P Alaediniگروه علمی- تخصصی سیاست اجتماعی انجمن جامعه‌شناسی ایران بعدازظهر روز دوشنبه سیزدهم اردیبهشت ماه سال 89، نشستی را به موضوع مهاجرت نیروی کار ماهر و وضعیت و برنامه‌های ایران در این رابطه اختصاص داد. در این نشست، دکتر پویا علاءالدینی عضو هیأت علمی گروه برنامه‌ریزی و رفاه اجتماعی دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت. او بحث خود را با بررسی پیوند میان وضعیت اقتصادی- اجتماعی و مهاجرت آغاز کرد و با اشاره به تأثیرگذاری مثبت یا منفی پدیده مهاجرت روی کشورهای مبدأ و مقصد، گفت: در اروپا، برخی نظریه‌پردازان بر این باورند که یکی از دلایل نجات ساکنان این قاره، مهاجرت آنها به آمریکا بوده است. از سوی دیگر، گاهی مهاجران در کشورهای مقصد کار کرده و به کشور خود پول می‌فرستند و یا اینکه با ایده‌های جدیدی باز می‌گردند که اینها آثار مثبتی برای کشور مبدأ دارد. در مورد آثار منفی مهاجرت‌ها هم می‌دانیم که بیشتر مهاجران افرادی مستعد و حتی کارآفرین هستند و نبود آنها و خالی شدن کشور مبدأ از ایشان، آثار نامطلوبی دارد. در مورد کشور مقصد نیز گاه وارد شدن ایده‌های جدید و نیروی کاری سودهای زیادی در پی دارد ولی در مقابل، اگر آنها نتوانند به خوبی در جامعه جدید ادغام شوند، آثار منفی این مهاجرت‌ها برای کشور مقصد نیز کم نخواهد بود. از سوی دیگر، به طور کلی مهاجران می‌توانند گاه با ایجاد شبکه‌های ارتباطی میان دو کشور، کالا و فرهنگ رد و بدل کنند و در برقراری ارتباط جهان سوم با کشورهای پیشرفته تأثیرگذار باشند.
علاءالدینی پس از این مقدمه، بحث خود را روی مهاجران و نیروی کار ماهر ایرانی متمرکز کرد و در این باره گفت: در این زمینه، تخمین‌های مختلفی وجود دارد. به عنوان مثال، ما دائماً از فرار مغزها می‌گوییم ولی در عین حال، شاهد بودیم که سال‌های قبل، تلاشی قانونی برای گسیل نیروی کار ایرانی به کشورهای دیگر وجود داشت. طی سال‌های اخیر نیز تعداد زیادی مهاجر داشتیم و به عنوان مثال برخی اقلیت‌های دینی بخش بزرگی از آنها بودند. فرار مغزها نیز شاید 1200 سال قبل اتفاق افتاد و نتیجه آن امروز دیده می‌شود. در دوران صفویه، تعداد زیادی ایرانی به هند و عثمانی مهاجرت می‌کردند و دبیر می‌شدند و یا به دربار می‌رفتند. از سوی دیگر، کسانی که به هند مهاجرت کردند، گاه آثار را ارزنده‌ای را در زبان فارسی به وجود آوردند، به طوری که در آن دوره، تعداد آثار فارسی ایجاد شده در هند، از ایران بیشتر است. در قرن 19، مهاجرت‌های زیادی به منطقه قفقاز و به خصوص باکو داشتیم. پس از آن، در دوره قاجار، مهاجرت به فرنگ آغاز شد و از قبل از انقلاب نیز این جریان گسترش یافت و دانشجویان زیادی به خارج رفتند و برخی از آنها هم که فکر می‌کردند اینجا کار پیدا نمی‌کنند، همان جا ماندگار شدند. در سال‌های آخر دوران پهلوی، حکومت سیاست‌هایی تشویقی را برای بازگردادندن ایرانی‌های خارج از کشور در پیش گرفت و پول خوبی هم خرج کرد اما موج اصلی مهاجرت ایرانی‌ها مربوط به دوران انقلاب است که عوامل سیاسی، اجتماعی و جنگ در این امر بسیار تأثیرگذار بود. آمارها در این رابطه چندان قابل استناد نیست ولی گفته می‌شود که در حال حاضر، میلیون‌ها ایرانی در خارج از کشور زندگی می‌کنند.
وی در مورد تعداد ایرانیان خارج‌نشین توضیح داد: بر اساس آمارهای پنج سال گذشته، حدود 200 هزار ایرانی در کشورهای حاشیه خلیج فارس زندگی می‌کنند. تخمین زده می‌شود که همین حدود نیز در ترکیه به سر می‌برند. پنج سال پیش، آماری حدود 35 هزار نفر در ژاپن اعلام شده بود که احتمالاً تعداد آنها اکنون کمتر شده است. در اروپا نیز تخمین‌هایی که زده می‌شود، بین 200 تا 400 هزار نفر است. بر اساس این آمار، ایرانی‌های آمریکای شمالی هم در بیشترین حالت، 500 هزار نفر هستند. با این وجود معمولاً می‌شنویم که دو میلیون ایرانی در آمریکا زندگی می‌کنند که کلاً رقم عجیبی است و اگر این رقم درست بود، ایرانیان می‌توانستند تأثیرگذاری بسیار بیشتری بر حوزه‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آمریکا داشته باشند.
استادیار گروه رفاه اجتماعی دانشگاه تهران همچنین با اشاره به تقاضای زیاد مهاجرت در میان ایرانیان، خاطرنشان کرد: آمارهای مربوط به مهاجرت ایرانی‌ها به کشورهای صنعتی نشان می‌دهند که مثلاً طی سال‌های 2001 تا 2005، 55 هزار ایرانی در آمریکا، 25 هزار نفر در کانادا، 6 هزار نفر، 8 هزار نفر در انگلستان و 6 هزار نفر در سوئد به عنوان مهاجر پذیرفته شده‌اند. این در حالی است که پیش از این، میزان مهاجرت به آلمان، سوئد و انگلستان بسیار بیشتر بوده است.
وی که خود تحصیل کرده دانشگاه‌های آمریکاست، ایرانیان مهاجر به کشورهای غربی، به خصوص آمریکا را به دو دسته تقسیم کرد؛ یک دسته کسانی که تحصیل و ثروت خود را در همان جا کسب کرده‌اند و عده دیگر، کسانی که از ابتدا با مهارت و تخصص بالا وارد این کشور شده‌اند. او همچنین گفت: تحقیقات جسته گریخته نشان می‌دهند که ایرانی‌ها هم به لحاظ درآمدی و هم به لحاظ تحصیلات، جزء بالاترین مهاجران آمریکا هستند که البته این امر خیلی جای مباهات ندارد و نشان می‌دهد که تنها طبقات بالای ایران امکان مهاجرت به این کشور را دارند. از سوی دیگر، بر این اساس، فرضیه برخی مسئولان که مسائل اقتصادی را دلیل اصلی مهاجرت به غرب می‌دانند، چندان درست به نظر نمی‌آید، چون در این صورت باید درصد قابل توجهی از مهاجران را فقرا تشکیل می‌دادند. در این رابطه، به نظر می‌رسد مسائل سیاسی- اجتماعی تا حد زیادی تأثیرگذارند. شاید به تعبیری بتوان گفت که در حال حاضر در ایران، فرهنگ مستقلی به وجود آمده که در آن افراد بر این باورند که اگر مهاجرت کنند، وضعیت زندگی آنها بهتر خواهد شد.
علاءالدینی ادامه داد: در بررسی عوامل اقتصادی می‌توان به رشد بالای جمعیت ایران اشاره کرد که باعث ایجاد نیروی زیادی شده که نمی‌تواند جذب بازار کار شود. این امر، افزایش نرخ بیکاری به ویژه در میان تحصیل کرده‌های دانشگاهی را در بر داشته است که نرخ آن سالانه 30% رشد داشته؛ در حالی که نرخ بیکاری در میان بی‌سوادان کاهش یافته است که البته کاهش میزان بی‌سوادی در ایران نیز در این امر تأثیرگذار است ولی در هر حال، بیشترین رشد بیکاری در میان افراد با تحصیلات عالی است که از 4% در سال 1376 به 20% در سال 1383 رسیده است. این در حالی است که نرخ بیکاری بی‌سوادان در همین زمان، از 5/13% به 5/3% کاهش یافته است. در این زمینه، با وجود آن‌که نرخ رشد اقتصادی از 1% تا 2% در سال 1376، به 5% تا 6% رسیده ولی همچنان نتوانسته برای بیکاران تحصیل کرده کاری بکند. از سوی دیگر، تعداد افراد مشغول به تحصیل در دانشگاه‌ها نیز بسیار زیاد است که می‌توان تصور کرد که این دو عامل تاثیر زیادی بر مهاجرت جوانان داشته باشند. علاوه بر این، شیوع فرهنگ مهاجرت و به طور کلی، دلایل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز در این امر تأثیرگذار است. در این رابطه، تعداد نسبتاً‌ زیاد تقاضادهندگان پناهندگی نیز با وجود آن‌که خیلی از آنها دلیل واقعی برای تقاضای پناهندگی ندارند، ولی در کل نشان‌دهنده وجود برخی مشکلات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است.
وی تأکید کرد: از سوی دیگر، در ایران هم نیروی کار غیر ماهر خارجی و هم نیروی کار ماهر خارجی وجود دارد. با توجه به آمار بیکاری در میان بی‌سوادان، به نظر می‌رسد که در زمینه کارهای یدی ما با مشکل چندانی مواجه نیستیم و بنابراین فرار مغزها ربطی به این ندارد که بازار کار را اتباع خارجی مثل افغان‌ها پر کرده‌اند اما از سوی دیگر دیده می‌شود که نیروی کار ماهر خارجی نیز در ایران، مثلاً در طرح‌های بزرگ جنوب کشور وجود دارد. در این زمینه، می‌توان گفت مشکل اینجاست که نظام آموزشی ما نیروی ماهری تولید نمی‌کند که بتواند از عهده کارها برآید یا اگر تولید می‌کند، نمی‌توانیم آنها را در ایران نگه داریم و یا در کل، نحوه قراردادها طوری است که نیروی کار ماهر ایرانی نمی‌تواند وارد بازار کار شود. در واقع، در این زمینه، موضوع فقط نظام آموزشی نیست بلکه مسأله یادگیری و ارتقاء توانایی‌ها نیز مطرح است. نوابغ ایرانی به خارج می‌روند چون در خارج از کشور این چارچوب و زمینه‌هایی برای آنها فراهم می‌شود که در ایران وجود ندارد و در واقع، با مهیا شدن شرایط است که این نبوغ کم‌کم نمایان شده و به نتیجه می‌رسد. در این زمینه، راه حل این نیست که کاری کنیم که تحصیل‌کرده‌ها در کشورمان بمانند؛ چون اساساً نمی‌توانیم این کار را بکنیم و تنها راه این است که حقوق را افزایش دهیم که نه امکان آن فراهم است و نه چندان فایده‌ای دارد.
دکتر علاءالدینی آثار مهاجرت ایرانیان را در کشورهای میزبان، بیشتر مثبت ارزیابی می‌کند و معتقد است جز در یک یا دو مورد مثل ژاپن که بیشتر نیروی غیر ماهر ایرانی را جذب می‌کرد و آنها با اختلاف زیاد فرهنگی با ژاپنی‌ها وارد کارهای غیر قانونی و تقلب می‌شدند؛ در سایر موارد، ایرانیان مهاجران اغلب با سرمایه‌های تحصیلی و اقتصادی خوب به کشور مقصد وارد شده‌اند. از سوی دیگر، برخلاف مهاجران بسیاری از کشورهای دیگر، مهاجر ایرانی عموماً ارز به مملکت وارد نمی‌کند؛ چون اکثراً همراه با خانواده مهاجرت کرده و اصلاً لازم نیست پولی بفرستد و یا حتی برعکس در بیشتر موارد، خانواده‌ها در ایران هم برای او ارز می‌فرستند. بدین ترتیب، سرمایه نسبتاً زیادی نیز از کشور خارج می‌شود. علاوه بر این، خروج این افراد از ایران، جز در بعد اقتصادی، در ابعاد فرهنگی و اجتماعی نیز بسیار تأثیرگذار است؛ چرا که با خروج آنها، کشور ما از سلیقه‌ها و ایده‌هایشان نیز محروم می‌شود.
سخنران این نشست گروه سیاست اجتماعی، در بخش دیگری از سخنان خود به معرفی دو سازمان وابسته به سازمان کار، با عناوین شورای عالی هماهنگی امور ایرانیان و اداره توسعه اشتغال در خارج از کشور پرداخت که به گفته او، در سال‌های گذشته در این زمینه بسیار فعال بوده‌اند. در واقع این دو سازمان تلاش داشتند با برقراری ارتباط با ایرانیان خارج از کشور، زمینه سرمایه‌گذاری آنها در ایران و برقراری ارتباطشان را فراهم کنند. از سوی دیگر، با توجه به میزان بیکاری در میان نیروهای کار ماهر و نیمه ماهر در کشور و تمایل بسیاری از آنها به مهاجرت، در سال‌های گذشته وزارت کار فعالیت‌هایی را آغاز کرده بود که برای اشتغال ایرانیان با کشورهای مختلف قراردادهای دو طرفه داشته باشد تا بدین ترتیب، بتواند نیروی کار را به طور رسمی صادر کند که این طرح بسیار خوبی بود؛ چرا که از یک طرف نیروی فرستاده شده آموزش می‌دید و درآمد داشت و احتمالاً هم به ایران برمی‌گشت و از طرف دیگر، کشورهای مهاجرپذیر نیز خیلی مایل بودند که نیروی کار ایرانی به صورت رسمی به کشورشان وارد شود تا ابزارهای کنترل لازم را داشته باشند اما متأسفانه این قراردادهای دو جانبه خیلی عملی نشدند. یکی از مشکلات در این رابطه این بود که کسانی که از ایران می‌روند، عموماً یا به اندازه کافی پول و ثروت دارند و یا برای تحصیل می‌روند و در میان آنها کمتر نیروی کار نیمه ماهر دیده می‌شود. از سوی دیگر، یک مشکل بزرگ ایرانیان، عدم تسلط به زبان‌های خارجی به خصوصی انگلیسی و فرانسه است.
دکتر پویا علاءالدینی در پایان خاطرنشان کرد: بسیاری از کشورهای مهاجرپذیر یا مهاجرفرست، از یک سیاست ملی مهاجرت برخوردارند و آن را مدیریت می‌کنند. به نظر می‌رسد ایران نیز می‌تواند با پذیرش حق مهاجرت برای افراد و حفظ کلیه حقوق مهاجران، سیاست‌هایی را برای کشور تدوین کرده و بر اساس آن، روابط دیپلماتیک خود را با سایر کشورها تنظیم کند. ایجاد مکانیزم ارزیابی آثار مهاجرت، ایجاد هماهنگی میان ارگان‌های توسعه‌‌ای و دستگاه‌های مسئول مهاجرت، وصل ‌کردن سیاست‌های اشتغال و مهاجرت و افزایش تعاملات بین‌المللی از جمله مسائلی است که می‌توانند در سیاست ملی مهاجرت مطرح باشد.