نشست علمی با عنوان «تمایز و تشابه بین جامعه‌شناسی بالینی و روانشناسی، روان‌درمانی، مددکاری اجتماعی و پزشکی اجتماعی» در روز چهارشنبه 1401/7/13 در ساعت 11 به صورت مجازی و بر بستر گوگل میت توسط گروه جامعه شناسی درمانی برگزار شد. در این نشست سخنرانان به بررسی شباهت و تمایز بین رشتۀ جامعه شناسی درمانی و سایر رشته های مشابه پرداختند.

علم در جهت بهبود شرایط زندگی

در آغاز نشست فرشادی گفت: در این نشست تلاش می‌شود از طریق مقایسهی مشابهت‌ها و تفاوت‌های فعالیت‌هایی که در «بهبود شرایط انسانی» می‌کوشند به تعریفی از جامعه‌شناسی بالینی/ درمانی دست یابیم، هدف از این مقایسه‌ها به منزله‌ی نشان دادن برتری یا پستی هیچ یک از رشته‌ها نیست؛ بلکه صرفاً تلاشی برای روشن شدن ماهیت جامعه‌شناسی بالینی است. رشته‌های مورد نظر در این گفت‌وگو عبارت از روان‌شناسی، و روان‌پزشکی، پزشکی، پزشکی اجتماعی، مددکاری اجتماعی هستند. اصطلاحاً تمامی این حرفه‌ها را که کارگزاران تغییر و بهبود شرایط انسانی هستند را «متخصصین بالینی» می‌نامیم تا بتوانیم منظور از بالینی بودن را در جامعه‌شناسی بالینی مشخص کنیم.

وی افزود: بالین علاوه بر اینکه به مکانی مانند مطب یا کلینیک اشاره می‌کند که متخصصان بالینی در آن مکان فعالیت می‌کنند؛ نزد هر یک از متخصصان یادشده در بالا مفهوم دیگری را طرح می‌کند. بالین برای پزشک‌ها بدنِ بیمار تلقی می‌شود که علائم بالینی یا مشاهدات پزشک از نشانه‌های ظاهری مانند بثورات جلدی؛ ارجاعات انضمامی از بالین یا بدن بیمار برای تشخیص بیماری محسوب می‌شوند. برای روان‌شناس‌ها و روان‌کاوها روح و ذهنِ بیمار به منزله‌ی بالین تلقی می‌شود که برای کندوکاو نشانی‌هایی از علایم بیماری‌هایی مانند پارانویا، اختلال شخصیت مورد مداقه قرار می‌گیرد. در خصوص پزشک‌های اجتماعی عامدانه و آگاهانه از بکار بردن کلمه «بالین» پرهیز می‌کنند؛ به دلیل اینکه بتوانند بین پزشکی و پزشکی اجتماعی حد فاصلی را مشخص کنند. هر چند که اهدف آنها در راستای موضوعات پزشکی است، اما کاربرد واژه‌ی اجتماعی، امکانی برای مداخله در زندگی بیمار را فراهم می‌کند و مشخصاً چنین مداخله‌ای فراتر از حدود و ثغورِ بالینی است که در پزشکی مد نظر است. به این معنی اهداف پزشکی اجتماعی در راستای ارتقا سلامت و بهداشت برای پیشگیری قبل از وقوع بیماری مطرح است؛ بنابراین پزشکی اجتماعی با رشته‌هایی مانند تغذیه و بهداشت و مددکاری اجتماعی هم‌پوشانی دارد.

فرشادی افزود: علاوه بر بررسی مفهوم بالینی، نگاهی به خاستگاه رشته‌های یاد شده‌ در روشن شدن معنای بالینی در جامعه‌شناسی بالینی سودمند خواهد بود. بنابراین در گام بعدی بر خاستگاه این رشته‌ها مروری کوتاه می‌شود. روان‌پزشکی برپایه‌ی مطالعات پزشکی با بهره‌گیری از نظریه‌های فروید با تجویز دارو به درمان یافته‌ها که بالینی به درمان یافته‌های بالینی می‌پردازند البته امروزه بخشی از روان‌پزشک‌ها جنبه‌های اجتماعی بیماری‌های روانی را مدنظر قرار می‌دهند. بنابراین منزلت روان‌پزشکی و مقبولیت آن در میان عموم مردم به پشتوانه‌ی ریشه‌های پزشکی و دارو درمانی است که نتایج آن برای بیماران مشاهده‌پذیر می‌شود. بنابراین می‌توان گفت که روان‌پزشک این به اعتبار پزشکی جایگاه و اعتبار مضاعف کس می‌کند. روان‌شناسی که حوزه‌ی مشترکی با و روان‌پزشکی دارد از نظریه‌های یونگ و فروید با بهره‌گیری از تست‌های متفاوت به تشخیص راه می‌یابد و درمان را بر اساس تست‌های از پیش تعیین شده مشخص پیش می‌گیرد. بنابراین در روان‌پزشکی منظر اصلی یافته‌های مستخرج از تست‌های شخصیت و امثالهم است که با تکنیک‌های مرتبط به درمان برخی از مشکلات بیمار مبادرت می‌کنند.

اما خاستگاه جامعه‌شناسی بالینی که ترکیبی از جامعه‌شناسی و بالینی است به تلاش برای استفاد‌ی از جامعه‌شناسی به عنوان ابزار تحلیل در کلینیک‌های پزشکی در سال 1930 در دانشگاه شیکاگو بازمی‌گردد. بِرگِس تلاش می‌کند واحد درسی به نام جامعه‌شناسی کلینیکال را در رشته پزشکی ایجاد کند تا با بهره‌گیری از جنبه‌های جامعه شناختی بتواند به درمان برخی از بیماری‌ها نزد فقرا کمک کند. هر چند که پاگیری چنین واحد درسی موفقیت‌آمیز نیست؛ اما واژه‌ی جامعه‌شناسی بالینی افتان و خیزان به صورت‌های مختلف در دانشگاه شیکاگو ادامه‌ی حیات می‌دهد. بنابراین چنین ترکیبی مولود فضای پزشکی و بیمارستانی است چرا که در تلاش است تا برای درمان در پزشکی از جامعه‌شناسی کمک گرفته شود.

فرشادی ادامه داد: باید در نظر داشت که اندیشه‌های اندشمندان دانشگاه شیکاگو در جامعه‌شناسی مانند رفتارگرایی اجتماعی مید، هم‌کنش‌گرایی نمادی بلومر نیز در پی یافتن پاسخ‌هایی به اتفاقات صنعتی شدن و پیامدهای آن و از طرفی ناکارآمدی روش‌های پوزیتیویستی (متقدمین جامعه‌شناسی) در حل مسائل مشکلات شهر شیکاگو یعنی حاشیه‌نشینی و فقر بود. آنان نیز همانند متقدمین جامعه‌شناسی در تلاش بودند تا برای مشکلات ناشی از تغییرات صنعتی، جنگ‌های داخلی و جنگ جهانی اول پاسخ و راهکارهای مفیدی ارائه کنند. به نقل از بلومر در سال 1984 آمده است که «وظیفه جامعه‌شناس این بود که دانش بی‌فایده را دنبال کند». منظور از روش‌های بی‌فایده همان روش‌های پوزیتیویستی بود که در برابر مشکلات شهر شیکاگو بی‌فایده به نظر می‌رسیدند. بنابراین هم‌نشینی جامعه‌شناسی و پزشکی در دانشگاه شیکاگو اتفاقی نیست. زیرا شکل‌گیری رشته‌ی جامعه‌شناسی نیز ریشه در تغییرات اجتماعی و تلاش برای یافتن پاسخ و مشکلات ناشی از این تغییرات انقلاب فرانسه و تلاش برای حفظ وضع موجود و جلوگیری از بازگشت سلطنت بوده ‌است، منتقدان نسلِ چهارم کانت (نوکانتی‌ها) براساس بازخوانی نقد عقل محض به همراه اندیشمندانی چون کنت، دورکیم با به کارگیری مفاهیم عینیت، ارزش به شکل‌گیری جامعه‌شناسی کمک کردند.      

فرشادی گفت: در نهایت اینکه مفهوم جامعه‌شناسی بالینی در چنین شرایطی صورت‌بندی می‌شود و منظور از بالینی بودن «شناسایی بستر و بافت اجتماعی یا موقعیت اجتماعی از طریق تفسیر است» و جامعه‌شناسی ابزارهای نظری شناخت برای تغییر یا برون رفت از بن بست را فراهم می‌کند و به این معنی ترکیب نظر و عمل در جامعه‌شناسی بالینی هدف اصلی است و به نظر می‌رسد اصطلاحات دیگری مانند جامعه‌شناسی کاربردی، جامعه‌شناسی در عمل، جامعه‌شناسی عملیاتی مفاهیمی هستند که در صدد تعدیل مفهوم بالینی صورت گرفته‌اند. در جنگ‌های داخلی آمریکا سال‌های بین سال‌های 1861 تا 1865 خدمات اجتماعی با هدف بهبود مدیریت نهادهای اجتماعی و کمک به بردگان تازه آزاد شده به صورت خیریه‌ها و صلیب سرخ شکل گرفتند، انجمن‌های خیریه برای بهبود وضع فقرا، انجمن کمک به کودکان در جهت رفاه کودکان و دیگر مسائل فقر و حاشیه‌نشینی و مهاجرت ناشی از مسائل جنگی داخلی و خارجی، انقلاب صنعتی به دولت‌ها کمک می‌کردند. این انجمن‌های خیریه بدون دریافت هزینه از فرد نسبت به بهبود وضعیت زندگی آنان اقدام می‌کردند. به دیگر سخن خدمات اجتماعی یا انجمن‌های خیریه و مراکز جمع‌آوری اعانه‌ها بازوی اجرایی دولت‌ها برای تخفیف مسائل یادشده در بالا بودند و برنامه‌هایی برای کودکان، سالمندان، بهداشت آنان ارائه می‌کردند. بنابراین مبنای اصلی شکل‌گیری خدمات اجتماعی در جنبش‌های مردمی، اقدامات مردمی برای تغییر وضعیت زندگی حاصل می‌شود. از این رو است که تمامی اهداف این انجمن‌های خیریهی خدمت‌رسان در جهتِ «نظام رفاه» شکل می‌گیرد و امروزه نیز یکی از مفاهیم اصلی در مددکاری اجتماعی است. نکته‌ی حائز اهمیت در معادل‌سازی Social work به مددکار اجتماعی در ایران شاید ناشی از تسلط نگاه روان‌شناختی در این حوزه باشد که یک دوگانه‌ی مددکار/ مددجو را برساخت می‌کند و بازتولید کننده‌ی دوگانه رابطه‌ی پزشک/ بیمار است.

به گفته فرشادی، درحالی که در خدمات اجتماعی یا Social work با دوگانه‌ی‌Social worker / client به معنی خدمت‌رسانِ اجتماعی/ وابسته روبه‌رو هستیم. به این معنی مردم فقیر و حاشیه‌نشین برای دستیابی به نظام رفاه به انجمن‌های خیریه وابسته بودند؛ و الزاماً رابطه مددکار و مددجو مدنظر نبوده است؛ هر چند که امروزه از گذر نظریهی سیستم‌ها این تفکر در حال ترمیم شدن است. از این جهت است که ایراد وارده بر مددکاری اجتماعی چنین است که آنان تکنیک‌های روان‌شناختی را به کار می‌بندد، اما از دانش و اطلاعات جامعه‌شناختی استفاده می‌کند.بنابراین می‌توانیم بالینی بودن را «درگیربودن در مشاهده‌ی مستقیم،ارزیابی، سنجش موقعیت اجتماعی و فرآیند الگوی هم‌کنشی در گروه» معنایابی کرد؛ جامعه‌شناسی چشم‌اندازی است که نظریه‌های مرتبط با شناخت جامعه را خلق می‌کند و جامعه‌شناس بالینی فردی است که دارای «چشم حرفه‌ای است که مبتنی بر دیدگاه جامعه شناختی» است. بنابراین می‌توان گفت جامعه‌شناسی دانش نظری یا know how است و جامعه‌شناسی بالینی دانش عملی یعنی چگونه چیزی را به پایان بردن یا know how است که برمبنای دانش نظری راه‌کار ارائه می‌دهد.

فرشادی در خاتمه گفت: از نظر بنده جامعه‌شناسی بالینی مولودِ بازاندیشی جامعه‌شناسی در خود هست؛ در میانهی راه جامعه‌شناسی آن چنان دچارمفاهیم انتزاعی گشت که از خاستگاه اصلی خود یعنی تبیین چگونگی و چرایی یک اجتماع بسیار فاصله گرفت به طوری که مرزهای آن با فلسفه بسیار در هم آمیخت.

هم فراخوانی پرگمتیسم و مسائل اجتماعی

در بخشی دیگر از نشست، تنهایی با بیان اینکه چرا پراگماتیسم در شیکاگو رشد کرده است ؛ گفت: جامعه‌شناسی باید متعهد باشد و کاری انجام دهد. بنابراین می‌توان گفت اصطلاح کلینیکال بودن جامعه‌شناسی به معنی مراجعه به بستر مشکل اجتماعی است، یعنی اینکه واقعاً مشکل را دید؛ کلینیک همان جا هست؛ کلینیک همان‌جایی است که معتاد است. نمی‌توان از درون کتاب‌ها و به صورت انتزاعی مشکل معتادان را بررسی کرد. نکته دوم اینکه بستر مدرنیته را در شکل‌گیری پراگماتیسم و جامعه‌شناسی باید لحاظ کرد؛ نکته سوم الزاماً جامعه‌شناسی بالینی مربوط به بستر تفسیر‌گرایی نیست وانسجام گرا‌ها و انتقادی‌ها بالینی کار کرده‌اند و باید مفاهیم و نظریه‌های این دو گروه هم مطالعه شود و این یکی از کارهای مهمی است که گروه جامعه‌شناسی بالینی باید در بررسی‌های خود انجام بدهد.