گروه علمی- تخصصی جامعه‌شناسی علم و معرفت انجمن جامعه‌شناسی ایران، روز چهاردهم اردیبهشت ماه 88، نشستی را برگزار کرد که طی آن دکتر غلامرضا ذاکر صالحی، عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی، رابطه آموزش عالی و سرمایه اجتماعی در ایران را با توجه به مطالعه‌ای که به صورت فراتحلیل در این زمینه انجام داده، به بحث گذاشت.او در سخنرانی خود، لازمه شکل‌گیری و بقای اجتماع علمی را تعامل در شبکه‌های علمی و پیوندهای مبتنی بر نظام پاداش ویژه و مشارکت در تولید ایده‌های جدید دانست و خاطرنشان کرد که در روند طبیعی جوامع و در چنین شرایطی، به همان نسبت که اجتماع علمی رشد می‌کند، سرمایه اجتماعی نیز متناظر با آن، ارتقاء می‌یابد. از سوی دیگر، باید در نظر داشت که شکل‌گیری اجتماع علمی نیز خود، مستلزم آن است که متناسب با آن، سرمایه‌ اجتماعی نیز در جامعه علمی به وجود آمده و تقویت شود.
وی افزود: در چنین شرایطی، کار دانشگاه تنها آموزش نیست. در واقع، دانشگاه نه یک بنگاه اقتصادی است و نه یک کارخانه مدرک‌سازی و بر این اساس، آموزش‌های رسمی فقط بخشی از برنامه‌های دانشگاهی را شامل می‌شوند. از سوی دیگر، در کنار آن، باید روحیه علمی، نقد، خلاقیت، توانایی برقراری ارتباطات علمی، توان بازآفرینی و نیز توانایی ترکیب و تلفیق ایده باید در دانشجویان شکل گرفته و در عین حال، آینده‌نگری، مشارکت‌پذیری و تثبیت هویت در تعامل با دیگران در محیط دانشگاه تقویت شود. بنابراین دانشگاه فقط در حوزه آموزشی عمل نکرده و در واقع، از آنجا که آموزش عالی و سرمایه اجتماعی با یکدیگر در ارتباطند، دانشگاه باید توانایی تولید سرمایه اجتماعی را داشته باشد.
ذاکرصالحی خاطرنشان کرد: دانشگاه آخرین حلقه تربیت مدنی انسان‌هایی است که در ابعاد شناختی، عاطفی و عملی، به سطح قابل قبولی از مدیریت اجتماعی رسیده‌اند. بنابراین فرآیند آموزش، قاعدتاً خود شامل نوعی جامعه‌پذیری جدید یا به تعبیری، جامعه‌پذیری ثالثیه (مرحله سوم) می‌شود. این در حالی است در شرایط ایران، متأسفانه با حادثه‌ای به نام کنکور، دانشجو به میدان جدیدی پرتاب می‌شود که در بسیاری مواقع از نظر جامعه‌پذیری، نسبت به آن تأخر دارد. این بدان دلیل است که فرد دانشجو ذخیره سنتی اجتماعی لازم را از خانواده و مدرسه به همراه نیاورده است و به همین دلیل، دائماً فضای اطراف خود را با تردید می‌نگرد. در واقع، بر اساس مراحل تحصیلی و اجتماعی شدن، لازم است که فرد در خانه جامعه‌پذیری اولیه‌ای را پیدا ‌کرده و با این سرمایه، به مدرسه بیاید. در مدرسه و به خصوص دبیرستان نیز دانش‌آموز باید نوعی جامعه‌پذیری ثانویه بیابد. این در حالی است که اغلب اوقات در جوامعی مانند ایران، دانش‌آموز دبیرستانی هنوز مشغول تاوان پس دادن تأخر جامعه‌پذیری خانواده است. به همین دلیل، قاعدتاً جامعه‌پذیری ثانویه نیز در او شکل نگرفته و او با چنین وضعیتی وارد دانشگاه می‌شود تا در آنجا، با مفاهیم علمی دم خور شده و در عین حال، با بحث‌های عمیقی مثل عدالت، آزادی، حقوق بشر و ... آشنا شود. این در حالی است که او همچنان تاوان تأخر در روند جامعه‌پذیری خود را پس می‌دهد. به همین دلیل، در خیلی از موارد، رفتاری از دانشجو سر می‌زند که در شأن یک نوجوان دبیرستانی است.
ذاکرصالحی در ادامه گفت: مسأله ما این است که برخلاف رابطه مثبتی که بین سرمایه انسانی (آموزش) و سرمایه اجتماعی در جوامع مختلف دنیا وجود دارد، در ایران مطالعات حاکی از آنند که اجتماع دانشگاهی قادر به انتقال و درونی‌سازی ارزش‌های علمی و فرهنگی لازم به دانشجویان نیست. این بدان معنی است که در این سیستم، آموزش، سرمایه اجتماعی تولید نمی‌کند. در این زمینه باید در نظر داشت که هرچند سرمایه اجتماعی بحثی جدید است، ولی نقش عمده‌ای در آموزش دارد و حتی ماده نود و هشت برنامه چهارم توسعه کشور نیز دولت را موظف کرده که هر سال سرمایه اجتماعی شهروندان را مورد سنجش قرار دهد که البته این فرآیند است که هنوز عملی نشده است.
وی سپس این موضوع را از جنبه تئوریک مورد بررسی قرار داد و در این زمینه گفت: کلمن درباره سرمایه اجتماعی، تعریفی عملیاتی‌تر از دیگران ارائه می‌دهد. او می‌گوید سرمایه اجتماعی، آن دسته از روابط میان اشخاص، گروه‌ها و اجتماعات است که کنش را تسهیل می‌‌کند. پس از بحث‌های کلمن، به تدریج بحث سرمایه اجتماعی در علم اقتصاد و مدیریت نیز رواج می‌یابد تا جایی که امروزه، سرمایه اجتماعی به عنوان رکن سوم توسعه شناخته می‌شود. در واقع، باید در نظر داشت که سرمایه اجتماعی دیگر از جنس ابزار و یا افراد نبوده، بلکه از جنس آن دسته روابط پایدار بین افراد است که فرد از طریق آن، چیزهایی کسب می‌کند که عموماً به تنهایی نمی‌تواند به دست آورد و لازم است که در نوعی تعاون، همکاری و تشریک مساعی شرکت کند. از سوی دیگر، سرمایه اجتماعی با آموزش در سطح تئوریک رابطه دارد و به نوعی می‌توان گفت که آموزش همراه با جامعه‌پذیری علمی است. بنابراین برای شکل‌گیری این سرمایه، باید پیوندهای جدیدی میان استادان، دانشجویان و دیگر عوامل موثر در این زمینه ایجاد شود. برای این منظور، هرچند اشکال خود جوش سرمایه اجتماعی همواره قابل مشاهده است؛ ولی در جوامع مدرن، همیشه سازمان‌هایی وجود دارند که دولت‌ها از طریق آنها، به دنبال توسعه ارزش‌های مدنی هستند. نظام آموزشی نمونه‌ای از این سازمان‌هاست که از تولیدکنندگان قدرتمند سرمایه اجتماعی به شمار می‌رود.
ذاکرصالحی ادامه داد: به نظر کلمن، همان‌طور که سرمایه فیزیکی با تغییر در ماده مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد، سرمایه انسانی یا آموزش نیز با ایجاد تغییر و تحول در افراد، از طریق کسب آموزش‌ها و توانمند کردن آنها برای رفتار به شیوه‌های جدید عمل می‌کند. بر این اساس، همان‌طور که گفته شد، سرمایه اجتماعی وقتی به وجود می‌آید که روابط بین افراد به شیوه‌ای دگرگون شود که کنش را تسهیل کند. گیدنز در این زمینه، تأثیرگذاری آموزش بر متغیر سرمایه اجتماعی را از زاویه مسأله اعتماد توضیح می‌دهد و می‌گوید که ما اصولاً به نظام‌های تخصصی اعتماد داریم. کسی که آموزش می‌بیند، خود جزئی از نظام تخصصی می‌شود و بدین ترتیب، اعتماد این فرد آموزش دیده به نهادهای تخصصی بیشتر می‌شود و بنابراین می‌توان گفت که آموزش متغیر سرمایه اجتماعی را ارتقاء می‌دهد.
دکتر ذاکرصالحی در بخش دیگری از سخنان خود، با اشاره به نتایج مطالعه‌ای که از طریق روش فراتحلیل در این زمینه انجام داده، گفت: بررسی سیزده مورد مطالعات داخل کشور نشان می‌دهد که بین افزایش تحصیلات افراد و سرمایه اجتماعی آنها یا رابطه‌ای وجود ندارد و یا این رابطه معکوس است. این نتیجه که در دوازده مورد از این پژوهش‌ها تائید شده، بسیار در خور تأمل بوده و بیانگر وجود شکاف‌ها و مشکلات عمده در قلمرو متغیرهای سرمایه اجتماعی در بین قشر نخبه و تحصیل‌کرده جامعه ایرانی است. امری که جامعه‌شناسان از آن با عنوان "فرسایش سرمایه اجتماعی" یاد می‌کنند.
وی افزود: تنها یافته‌هایی که در این زمینه، با سایر مطالعات همخوانی ندارند، یکی بخشی از یافته‌های پژوهش ناطق‌پور و فیروزآبادی است که البته این مطالعه محدود به شهر تهران است و دیگری پژوهش قانعی‌راد و حسینی است و جالب است که این پژوهش نیز در محدوده شهر تهران و نه در سطح ملی، انجام گرفته است و از این جهت، با پژوهش اول هماهنگی دارد. از این رو، میزان تعمیم‌پذیری این دو تحقیق، محدود به این شهر خواهد بود. از سوی دیگر، رابطه مثبت بین تحصیلات و عضویت در تشکل‌های غیردولتی جوانان، ممکن است به دلایل دیگری، مانند رابطه سن جوانی با احتمال دارا بودن تحصیلات دانشگاهی یا شروط خاص عضویت در این تشکل‌ها صورت گرفته باشد.
عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی، همچنین با اشاره به پارادوکس موجود میان افزایش تحصیلات در ایران و میزان سرمایه اجتماعی ایرانیان، با ارائه نُه فرضیه به بررسی دلایل این امر پرداخت. او گفت: فرضیه اول در این زمینه، حاکی از آن است که تحصیل‌کردگان ایرانی در حال گذار از سنت به مدیرنیته هستند. در این دوران، از یک‌سو هنجارها و پیوندهای سنتی به تدریج حذف شده و از سوی دیگر، هنجارها و نظام‌های ارتباطی مدرن هم به خوبی جایگزین نشده‌اند. در نتیجه، وضع آنومیکی همراه با بی‌هنجاری‌های مختلف حاکم است. فرضیه دوم در این رابطه، بیان می‌کند که از آنجا که اجتماع علمی در ایران شکل نگرفته و اساساً شکل‌گیری اجتماع علمی محصول مناسباتی منحصر به فرد بوده و شکلی محلی دارد، به آسانی حاصل نمی‌شود؛ چرا که در واقع، این مناسبات با مجموعه‌های انسانی و تکنولوژیکی خاصی ایجاد می‌شوند. بنابراین شاید بتوان گفت که اگر اجتماع علمی شکل می‌گرفت، می‌توانست سرمایه اجتماعی نخبگان را ارتقاء دهد. از سوی دیگر، فرضیه سوم نیز نظام آموزشی و سطح جامعه‌پذیری علمی فراگیران را پایین توصیف کرده و اشاره می‌کند که از آنجا که دانشگاه به ما فقط آموزش داده و امکان جامعه‌پذیری علمی را نمی‌دهد، در سال‌های اخیر با فرسایش اجتماعی دانشجویان مواجهیم.
وی ادامه داد: بر اساس فرضیه چهارم، ما در نظام آموزشی‌مان‌، کمتر به مقولات فرهنگی می‌پردازیم. از این رو، هر گاه در این نظام، مقولات فرهنگی غیر تبلیغاتی وارد شده و در پی آن، نظام فرهنگی کارآمدی با برخورداری از انسجام درونی لازم ایجاد شود؛ می‌توان امیدوار بود که از طریق رشد مهارت‌های اجتماعی و فرهنگی در طی آموزش، شیوه‌های مؤثر معاشرت ذخیره سرمایه اجتماعی دانشجویان بهبود یابند. در همین رابطه، پنجمین فرضیه، ضعف حرفه‌ای‌گرایی و کمبود فعالیت‌های صنفی بین قشر تحصیل‌کرده را عامل کاهش سرمایه اجتماعی می‌داند و بر این باور است که این حرفه‌ای‌گرایی می‌توانست پیوندهای جدیدی ایجاد کند که وقتی دانشجو به دانشگاه می‌آید و سرمایه اجتماعی‌اش افت می‌کند، جای خالی آن را با شرکت در انجمن‌های علمی و دیگر نهادهای اجتماعی موجود پر کند. این در حالی است که در تحقیقات آمده که تحصیل‌کردگان حتی از حضور در مجامع مذهبی و خیریه و امثال آنها هم استقبال چندانی نمی‌کنند. در عین حال، فرضیه ششم کاهش سرمایه اجتماعی تحصیلکردگان را ناشی از ‌بروز نوعی احساس غنا و بی‌نیازی از جامعه، به موازات رشد توان علمی و تخصصی افراد می‌داند. فرضیه هفتم نیز بیان می‌کند که وقتی آموزش نتواند قدرت و منزلت لازم برای فرد را به وجود آورد و در واقع، او به ازای این آموزش، پاداشی از جامعه دریافت نکند، به تدریج تأثیر این مؤلفه در سرمایه اجتماعی کاهش می‌باید. از سوی دیگر، حاکمیت عدم شایسته‌سالاری بین نخبگان نیز در کاهش اعتماد اجتماعی نقش مؤثری دارد. همچنین فرضیه هشتم، سنخ و فضای سرمایه اجتماعی در بین نخبگان علمی و تحصیل‌کردگان و نیز عامه مردم را متفاوت توصیف کرده و تأکید می‌کند که اساساً تیپ سرمایه اجتماعی فرد تحصیل‌کرده با تیپ سرمایه اجتماعی انسانی عامی کاملاً فرق می‌کند و در پایان، نهمین فرضیه،‌ دلیل اصلی کاهش سرمایه اجتماعی تحصیل‌کردگان را نه ناشی از تحصیلات آنها، بلکه به دلیل تبعات آن می‌داند و خاطرنشان می‌کند که با وسواس بیشتر، می‌توان سایر متغیرهای کنترل را بررسی کرده و ببینیم که شاید احساس نوعی یأس، بدبینی و سرخوردگی از عوامل سیاسی نشأت بگیرد.
دکتر غلامرضا ذاکر صالحی در نتیجه‌گیری از بحث خود در گروه جامعه‌شناسی علم انجمن، گفت: هرچه مناسبات اجتماعی پیچیده‌تر شده و ترکیب آن فزونی می‌یابد، قدرت سرمایه اجتماعی رو به کاهش و فرسایش می‌گذارد. این در حالی است که رشد عامل تحصیلات، به‌ویژه تحصیلات دانشگاهی، به صورت بالقوه می‌تواند عامل مؤثری در افزایش ترکیب و پیچیدگی مناسبات اجتماعی باشد. به همین دلیل، در کشورهای بزرگ صنعتی و توسعه یافته، تنوع و گونه‌گونی اشکال و تبلورهای سرمایه اجتماعی در قالب سازمان‌های تخصصی و پیوندهای سست جایگزین، توانسته خلاء ناشی از این فرسایش را پر کند اما در کشور ما، نظام سیاست‌گذاری اجتماعی نتوانسته باز تولید و آفرینش‌های جدیدی از مصادیق و تبلورهای سرمایه اجتماعی نخبگان و تحصیلکردگان را در قالب شبکه‌ها و پیوندهای جدید و جایگزین تضمین کند و به همین دلیل، با شکاف در خور تأملی در این زمینه مواجهیم. در نتیجه، حاصل این بررسی برجسته کردن وجه مسأله‌زای سرمایه اجتماعی تحصیل‌کردگان و تلاش برای تبیین تئوریک و حل این ناسازه است؛ ناسازه‌ای که از درون نظریه معنایی استخراج شده از این فراتحلیل سر برآورده است.
وی در پایان، پیشنهاداتی را به صورت فهرست‌وار برای پرکردن شکاف موجود و ارتقای سطح سرمایه اجتماعی تحصیل‌کردگان دانشگاهی کشور ارائه داد و آنها را در شش مورد، چنین شمرد: بازسازی و ترمیم فضای اعتماد بین نخبگان، جامعه و دولت، اصلاح نظام آموزش عالی کشور در جهت تقویت اجتماعات علمی و فرآیندهای کار گروهی، توسعه تعاملات اجتماعی و علمی و فرهنگی بین دانشجویان در قالب انجمن‌ها و شبکه‌ها و بررسی علل ضعف اثربخشی فعالیت‌های فوق برنامه، تقویت بنیان‌های حرفه‌ای‌گرایی و فعالیت‌های صنفی- گروهی در مراکز علمی، رشد مهارت‌های اجتماعی و ارتباطی دانشجویان و در نهایت، ارتقاء سطح جامعه‌پذیری علمی دانشجویان با همیاری استادان.