IMG 1449جلسه نقد کتاب «روش‌شناسی انتقادی حکمت صدرایی» دوشنبه 18 دیماه 91، با حضور حجت الاسلام حمید پارسانیا (نویسنده کتاب)، دکتر محمدعلی مرادی و دکتر محمدامین قانعی راد در گروه علم و معرفت انجمن جامعه‌شناسی ایران برگزار شد. 

 در ابتدای این جلسه، ابوالفضل مرشدی، مدیر نشست، با اشاره به تلاش‌های چند دهه گذشته برای اسلامی سازی علوم انسانی و بویژه تأسیس علوم انسانیِ مبتنی بر هستی شناسی و معرفت شناسی برآمده از سنت فکری و فلسفی اسلامی، کتاب «روش‌شناسی انتقادی حکمت صدرایی» را یکی از تلاش‌های قابل توجه در این زمینه دانست و بر ضرورت نقد و بررسی این کتاب با هدف باز کردن باب گفتگو با این جریان تأکید کرد.

سپس حجت الاسلام پارسانیا به معرفی کتاب و طرح ایده اصلی آن پرداخت. او اغلب مقالات کتاب را سرمقاله‌های فصل‌نامه علوم سیاسی دانست که در سال‌های 80 تا 88 منتشر شده است. با آنکه بیشتر عناوین و مباحث این مقالات متوجه علوم سیاسی از جمله روش‌شناسی اندیشه سیاسی و روش‌شناسی فلسفه سیاسی و علم سیاست است، اما وی این مباحث را قابل تعمیم به دیگر رشته‌های علوم اجتماعی و از جمله جامعه‌شناسی ارزیابی کرد. پارسانیا موضوع اصلی کتاب را سیر پُشت کردن به عقل قدسی و عقل شهودی در مغرب زمین و جدا شدن متافیزیک از علم و بدنبال آن محدود شدن منابع معرفتی علم دانست. بدین ترتیب، این کتاب به شرح چگونگی شکل‌گیری علوم پوزیتیویستی طی قرن نوزدهم و بیستم و سیر تطورات آن، و اینکه چگونه این معنای از علم مانع از امکان شکل‏گیری علم قدسی و دینی بوده است، می‌پردازد. همچنین، تحولاتی که در نیم سده اخیر در تلقی پوزیتیویستی از علم صورت گرفته، و امکان‌هایی که این تحولات برای ظهور و بروز علم دینی و قدسی فراهم کرده، مرور می‌شود و کوشش می‌شود مبتنی بر حکمت و فلسفه اسلامی، روش‌شناسی علم دینی معرفی گردد.

در ادامه دکتر مرادی نقد خود را با محوریت دو مقاله، «بازسازی علم مدرن و بازخوانی علم دینی» و «رئالیسم انتقادی حکمت صدرایی»، به عنوان دو هسته اصلی این کتاب، آغاز کرد. وی روش نقد خود را نقد درونی (immanent) دانست که در آن بحث و استدلال نویسنده بر اساس پیش فرض‌ها و منطق خودش مورد نقد و ارزیابی قرار می گیرد.

دکتر مرادی گفت: ویژگی این کتاب این است که مثل اغلب جریان‌های فکری در ایران، کل سنت فکری مغرب زمین را به سنت انگلیسی تقلیل داده و حتی در این سنت سراغ کتاب‌های اصلی هم نرفته است. مرادی تاکید کرد: «نویسنده می‌کوشد وجهی تاریخی برای تبیین مفهوم علم بدهد اما روایتی انگلیسی از علم را ارائه می‌دهد که در آن Science و Knowledge را از هم تفکیک کرده‌اند. حال آنکه در سنت آلمانی اینها همه Wissenschaft هستند. کانت در کتاب "سنجش خرد ناب" می‌گوید که این کتاب یک Wissenschft است و هگل در پدیدارشناسی نیز همین بر همین نکته تاکید دارد. چون منابع آقای پارسانیا از سرچشمه نبوده است ایشان به یک حکمی رسیده که همانا جدائی ارزش از دانش است». بر اثر سیطره سنت انگلیسی و عدم مراجعه به «سرچشمه‌ها»، تمام جریان‌های فکری در غرب به پوزیتیویسم تقلیل داده شده و جدایی دانش از ارزش به عنوان محور اصلی تحول معرفت در مغرب زمین تلقی شده است. این در حالی است که «خوانش غیرپوزیتویستی از کانت که بعدها در مقابله با پوزتیویست‌ها توسط نئوکانتی‌ها ارائه شد، اساسا ناشی از این مطلب است که پایه دانش ارزش است و نزد کانت ارزش‌ها از سه ایده خدا، ازادی و جادوانگی بیرون می‌آید». مرادی همچنین تأکید بیش از اندازه بر آگوست کنت و مارکس، به عنوان نمایندگان مدرنیته، و نادیده گرفتن سنت فکری آلمانی، بویژه جریان‌های فکری نوکانتی که در مقابل پوزیتیویستها قد علم کردند، را از دیگر ضعف‌های کتاب می‌داند: «نویسنده به مارکس و اگوست کنت رجوع می‌دهد اما به کانت، هگل، شلینگ و کوشش‌های افرادی مثل ویشندل که مصحح معتبر کتاب‌های کانت است و کتابی به نام "خدای فیلسوفان" با زیر عنوان" الهیات فلسفی در عصر نیهلیسم" دارد یا افرادی که در دوران کنونی آدم‌های بسیار مهمی در فلسفه المانی هستند مثل میشایل تونیسون یا دیتر هنریش رجوع نمی‌دهد». وی تصویر غیردینی و غیرمعنوی ارائه شده از مغرب زمین در این کتاب را ناشی از آن می‌داند که نویسنده تلاش‌هایی که، بویژه در سنت آلمانی، برای دفاع از ایمان و بازسازی متافیزیک و معنویت صورت گرفته، را نادیده می‌گیرد: «کوشش پایه گذار علم نوین یعنی کانت در کتاب دوران‌سازش، نقد خرد محض، این بود که قلمرو علم را روشن کند تا جا برای ایمان باز شود. پرسشی که فیلسوفان علم در این مقطع طرح کردند ایجاد نسبتی دیگر با خدا بود. کانت و هگل و فیشته و یاکوبی و شیلینگ همه دغدغه دین داشتند».

دکتر مرادی تلقی کتاب از جدائی علم از متافیزیک در مغرب زمین را مورد انتقاد قرار می‌دهد. او معتقد است جدایی علم از متافیزیک هرگز صورت نگرفت بلکه دکارت و کانت و هگل هر کدام متافیزیک جدیدی نوشتند و از آنجا که همه آنها مؤمنین مسیحی بودند، متافیزیک‌‌شان هم مبتنی بر مسیحیت بود؛ البته مسیحیت پروتستان نه کاتولیک. از این رو بود که نیچه به آنها حمله می‌کرد و حتی آنها را کیشش‌های مکّار می‌نامید. مرادی حتی تلاش‌های صورت گرفته در فلسفه غرب برای تبیین مفهوم «آزادی» را تلاشی از جنس فعالیت دینی می‌داند: «متاسفانه در ایران بیشتر بحث آزادی از منظر سیاست دیده می‌شود، حال آنکه مفهوم آزادی بیش و پیش از هر چیز به آزادی انسان در مقابل طبیعت اشاره دارد. این نوع نگرش به آزادی یک پشتوانه دینی دارد. برای همین، نیچه که یک فردِ بغایت غیردینی است، ایده آزادی را به سخره می گیرد». وی غفلت ما ایرانیان از بنیانگذاران و فیلسوفان اصلی مدرنیته و سرچشمه‌های اصلی بحث‌های فلسفی را باعث در نگرفتن بحث‌های بنیادین در ایران و در افتادن به بحث‌های سیاسی و هویتی می‌داند. وی کتاب پارسانیا را یکی از نمونه کتاب‌هایی می‌داند که در آن نویسنده از منظر هویتی به علوم انسانی توجه کرده است.  به بیان دکتر مرادی «کسی که علم را از منظر هویتی ارزیابی کند همواره در واکنش بسر می‌برد و چون دغدغه حقیقت ندارد، همه چیز را از منظر واکنش می‌بیند. از این رو در حوزه نظر منفعل و در حوزه عمل پرخاشجو و ستیزگر عمل می‌کند». دکتر مرادی سوال از چیستی حقیقت و بحث در منطق برهان، نه منطق جدل یا شعر، را از وظایف فیلسوف خواند و دور شدن از این نوع اندیشه را نشانی بر واکنشی شدن اندیشه دانست. او نوع بحث‌های صورت گرفته با رورتی، در سفرش به ایران، را شاهدی بر غلبه این نوع اندیشه در ایران ذکر می‌کند: «در حالی که در بحث با رورتی، توپخانه نظری ما می‌بایست نوع تلقی وی از حقیقت و نظر وی را مبنی بر جایگزینی خطابه به جای برهان، مورد حمله قرار می‌داد، اما به جای آن بیشتر بحث‌های ما با وی معطوف به نظرش درباره آمریکا شد».

دکتر مرادی همچنین عدم تنقیح مفاهیم و ابهام در آنها را از دیگر ضعف‌های کتاب برشمرد. از جمله این مفاهیم دین، معنویت، قدسیت، سکولاریته است که در کتاب بارها بدان اشاره شده است. وی در مورد مفهوم «سکولار شدن»، با اشاره به تفاوت اسلام با مسیحیت، گفت: مشخص نیست بکار بردن این مفهوم در مورد اسلام صحیح باشد، چون اسلام از همان ابتدا دینی سکولار بوده؛ یعنی دنیا را به رسمیت شناخته و بهره‌برداری از آن را توصیه کرده است. وی همچنین، بر ضرورت تفکیک مفهومی بین «معنویت» و «قدسیت» تأکید کرد و با اشاره به تلاش‌های صورت گرفته در دوره جدید برای بازسازی معنویت در مغرب زمین، تصریح کرد: «محور اصلی بحث من این است که جهان غرب واجد معنویت جدی است و ماندن در امر قدسی که آقای پارسانیا در صدد احیا آن هستند فاقد معنویت لازمی است که بتواند زندگی را پاس بدارد. از این رو بحث من اثبات این مدعا است که باید معنویت جدید که واجد نسبت معین با جهان است، را فراهم آورد و به تناسب این دو (معنویت و جهان) اندیشید، همان کاری که کانت و هگل و دیگر فیلسوفان دوران جدید بر آن تلاش کردند؛ چرا که احیا معنویت گذشته به امری غیر معنوی منجر خواهد شد». مرادی همچنین استفاده از مفهوم «انتقاد» (critic) در عبارت «روش‌شناسی انتقادی حکمت صدرایی» را محل چالش ارزیابی کرد و این مفهوم را محصول سنت فلسفی جدید غرب و بویژه «انقلاب کپرنیکی» کانت دانست که در فلسفه اسلامی دارای سابقه نیست. وی استفاده از مفاهیم پرورده شده در سنت‌های فکری دیگر را در یک سنت فکری دیگر جایز دانست به شرط اینکه جای آن در منظومه فکری جدید مشخص و توضیح داده شود؛ امری که، به باور مرادی، در این کتاب اتفاق نیفتاده است.

بر این اساس، دکتر مرادی راه‌حل پیش روی جریان فکری اسلامی را ایستادن بر روی سنت خود و استفاده و بسط ظرفیت‌های موجود در آن و بارورسازی این سنت (نه تکرار آن) دانست. وی در این رابطه، علامه طباطبایی و آقای حائری یزدی را شخصیت‌های مهمی دانست که در آراء آنها ظرفیت‌هایی برای ادامه یافتن وجود دارد.

در پایان جلسه، دکتر قانعی راد نیز نکاتی را در نقد کتاب برشمرد. او گفت: بحث‌ها در این کتاب سست و نااستوار صورت گرفته و نویسنده بسیاری از مسائل معرفت‌شناختی علوم اجتماعی را ناگفته گذاشته است. وی بویژه، ضمن اشاره به تلاش نویسنده برای ترکیب حس، عقل و وحی در روش‌شناسی «علوم اجتماعی اسلامی»، این سؤال را مطرح ساخت که آیا ترکیب این سه مقوله باعث نمی‌شود تقسیم کاری که قرار است بین علم و فلسفه و دین وجود داشته باشد، به هم بریزد و اختلال در کار همه آنها پدید آید؟

پارسانیا ضمن پذیرش برخی انتقادات مطرح شده، دلیل پرداختن به سنت فکری انگلیسی و پوزیتیویسم در این کتاب، را غلبه این جریان در فضای فکری علوم اجتماعی در ایران دانست و این کتاب را تلاشی برای فراهم آوردن پاسخ‌هایی از منظر سنت فکری و فلسفی اسلامی-ایرانی برای مواجهه با این جریان ارزیابی کرد. از این منظر، نویسنده کتاب، نظر دکتر مرادی را پذیرفت که جریان‌های اسلامی در ایران در مقابل هجوم اندیشه‌های پوزیتیویستی، در موارد بسیاری، در تلاش برای حفظ هویت خود، از بحث‌های بنیادین فاصله گرفته‌اند و به واکنش وا داشته شده‌اند. با این حال، وی به بحث‌های بنیادین و مبتنی بر سنت حکمی اسلامی که توسط آیت الله جوادی آملی صورت می­گیرد اشاره کرد که آنگونه که باید در جامعه فکری و علوم اجتماعی کشور وارد نشده و مورد استقبال قرار نگرفته است. پارسانیا این نکته مورد نظر مرادی را مورد تأکید قرار داد که دغدغه فیلسوف در وهله اول پرسش از چیستی حقیقت است و لذا باید در منطق برهان بحث کند؛ اما در عین حال این نکته را نیز خاطر نشان کرد که فیلسوف بعد از اینکه به حقیقت رسید وظیفه انتشار و ترویج آن را نیز بر دوش خود احساس می‌کند و در این امر لازم است که در افق فکری مخاطب خود سخن بگوید و بنابراین محق است از ابزارهای مختلف از جمله خطابه استفاده کند. پارسانیا بحث مرادی درباره ضرورت تنقیح مفاهیم را نیز مورد تأیید قرار داد و مفهوم علم را از اولین مفاهیمی دانست که می‌بایست مورد بازنگری و تنقیح قرار گیرد و موضوع مقاله اول کتاب با عنوان «بازسازی علم مدرن و بازسازی علم دینی» را همین امر دانست. وی همچنین سنت فلسفه اسلامی را دربردارنده مفهوم «انتقاد»، البته با معنای خاص و متناسب با منظومه فلسفه اسلامی، دانست وافزود: مشکل متفکرین مسلمان معاصر در این است که اغلب مفاهیم موجود در سنت اسلامی توسط جریان‌های فکری رقیب برگرفته شده و معنای جدیدی به آن داده شده است.