IMG 4665نشست گروه علمی- تخصصی جامعه‌شناسی علم، معرفت و فرهنگ روز سه‌شنبه اول آذرماه برگزار شد. موضوع سخنرانی «نقدی بر پروژه تاریخ نویسی جواد طباطبایی از منظر تاریخ فرهنگی» و سخنران آن دکتر محمد علی مرادی دانش آموخته فلسفه از دانشگاه برلین بود.

دکتر مرادی آثار قلمی دکتر سید جواد طباطبایی در قلمروی تاریخ اندیشه سیاسی را در طی بیست سال گذشته مورد توجه بسیاری از روشنفکران، نویسندگان و فعالین سیاسی و نامبرده را به عنوان یکی از تاثیر گذارترین نویسندگان ایرانی ارزیابی کرد. او با این وجود نقد درون ماندگار و نقد فرا رونده از اندیشه‌های طباطبایی را لازم دانست و با اشاره به سمیناری که سال‌ها قبل در برلین برگزار شد گفت: نقد آن زمان من به آقای طباطبایی نقدی پدیدارشناسانه بود و لازم بود تا بر اساس نقد درون ماندگار و در چارچوب ساختارهای استدلالی ایشان یعنی همان ماندن در چارچوب فکری اندیشه پیشرفت باشد.اما در این جلسه می‌خواهم با بیرون آمدن از چارچوب فلسفه تاریخ واندیشه پیشرفت و رفتن بسوی تاریخ فرهنگی نقدی فرارونده از اندیشه‌های ایشان ارائه دهم.

سخنران این جلسه بنیادهای تاریخ نویسی را مورد توجه قرار داد و گفت: تاریخ نویسی بنا به روایتی منشا خود را در یونان می‌یابد هردوت و تودوکیدوس هر کدام کوشیدند تا تاریخی بنویسند که ابعاد گوناگون و متنوع را دربر می‌گرفت؛ آنان در مورد امور دنیوی و انسانی می‌نوشتند و بویژه از گذشته و عمل انسانی و رخدادهای آن که در فرم بیان جنگ‌های ملی خود را نشان می‌داد ترسیمی ارائه می‌دادند. این نوع از تاریخ نویسی بر رها شدن از اسطوره تاکید داشت. دو چهره شاخص دیگر در یونان هومر و هزیود بودند که اسطوره‌سازی می‌کردند. اسطوره‌های آنان در تصویر جهان رقم می‌خورد و بیشتر وجهی این جهانی داشت. یونانیان به زمان خطی نمی‌اندیشند و زمان را دوری می‌دانستند. دو دین مسیحیت ویهودیت به زمان خطی توجه کردند وآنرا مورد تامل قرار دادند. زمان خطی در یک ساز و کار پیچیده توسط یواخیم فیوره در ساختار الهیات مسیحی بارور شد و زمینه‌های لازم را برای «ندیشه پیشرفت» فراهم آورد و از این طریق تصور آزادی در شکل خوشبینی به آینده در قرن هیجدهم فراگیر شد. یواخیم فیوره به این باور رسیده بود که می‌بایست روشی برای فهم متن‌های مقدس بیابد و از این رهگذر الگوئی برای توسعه و گستردگی تاریخ و معنادار بودن آن یافته و از این طریق جزئیات آینده را پیش گوئی کند. او هزاره بشر را از فراسوی تاریخ به درون تاریخ آورد و بدین سان تصور دورانی از زمان را به تصور خطی تبدیل کرد با کوشش‌های وی مفهومی سه گانه در تاریخ نویسی شکل گرفت که می‌توان این سه گانه را در شلینگ، اگوست کنت و مارکس با تعابیر گوناگون مشاهده کرد. مهمترین سه گانه در دوره‌بندی تاریخ همان سه دوره باستان، قرون وسطی و عصرجدید با باور به اندیشه پیشرفت است. تورگو، کندرسه، بوسوئه، ولتر و کانت هر کدام به گونه‌ای این اندیشه را بسط دادند تا این که هگل تمامی ظرفیت‌های آن را باور کرد و در دستگاهی منسجم، فلسفه تاریخ را در نظام فکری خود ترسیم و تاریخ را به یک دستگاه یا سیستم مفهومی ارتقا داد. در این زمینه آنچه بسیار مهم است همانا امر سیاست است که در نزد هگل تاریخ و سیاست بطور شفاف خود را عریان می‌کند و هنگامی که پای سیاست به میان می‌آید دولت امر مهمی جلوه می‌کند. بعد از هگل است که تاریخ با دولت گونه‌ای این همانی می‌گیرد. نزد هگل تنها دولت تاریخ دارد و نه قوم‌ها و قبیله‌ها. بنابراین شرط تاریخ داشتن دولتمدار بودن است. بدین شکل آگاهی تاریخی اعتبار می‌یابد و می‌توان گفت که آگاهی تاریخی یک هویت جمعی را می‌سازد که منشا مشترک تاریخ است و می‌تواند بسترهای وابستگی‌های گروهی را پایه‌ریزی کند.این بنیان تاریخی در فلسفه ادغام شد.

این دانش آموخته فلسفه با بر شمردن مخالفان آرائ هگل گفت: شوپنهاور، فیلسوف هم عصر هگل مبانی نظری هگل را مورد چالش قرار داد و اگر تعبیر کارل لوویت را بپذیریم آغاز نقد به هگل با گوته آغاز شد.ادبیات، شعرو زیبایی شناسی خود را آماده می‌کرد تا به مصاف هگل برود تا همه فرهنگ، هنر و زیبایی شناسی را ذیل فلسفه تاریخ معنا دهد. در ایتالیا نیز ویکو نحوه تاریخ نویسی را به گونه دیگری سامان‌دهی کرد. بزرگترین چالش با روح هگلی در بازل صورت گرفت جائی که معماری بنام سمپربه همراه یاکوب بوکهارت، نیچه و واگنر مکتب بازل را تشکیل دادند. ارزش زدائی از فلسفه تاریخ انگیزه قوی برای بوکهارت در کتاب معروفش «ملاحضه درباره تاریخ جهان» بود وی کوشید از اصل «بررسی سیتماتیک» تاریخ پرهیز کند. او باور داشت که نظریه‌پردازی در مورد قانونمندی تاریخ و یافتن جهت معنایی در تاریخ انسانی خطرات جدی دارد و بینش زمانی را مطلق می‌کند. آنچه برای بوکهارت اهمیت داشت دوران معاصر یا زمان حال بود. بوکهارت با وداع از فلسفه تاریخ با اتکا به گونه‌ای انسان شناسی و متاثر از شلینگ سه قوه دولت، دین، فرهنگ را مطرح ساخت و دو قوه دین و دولت را ایستا و فرهنگ را از پویایی برخوردار می‌دانست. او نقش مسلط سیاست ودولت را در تاریخ به چالش کشید و وزن دادن بیش اندازه به دولت را توهم دانست. در نزد بوکهارت قوه فرهنگ نیروی خلاقة تاریخ است. بوکهارت نسبت به زایش فرهنگ اروپا بدبین بود او ایده پیشرفت وامر کلی را که می‌کوشد به امر جهانشمول برسد و نزد هگل دست بالا را داشت نقد می‌کند. نگاه مایوس بوکهارت از این روست که می‌پندارد با تسلط اندیشه پیشرفت انسان‌ها کمتر به امر فرهنگ می‌پردازند در حالی که همه چیز تحت سیطره اقتصاد قرار گرفته است. او در کتاب مهم دیگرش «فرهنگ رنسانس» به بسیاری از مسائل از جمله نام‌ها و جزئیات بدن انسان‌ها و زندگی روزانه آدمیان اشاره دارد. علاوه بربوکهارت در بازل نیچه هم وجود داشت. نیچه در سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی از رویکرد بوکهارت فراتر رفت و تاریخ را برابر زندگی قرار داد. نیچه «اکنون» را محور کار خود قرار می‌دهد تا که از زندگی به دفاع برخیزد. او اکنون و خود را در هم پیوندی با هم قرار می‌دهد تا که تفسیر گذشته و نگرش به آینده را در یابد. برای او بالاترین نقطه قدرت «زمان حال» است. نیچه دوره‌بندی تاریخی که از یواخیم فیوره یا حتی پیش از آن آغاز شد را به نقد می‌گیرد. نیچه، فلسفه تاریخ را بازتاب مسیحیت می‌داند و آنرا در بنیان در تقابل با زندگی و یونان گرائی می‌داند. دیلتای نیزبیش از هر چیز به بیوگرافی، شعر و ادبیات در شکل‌گیری خرد تاریخی توجه نشان داد و بین فهم و تبیین، تجربه زیسته و تجربه عینی تمایزی جدی قائل شد. دیلتای عنصر روانشناسی را در تاریخ نویسی بارور کرد. با دستاوردهای فکری بازل و دیلتای بود که مکتب تاریخی در جنوب آلمان شکل گرفت و افرادی چون ریکرت، دورسن و ترولچ و ویندلباند مباحث جدی در تاریج نویسی را مطرح کردند که نمی‌توان آنها را نادیده گرفت. این دستاوردهای فکری در آلمان، زمینه را برای مکتب آنال در فرانسه فراهم کرد.

دکتر مرادی سپس به بررسی پروژه تاریخ نویسی جواد طباطبایی پرداخت و گفت: طباطبایی در مجموعه کتاب‌هایش دغدغة عدم شگل‌گیری دولت ملی در ایران را دنبال می‌کند. در کتاب اول با عنوان «درآمدی فلسفی بر اندیشه سیاسی در ایران» (که در چاپ‌های بعدی لفظ فلسفی برداشته شد) ایده دولت و چگونگی انحطاط را دنبال می‌کند. از آغاز مشروطیت تا کنون، مسئله انحطاط، دغدغه ایرانیان بوده است و همواره به تاسی از دستگاه هگلی نگاه دولت مدار بر مسئله حاکم است. در کتاب دیگر تحت عنوان «زوال اندیشه سیاسی»، اندیشه سیاسی مترادف با اندیشه سیاسی دولت است و گویا اندیشه اساساً یعنی اندیشه سیاسی .

سخنران این جلسه در زمینه انحطاط ایران دو برداشت و باور را مطرح کرد. برداشت اول انحطاط از زوال دولت ساسانی و در برداشت دیگر انحطاط با دوران مشروطیت آغاز می‌شود البته طباطبایی انحطاط را از جنگ‌های ایران و روس و نقطه اوج آن را از دوره صفویه می‌داند. هرچند طباطبایی متاثر از یکی از شاگردان بوکهارت بنام آدام متس نویسنده کتاب «رنسانس اسلام» قائل به این است که در تمدن دوره اسلامی در قرن سوم و تا هفتم ایرانیان توانستند یک ستنزی فی مابین منطق یونانی، اندیشه ایرانشهری و روایتی از دیانت اسلام بوجود آورند؛ اما مسئله اینست که آدام متس براساس مفردات و آموزه دیگری به این نتایج رسیده است.

دکتر مرادی این پرسش را مطرح ساخت که آیا با مفردات تاریخ نویسی هگلی که محور آن دولت و اندیشه پیشرفت است می‌توان نتایجی را در تاریخ ایران بسط داد که متس در رنسانس و اسلام به آن رسیده است؟ به نظر او در نظر گرفتن جریان‌های پساهگلی و نقدهای مکتب تاریخی به هگل می‌تواند نتایج ارزشمندی رادر مطالعه تاریخ ما همراه داشته باشد.او در ادامه افزود: از مزیت‌های تاریخ نویسی آقای طبا طبایی اینست که می‌کوشد از چارچوب دوربندی‌هایی که در تاریخ نویسی اروپایی رایج است بیرون آید و می‌کوشد دوره‌بندی تاریخی خاصی را صورت بندی کند اما سنجه و ضابطه ایشان دراین صورت بندی، همچنان اندیشه پیشرفت و شکل‌گیری دولت ملی و مدرن است. از این رو صورت بندی دوره گذار در نزد ایشان پیدا می‌شود.

در پایان سخنران جلسه افزود: اکنون اگر از محورهای تاریخ نویسی هگل که همانا اندیشه پیشرفت و دولت است، بیرون بیاییم موادی که برای تاریخ فرهنگی لازم است نزد ما هویدا خواهد شد و روایت‌های مختلف معنا می‌یابد. برای نمونه مازف آلمانی قصه‌های گلین خانم را جمع‌آوری کرده است. اکنون چگونه می‌توان تاریخ فرهنگی ایران را از خلال قصه‌ها و روایت‌های مردم نوشت، اگر تاریخ، تاریخ پیشرفت است روایت‌ها، قصه‌ها، رمان‌ها و ادبیات مکتوب و غیر مکتوب ما می‌توانند تاریخ جبران باشد. پس چگونه می‌توان تاریخ جبران نوشت؟ اینجاست که فیلم، رمان، قصه، نواهای موسیقی نواحی یا زمزمه‌های مختلف همه می‌توانند موادی برای تاریخ فرهنگی ما باشند. آنگاه ما دیگر یک تاریخ نخواهیم نوشت بلکه تاریخ‌ها خواهیم نوشت؛ تاریخ شهر، تاریخ معماری، تاریخ بدن، تاریخ لباس، تاریخ زندگی زنان در حرم سراهای شاهان، تاریخ شکنجه درایران، تاریخ محله سنگلج، تاریخ محله خواجو در اصفهان و حتی تاریخ صندلی را خواهیم نوشت. کتاب «هویدا» اثر میلانی، شاه روی یک صندلی نشسته و وزیران روی زمین چگونه این تصویر تمامی ساختار حکومتی پهلوی را عریان می کند و صندلی مابه ازاء تمدنی می یابد. بنابراین جزئیات، تاریخ را واجد اهمیت و جذاب می‌کند و این تنها از طریق تاریخ فرهنگی ممکن است، امری که در تاریخ نویسی از نوع سید جواد طباطبایی غایب است.