اسمعیل خلیلی
امروز، سی و دو سال پس از تأسیس انجمن جامعهشناسی ایران، وقتی نتیجۀ تلاش این دوران را مینگریم و آن را با مسیر طیشده میسنجیم، خرسندیم که برای نیل به هدفهایمان، راهی استوار ساختهایم، مسیری درست برگزیدهایم و در این مسیر کوشا و پویا بودهایم. انجمن کنونی انجمنی است سرشار از کامیابیهای این دوران در عین حال حامل ناکامیهای گوناگون. ارزندهترین محصول تلاش این دوران همان است که انتظار بوده؛ یعنی «سرمایۀ اجتماعی متناظر با علم ممکن در جهان تاریخی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی جامعۀ ایران متأخّر».
در آغاز و در طول مسیر انتظار داشتیم روابط و ساختهایی را بنا نهیم و نهادمند کنیم که ضمن ماندگاری و بقاء، کارویژۀ خود را حفظ کنند، آنها را توسعه و در زمان بسط و تعمیق دهند؛ ساختها و روابطی مانند مشارکتیبودن، گشودگی فکری و عملی، پذیرش تکثّر و تلاش برای گسترش و تعمیق این ارزش، همچنین گفتوگو (و نه تدریس و تعلیم و ...) هم بهعنوان روش تعامل و کنش انجمنی، هم بهعنوان روش تعامل و کنش علمی و هم بهعنوان روش مفاهمه و امکان اصولی میانذهنیّت؛ ساختها و روابطی مبتنی بر برابریِ احترام و حقوق همۀ اعضاء و اصالت چندگانگی. لذا باید خرد جمعی را پاس میداشتیم و بر توسعۀ آن میکوشیدیم؛ خرد مولّد اصالت کنش جمعی و لذا مولّد فرهنگ و ارزشهای جمعگرا و هنجارهای باز و نَرم انعطافپذیر و انعطافیابنده. چنین فرهنگی نمیتوانست مولّد هیچ نوع ساختار و روابط خدایگان و بنده، یا شبکههای بسته و هنجارها یا باورهای ایدئولوژیک، غیرمنعطف و دلبستگی حاد باشد. انتظار بود موجد ساختارهایی باشیم که از امکان حذف، بیرونیکردن و هر نوع دیگریساختن (که بهوفور در بخشهای کویری فرهنگ خاورمیانه گستردهاند و سترونیِ اندیشه میپرورند) و از احتمال بازتولید آن نوع روابطی که دانشگاه ما از آنها رنج میبرد، مانند انواع روابط باندی، هیرارشیک، دیوانسالار، پدرسالارانه، تمرکزگرا، مرکزسالار، اندکسالار (الیگارش)، سلطهجویانه، ویژهسالار و امثالهم مصون باشند. انتظار بود این انجمن، محفل نشو و نمای انواع شخصیّت اقتدارطلب یا محفل اُنس جماعتهای درونگرا و بسته، یا محفل نمایشگران صحنه و شیفتگان تریبون نباشد. محلی برای تشکیل گروههای فردمحور و یا دافع دگراندیشی، یا مانع دیالوگ بهویژه مانع دیالوگ بهقصد مفاهمه و دیالوگ میان اندیشهها، برداشتها، تلقّیها و باورهای متفاوت و مخالف نباشد.
در عین حال از مجموع شرایط ما در فراز این سی و دو سال نمیشد انتظار داشت انجمنی فراز آورَد که مثلاً یک مکتب نوین را در تراز جهانی تأسیس کرده و گسترش دهد؛ معقول نمیبود اگر انتظار میداشتیم انجمنی پدید آید که محصولاتی دارای قابلیّت دیالوگ میانفرهنگی (مثلاً کسانی چون ادوارد سعید) را در دیالوگ درونی خود بپروراند، و بسی انتظارات دیگر که به نسبت شرایط خاستگاهی، عملاً نامعقول یا به لحاظ تاریخی ممتنع بودهاند.
امّا آنچه تحصیل شده نیز همۀ آن چیزی نیست که میتوانستیم تحصیل کنیم. مثلاً ما فاقد مجموعه دیالوگهای جدّی و تمامعیار درونانجمنی هستیم که بتوانند مرتّباً مرزهای مفهومی و تئوریک را در فاهمۀ ما تعمیق و گسترش دهند؛ ما شاهد روندهای تصاعدی تجدید فاهمۀ درونی خود بر اساس بازفهمی منطق تحوّلات جامعه نیستیم. نمیتوانیم از وجود دیالوگهایی نشان بگیریم که موضوعاتی مشخصّ را در طول سی و دو سال دنبال کرده و به نتایج متکثّر، متوالی و متقابل رسانده باشند. هنوز نمیتوان انواع و سطوحی از مشارکت یافت که شامل همۀ ابعاد حیات انجمنی بشوند و در بسیاری امور هنوز انجمن نمیتواند واجد حداکثر ممکن مشارکت باشد. انجمن ما بهرغم مشارکت مؤثّر در ایجاد کثیری از گفتمانهای متأخّر جامعه و بهرغم مزایای خود نسبت به آکادمی رسمی، نتوانسته ساختارهای مولّد اندیشه و علم حتّی در همان حد و اندازه که در این جامعه و تاریخ ممکن هستند، بپرورد؛ روابط و ساختارهایی شبیه محافل اصحاب ربعه (صادق هدایت و ...)، اصحاب سبعه (محمدتقی بهار و ...)، محفل فردید، حلقۀ جهانبگلو، حلقۀ شایگان، حلقۀ کیان و مانند آنها در تاریخ معاصر ایران.
امتیاز ویژۀ انجمن جامعهشناسی یک تجربۀ ویژه در تاریخ معاصر ایران و همان نیز «علّت ساختاری» موفقیّتهای انجمن است. آنچه باعث شده انجمن به دستاوردهای اصلی خود نائل شود، وجود، استقرار و جایگاه دموکراسی در روابط درونی (ازجمله روابط قدرت در درون) انجمن و تعهّد جدّی به آن است. انجمن جامعهشناسی به یُمن این ویژگی دستاوردهای اصلی این دوران را کسب کرده، کثیری از اصحاب علم اجتماعی را گردآورده و به آنها امکان و نوید داده که در این اجتماع جویای خویشتن و برخوردار از فرصتهای تحقق نفس خود باشند. همانطور که چندین بار رؤسای انجمن گفتهاند، اصحاب علم اجتماعی واجد تفاوت اصولی با اعضای جامعه نیستند و همان انواع شخصیّت و جریانهای فرهنگیِ جامعه کمابیش در اصحاب علوم اجتماعی نیز وجود دارند. انجمن جامعهشناسی این تکثّر را به رسمیّت شناخته و به همه اعضای خود امکان داده که در «برابریِ احترام و سخن گفتن» در این اجتماع گرد آیند. این برابری در فرآیندهای دموکراتیک ممکن و در فرآیندهای غیردموکراتیک (از جمله کاریزماتیزم) ممتنع است. دموکراسی ما شامل ساختاری است که بدون احتساب هر نوع امتیاز پیشینی، با ایجاد تساوی ایدئولوژیک و برابری منزلت در انجمن، «برابری احترام و سخن گفتن» را ممکن، و فرصتی را فراهم کرده که هر کس میتواند بنا به خواست خود در هر دیالوگ مشارکت کند. سرانجام این شرایط موجب ایجاد و توالی حلقههای اعتبار در درون و پیرامون انجمن شده که آنها را «سرمایۀ اجتماعی متناظر با علم ممکن در جهان تاریخی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی جامعۀ ایران متأخّر» میخوانیم؛ این سرمایۀ گرانبها محصول دموکراتیسم انجمن است.
آنچه باید در انجمن علمی رُخ دهد تا کارویژههای علمی آن (تولید و ترویج علم) محقق شوند «گفتوگو» است. طی فرآیندهای چندلایه و پیاپی گفتوگو، اجتماع علمی خود را حول استدلالهای گوناگون دربارۀ شیوههای شناخت عالَم (یعنی روش علم) و نیز چیستی عالَم (یعنی محتوای علم) سازمان داده و میانذهنیّت رُخ میدهد. میانذهنیّت امری مشترک است که همگان دربارۀ محتوای آن به تفاهم (و نه توافق) رسیدهاند و همان، علم واقعاً موجود نزد یک اجتماع علمی است. بدون این میانذهنیّت نه میتوان از تولید علم سخن گفت نه از ترویج آن. علمی خارج از گفتوگوی میان سخنان، برداشتها و تلقّیها وجود ندارد. علم امری اجتماعی است که نهتنها مقتضیات اجتماعی (ازجمله سیاسی، اقتصادی و بالاخص فرهنگی) به وقوع آن ره میبرند، بلکه خلق آن نیز محتاج اجتماع علمی است. این «ضرورت»، شرط امکان علم است. چنانچه سخن گفتن درون چنین اجتماعی ذیل روندهای هژمونیک یا هر نوع سلطه واقع شود، ساختار کنش در آن اجتماع متصلّب شده و گفتوگو مصلوب و علم نیز ممتنع میشود. روشن است که ساختارهای معیوب که احتمال گفتوگو در آنها کاهش یابد ولی به صفر نرسد نیز میتوانند اندک نقشی در تولید و ترویج علم ایفا کنند؛ همچنانکه مثلاً دانشگاه ایرانی نیز در مرز این حداقل است. امّا از یک انجمن علمی انتظار میرود که موانع گفتوگو را به حدّاقل برساند و احتمال آن را به حداکثر. آنچه در این سی و دو سال در انجمن جامعهشناسی تعقیب شده، همین کوشش مداوم و بیوقفه بوده است؛ لذا همین نیز تفاوت اصولی آن با ساختار بوروکراتیک دانشگاه و هر نوع ساختار بوروکراتیک، کاریزماتیک، تمرکزگرا، هژمونیست و قدرتمآب بوده، که موجب تفاوت در اعتبار اجتماعی انجمن و تفاوت در محصول نهایی آن شده است. از این روست که دموکراسی هم برای «انجمنبودن» و هم «علمیبودن» ما ضروری و اجتنابناپذیر است.
کنش انجمنیکنش مشارکتگر و مشارکتجوست؛ زیرا این مشارکت موجب رخداد دیالوژی است. سخن، منطق، گفتار، خرد، شناخت، شناسی و شناختی (معادلهای فارسی امروزین اسم و صفت «لوگوس، لوژی و لوژیک») برای ما در میانذهنیّت معنا دارند و لوژیک را به دیالوژی منوط میکنند. اجتماع علمی در انجمن، اجتماع سخنان، عقول، گفتارها و شناختهای منفرد نیست، بلکه اجتماع همسخنی، همخردی، همگفتاری و همشناختی است. پیشوند «هم» در این عبارت نیز به معنای مفاهمۀ میان سخنان، عقول، گفتارها و شناختهاست، نه تکرار، تداوم و تأیید سخنان، عقول، گفتارها و شناختهای یک یا چند شخص. جریان علم در انجمن، جریان دیالوگهایی است که بر روی هم به پُلیلوگ علم منتهی میشوند. حتّی اینکه پُلیلوگ، سمفونیک یا سینکرونیک باشد (مثلا گروهی که هر کس سازی متفاوت مینوازد امّا قرارست که محصول این تفاوتها یک نوای واحد و هماهنگشده باشد) فینفسه مطلوب نیست؛ زیرا میتواند تپندگی و زندگی را از سخنان، عقول، گفتارها و شناختها سلب کند. انتظار میرود انجمن علمی فرازآورندۀ دیالوگهای متعدّد باشد. وجود این دیالوگها، بهتعبیری منوط به سوژگی اصحاب انجمن و مشارکتکنندگان در دیالوگ است؛ لذا برابری آنها از حیث احترام و حقّ سخن ضروری است. این احترام و برابری موجب میشود که نظام نقش در انجمن منطبق بر یک نظام منزلت نباشد و انجمن از چنین نظامی دوری و تبرّی بجوید. درست همانگونه که هر عضو انجمن دارای یک حقّ رأی است و هیچ عاملی موجب امتیاز و تأثیری فراتر از یک حقّ رأی نمیشود، از حقِّ برابر در ابراز سخنانی که در انجمن به میان میآیند و میتوانند به میان آیند نیز، برخوردار است. به دیگر تعبیر انجمن کوشیده خاصگرا نباشد، ایدئولوژی یا نظامی از ترجیحات در آن عمل نکند؛ کوشیده نگذارد گروه، دفتر، شعبه و نیز کلّ انجمن به محفل یا محافلی برای برخی سخنان یا محل ابراز سخنان اعضای ویژه تبدیل شوند، تا مبادا امکان و حقّ سخن از دیگران سلب شود. دموکراسی از این منظر برای انجمن یک ضرورت درونی و نه فرصتی برای برگزیدن و چرخش نخبگان بوده و هست.
دموکراسی صوری در انجمن همان است که انتخاب اعضای هیأت مدیره، مدیران، دبیران و همۀ نقشها و تصمیمهای رسمی گروهها، دفاتر و شعب منوط به کسب آراء کنشگران (اعضا) است. در عین ضرورت قطعی این نوع دموکراسی، انجمن کوشش و ابرام داشته که دموکراتیزم انجمن به دموکراسی صوری محدود نشود. زیرا دموکراسی صوری گرچه ضروری است اما بهتنهایی نمیتواند واجد ضمان کافی برای برابری کامل اعضاء باشد. بنابراین مشارکت تام در همۀ تصمیمهایی که در گروه و شعبه و دفتر اخذ میشوند نیز برای گردش کار انجمن ضروری بوده و انجمن کوشیده که دموکراسی فرمال با فرهنگ دموکراتیک و دمکراتیکشدن فرهنگ درون انجمن حمایت و محافظت شود. دموکراسی در انجمن جامعهشناسی در عین حال دچار نواقصی بوده و هست. مهمترین نواقص آن همانها هستند که از فرهنگ عمومی و از جمله فرهنگ واقعاً موجود دانشگاهی به انجمن سرایت میکنند. مثلا انواعی از منزلتمحوری، مسألهمحور نبودنِ موضوع سخن و فعالیّت، گاهی نیز نمودهایی از موبوکراسی، اکتیویسم و پوپولیسم را میتوان در سبکهای رفتاری درون انجمن نیز مشاهده کرد. همچنانکه دموکراسی صوری در هر جای دیگر میتواند در فقدان فرهنگ دموکراتیک تهدید شود و شخصیّت رای را سلب و آنها به آرایی تودهوار فروبکاهد که در خدمت روابط سلطه قرار میگیرند، این احتمال برای انجمن ما هم هست. انجمن تا کنون بختیار بوده که بهویژه رؤسای آن دموکرات بودهاند؛ کسانی که شخصیّت آنها، عملشان را در فاصلۀ بعید از آوازهگری، رُجحاندادن به باورهای شخصی، نمایشگری، حذف سخنان و گویندگان مخالف، موبوکراسی، محفلگرایی و امثالهم قرار میداده است.
چالشهای دموکراسی، چالشهایی پیچیده و مکتوم در کُنه فرهنگ هستند؛ گاهی نه بهسادگی قابل تشخیصاند و نه میتوان بهسادگی با آنها مقابله کرد. مثلاً انجمن اصرار دارد که گروهها محل گفتوگوهای جدّی میان قائلان آراء متفاوت و محل تضارب آن آراء باشند و لذا در انحصار یک جریان قرار نگیرند. امّا محتمل است که مثلاً کسی هنگام انتخابات هواداران خود را برانگیزد که در یک گروه عضو شوند، بدین ترتیب کل فلسفۀ دموکراتیسم به سخره گرفته شود و انحصارگری پنهان نیز در آنجا رُخ دهد. همچنین محتمل است نوعی ریاستمآبی نیز بر حسب پیشینه (اصطلاحاً کسوت) یا مُد موجود یا غلبۀ گفتمانی یا هژمونیک و مانند آنها رخ دهد که هم دموکراسی را محدود و معلّق میکند و هم گفتوگو را مصلوب و بلاموضوع. در شرایطی که هویّتجویی خاصگرا سراسر خاورمیانه را در مینوردد، نامحتمل نیست که همان اسباب و عللی که ایدئولوژیهای گوناگون را ایجاد میکنند، در انجمن نیز موجب ایدئولوژیکشدن گرایشها و سخنانی یا غلبۀ ایدئولوژی بر دیالوژی و لذا در یک گروه یا بخش انجمن موجب بروز نمودهای غیردموکراتیک و حذف روشها، منطقها، ایدهها، سلیقهها یا کسانی باشند که فرد یا جریان غالب آنها را بر نمیتابد. حال آنکه آنچه در انجمن ممنوع است، خود اینگونه حذفهاست، نه سخنی که مخالف اکثریّت یا مخالف اقلیّت باشد یا در سطحی بالا ارزیابی نشود.
دموکراسی نهایتاً مداری نیست که یک مجموعه بتواند در غیاب شخصیّت دموکرات بهصورت تمامعیار بر آن مدار بگردد. بنابراین از ارکان دموکراسی و حفظ دموکراتیسم، جامعهپذیری دموکراتیک درونانجمنی است. این نوع جامعهپذیری است که میتواند تضمینی معقول برای حفظ دموکراسی و حفظ شرایط ایفای کارویژۀ علمی انجمن باشد. نهادمندی دیالوگ نیز منوط به این نوع جامعهپذیری است زیرا غیرممکن است که در غیاب کنشگران دموکرات بتوانیم انجمنی حاوی دیالوگ آراء و عقاید داشته باشیم. همانطور که مثلاً غیرممکن است هوادارانی را به رأیدادن برانگیزیم و با چنین نوع حمایتی در منصبی قرار بگیریم که آن منصب قرارست حافظ دموکراسی و دیالوگ باشد. دموکراسی و فرهنگِ دموکراتیک در مقابل فرهنگِ کاریزماتیک و رهبرپرست، فرهنگ دیکتاتوری و شخصیّت اقتدارطلب و نیز در مقابل دانش نمایشی قرار دارد. دانش نمایشی دانشی است که محصول دیالوگ و معطوف بدان نباشد بلکه برای بازار رسانه یا کسب هژمونی تهیه و عرضه شود. فرانسیس بیکن (1626-1561م) پنج سده قبل چهار عامل اجتماعی/شخصیّتی امتناع علم را بُت نام نهاد و آنها را با عناوین «بتهای قبیله، لانه، بازار و تئاتر» توصیف کرد. اگر انجمن یا بخشی از آن بخواهند از این بُتها تبعیّت کنند (قبیلهگرایی ایدئولوژیک یا مسلکی رُخ دهد، محافل خاصگرا به حذف دیگران بپردازند، سخنان معطوف به مصرف رسانه یا نمایشی و معطوف به قدرت پوزیسیونی یا اپوزیسیونی باشند)، نه امکانی برای بقای انجمن باقی خواهد ماند و نه امکانی برای تولید علم. دموکراسی برای انجمن یک ضرورت بنیادی است زیرا برای ما تنها امکان پرهیز از سلطه و پرهیز از سلطه شرط دیالوگ و دیالوگ شرط مفاهمه و تولید علم است. مثلاً برای دموکراسی مباحثات مَدرسی (اسکُلار) با مباحثات انتقادی علیالسویّه هستند؛ زیرا این مهم است که هر دو بتوانند آزادانه سخن گفته و مباحثه کنند؛ پس اگر مثلاً انجمن بکوشد کسی یا جریانی را بدین دلیل که رادیکال هست یا نیست یا مَدرسی هست یا نیست یا انتقادی است یا نیست یا ...، حذف کند، عملاً آن بنیادی را منحل میکند که انجمنبودنِ انجمن از سویی و علمیبودنِ آن از سوی دیگر منوط به آن بنیاد هستند.
برای انجمن دموکراسی یک اصل موضوعه و امر قراردادی نیست که بتواند روزی یا جایی نقض شود. دموکراسی ضرورت وجودی انجمن و شرط بقای آن است. گذشته از محصولاتی که اصولاً انتظار نمیرود در شرایطی مانند شرایط تاریخی و اجتماعی ایران تولید شوند، ناکامیهای ما عمدتاً نتیجۀ ناکامی در دموکراتیسم هستند. ضروری بوده و هست که تا میتوانیم از اهتمام به جامعهپذیری دموکراتیک غفلت نورزیم و بهرۀ صدساله را با بهرۀ یک روزه سودا نکنیم. همۀ ارکان و اجزای حرکت ما ضرورتاً صیرورت دموکراتیک است. نمیتوان از دموکراسی در یک بخش از مسیر چشم پوشید و به بهرۀ ناشی از آن دل خوش کرد، ولو که برای ما هلهلهها کنند. خُرّم هستیم و خجسته میمانیم که حتّی اگر لازم است خون دل بخوریم امّا از این بُستان که هم رزّاق ماست هم رزق ما برون نشویم.
متن تفصیلیتر را در فایل پیدیاف ملاحظه کنید.