زنانگی و تحولات اجتماعی و فرهنگی در ایران امروز
خدیجه کشاورز (دبیر محور ویژه)
جامعه شناسی جنسیت به ما میآموزد که زنانگی و مردانگی مقولاتی ثابت و تغییر ناپذیر نیستند بلکه به شکل اجتماعی و از طریق اجتماعی شدن ساخته میشوند و تغییر میکنند. ما زن و مرد به دنیا نمیآییم بلکه زن و مرد میشویم. در این جا ما با ارجاع به مفهوم جنسیت به معنای «روابط ساخت یافته اجتماعی و فرهنگی بین زنان و مردان» تلاش داریم تحولات زنانگی و مردانگی را در بطن تغییرات اجتماعی و فرهنگی ایران معاصر درک کنیم. نیک میدانیم که تغییرات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مدرن، نظم جنسیتی[1] و الگوهای روابط قدرت میان مردانگی و زنانگی در تقسیم جنسی کار، قدرت/ ایدئولوژی و مناسبات خانوادگی/ جنسی را تغییر داده است و نگرشها و تعریفهای مرتبط با زنانگی و هویت زنان دستخوش تغییر شده است. طی دو قرن اخیر، تغییر در مناسبات بازار کار، آموزش و اوجگیری فعالیتهای جنبش احقاق حقوق زنان در بخش مهمی از جهان از مهمترین تغییراتی بود که مناسبات جنسیتی مرسوم در جوامع را دستخوش تغییرات بنیادی کرد. گسترش وسایل ارتباطی و جهانی شدن الگوهای زندگی، به فراگیر شدن این تغییرات کمک کرده است. در بطن این تحولات، تلاش برای تغییر مناسبات میان زنان و مردان همواره در میان کنشگران زن و مرد ساری و جاری بوده است. در ایران میتوان نطفههای تلاش زنان برای تغییر مناسبات میان زنان و مردان را در زمان انقلاب مشروطه در ۱۲۸۶ شمسی بازیافت. بیش از ۱۱۷ سال است که زنان ایرانی در جستجوی تغییراتی در مناسبات حاکم بر زندگی خود بودهاند. به باور محققان افزایش دسترسی زنان به آموزش عالی و ورود گسترده آنان به بازار کار و همچنین تغییر ساختار خانواده و ساختار جمعیتی، امکان ساختاری جدیدی برای شکل گیری یک منازعه اجتماعی در قالب «جنبش های اجتماعی جدید» خلق کرده است. مانوئل کاستلز به چهار عنصر در شکلگیری جنبش زنان اشاره میکند: «دگرگونی در اقتصاد و بازار کار که پیوند نزدیک با پیدایش فرصتهای تحصیلی برای زنان دارد»؛ «امکان کنترل بیشتر فرزندزایی و تولیدمثل» ؛ «مشارکت زنان در جنبشهای اجتماعی معاصر و تلاش آنها برای ایجاد فضای مستقل کنش در موازات این جنبشها» و امکان «انتشار سریع اندیشهها در فرهنگ جهانی و به هم پیوسته»[2]. میتوان ظهور جنبش زنان را نتیجه شکاف میان عینیت شرایط رشد یافتۀ زنان در تقابل با مناسبات حاکم بر زندگی آنان دانست. در واقع وقتی سطح تحصیلات زنان افزایش یابد؛ دخالت آنها در عرصۀ اقتصادی بیشتر شود؛ ساختار خانواده تغییر یابد و زنان در عرصۀ عمومی مشارکت بیشتری پیدا کنند؛ اما در مقابل مناسبات حاکم بر زندگی آنان دست نخورده باقی بماند یا حتی به عقب بازگردد، میتوان شاهد شکلگیری منازعۀ جنسیتی بود. منظور از مناسبات حاکم بر زندگی آنان، قوانین حقوقی، عرف جاری، مناسبات شرعی و ایدئولوژی مبتنی بر کهتری زنان است. در واقع از دل چنین منازعه ای، کنشگرانی پدید میآیند که خواهان حل این منازعه هستند. اعتراضات تابستان و پاییز ۱۴۰۱، تعارضی را نشان میدهد که میان موقعیت عینی و ذهنی زنان کشور با موقعیت حقوقی، سیاسی و اجتماعی آنان در جامعۀ ایران امروز وجود دارد. همراهی مردان جوان در این اعتراضات با زنان و پذیرش عاملیت آنان به معنای نزدیکی رویکردی زنان و مردان نسبت به مناسبات جنسیتی و تلقی از مسئله زنان به عنوان مسئله جامعه است و نه مسئله زنان به تنهایی. ما در این محور نه تنها بر فهم تحولاتی که در ایران معاصر مناسبات جنسیتی میان زنان و مردان را تغییر داده است متمرکز خواهیم بود بلکه بر این باوریم که جنبش ۱۴۰۱، نقطۀ عطفی در تغییر موقعیت زنان و مردان در ایران امروز است بنابراین فهم کنشگری زنان در این جنبش یکی از محورهای این همایش خواهد بود.
محورهای پیشنهادی:
1-تحولات اجتماعی و جنبشهای اجتماعی زنان
2-زنان، کنشگری سیاسی، و سویه زنانه جنبش اجتماعی ۱۴۰۱ (زن، زندگی، آزادی)
3- تحول زنانگی و مناسبات جنسیتی در ایران معاصر
4- مشارکت زنان در فرایند تولید دانش: (زنان و روال استاندارد نظریهپردازی، معرفتشناسی و روششناسی در دانش)
5- علوم اجتماعی مرکزگرا، زنان اقلیت و حاشیهنشین، و مسألۀ بازنمایی
6- دانش، فناوری و کنترل اجتماعی زنان
7- تاملی انتقادی بر مطالعات جنسیت در ایران
8- زنان، بی ثباتی[3] و چرخههای طرد و حذف
9- تجارب زیسته زنان در تقاطع فقر، نابرابری و تبعیض
10- حوزه عمومی، بدن زن و مسئلهی حجاب
11- مادری، فرزند آوری و سیاستهای جمعیتی و کنترل بدن
[1] gender order
[2]کاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات، جلد دوم قدرت و هویت، ترجمه حسن چاوشیان،انتشارات طرح نو، تهران، 2006(1385)،صص 178-177.
[3] Précarité