گروه انسان شناسی فرهنگی انجمن جامعه شناسی ایران در یکی نشستهای خود، نظریه انسان شناسی ادبی پییر بوردیو را مورد بررسی قرار داد. در این جلسه، دکتر شهرام پرستش،عضو هیأت علمی دانشگاه مازندران،به سخنرانی پرداخت. متن این سخنرانی در زیر آمده است.
نقطه عزیمت پییر بوردیو در مطالعه پدیده ادبی، نقدرویکردهای مرسوم عین گرایانه و ذهنگرایانه در مواجهه با ماده ادبی است. در حقیقت،رهیافت پیشنهادی او با فراروی از این اقطاب دوگانه شکل میگیرد و بر ترابط موضع وموضعگیری استواراست. مطابق این رهیافت، بین موضع نویسنده در میدان تولید ادبی وموضعگیریهای بیان شده در جهان رمان، نوعی رابطه تناظری وجود دارد که بوردیو آن راهومولوژی متن و میدان می نامد. آشکار است که با این رویکرد، نه جهان درونی متن درپای جهان بیرونی میدان تولید ادبی قربانی می شود و نه بالعکس؛ بلکه این دو دنیا بهمنزله دو دنیای مکمل بهحساب میآیند که با هم به لحاظ ساختاری انطباق دارند. مکانیسم این انطباق از رهگذر عمل نویسنده و قهرمان در جهانهایشان رؤیتپذیر است. عمل نویسنده در میدان تولید ادبی از منطقی تبعیت میکند که ویژگیهای منش نویسنده وقواعد میدان آن را دیکته مینمایند. منش نویسنده توانایی ادراک دیگرگونه جهان را بهاو میدهد و نویسنده در سایه تعلیمات سخت، به منش زیبایی شناسانهای دست مییابد کهبه او نگاه زیبایی شناسانه را ودیعه میدهند. نگاه زیبایی شناسانه در تقابل با نگاه سادهانگارانه معنی میگیرد. به بیان دیگر، در کنه نگاه زیبایی شناسانه، استقلال وجودی اثر نهفته است؛ حال آنکه نگاه ساده انگارانه به ضرورتها و کارکردهای اثرمعطوف میباشد. همه این موارد به خصوصیات تاریخی منش زیبایی شناسانه اشاره دارند وهمخوانی آن را با روح خود، ارجاع مدرنیته نشان میدهند. بدین ترتیب، منش و نگرش زیبایی شناسانه محصول نهادهای تربیتی مدرنی هستند که جریان نابگرایی را در همه وجوه زندگی اجتماعی تعقیب میکنند. هنرمندان و نویسندگان نوآور با استقرار در یک موقعیت متناقض، به منشی دست مییابند که جهتگیری عملی آن متوجه استراتژی تمایز است.استراتژی تمایز نشانگر آن است که این دسته از هنرمندان و نویسندگان از جمع گریزان بوده و به تنهایی پناه بردهاند. اما این برج عاج در حقیقت برساخته روح تمایز طلبی است که در اعماق جامعه مدرن جریان دارد. به هر تقدیر، تمایز طلبی هنرمند مدرن به جایگاه طبقاتی متناقض او در میدان قدرت باز می گردد؛ چرا که به فرودستان این میدان تعلق دارد. این موقعیت موجب میشود که هنرمند مدرن بطور کامل از طبقه بورژواجدا نشود، ضمن آنکه با عامه مردم نیز بطور کامل ارتباط برقرار نکند. به تعبیربوردیو، او خویشاوند فقیر یک خانواده بورژوا باقی میماند. اما همین موقعیت شرایطی را فراهم میآورد که هنرمند بهسوی هنر ناب گرایش پیدا کند، زیرا نفی طبقه مسلط به اثبات طبقه تحت سلطه از جانب او نمیانجامد. بنابراین هنرمند مدرن در حالتی ازتعلیق به سر میبرد که نگاه او را بهسوی هنر ناب سوق میدهد. بدین ترتیب، شیوه زندگی هنرمند نوآور بیشباهت به شیوه زندگی پیامبرانه نیست، زیرا او نیز سنتهای رایج را گردن نمیگذارد و با رفتن به راه خود در حقیقت قدم در راه بیبرگشت میگذارد. همه اینها موجبات نوعی زندگی زاهدانه را برای هنرمند و نویسنده مدرن فراهم میآورند. نوعی از زندگی که با مؤلفههایی همچون دگراندیشی، بی قیدی، دودلی و ناکامی مشخص میشود. در حقیقت هنرمند و نویسنده مدرن با رنج بردن به جاودانگی راه مییابد.
منش زیبایی شناسانه به لحاظ وجودی قائم باالذات نیست، بلکه مقوم به میدان تولید ادبیاست. میدان تولید ادبی یکی از میدان هایی است که با پیشرفت تمایز - به منزله ذات مدرنیته – در جامعه مدرن شکل می گیرد. این میدان از قواعد عملکردی خاص خود تبعیت میکند که مهمترین شان قاعده بیغرضی(Disinterestedness) است. قاعده بیغرضی همچون قانون اساسی میدان تولید ادبی عمل می کند که به اوضاع و احوال این قلمرو سامان میدهد، و همه عاملانی که در ذیل این میدان فعالیت می کنند ناگزیر از پذیرش این قانون می باشند زیرا با قبول قاعده بی غرضی شهروند جمهوری ادبیات شمرده می شوند. نقطه مقابل این قاعده در اصل منفعت طلبی نهفته است که در میدان تولید اقتصادی حاکمیت دارد. بنابراین میدان تولید ادبی وارونه جهان اقتصادی است و عقلانیت حاکم بر آن ازنوع عقلانیت کنش های اقتصادی نیست. از این قضیه می توان به اصول رتبه بندی مستقل و وابسته بعنوان اصول سامان دهنده میدان تولید ادبی دست یافت. اصل رتبه بندی مستقل بدون توجه به معیارهای بیرونی آثار ادبی را رتبه بندی می کند، در حالیکه اصل رتبه بندی وابسته نظر به معیارهایی همچون موفقیت اقتصادی دارد و آثار ادبی را با توجه به فراوانی فروش ویا اموری از این قبیل دسبته بندی می نماید. به بیان دیگر اصل رتبه بندی مستقل ناظر بر قطب تولید محدود است که در آن آثارادبی ناب تولید می شوند،آثاری که مصرف داخلی دارند. اما اصل رتبه بندی وابسته در قطب تولید گسترده تجلی مییابد، جایی که جهت گیری آثار متوجه بازارهای خارجی است. منازعه این دو اصل ساختاردو قطبی میدان تولید ادبی را شکل می دهد، ساختاری که بنابر شرایط تاریخی مختلف به تفوق یکی از این اقطاب می انجامد.این ساختار همچنین وضعیت توزیع سرمایه های اقتصادی و فرهنگی در میدان تولید ادبی را نشان می دهد زیرا قطب مستقل با تمرکز سرمایه فرهنگی همراه است، در حالیکه قطب وابسته محل تجمع سرمایه اقتصادی است. جایگاه عاملان ادبی نیز با توجه به میزان سرمایه های اقتصادی و فرهنگی آنها در این میدان تعیین می گردد. بازنمود این ساختار تقاطعی در منازعات ادبی میدان تولید ادبی مشهودمی باشد.این منازعات به دو دسته اصلی و فرعی تقسیم می شوند. منازعه اصلی بین قطب مستقل و قطب وابسته میدان تولید ادبی جریان دارد که در قالب منازعه بین ادبیات ناب و ادبیات متعهد (غیر ناب یا وابسته) تجلی می یابد. منازعه فرعی نیز در هر قطب بین قطب های داخلی تحقق پیدا می کند، چنانچه منازعه بین آوانگاردهای نسل های مختلف درقطب مستقل و منازعه بین طرفداران ادبیات اشرافی و ادبیات عامه پسند در قطب وابسته بازنمود این نوع منارعه در میدان تولید ادبی است. آشکار است که نحوه درگیری عاملانادبی در این منازعات بر اساس موقعیت آنها و میزان دستیابی شان به سرمایه های اقتصادی و فرهنگی در میدان تولید ادبی تعیین می شود. ضمن آنکه ساختار دو قطبی این میدان هم تای ساختار تقاطعی میدان قدرت می باشد.
بدین ترتیب با تعریف منش نویسنده از سویی و میدان قدرت از سوی دیگر میتوان به منطق عمل در این میدان دست پیدا کرد وتمایز آن را از منطق های عمل در میدان های دیگر دریافت. در این رویکرد فعالیت ادبی نه محصول علت های بیرونی و نه دلایل درونی است، بلکه دیالکتیک منش زیبایی شناسانه وساختار میدان آن را شکل می دهد. واضح است که روش های سنتی در علوم اجتماعی توانایی مطالعه عمل ادبی موافق با الگوی تلفیقی بوردیو را ندارند، زیرا این روش ها یا بر وجه عین گرایانه واقعیت ادبی تأکید می گذارند و یا بر وجه ذهن گرایانه آن، درحالیکه برنامه پژوهشی رابطه گرای بوردیو به ترابط این وجوه وفادار می باشد. به هرروی رابطه گرایی روش شناختی بوردیو در روشی بنام ساختارگرایی تکوینی نمود مییابد. این عنوان خواست تعالی از دوآلیسم روش شناختی در علوم اجتماعی را نشان میدهد، چراکه ساختار به مثابه یک امر انتزاعی تلقی میشود که نقطه مقابل سرگذشت یا تاریخچه تکوین یک پدیده است. بدین ترتیب، ساختارگرایی تکوینی به نوعی یک اصطلاح پارادوکسیکال است که بوردیو با اقتباس آن از لوین، پیاژه و گلدمن در حقیقت بنیاد رابطهگرایانه روششناسی پیشنهادی خود را نشان میدهد. در ذیل، این روششناسی تبیین عملادبی نه مبتنی بر علت خواهد بود و نه مبتنی بر دلیل، بلکه تبیین میدانی است که این دو لحظه متفاوت را با هم ترکیب میکند. به هر تقدیر، ساختارگرایی تکوینی با هدف برقراری هومولوژی میان مسیر زندگی نویسنده در میدان تولید ادبی و مسیر زندگی قهرمان در جهان رمان راه اندازی می شود.بدین منظور ابتدا موقعیت نویسنده در میدان قدرت ترسیم می گردد و بر اساس آن موقعیت همتای وی در میدان تولید ادبی بازسازی می شود. پس از آن است که میتوان بازتاب این موقعیت را در میدان رمان مشاهده کرد. بدین ترتیب،با برقراری هومولوژی ساختاری بین موضع و موضعگیری شرایط برون رفت از دوگانهگرایی مواجهه بیرونی و درونی با اثر ادبی مهیا خواهد شد.