جامعه شناسی دین، کارشناسی، لیلا حسین زادهسارا شریعتی دی1401


▪️
اوراق دانشگاهی ام را منظم می کنم. چشمم می افتد به چند ورق تایپی منگنه شده. رویش نوشته شده: جامعه شناسی دین. کارشناسی. لیلا حسین زاده... از برگه های کار کلاسی دانشجویان در درس جامعه شناسی دین است که من هر ترم،برجسته ترینشان را نگه می دارم. برگه امتحانی لیلا حسین زاده را هم ،علی رغم گذشت این سالها- چند سال پیش؟ نمیدانم- نگه داشته ام و این روزها که اخبار تشدید بیماری لیلا در زندان را می شنوم،خواندن این کار کلاسی حال و هوای دیگری می یابد.

نوشته است:

"
طرح چیست؟ آنگونه که من دانستم،رویدادی دینی را باید بدون هیچ ارجاعی،به عنوان یک جامعه شناس،تحلیل؟ توصیف؟ کنم. از آنجا که به نظر می رسد هر نوع کلیت سازی در تحلیل نیاز به ارجاع نظری دارد،پس من بیشتر شبیه به یک انسان شناس (که قرار است بشوم) پاره هایی از رویدادهای جزئی را عنوان می کنم".

و بعد ۴ عکس مختلف را با موضوع دین لیست می کند:" ۴ عکس که تصلبی از رخدادی جزئی اند و در نهایی ترین حد می توان از طریق مفهوم پردازی به آن ها نام هایی را نسبت داد".

عکس ۱. دختر بچه ای که جز کتاب مدرسه و قران و مفاتیح الجنان،کتابی در خانه ندارد." دین برای او بازی است. توپ پلاستیکی را از وسط پاره می کند،شبیه خودی بر سر می گذارد،پر کلاغ بر آن می نهد و شروع می کند به تعزیه بازی. من به این معنا هنوز دین دارم،چرا که هر آهنگی را با نوای تعزیه می خوانم. دین همان محرم است که می روی درب خانه ها را می زنی تا هاون سنگی ببری،زنان کوچه دور هم گندم ها را برای حلیم می کوبند و تو ،مسئولیت به عهده می گیری،حس تمایز،بزرگ شدن،دین همان فضای عمومی ست،مسجد یعنی کندن از خانه،یافتن سرپناهی برای حرف زدن با هم نسلی ها،هم محله ای ها ،که هیچ سقفی جز آن،دور هم بودن شما را رسمی نمی داند... اما هر چه بزرگتر می شوی بازی رنگ می بازد. این همان "دین کودکی" است.

عکس ۲. زنی در تهران،آرایش می کند و ماهواره می بیند و مادر است،با شوهری بیکار و بداخلاق و دوست پسرهایی متعدد. گیر می افتد و آب توبه بر سر می ریزد و چادری می شود. بچه ها به مدرسه می روند. از طریق کارهای مدرسه گه گاه بنی می گیرد. وارد بسیج مدرسه می شود. جلسات قرانی در خانه می گیرد. تعزیه خواهران برگزار می کند و یک میایون دست مزد می گیرد. در کانون اموزشی وابسته به بسیج استخدام می شود... : " دین زنان وابسته به طبقات کارگری".

عکس ۳. یک آرایشگر زنانه / مردانه در ایام محرم که می گوید « سی سال پیش،در ایام محرم همه ارایشگاههای زنانه بسته بود،مردم حتی ابرو هم در این ماه تمیز نمی کردند،اما در 5 سال اخیر کار و بار ارایشگاهها در محرم سکه است و از رونق سفارش طرح زدن روی شال و تی شرت ها گرفته تا مد " روشن کردن رنگ مو تا در شب بهتر دیده شود" می گوید و برای مردان،آرایش مو با خاک و چسب مو "تا در طول عزاداری تکان نخورد" ... : " دین نمایش دین. دین سلفی. دینی تهی شده از هر گونه محتوی اجتماعی،سیاسی و اقتصادی".

عکس ۴. حادثه ی منا و سخنرانی مسئولان در محکومیت "این فاجعه تاسف بار و خونین" ... : " در سخنرانی های انجام شده،خدا غایب است".

یک عکس صفر هم هست. عکس "دختری 11-12 ساله شاید،با حالتی گنگ در صف دوم از جماعتی تماما مرد،با امامت موسی صدر. چنین تصویری تو را از فضای آشنای وصیت نامه شریعتی،یعنی از اتاق خواب روزهای دبیرستانی من بیرون میآورد،می اندازدت دور. دور و بیگانه. آنقدر بیگانه که گاهی با خود می گویم او از دین ما چه می فهمد و وقتی می فهمی حیرت می کنم. " دین دختری با غربتی خاص" (این عکس من است؟)

در آخر هم نوشته: "آنچه تاکنون لیست کردم بی گمان چیزی بیشتر از 4 عکس مختلف در مورد یک موضوع نیست... نه قصد تعمیم و نه توان تعمیم حداقلی وجود دارد. اگر بنا به ارائه تصویری از موضوعی مثل دین در ایران باشد،هویداست که 4 مورد چقدر اندک است. تصاویر زیاد دیگری وجود دارند... از دختری که در 10 11 سالگی با غربتی خاص حجاب می کند و پشت امام موسی صدر می ایستد گرفته تا بسیار بسیار موارد دیگر. "...

▪️
از این کار کلاسی،سال ها گذشته است. شریعتی به مرگی مشکوک در غربت در گذشته. امام موسی صدر ربوده شده. لیلا بیمار و زندانیست و من که "هنوز دین دارم،هر نوایی را امروز،با آهنگ تعزیه می خوانم". این کدام دین است؟ لیلا به این دین نپرداخته است. این دین اتوپی و شکست است. دین زمانی دیگر. جایی دیگر. جوری دیگر...