار برگرفته از او است. در مطالعه او جملات قصار بخشی از آثار او محسوب می‌شود. آقای قلبی می­گوید: علم جامعه‌شناسی کشف واقعیت از ادبیات است. چون با زبان و بیان سر و کار داریم تمام گفته‌هایی که از سینما نقل می‌شود برگرفته از صحبت‌هایی است که نوشته و خوانده می‌شود. بنابراین سینما ذیل ادبیات است. اما جنبه‌ای که در این صحبت‌ها کمرنگ شد عنصر فردیت تارکوفسکی است. همه ما محصول دوران خودمان هستیم. بخش عمده شخصیت او در کودکی‌اش شکل گرفته است و باید کودکی او را مورد بررسی قرار داد. به عبارتی ۷ فیلم او یک فیلم است. در مجموع این وجه شخصیت او و بروز عنصر فردیت در آثارش مورد توجه است. در ادامه آقاینادری می­گوید: در صحبت‌هایتان در مورد سه عنصر واقعیت، خیال، نمادها گفتید، به نظرم شما، مبنای تخیل او در فیلم‌هایش برچه پایه‌ای بوده است؟ زیبایی شناختی، رویایی و ...... کدام بوده است؟ زیرا گفتید ویژگی فیلم‌های او نمادها هستند.
آقای گودرزی پاسخ می­دهد: بیشتر از همه آثارش در راستای جهان معنایی است؛ یعنی جهان معنایی را می‌پوشاند و کامل می‌کند اما بافت آن در سکانس‌های مختلف متفاوت است. در راستای کلیت معنا در راستای فیلم است. آقای ورزشی نیز می­گوید: جهان شمول بودن آثار او برایم جالب بود. فراگیر بودن آن فتح تمام افکار است که می‌تواند با تمام ذهن‌ها و اقشار مختلف خود را درگیر کند.همچنین آقای صارمی می­گوید: برای شناخت او کدام فیلم‌ها را بهتر است اول ببینیم؟ آقای گودرزی می­گوید: به نظرم بهتر است اول «روبلف و آینه» را ببینید. در ادامه خانم بدلی می­گوید: نقطه طلایی هدایت و تارکوفسکی شرایط زندگی و دوران کودکی آنها بوده است که سکوی پرشی برای هر دو بوده است و شرایطی که زندگی کرده‌اند. هر دو مهاجرت می‌کنند، یکی خودکشی می‌کند و دیگری می‌میرد و هر دو ماندگار می‌شوند.
آقای ناظری می­گوید: او را باید از همه جدا کرد او سینماگر نیست به نظر من پیامبر است؛مانند گاندی، مانند ماندلا و در آینده شاید در کنار چهره‌های برجسته جهان جزو مشاهیر و نوابغ قرار گیرد. با نگاه دیالکتیکی می­توانیم بگوییم که او فیلم نمی­سازد بلکه ادبیات متجلی شده در سینما و سینمای ادبیات محور است. در هنگام تماشای فیلم­های او گویی در حال خواندن داستان هستیم و حس این را نداریم فیلم می­بینیم.زیرا دوربین اصلاً سرعتی ندارد و وقتی در فیلم «ایثار» می­بینیم که فردی در حال کاشتن درخت خشک شده است و می­گوید که من امیدوارم این درخت سبز شود... گویی در حال نوید دادن برای احیای طبیعت است و نشان می­دهد که انسان تا چه حد در راه تکنولوژی سبب توقف طبیعت شده است. گویی او پیامبرانه به زمانه خودش تذکر می­دهد که با این سرعتی که تکنولوژی پیش می­رود باعث توقف زندگی بشر می­شود. فیلم «ایثار» حرف امروز انسان را می­زند. به نوعی صحبت از توسعه پایدار می­کند و می­گوید که بشر نحوۀ استفاده از تکنولوژی را نمی­داند. تمام فیلم­های او در حقیقت توجه را به فردیت انسان گمشده جلب می­کند.و با نگاه جامعه‌­شناسی تفسیری او قدرت «I» را در مقابل «Me» تحمیل شده از جامعه­ای که استبداد استالینی به آن تزریق می­کند را نشان می­دهد.اگر بخواهیم نگاه عمیقی داشته باشیم باید بگوییم تارکوفسکی عارف سینما است زیرا برایش ایمان مهم است.

آقای برهمند می­پرسد: عارف سینما یعنی چه؟
آقای ناظری پاسخ می­دهد: عرفان در اینجا بازگشت به خود الهی انسان است همان بخشی که در دوران تکنولوژی فراموش شده است. انگار انسان تک ساحتی رشد می‌کند و ما به سمت نابودی بشر می‌رویم. تارکوفسکی می ­گوید باید همه جانبه انسان را رشد دهیم و از این منظر می‌گویم عرفان؛ نه معنای طی طریقت عرفانی. ، بلکه رویه ای برای رسیدن به اوج و تکامل و بلوغ است.آقای نوری فرد می­گوید: شما می‌فرمایید تارکوفسکی پیامبر یا عارف، تارکوفسکی ......... چرا آنقدر بالا برده می‌شود و من احساس می‌کنم هیچ آدمی فطرتاً روحانیتی در او وجود نداشته است.و آقای ناظری می­گوید: پیامبر یعنی پیغام آور نه پیغمبر. و این هرگز به معنای جایگرین کردن او به جای پیامبران الهی نیست. او انسانی متعالی است که هدفش نجات بشر از سقوط است.

نتیجه‌­گیری:

1. با نگاه عمیق می­توان گفت تارکوفسکی عارف سینما است زیرا برایش ایمان مهم است.

2. نگاه عمیقی که تارکوفسکی نسبت به جهان پیرامون خود داشته و توانسته است آن را در فیلم­هایش به تصویر بکشد علت ماندگاری آثار او است.

3. با بررسی زمینه­های اجتماعی در فیلم­های او می­بینیم که ادبیات بیشترین سهم را در آثار او دارد.