گروه علمی- تخصصی مطالعات انسان شناسی فرهنگی که به تازگی فعالیت خود را در انجمن جامعه شناسی ایران آغاز کرده است، نخستین نشست عمومی خود را به بحث درباره ی " پژوهش ادبیات عامیانه در ایران " اختصاص داد. در این نشست، که با مدیریت خانم دکتر امیلیا نرسیسیانس مدیر گروه مطالعات انسان شناسی فرهنگی تشکیل شد، دکتر اولریش مارزولف، استاد رشته‏ ی ایران شناسی در دانشگاه گوتینگن و از همکاران علمی دائر المعارف بین المللی قصه ‏های عامیانه وابسته به فرهنگستان علوم گوتینگن، به سخنرانی پرداخت.

گزارش نخستین نشست گروه انسان‏ شناسی فرهنگی
پژوهش ادبیات عامه در ایران

گروه علمی- تخصصی مطالعات انسان شناسی فرهنگی که به تازگی فعالیت خود را در انجمن جامعه شناسی ایران آغاز کرده است، نخستین نشست عمومی خود را به بحث درباره ی " پژوهش ادبیات عامیانه در ایران " اختصاص داد. در این نشست، که با مدیریت خانم دکتر امیلیا نرسیسیانس مدیر گروه مطالعات انسان شناسی فرهنگی تشکیل شد، دکتر اولریش مارزولف، استاد رشته‏ی ایران شناسی در دانشگاه گوتینگن و از همکاران علمی دائر المعارف بین المللی قصه‏های عامیانه وابسته به فرهنگستان علوم گوتینگن، به سخنرانی پرداخت.
وی در آغاز رویکرد خود را در این بحث، تا حدودی معطوف به تجربیات شخصی‏اش در زمینه‏ی ادبیات عامیانه (مردم پسند) در بیست و پنج سال گذشته معرفی کرد و در این باره گفت: من از کمی پیش از انقلاب ابتدا با محیط و سپس با همکاران فعال در زمینه‏ی مطالعات فرهنگ مردم ایران در تماس نزدیک بودم و همواره سعی کردم این رابطه را حفظ کنم و با توجه به این تجربه، در این بحث بر چهار موضوع تاکید می‏کنم؛ نخست تعریف کوتاهی از پژوهش ادبیات عامیانه به عنوان حوزه‌ای که می‏توان آن را در بین مطالعات فرهنگ مردم و انسان شناسی قرار داد. دوم، تاریخچه‏ی این مطالعات در ایران؛ سوم، اشاره به برخی از مهم‏ترین مضمون‏های پژوهشی در ادبیات عامیانه‏ی ایران و چهارم، نتیجه گیری، ارائه‏ی تصویری از مسائل کنونی و راه های حل آنها.
دکتر مارزولف پژوهش در ادبیات عامیانه را این گونه تعریف کرد: پژوهش ادبیات عامیانه یا مردم‏پسند عمدتا شامل مطالعه بر اسطوره‏ها، افسانه‏های تاریخی، مذهبی، باورها و دانش‏ها، قهرمانان، داستان‏های حماسی و رومانتیک، ترانه‌ها، ضرب المثل‏ها، قصه‏ها، شوخی‏ها و حتی بازی‏های کودکانه و ... است اما امروزه به ویژه در غرب، این تعریف را تقلیل دهنده دانسته‏اند و بر آن هستند که این ترسیم زمینه‏ی پژوهش های ادبیات عامیانه، نوعی تقلیل تصورات و خیال مردمی به بخش کوچکی از آنهاست،‌ بنابراین باید این پژوهش را درشکلی گسترده تر، شامل کل خلاقیت کلامی مردمی چه در شکل ”هنر شفاهی“ و چه در شکل ”هنر مکتوب“ تعریف کرد. افزون بر این، به دلیل جمعی بودن این مفهوم که خود را در کلمه‏ ی ”مردم“ یا ” عوام“ نشان می‏دهد، می‏توان این پژوهش را جمعی از دانش فلکلوریک و دانش انسان‏شناسی نیز شمرد.

وی در بیان تاریخچه‏ ی پژوهش ادبیات عامیانه در ایران توضیح داد که هر چند می‏توان نخستین اشکال این پژوهش را تا عصر صفویه نیز مشاهده کرد، اما بهتر است شروع آن را با جهانگردان غربی در قرن هفده ببینیم. کنجکاوی این جهانگردان در کنار استراتژی قدرت‏های بزرگ، عاملی در تقویت مطالعات بر زبان فارسی بود؛ به خصوص که بریتانیا دارای منافعی گسترده در هندوستان بود و زبان فارسی در این کشور هنوز قدرت خود را به مثابه‏ی یک زبان میانجی و زبان روشنفکران حفظ کرده بود. روس‏ها، همسایه‏ های شمالی ایران نیز منافع استراتژیکی در تقویت مطالعات ایرانی داشتند. نخستین مطالعات ایرانی با اوستاشناسی آغاز شدند. در همین حال،‌ گردآوری داستان‏ها و فرهنگ عامه در ایران نیز شروع شد. در این حوزه می‏توان به افرادی چون دیپلمات لهستانی، آلکساندر خودزکو و دانشمند دانمارکی، آرتور کریستنسن و دانشمند فرانسوی هانری ماسه اشاره کرد. البته برای اغلب این افراد مطالعات فلکلوریک جنبه‏ی نوعی سرگرمی در کنار ”مطالعات جدی“ دیگر را داشت.
مارزولف افزود: ایرانیان خود در قرن نوزده به دلیل تمایل زیادی که به نوآوری های غربی پیدا کرده بودند و به علت آن‏که فلکلور را نوعی سنت و مخالف با پیشرفت تلقی می‏کردند، چندان مایل نبودند به مطالعه در این زمینه بپردازند و تنها در دوره‏ی انقلاب مشروطه و به دلیل احساسات وطن پرستانه بود که تمایل به این مطالعات نیز شکل گرفت. ما می توانیم از شخصیت هایی چون محمدعلی جمالزاده و علی‏اکبر دهخدا، صادق هدایت و بعدها صمد بهرنگی و جلال آل‏آحمد نام ببریم. یک نهاد رسمی، ”فرهنگستان“، از سال 1317 شروع به گردآوری سیستماتیک فلکلور ایرانی کرد. در دهه‏ی1320، فضل الله مهتدی مشهور به صبحی شاید به تقلید از یک رونامه‏نگار بریتانیایی، یک برنامة رادیویی درباره‏ی قصه‏ها را آغاز کرد و از شنوندگان خود می‏خواست که برای او مطلب بفرستند. در همین دوره، برخی از روزنامه‏های چپ‏گرا نیز مثل ”پیام نو“ و ”پیام نوین“ شروع به انتشار مقالات کوتاهی درباره‏ی ادبیات عامه کردند. در سال 1337 اداره‏ی فرهنگ عامه‏ی وزرات فرهنگ و هنر تاسیس شد و از سال 1349 به صورت مرکز ملی پژوهشگاه مردم شناسی و فرهنگ عامه در آمد که از جمله بنیان‏گذاران آن می‏توان به آقای دکتر علی بلوکباشی اشاره کرد. این گروه به خصوص با انتشار تک نگاری های زیاد و مجله‏ی ”مردم شناسی و فرهنگ عامه“ نقش مهمی در اعتلای این دانش داشت. کار صبحی به وسیله‏ی یکی از دوستان هدایت، ابوالقاسم انجوی شیرازی، در رادیو ادامه یافت. او برنامه‏ای با عنوان ”سفینه‏ی فرهنگ مردم“ را به طور هفتگی آغاز کرد و ”مرکز فرهنگ مردم“ را نیز در اداره‏ی رادیو تاسیس کرد. انجوی مجموعه‌ای با عنوان ”گنجینه‏ی فرهنگ مردم“ را به وجود آورد و کتابی را نیز با عنوان ”طرز نوشتن فرهنگ عامیانه“ برای کمک به تهیه و گردآوری فلکلور به انتشار رساند. مجموعه‌ای را که او فراهم کرد، امروز یک گنجینه‏ی بزرگ است. در این دوره، یعنی در دهه‏ی 1350 به دلیل حمایت دولت، دانش فلکلور توانست رشد زیادی داشته باشد و تشکیل ”کنگره‏ی بین المللی فرهنگ عامه‏ی ایران“ در تابستان 1356 گویای این امر است. پس از انقلاب از سال 1364، سازمان میراث فرهنگی بار دیگر مطالعات در این زمینه را آغاز کرد و به همت محمد میرشکرایی پژوهشکده‏ی مردم شناسی در این مرکز، فعالیت‏های آموزشی(در سطح کارشناسی ارشد) و پژوهش‏های میدانی متعددی را انجام داد. مرکز فرهنگ مردم نیز امروز به اداره‏ی صدا و سیما پیوند خورده است. در دوره‏ی پس از انقلاب، نخستین مجله‏ی علمی در زمینه‏ی فلکلور شناسی، مجله‏ی ”فرهنگ مردم“ است که سید احمد وکیلیان، متخصص فرهنگ عامه، آن را منتشر می‏کند.
دکتر مارزولف در ادامه ی این نشست به مسائل کلیدی در پژوهش های ادبیات عامیانه در ایران اشاره کرد. او گفت: در رابطه با مطالعات در این زمینه می‏توان چند نکته زیر را یادآوری کرد؛ نخست این که همکاری نزدیک بین پژوهشگران غیرایرانی و ایرانی که از آغاز مشاهده می‏شده است، هر چند ممکن است درباره‏ی این‏که آیا این دو گروه درک یکسانی از فرهنگ‏های مردمی داشته‏اند یا نه، بتوان تا اندازه‏ای تامل کرد. غربی‏ها به هر حال تمایل بیشتری به مطالعه بر ایران ( برای مثال نسبت به ترکیه یا کشورهای عربی ) داشته‏اند چون از یک سو، تفاوت‏ها آنقدر بوده است که بتوان ایران را به مثابه‏ی یک فرهنگ ”دیگر“ تعریف کرد ولی از سوی دیگر ریشه‏های مشترک هندواروپایی آن را به فرهنگ غرب پیوند می‏داده است. اما متخصصان ایرانی چندان نتوانسته‏اند بر خلاف برخی دیگر از کشورهای آسیایی یا افریقایی، از امتیاز آشنایی بیشتر خود با فرهنگ بومی استفاده کنند. از لحاظ تئوریک نیز آنها بیشتر دنباله‏روی تئوری های غربی بوده‏اند، البته پس از انقلاب شاهد برخی از آفت‏ها نظیر چاپ مجدد متون قدیم با به اصطلاح ”ویراستاری“ جدید نیز بوده‏ایم.
وی افزود: دومین مساله نبود اطلاعات روش‏شناسی کافی درباره‏ی کار گردآوری بوده است؛ کاری که در موارد دیگری همچون در مورد افغانستان، به وسیله‏ی مارگارت میلز به وجه بسیار خوبی انجام شده است. حتی انجوی شیرازی نیز اطلاعات چندانی درباره‏ی پایه‏ها و چارچوب‏های روش‏شناسانه‏ی خود و اطلاع رسان‏هایش عرضه نکرده است. همچنین مورد دیگری که انسان شناسان درباره‏ی آن زیاد صحبت کرده‌اند، اما در مطالعات ادبیات عامیانه کمتر به آن توجه شده است، جنبه‏ها و مسائل اخلاق حرفه‏ای در پژوهش میدانی است. این‏که پژوهش با چه هدفی انجام می‏شود و ممکن است چه پیامدهایی برای مردم موضوع پژوهش، پس از انتشار نتایج آن، داشته باشد. به خصوص که باید توجه داشت بر خلاف تصور رایج، فرهنگ عامیانه بسیار پر معنا بوده و گاه تنها ابزار برای مقاومت مردم در برابر فشارهای بالایی محسوب می‏شده است.
مارزولف مساله‏ی چهارم را در زمینه‏ی پژوهش ادبیات عامه‏ی ایران این گونه مطرح کرد: امروز پرسش آن است که چه راهی را باید در حال حاضر و در آینده‏ی نزدیک پیش بگیریم؟ موقعیت پژوهش بر ادبیات های فلکلوریک در ایران پس از انقلاب رابطة تنگاتنگی با موقعیت کنونی ارزیابی عمومی نسبت به داستان های عامیانه دارد. و در این رابطه سه نکته مهم را باید در نظر داشت: نخست آنکه برخی از داستان های عامیانه به دلیل آنکه از شاهان و ملکه ها سخن می‏گویند، ممکن است امروز به دلیل رابطه‏ای که با رژیم سلطنتی پیشین وجود داشته، تحقیر شوند، همان طور که در رژیم پهلوی این گونه داستان‏ها تقدیر می‏شدند و از پژوهش در زمینه‏ی آنها حمایت می شد. دوم آن‏که ممکن است در چارچوب ساخته شدن هویت ملی نوعی بی اعتمادی نسبت به این ادبیات‏ها وجود داشته باشد زیرا قهرمانان این داستان‏ها از حافظه‏ای جمعی ریشه می‏گیرند که باز هم از گذشته‏های پادشاهی سخن می‏گوید و شاید به نظر برسد که پژوهش بر این مواد نیز آن گذشته را تایید کند. سوم آنکه، ممکن است به نظر بیاید که داستان‏های عامیانه از مسائلی سخن می‏گویند چون روابط عاشقانه، باده‏گساری ها و.... که با موازین و ارزش‏های اسلامی در تضاد قرار داشته باشند. بنابراین پژوهش بر ادبیات مردم پسند با چنین مسائلی روبرو است و باید درباره‏ی آنها اظهار نظر کند برای مثال می توانیم به مورد تجدید چاپ با تغییرات در کتاب ”هزار و یک شب“ اشاره کنیم.

دکتر اولریش مارزولف پایان بحث خود را در این نشست به چشم انداز پژوهش های ادبیات عامیانه در ایران اختصاص داد و در این باره خاطرنشان کرد: آنچه امروز می‏تواند در بهبود یا کاهش اهمیت پژوهش فرهنگ مردم بسیار موثر باشد، رویکرد مقامات رسمی نسبت به موضوع است. تمایل به محدود کردن موضوع‏های مردم پسند به مسائل حوزه‏ی دینی و افزایش شمار کتاب‏ها و گردآوری‏ها در این زمینه، پس از انقلاب رویکرد غالبی بوده که اغلب مشاهده شده است. نوزایی علاقه به هنرهای دراماتیک مذهبی و به ویژه تعزیه از این لحاظ گویاست،‌ همچنان که تغییرات در کتب درسی مدارس.
شکی نیست که امروز برخی از مسائلی که در ادبیات عامیانه وجود دارد،‏ ممکن است خلاف توصیه‏های رسمی به نظر بیاید و من حتی سال‏ها پیش، از یکی از مسئولان اداری شنیدم که بعضی از متون گردآوری شده را ”باید دور ریخت “. با این حال باید پذیرفت که فرهنگ سنتی مردم ایران برای نسل آینده بسیار پر اهمیت است و به خصوص هماهنگی میان سنت‏های مکتوب و شفاهی اهمیت زیادی در رشد موزون حافظه‏ی جمعی دارد.
وی تاکید کرد که امروز خوشبختانه شاهد آن هستیم که رویکرد رسمی، سنت های باستانی ایران و حتی فردوسی و شاهنامه را پذیرفته؛ در حالی که در ابتدا چنین نبود. البته باید گفت که این امر هنوز در مورد بعضی از قصه‏های عامیانه نظیر ”لطیفه‏های ملانصرالدین“ اتفاق نیافتاده است. به هر رو، آنچه امروز در پیش روی ما است واهمیت زیادی دارد، آن است که به جای به داوری نشستن و قضاوت درباره‏ی خوب یا بد بودن این ادبیات، آنها را گردآوری و تحلیل کنیم و بشناسیم تا بتوانیم از آنها برای فهم بهتر فرآیندهای قدرتمند مسائل اجتماعی، سیاسی، مذهبی و فلکلوریک جامعه‏ی ایرانی بهره ببریم