حسن محدثی گیلوایی

ضمن سپاس از برادر فرهیخته و صاحب‌نظر و دانشور عزیزم دکتر نجاتی حسینی و در تایید سخنان ایشان، مایل‌ام خاطره‌ای نقل کنم؛ خاطره‌ای که حکایت از تکاپوی ما در شاگردی نزد دکتر توسلی دارد و یادی است از آن ایام دوستی و شاگردی مشترک‌مان نزد ایشان.

من کتاب نظریه‌های جامعه‌شناسی دکتر توسلی را برای امتحان کارشناسی ارشد جامعه‌شناسی سه بار خوانده بودم و تقریباً کل کتاب را فیش‌نویسی کرده بودم. بار اول هیچ نفهمیدم و بار دوم فکر می‌کردم که چیزهایی فهمیده‌ام و بار سوم، دریافته بودم که در دو بار قبلی هیچ نفهمیده‌ام و این کتاب مجموعه‌ای از فیش‌هایی است که در بسیاری از موارد به‌نحو نامربوط به هم چسبانده شده‌اند. مدام با خوداَم کلنجار می‌رفتم که چه‌کار کنم و چه‌گونه نظرم را به استاد منتقل نمایم.

روزی بعد از مدت‌ها کلنجار رفتن با خود و گفت‌وگو با نجاتی عزیز، بالاخره عزم‌ام را جزم کردم و رفتم به دفتر دکتر توسلی در واحد علوم و تحقیقات و ضمن سلام و عرض ادب، گفتم که آقای دکتر من شاگرد شما هستم و دوست‌تان دارم و می‌خواهم ایرادهای کتاب‌تان را جلوی روی خودتان بگویم و از شما بخواهم اگر قبول‌شان داشتید، اصلاح بفرمایید. دوست ندارم علیه شما این‌جا و آن‌جا سخن بگویند.دکتر توسلی پذیرفت و قرار شد هفتۀ بعد نسخه‌ی خودام را ببرم خدمت‌شان.

هفتۀ بعد به کتاب‌ دکتر توسلی نظر کردم و دیدم در حاشیه‌اش حرف‌های خیلی تندی نوشته‌ام: "دو صفحه دزدی، پاراگراف بی‌ربط، مطالب پرت و نامربوط، و ..." خلاصه حاشیه‌نویسی‌های خیلی تند در کنارۀ کتاب نظریه‌های جامعه‌شناسی استاد. مطالب مدادی‌شده‌ی تند را پاک کردم، ولی موارد را علامت‌گذاری کردم و رفتم دانش‌گاه و رفتم پیش استاد. نزدیک یک‌ساعت وقت گذاشتیم و من ایرادات را یکی یکی به دکتر توسلی گفتم. مثلا گفتم این‌جا دو صفحۀ کامل نقل قول شده از کتاب فلانی ولی ارجاع داده نشده، این فصل کلا اشکال دارد، آن‌جا مطالب نامربوط است و الخ.

دکتر توسلی بخشی از ایرادت مرا پذیرفت و بخشی را نپذیرفت، اما قرار شد موارد را در طی جلسات مشترک بگیرد و اصلاح کند. متاسفانه اما چنین جلساتی هرگز برگزار نشد و تا جایی‌که من اطلاع دارم، این کتاب پراشکال هرگز اصلاح نشد و باز هم بارها و بارها چاپ شد و به‌عنوان منبع درسی در سر کلاس‌ها و در امتحانات کارشناسی ارشد و دکتری مورد استفاده قرار گرفت. همین‌که او اجازه داد من ایرادها را جلوی رویش بگویم، جای قدردانی بسیار دارد؛ خاصّه آن‌که برخی از استادان تحمّل شنیدن یک ایراد کوچک به کارشان را ندارند (این را تجربه کرده‌ام در مواجهه با استادی که "جامعه‌شناسی دین" را به غلط ترجمه کرده "جامعه‌شناسی دینی" و تذکّر مرا تاب نیاورد!).

باری، مشغله‌های فراوان آفتی است که آدمی را از کار علمی بازمی‌دارد. یاد استاد به خیر! و یاد ایام شاگردی در کنار دوستان عزیزی چون نجاتی حسینی به خیر! کاش کسی هم پیدا شود و جلوی روی خودم به کتاب‌‌هایم ایراد بگیرد و بگوید این‌جا "چرند" گفتی، آن‌جا "چرت و پرت" گفتی و این‌جا "غیرمنطقی" حرف زدی و فلان‌جا "گزافه‌گویی" کردی!


منبع: کانال تلگرامی نگارنده