دکتر اجلالی8پرویز اجلالی

در گذشته تفکیک میان دانش ها روشن نبود. با وجود این شاخه های مختلف علم را گاه با پیشوند علم ویک الف ولام عربی مشخص می‌کردند و دراین دوران گاه با واژه هایی مثل علم الاشیاء، علم الابدان و علم الادیان روبه رو می شویم. در دوره معاصرهم به سیاق گذشته واژه های علم الاجتماع را برای سوسیولوژی و علم الروح را برای پسیکولوژی وعلم الارض را برای زمین شناسی به کار بردند. روش دیگر استفاده از صورت جمع مونث صفت یا اسم موضوع علم برای نامیدن علم بود. مثل ریاضیات، طبیعیات، اقتصادیات، اجتماعیات. ( حمع صفت ) و حقوق و نجوم ( جمع اسم). در دوره معاصر مدتی کاربرد صورت مفرد برای نامیدن علم هم رایج شد به طوری که تا دهه چهل شمسی بیولوژی را طبیعی و متماتیکس را ریاضی و اکونومیکس راهم اقتصاد ترجمه می کردند (این یک را هنوز هم می کنند). روش سوم هم که به قرون اولیه تمدن اسلامی برمی گشت معرب شده شکل یونانی آن رشته دانش بود .مثل جغرافی یا جغرافیا به جای جئوگرافی (ژئوگرافی) و فلسفه به جای فیلوسوفیا و بالاخره روش آخر اسم خاص برخی رشته های دانش بود که از قدیم شناخته شده بودند: مثل طب و کیمیا و تاریخ. کیمیا یک استثناست که تنها تغییری که کرد این بود که شکل رایج همان واژه در جهان اسلام با شکل فرانسوی اش عوض شد(شیمی)... و اما روش دیگر پذیرش وازه اروپایی (با تلفظ فرانسوی) بدون کم وکاست وبدون ترجمه بود: مثل فیریک و مکانیک.

در دوره معاصر ایرانیان پسوند شناسی را به جای ( logy(یونانی گذاشتند و واژه های عربی راهم فارسی کردند. در نتیجه، طبیعی به زیست شناسی و علم الروح به روان شناسی و علم الارض به زمین شناسی و نجوم به ستاره شناسی تبدیل شد . تاریخ شناسی را هم برای تاریخ و اقتصاد شناسی راهم برای اقتصاد پیشنهاد کردند اما رایج نشد؛ زیرا به اطناب کلام می انجامید واسم علم بی اندازه دراز می شد. اما این نامگذاری یک اشکال بزرگ داشت و ان این بود که مهمترین پسوند صفت ساز درفارسی (ی) می باشد و اضافه کردن یک ی اضافی به اسم علم که خودش به ی ختم می شد دشوار بود و تنفر اوایی به وجود می آورد. درزبان فارسی که ایرانیان به یاد داشتند چند راه حل برای حل این مشکل وجود داشت اول اضافه کردن یک الف وسپس اضافه کردن ی دوم بود: مثل شیمیایی به عنوان صفت شیمی (در واقع این تنها موردی بود که پذیرفته شد) و یا لیبیایی (لیبی)، موسیقیایی (موسیقی) ، کبریایی (کبریا) کیمیایی (کیمیا). اما این روش مطلوب نبود و درفارسی معمول هم زیاد به کار نمی رفت چون دو سیلاب جدید به وازه اضافه می کرد وواژه را دراز می کرد واین خلاف اصل اقتصاد زبان بود . فارسی زبانان اغلب این روش را به کار نمی بردند مثلا به اهل ری نمی گفتند ریایی بلکه می گفتند رازی .در دوره معاصر هم همان اسم منتهی به ی را به شکل اضافه به کار می بردند. مثلا نمی گفتند کالای شورویایی بلکه می گفتند کالای شوروی یا نمی گفتند نظریه جامعه شناسیایی بلکه می گفتند نظریه جامعه شناسی. یک روش دیگر هم وجود داشت وان این که یک ( آنه) به اسم علم اضافه می کردند و صفت می ساختند : مثل جامعه شناسانه ، روانشناسانه ، زیست شناسانه. این روش از نظر دستور زبان فارسی درست بود زیرا هرچند که پسوند( آنه) با چسبیدن به صفت قید می سازد مثل شادمانه و شجاعانه و مهربانانه ، اما می توان از ان برای ساختن صفت هم استفاده کرد مثل عالمانه و جاودانه . درفارسی قید وصفت به راحتی به هم تبدیل می شوند مثلا می شود گفت شجاعانه جنگید یا رفتار شجاعانه ای داشت . این روش را برخی به کار بردند اما قرار نبود جا بیفتد . روش دیگر کاربرد ترکیب جامعه شناسوی با اندک مسامحه بود که در زبان فارسی سابقه داشت . اما هیچ کدام از این راه حل ها رایج نشد قسمت چیز دیگری بود .

در دهه پنجاه فیروز شیروانلو کتابی از ارنست فیشر به نام ضرورت هنر در روند تکامل اجتماعی منتشر کرد ( اسم اصلی کتاب ضرورت هنر : رویکرد مارکسیستی بود ،شیروانلو برای دورزدن ساواک این نام را برکتاب گذاشت). دراین کتاب شیروانلو معادل جدیدی برای صفت جامعه شناسی ( sociological) برگزید که به سرعت رایج شد وهمه راه حل های دیگر راکنار زد .وی درواقع این گزینه را از کتاب ابن سینا گرفت .همان طور که می دانید ابوعلی سینا آثار علمی اصلی اش را به زبان علمی آن روز یعنی عربی نوشته است . اما وی یک کتاب به فارسی دارد که گنجینه ای از معادل های زیبای فارسی برای دانشواژه های علمی عربی است معادل هایی آنچنان امروزی که انسان را دچار حیرت می کند .نام این کتاب دانشنامه علایی است. در آن کتاب ابن سینای بزرگ علم نجوم را به کیهان شناخت ترجمه کرده است که صفت آن کیهان شناختی می شود . شیروانلو با اقتباس از او فرض کرد که نام علم جامعه شناسی نیز جامعه شناخت باشد وصفت جامعه شناختی را برای sociological) ) به کار برد و این واژه به سرعت همه گیر شد وجا افتاد.

ممکن است خوانندگان این پرسش را به میان آورند که آیا جامعه شناختی معادل خوبی برای sociological)) است یانه . پاسخ من به عنوان جامعه شناسی که درعرصه جامعه شناسی زبان هم دانشجویی کرده است این خواهد بود که زبان امری است اجتماعی و واژه ها نشانه های قراردادی هستند که گویندگان زبان می سازند .معنا در آوا-تصویر ها( به قول پیرس ) یا درنشانه ها(به قول سوسور ) حک نشده است بلکه معنا از رابطه میان نشانه ها وتوسط گویندگان زبان ساخته می شود .بنا براین به نظر من وقتی معادلی جا افتاد و مورد قبول جامعه گویندگان وخوانندگان قرارگرفت نباید با آن بازی کرد و سلیقه فردی خود را برامر مورد وفاق اجتماعی اولویت داد. پس بهتر است به کاربرد واژه جامعه شناختی ادامه دهیم . اما اگر نظر مرا بخواهید اگر این مترجم برجسته کمی بیشتر دقت می کرد و اتیمولوژی می دانست یا به یاد می آورد وزبان فارسی را درطول تاریخ طولانیش درنظر می گرفت متوجه پسوند صفت ساز(ک) درفارسی قدیم می شد که معائل (cal)انگلیسی یا (que)فرانسوی درزبان های ایرانی است و در فارسی امروز چز درچند واژه معدود ازجمله در تاجیک ( تازیک ) یا تاریک و پا زیریک باقی نمانده داست .طبیعتا واژه جامعه شناسیک و روان شناسیک یا زیست شناسیک از جامعه شناختی و روان شناختی و زمین شناختی کوتاه تر وساده تر است. اما آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت بهتر است بیش از این بر آشوب وپراکندگی زبان فارسی عزیزمان نیفزاییم .

                                                      کامیاب باشید