نشست «گیلان در آینه مطالعات مردان» به همت دفتر انجمن جامعه شناسی ایران در دانشگاه گیلان و انجمن مهرورزان گیل روز پنجشنبه 6 اردیبهشت 1397 ساعت 18 در سالن دکتر رحمدل پژوهشکده گیلان شناسی دانشگاه گیلان با سخنرانی دکتر علی یعقوبی و حضور اساتید و گیلان شناسان برگزار شد.
دکتر یعقوبی در ابتدای بحث خود به طرح سه سوال اساسی پرداخت و گفت: چرا مطالعات مردان اهمیت بیشتری طی چند دهه اخیر پیدا نموده است؟ متفکران در رشته های مختلف چگونه امر مردانگی را فهمیده اند؟ و در استان گیلان مردانگی چگونه بازنمایی شده است؟
وی در پاسخ به سوال نخست تأکید کرد: مطالعات مردان یکی از گرایشهای جامعهشناسی جنسیت است که نظر محققان علوم اجتماعی را در سالهای اخیر به خود معطوف كرده است، زیرا مردان بهویژه در ارتباط با مردانگی کمتر به سوژه شدن تن دادهاند. مردان اغلب ابژههایی تلقی شدهاند که دیگران را بهسان سوژههایی مورد مطالعه قرار میدادند. یا اینکه اگر هم مطالعهای در مورد مردان صورت میگرفت کمتر «مردانگی» آنها را مورد کنکاش قرار میداد. این موضوع احتمالاً ناشی از ماهیت اجتماعی ـ فرهنگی مردانگی است که بهسادگی تن به کاوشهای علمی نمیدهد. در واقع تصور رایج بهطور مستقیم مردان را فاقد هرگونه مسئله دانسته و این موضوع با آموزشهای مردان در طی فرایند جامعهپذیری عجین گشته است. چنانکه مردان که خود کاوشگران موضوعات دیگرانند، خود را در این عرصه کاوشگری فراموش کردهاند. علاوه بر این، توجه به دغدغههای فمینیستها درباره فرودستی و انقیاد زنان در جامعه سبب شد که نخستین پژوهشها درباره جنسیت منحصراً به زنان و مفاهیم زنانگی اختصاص یابد. مردان و مردانگی موضوعی بدیهی و فارغ از بحث و مسئله پنداشته میشد. تلاش چندانی برای بررسی و مطالعه مردانگی بهسان تجربه مرد بودن و/ یا شکلگیری هویتهای مذکر صورت نگرفته است. جامعهشناسان بیشتر در پی فهم ستم مردان بر زنان و نقش آنها در حفظ پدرسالاری بودهاند. اما از اواخر دهه 1980، توجه بیشتری به مطالعات انتقادی مردان و مردانگی شده است. تغییرات بنیادی اثرگذار بر نقش زنان و الگوهای خانواده در جوامع صنعتی پرسشهایی درباره ماهیت مردانگی و نقش در حال تغییر آن در جامعه پیش آورده است.
وی در ادامه افزود: در سالهای اخیر، جامعهشناسان بهصورت فزایندهای به موقعیتها و تجربه مردان در نظم بزرگتری که به آنها شکل میبخشد علاقهمند شدهاند. این چرخش در جامعهشناسی جنسیت و گرایشهای جنسی به تأکید تازهای بر مطالعه مردان ومردانگی در متن و زمینه فراگیر روابط جنسی، یعنی الگوبندی اجتماعی کنشهای متقابل میان مردان و زنان، منجر شده است. جامعهشناسان در تلاشند دریابند که هویتهای مذکر چگونه برساخته میشوند و نقشهایی که بهصورت اجتماعی تجویز میشوند چه تأثیری بر رفتار مردان دارند؟. درك اين واقعیت که مردانگی بهطور اجتماعی برساخته میشود به تحقیقات روانکاوان برمیگردد، و نخست در علوم اجتماعی مفهوم روانشناختی اجتماعیِ «نقش جنسی مردانه» استفاده شد. تحقیقات اخیر در خصوص مردان و مردانگی برخلاف تحقیقات قبلی که انتزاعیتر بوده، به وجه انضمامیتر مردانگی مبنی بر این که چگونه الگوهای جنسیتی بهصورت انضمامی برساخته و اعمال میشود منحصر میشود. محققان برساختگرایی از یک سلسله روشهای علمی ـ اجتماعی بهطور انضمامی برای کشف هویتهای جنسی، اعمال و بازنماییهای مردان و پسران استفاده کردهاند. این تحقیقات مجموعهای از مطالعات کیفی با تأکید بر مونوگرافیها، سرگذشت- پژوهی، مطالعه سازمانها، و اشکال فرهنگی نظیر فیلمها، رمانها و بازیهاست. این تصویر با آنچه منحصر به نقش جنسی مردانه و حتی مفهوم زیستی مردانگی است متفاوت است.
دکتر یعقوبی در پاسخ به سوال دوم که چه رویکردهایی در مورد مردانگی وجود دارد گفت: در رویکرد جغرافیایی میتوان از قلمرو فضا- مکان، الگوهای مکانیابی، و چشمانداز سرزمینی به عرصه جنسیت و مردانگی نگاه کرد. بدیهی است مردان در مناطق کوهستانی، جلگه ای، ساحلی، عشایری، روستایی، شهری و... متفاوت به نظر می رسند. بر اساس مفروضات رویکرد بیولوژیک، مردانگی منبعث از کیفیات ذاتی مردان نظیر ویژگیهای جسمانی، قدرت جسمی، پرخاشگری و... است، اما رویکردهای روانشناختی مردانگی را ناشی از تجربههای اولیۀ دوران کودکی میداند.زیگموند فروید یادگیری تفاوت جنسی کودکان و خردسالان را بر اساس داشتن یا نداشتن رجولیت ارزیابی میکرد. او تأکید داشت که تنها تمایزات کالبدشناختی نیستند که اهمیت دارند؛ زیرا داشتن یا نداشتن رجولیت نشان دهندۀ مردانگی یا زنانگی است.چودروف برخلاف فروید معتقد است که مردانگی، نه زنانگی است که با از دست رفتن و محروم ماندن از استمرار پیوند نزدیک با مادر تعریف میشود. هویت مردانه از طریق جدایی شکل میگیرد؛ بدین سان مردان بهطور ناخودآگاه در زندگی احساس میکنند که اگر در روابط عاطفی نزدیک با دیگران درگیر شوند، هویتشان به خطر میافتد.
کارل گوستاو یونگ (1851-1961) روانشناس مشهور سوئیسی، در ابتدا مفهوم ناخودآگاه را به تصاویر ابتدایی بدوی تعبیر میکرد. وی عقیده داشت یکی از مهمترین کهنالگوها عبارت است از آنیما و آنیموس. ضمير ناآگاهِ مرد برخوردار از مؤلفۀ مكمّل مادينه است كه به هيئت زن درمى آيد: در ضمير ناآگاه مرد، يك انگارۀ جمعى موروثى وجود دارد كه به واسطۀ آن، مرد سرشت زن را درك مىكند.
مطالعات مردمشناختی گارفینگل از زاویه دیگر به امر جنیست و مردانگی پرداخته اند وی نشان داد که جنسیت و نقش جنسی، فرهنگمحورند. برای مثال، مارگریت مید نشان داد که در فرهنگهای متعدد تفاوت های جنسیتی خیلی متنوع وجود دارد و کارهای زنانه و مردانه در بین جوامع مختلف یکسان نیست.
وبلن نیز مردانگی را بصورت انضمامی طرح کرد و قائل به دو جامعۀ یغماگری و صنعتی است. به زعم وی مردانگی در جامعۀ یغماگری با خوی توحش و جنگجویی همراه است و افراد از طریق مبارزه مردانگی خود را به اثبات میرسانند، اما با ورود به جامعۀ صنعتی خوی جنگجویی جای خود را به ورزش های قهرمانی داده است.
گیلیگان از هواداران فمینیسم تفاوتگراست. وی معتقد است که ارزشهای اخلاقی، مراحل رشد، پیشرفت اخلاقی و حتی استدلال اخلاقی زنها متفاوت از مردان است. وی اخلاق مردانه را عدالتمحور و اخلاق زنانه را مراقبتمحور میداند.
پسافمینیسم نیز به عنوان بخشی از «فمینیسم پسامدرن» روایت سازه گرایانه از مفاهیم مردانگی و زنانگی دارد و برای حفظ تداوم فمینیستی خود به تعیین دیگری غیرزنانه میپردازد و همچنین برای فراتر رفتن از فمینیسم سنتی «دیگری» را به گونه ای تعریف میکند که ائتلاف با او ممکن باشد. این کار از طریق طرح دوگانگی جدید زنانگی/ مردانگی در مقابل دوگانگی سنتی زنان/ مردان صورت می گیرد. زنانگی و مردانگی نه دو ذات متفاوت، بلکه دو برساختۀ زبانی و فرهنگی هستند که در فرایندهای جامعهپذیری به زنان و مردان منتقل می شوند. این دو برساختۀ فرهنگی درعینحال که همدیگر را تکمیل می کنند با یکدیگر تفاوت دارند.
گیدنز نیز با توجه به رویکرد نظری خود در مورد «ساخت یابی» (Structuration) در سال 60 میلادی آغاز میکند. بربرها در منطقه ای مشترک میان الجزایر و مراکش که به نام کابیلیا نامیده می شود زندگی می کنند. در دنیای آنها، زن یا مرد بودن، مهمترین اصل را برای سازماندهی اجتماع شان تشکیل می دهد. بهزعم وی، تضاد میان «زنانه» و «مردانه» با یکسری تضادها مانند پایین و بالا، خم شده و راست قامت، درون و بیرون، عقب و جلو، نرم و سخت، غیرفعال (پاسیف) و فعال (اکتیو)، همراه است. زن و زنانگی همراه است با پایین بودن، خم شدگی، نرمی و دراندرون و داخل ماندن؛ درحالیکه مردان با بلندی، راست قامتی، سخت بودن و به بیرون تعلق داشتن، پیوسته هستند.
کانل نیز از رویکرد برساختگرایی به جنسیت و مردانگی پرداخته است. رهیافت او بویژه در جامعه شناسی نفوذ زیادی داشته است، زیرا وی مفاهیم پدرسالاری و مردانگی را در نظریۀ فراگیر و جامعی در مورد روابط جنسیتی، با هم ادغام نموده است. به زعم کانل، جلوه های بسیار مختلفی از مردانگی و زنانگی وجود دارد.
کیمل نیز درخصوص مردانگی، دیدگاه مشابه و سازهگرایانه، در خصوص مردانگی دارد. کیمل معتقد است به کار بردن مردانگی ها، حاکی از تنوع مردانگی است چرا که در هر جامعه و در هر دوره، گروه های مختلف از مردانگی و تفاوت های فردی، تعریف خود را دارند. هر چند نیروهای اجتماعی دست به کار ساختن تفاوت های نظام مندی بین مردان و زنان هستند؛ اما تفاوت های میان مردان و زنان، کمتر از تفاوت های درون مردان یا درون زنان است. برخی از فرهنگها، مردان را تشویق می کنند تا بی احساس باشند و مردانگی خویش را، به ویژه با اغوای جنسی، اثبات کنند. اما فرهنگهای دیگر تعریف سازگارتری از مردانگی را تجویز می کنند که بر اساس مشارکت مدنی، پاسخگویی عاطفی، و برآورده سازی نیازهای اجتماع است.
عضو هیات علمی دانشگاه گیلان در پاسخ به سوال سوم که در استان گیلان چگونه مردانگی بازنما شده است؟ افزود: نتایج تحقیق نشان می دهد که دو تعبیر از مردانگی در استان گیلان وجود دارد یکی مردان قدیم و دیگری مردان جدید. در خصوص مردان قدیم و جدید نگرش متفاوت و گاه متناقضی ابراز شده است. مردان قدیم زمخت و کیفر رسان و از قدرت هژمونیک در خانواده برخوردارند، در عین حال، دیندار، غیرتی، قدرتمند و قابل اعتماد بازنمایی شده اند. اما مردان نوین در ایستارهای خود نسبت به زنان، کودکان و نیازهای عاطفی آن ها، حساسیت فوق العاده دارند. آن ها پدر بودن را به راه و رسمی دلپذیر و محبوب تبدیل می کنند، و پرورش دهنده ای نیرومند اما ملایم و مهربان اند.
در راستای دو گونه اصلی مردانگی تحت عنوان مردانگی قدیم و نوین یا تعدیل یافته (Modified) می توان طیفی از مردانگی های مختلف را در اقوام استان گیلان پیدا نمود. کسانی که مدافع مردانگی سنتی هستند در جهت حفظ وضع موجود عمل می کنند و با تغییر هرگونه ارزش های مردانگی سنتی، مخالفت جدی دارند. این سنخ از مردانگی با اندکی تسامح شباهت نسبی به «مردانگی هژمونیک» در اندیشه کانل دارد. در کنار این سنخ از مردانگی، مردانگی نیمه سنتی وجود دارد که با برخی از شاخص های مردانگی سنتی و با بعضی جنبه های مردانگی مدرن موافقند. استراتژی مزبور حامیان زیادی در بین مردان اقوام مختلف استان گیلان دارد؛ زیرا آن ها هم از مواهب مردانگی سنتی وهم از منافع مردانگی مدرن بهره مند می شوند. این سنخ از مردانگی تداعی کننده مفهوم«مردانگی همدست» کانل است که آن ها از موقعیت مسلط مردانگی هژمونیک در نظام پدرسالاری نفع می برند. درنهایت، یکی دیگر از سنخ های مردانگی، مردانگی مدرن وجود دارد که بر خلاف مردانگی سنتی، سیاست مردانگی آنها مبتنی بر استراتژی فمینیستی است به موازات گسترش مردانگی مدرن که رویکرد فمینیستی دارد، اسباب نگرانی بخشی از مردان را فراهم آورده، آن ها هم از مردانگی هژمونیک و هم از مردانگی مدرن که رویکرد فمینیستی دارد انتقاد می کنند، که می توان آن ها را تحت عنوان مردانگی پسامدرن مقوله بندی کرد. هر چند این بخش از مردانگی به یک کنش جمعی تبدیل نشده است ولی گرایش آن ها در جهت مخالفت با هرگونه تک صدایی جنسیتی است. این سنخ از مردانگی بیشتر در مناطق شهری مشاهده می شود. سایر انواع مردانگی، از قبیل مردان داماد سر خانه، و مردان زن نما در بخش پایین سلسله مراتب مردانگی قرار دارند که به تعبیر کانل جزء «مردانگی فرودست یا حاشیه ای» محسوب میشوند.
همچنین، مردانگی در گیلان ریشه در فرهنگ عامیانه، زبان، افسانه ها، عقاید و ارزشهای جنسیتی دارد، وجه بیرونی آن تبلورِ نمادین دارد. بدیهی است در همۀ جوامع پدرسالار، زبان حاکم بر آن جامعه جنسیت زده است، هرچند در استان گیلان ملایمت در امر مرزبندی های جنسیتی وجود دارد ولی باز بسان همۀ جوامع، جنسیتزدگی در گذشته و حال مشاهده میشود.
داده های پژوهش نشان می دهد که یکی از نکات مشابه در اقوام ساکن در مناطق روستایی این است که کارهای سنگین و مهم به مردها و کارهای سبک و کماهمیت به زنها واگذار شده است. تفاوت زیست شناختی (بیولوژیک) میان دو جنس، به عنوان توجیهی طبیعی برای تفاوت های اجتماعی برساخته جنسیتی، نمایان میشود. زنان و آنچه زنانگی نامیده میشود قرین است با پایین بودن، خمشدگی، نرمی و دراندرون و داخل ماندن، درحالی که مردان با بلندی، راست قامتی ، سخت بودن و بر بیرون تعلق داشتن، پیوسته است. ازاینرو، اگر بخواهیم فعالیت های زراعی و باغداری مردان و زنان را در تقابل های دوتایی تفسیر کنیم چنین است که شخم زدن کار مرد وجین کردن کار زن، کرت بندی کار مرد خزانه گرفتن کار زن، بردن محصول به خانه کار مرد و بسته بندی کار زن، غربال کردن محصول کار زن و فروش محصول کار مرد است. از اینرو بریدن شاخه های اربا (دوشاب) امری مردانه و جمع آوری و پختن دوشاب امری زنانه است. همچنین، فروش، چیدن و قطع درختان فندق، زیتون، انار، گردو مربوط به مردها و جمعآوری آنها متعلق به زنان است. همچنین فراغت زنان عموماً در خانه است ولی فراغت مردان در بیرون از خانه (بازارهای هفتگی یا قهوه خانه) است. ازاینرو، نتایج این پژوهش تاحدی با یافته های تحقیق بوردیو در منطقه کابیلیا مطابقت دارد.
اینک شاهد تغییرات مردانگی در اقوام استان گیلان هستیم. به طوری که مردانگی نه در قدرت فیزیکی و کار یدی؛ بلکه بیشتر در کار فکری و ذهنی تاکید می شود. تغییر معنای مردانگی تداعی کنندۀ دیدگاه نیچه و فوکو مبنی بر این است که معانی به شکل تبارشناسانه ساخته می شود. دراین راستا، تغییر معنای مردانگی نیز بدین معناست که مردانگی طی فرآیند تاریخی به شکل تبارشناسانه برساخته شده است زیرا قدرت یکی از عوامل مهم شکل گیری برساخت های تاریخی است. از این رو، در گذشته مردان اقوام استان گیلان از قدرت فیزیکی و اقتصادی به مثابۀ ابزار سلطه علیه زنان استفاده میکردند، اما با گسترش شهرنشینی، ارتقای تحصیلات و اشتغال زنان معنای مردانگی سنتی با مقاومت زنان همراه بوده است و این قدرت به صورت وارونهای در خدمت زنان در آمده است؛ به طوریکه با قدرت گرفتن زنان معنای مردانگی خصلت عاطفی پیدا کرده است. این امر یادآور دیدگاه کانل است که معمولاً چنین پنداشته می شود که یک نوع مردانگی ثابت در تمام موقعیت های زمانی و مکانی و اجتماعی حاکم است. وی با بررسی مردان مختلف حاضر در جامعه و ساختن «تیپ های ایده آلی» از مردانگی آنها، نشان داد که در هر دوره و زمینه خاص، روابط جنسیتی ویژهای مسلط است که مردانگی و زنانگی در آن هژمونیک هستند.
وی در انتها اشاره کرد: با مطالعه در فرهنگ جنسیتیِ گیلان به جای رابطۀ دوقطبی شاهد رابطه تکمیلی بین دوجنس بوده و هستیم. بنابراین، زنانگی و مردانگی نه دو ذات متفاوت، بلکه دو برساختۀ زبانی و فرهنگی هستند که در فرایندهای جامعه پذیری به زنان و مردان منتقل می شوند. این دو برساختۀ فرهنگی درعین حال که همدیگر را تکمیل می کنند با یکدیگر تفاوت دارند.
این جلسه سرانجام با پرسش و پاسخ حاضران و سخنران به اتمام رسید.