جنجالی شدن یک جلسه دفاع و مسئله آزادی های آکادمیک - دکتر سراج زاده مهر1402۱

سیدحسین سراج زاده

خانم لیلا حسین زاده دانشجوی کارشناسی ارشد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با سابقه فعالیت سیاسی و زندان، در جلسه دفاع از پایان نامه خود، که در هفته آخر شهریور ۱۴۰۲ برگزار شد، با شعار "زن، زندگی، آزادی" و تقدیم پایان نامه خود به جعفر پیشه وری و  محمد قاضی آغاز کرد.
این حرکت از ناحیه افراد زیادی به عنوان یک شعار تجزیه طلبانه تلقی شده، و با واکنش های تند زیادی همراه‌ شده است.
در گروه اعضای هیات علمی دانشگاه خوارزمی  گفتگوی محدودی درباره این جلسه دفاع درگرفت و در ارتباط با آن یکی از همکاران مقایسه میرزا کوچک خان با قاضی محمد و پیشه وری را مطرح کرده بود که البته خود موضوع مستقل و در عین حال مجادله آمیزی است.

در جریان این بحث مطلبی نوشتم که در آخر هم به نحوه برخورد دانشگاهی با پدیده ای مثل جلسه دفاع خانم حسین زاده اشاره کردم. این نوشته بدون آنکه بخواهد به همه جنبه های مربوط به این رویداد بپردازد، از منظر منطق علوم اجتماعی به این موضوع پرداخته است.

در ارتباط با بحث مطرح شده، ملاحظه معرفت شناسانه/ روش شناسانه خود را بر اساس بحث ماکس وبر فیلسوف، جامعه شناس و تاریخ شناس بزرگ مطرح می کنم.

همه دوستانی که با رشته های علوم انسانی و اجتماعی سر و کار دارند می دانند که وبر با الهام از معرفت شناسی نوکانتی بر این باور بود که علوم انسانی با علوم طبیعی و پایه تفاوت اساسی دارند. در علوم انسانی ارزش های پیشین دانشمندان و پژوهشگران در فعالیت علمی آنان مداخله  می کند و اثر گذار است و به تعبیر او ربط یا ارجاع ارزشی (value referece)  وجود دارد  و این کار اشکالی هم ندارد. به عبارتی طبیعت این علوم همین است.

اما در عین حال دانشمند و پژوهشگر  علوم اجتماعی مجاز به داوری ارزشی (value judgment) نیست. یعنی حق ندارد به نام علم احکام ارزشی صادر کند. این بحث مفصل و البته مجادله آمیز است. ولی اینجا به ربط یا ارجاع ارزشی و دلالت هایش برای این موضوع اشاره می کنم.

ربط ارزشی یعنی اینکه فرد با توجه به ارزش هایش، درباره واقعیت پرسش مطرح می کند و در جمع آوری داده ها و صورت‌بندی آنها هم ارزش هایش مداخله می کنند.
مثلا، برای کسی که به برابری جنسیتی باور دارد، پرسش هایی در باره شرایط زنان مطرح می شود که برای کسی که چنین باوری ندارد ممکن است هیچگاه مطرح نشود. و هم او واقعیت هایی را می بیند که کسی که چنین باوری ندارد اصلا نمی بیند.

در نتیجه، باورمندان به ارزش های مختلف با پرسش های متفاوت و طرح فرضیه های متفاوت، جنبه های مختلف یک واقعیت تاریخی اجتماعی را  نشان می دهند ولی هیچکس نمی تواند ادعا کند همه واقعیت را دریافته است.

به همین دلیل با روایت های متفاوتی از واقعیت های تاریخی روبرو هستیم که هر کدام بر جنبه ای تاکید می کنند و به دانشمندان کمک می کنند تا زوایای مختلف یک رویداد و در نتیجه کلیت آن را بهتر بشناسند. وبر حتی معتقداست، باید حتی به یک آنارشست هم اجازه داد درباره حقوق طرح پرسش و مطالعه کند زیرا او ممکن است مسائل و جنبه هایی از واقعیت نظم حقوقی را ببیند که طرفداران نظم هرگز متوجه آنها نمی شوند.

به نظر من از این بحث می شود نتیجه گرفت که در دانشگاه باید طرفداران دیدگاه ها و گرایش های مختلف بتوانند از منظر خود پرسش های پژوهشی و فرضیه و نظریه های خود را مطرح کنند و با روش علم (استدلال منطقی و جستجوی شواهد عینی) درباره آن گفتگو کنند. یعنی برای رشد علوم انسانی نیازمند آزادی های آکادمیک هستیم.

اگر کشورهای دموکراتیک دانشگاه های توسعه یافته، به خصوص در رشته‌های علوم انسانی دارند، به خاطر همین آزادی های آکادمیک است به طوری که استادان سوسیالیست و مارکسیست هم، که منتقد سرمایه داری و به قول خودشان دموکراسی های بورژوازی هستند، آزادانه در آن دانشگاه ها پژوهش و تدریس می کنند.

شاید زمانی که استاد شهید مرتضی مطهری عنوان کرده بود که در دانشگاه ها استادان مارکسیست هم حق دارند تدریس کنند، با عنایت به چنین شناختی از واقعیت علوم انسانی بوده است.

آنچه رشته های علوم انسانی را عقیم و رشد نایافته می کند، این است که انتظار داشته باشیم تابع یک نظام ارزشی و ایدئولوژیک خاص شوند. چه این نظام ارزشی ملی باشد، چه قومی، چه دینی، چه طبقاتی و ....

وضع فاجعه بار علوم انسانی و اجتماعی در کشورهای بلوک شرق سابق و نظام های دیکتاتوری، نتیجه غلبه دولت ایدئولوژیک و تمامت خواه بر دانشگاه و به رسمیت شناختن یک روایت از رویدادهای اجتماعی و تاریخی و طرد همه روایت های دیگر به قوه قهر سیاسی است.

جنجالی شدن یک جلسه دفاع و مسئله آزادی های آکادمیک - ۲

از این منظر، بحث درباره جلسه دفاع از پایان نامه خانم حسین زاده دانشجوی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، به نظرم موضوع مهمی برای دانشگاه است.

بسیاری براساس ارزش های ملی و اهمیت تمامیت ارضی کشور،  ارزیابی مثبتی از عملکرد سیاسی دو چهره مطرح شده تاریخی (قاضی محمد و پیشه وری) ندارند؛ اما بر اساس منطق بالا در علوم انسانی، اگر فردی به دلیل زمینه اجتماعی فرهنگی یا تعلقات فکری متفاوت، ارزیابی و دلبستگی متفاوتی نسبت به این دو شخصیت تاریخی دارد، یک دانشگاه پویا و ملتزم به قواعد و لوازم علم انسانی، باید این ظرفیت را داشته باشد تا این موضع و برخورد متفاوت را هضم کند، منطق و شواهد آن را وارسی کند، با زبان و منطق علم با آن برخورد و آن را نقد کرده و ناراستی و نادرستی هایش را بر ملا کند؛ و در عین حال اگر زوایای تازه ای دارد آن را ببیند و به میدان گفتگوی علمی بکشاند.
کژی ها و کاستی های پیش آمده در میدان علم و آکادمی باید با قواعد و منطق همان میدان اصلاح و تعدیل شود و نه با منطق قدرت و سیاست.

برخورد تنبیهی امنیتی با چنین پدیده ها و  رویکردهایی، علاوه بر آنکه مغایر با هنجارهای آکادمیک است، ممکن است صورت مساله را پاک کند، اما مساله ای را حل نمی کند و چه بسا مساله را پیچیده تر و در لایه های پنهان گسترده تر هم می کند.

SHSerajzadeh@