رضا کلاهی
عدهای به احترام خون شهدا تکلیف به رأی دادن میکنند. عدهای به احترام خون شهدا تکلیف به رأی ندادن میکنند.
پشت تفاوت ظاهری این دو نگاه، شباهتی اساسی نهفته است. هر دو، بنیادگرایانهاند. در هر دو، نوعی قدسیسازی سیاست نهفته است. هر دو، با ادعای آسمانی کردن امر زمینی، در واقع امر زمینی را، با پیوند زدناش به «خون شهید»، قدسی و آسمانی میکنند.
امر زمینی فینفسه ناقص و ناکامل، تاحدی فاسد، همراه با خطا و اشتباه، آمیخته با غرایز و امیال، و مخلوط با قدرت و منفعت است. آسمانی نمایاندن امر زمینی، نقص و فساد و خطا و غریزه و میل و قدرت و منفعتی را که با هر ساحت زیست زمینی آمیخته است پنهان میکند؛ امر زمینی را ناب و مقدس و معصوم چونان امر آسمانی جلوه میدهد و به این ترتیب درواقع در خدمت امیال و منافع و غرایز مدعیان آسمانی بودن قرار میدهد. یک سو را حق و مخالفان را باطل معرفی میکند و دوگانهی حق و باطلی میسازد که زمینهساز حذف و طرد و سرکوب هر آنکسی است که در ظاهر مخالفِ امر آسمانیِ مورد ادعا است و در واقع مزاحمِ منافع و امیال نهفته در پس آن است.
تبدیل کردن «خون شهدا» به ابزار موجهسای یک رفتار سیاسی خاص، فقط به رأی دادن یا تحریم رأی ختم نمیشود. بعدتر با همین ابزار میتوان کل تصمیمات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را به امر قدسی مانند «خون شهید» ربط داد. تصمیمات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، اموری زمینی و اینجهانیاند؛ مربوط به حلوفصل مشکلات زندگی در اینجهان هستند. با پیوند زدن امور زمینی به «قداست خون شهید» میتوان هر مخالفی را به نام مخالفت با «نظام مقدس» سرکوب کرد.
(و ما امروز، بعد از چند دهه تجربهی دین سیاسی، دیگر به خوبی با این رویه آشناییم.)
سیاست امر زمینی و اینجهانی است. مسألهی اصلی رأی دادن یا رأی ندادن نیست. مسألهی اصلی، نوع منطقی است که به یکی از این دو رفتار منجر میشود. منطق مذهبی و قدسیساز، چه به رأی دادن برسد و چه به رأی ندادن، تمامیتخواه و بنیادگرا است.
برای رأی ندادن یا رأی دادن یا هر عمل زمینیِ دیگری میتوان دلایل مفصل و بسیار مهمی آورد. مثلاً میتوان دربارهی اثر رأی بر بسط دموکراسی یا تقویت استبداد حرف زد. میتوان دربارهی تفاوت واقعی میان کاندیداها و جناحهای سیاسی سخن گفت. میتوان دربارهی اثر یا بیاثریِ جناحهای سیاسی در پیشبرد توسعه، یا افزایش برابری یا نابرابری، یا پیشرفت صنعتی و مانند اینها بحث کرد. دربارهی اهمیت یا بیاهمیتی رئیس جمهور حرف زد. حتا میتوان دربارهی اثر رأی بر افزایش یا کاهش مشروعیت نظام سیاسی استدلال آورد. و بر اساس همهی این بحثها، میتوان دربارهی رأی دادن یا ندادن، یا به چه کسی رأی دادن، تصمیم گرفت. اما نمیتوان امر سیاسی را با امر دینی اشتباه گرفت و از سیاست انتظار قداست داشت.
با هر یک از این دو منطق، میتوان به رأی دادن یا رأی ندادن رسید. اما این دو منطق، از بنیاد متفاوتاند. یکی امر زمینی را با امر زمینی میسنجد و دیگری امر زمینی را آسمانی میکند.
میگویند در گذشته، قبیلهها بر سر یک خون سالها و گاه دهها سال میجنگیدهاند و خونهای بیشتر میریختهاند. جنگ امروزی بر سر خون، بارها از آن جنگ قبایلی بدتر است زیرا به ایدئولوژی هم آلوده است. جنگ قبایلی بر سر خون، فقط جنگی بر سر خون، و بنابراین جنگی زمینی بود. جنگ امروزی، جنگی بر سر خون نیست بلکه در آن خون، ابزار قدسیسازی رفتار سیاسی شده است.