گروه علمی- تخصصی جامعه‌شناسی مسائل و آسیب‌های اجتماعی انجمن جامعه‌شناسی ایران در روز دوشنبه بیست و چهارم آبان ماه سال 89، نشستی را به بررسی مسائل مربوط به دوجنسیتی‌ها در ایران اختصاص داد. در این نشست، پس از پخش یک فیلم مستند، دکتر بهرام میرجلالی، جراح متخصص در این زمینه به ارائه بحث در این زمینه پرداخت. 

در آغاز این نشست، دکتر داور شیخاوندی با اشاره به برخی مسائل و مشکلات دو جنسیتی‌ها در متن جامعه ایران، گفت: در نقاط مختلف جهان، بر اثر یک اشتباه طبیعی بچه‌هایی به دنیا می‌آیند که بدون اینکه خبر داشته باشند با یک هویت دوگانه جنسیتی مواجهند. آنها در ظاهر ممکن است دختر باشند و شناسنامه‌شان با هویت دختر مشخص شود اما پس از سال‌ها، خصوصیات مردانگی در ظاهر زنانه ایشان پیدا شود و یا بالعکس. در چنین شرایطی، اولین مدعیان خانواده‌های ایشان خواهند بود. این بچه‌ها معمولاً به اسباب‌بازی‌های جنس مخالف گرایش دارند ولی بسیاری از خانواده‌ها متوجه این موضوع نمی‌شوند و با ورود آنها به مدرسه، مشکلات با آزار و اذیت همکلاسی‌ها تشدید می‌شوند. این کودکان در موارد زیادی در خانه برای داشتن ژست‌ها و خلق ‌و خوهای جنس مخالف تنبیه شده و آزار می‌بینند و در مدرسه نیز روند به نوع دیگری ادامه می‌یابد. در جامعه هم نوع لباس پوشیدن، نوع راه رفتن و رفتارهای این افراد با یک نگاه عادی و هنجاری نگریسته نمی‌شود. متأسفانه آگاهی برای مراجعه به پزشک نیز در این گونه موارد بسیار اندک است. به همین دلیل، عذاب غیرطبیعی بودن روی این افراد آثار مخرب زیادی دارد که باعث افت تحصیلی و حتی ترک تحصیل می‌شود. ابعاد مختلف این مسأله می‌تواند در مطالعات جامعه‌شناختی مورد بررسی قرار گیرد.

در ادامه این نشست، دکتر بهرام میرجلالی، از پیشگامان عمل جراحی دوجنسیتی‌ها در ایران، به بحث پیرامون تجارب خود در مواجهه با این بیماران پرداخت. او صحبت خود را این‌گونه آغاز کرد: بحث امروز در مورد افرادی است که با حق و حقوقی مانند ما در جامعه زندگی می‌کنند و هدیه‌ای که خداوند به همه ما ارزانی داشته را دارا نیستند؛ این هدیه که ما هیچ­گاه به آن فکر هم نمی­کنیم، هویتی از جنس خود است. این افراد در واقع با نوعی واژگونی در هویت جنسی خود مواجهند. هویت جنسی یعنی آگاهی و قبولی که هر انسانی از جنس خودش دارد. این برای ما بسیار معمولی است. اما مشکل این انسان‌ها این­ است ­که­ هویت­ جنسی‌شان کاملاً واژگون ­شده­ است. یعنی به عنوان مثال، از لحاظ آناتومیک و جسمی، کارکرد غدد داخلی و کارکرد فیزیکی‌اش صد درصد پسر است، با همه مشخصات آناتومی یک پسر به دنیا آمده است؛ ولی در سن سه یا چهار سالگی که کودک از هویت جنسی خود آگاهی می‌یابد، او خود را دختر می‌شناسد و واقعاً هم این‌گونه است. حس و حواس و هوش او همه دختر است. این موضوع را اگر در آن زمان سه چهار سالگی مطالعه کنند، می‌بینند که در رفتار وی هیچ مشخصه پسرانه‌ای وجود ندارد. اما در آن سنین، خانواده‌ها به رفتار فرزند خود توجهی ندارند، در صورتی این توجه در همان زمان هم ضروری است و باید با این افراد با علاقه و مدارا رفتار کرد.

وی با تأکید بر اینکه این افراد هیچ‌گونه تقصیری ندارند و این مسأله نوعی "اشتباه در طبیعت" است، گفت: از این اشتباهات در طبیعت بسیار وجود دارد. اگر گل یاسی که دارای چهار گلبرگ است و صدها گل روی یک بوته دارند را ببینیم، متوجه می­شویم که در این همه گل یاس یکی سه یا پنج پر دارد. در واقع، انسان‌های دو جنسیتی نیز همین‌گونه هستند. در میان میلیون‌ها نوزادی که به دنیا می‌آیند، تعدادی دچار این مسأله هستند. در هر صد هزار تولد، چهار یا پنج نفر دوجنسیتی هستند که این تعداد خیلی کم است. این تعداد در طول تاریخ و در نژادها، نسل‌ها و مناطق جغرافیایی مختلف همواره وجود داشته است. من نام این بیماران را "روان دگرجنس" گذاشته‌ام، چرا که روانشان با جنسشان متفاوت است. هیأت روان‌پزشکان اصطلاح "روان دگرجنس‌جویان" را برگزیده‌ که من با آن موافق نیستم، "جویان" در این­جا معنای امری ارادی می‌دهد در صورتی که این افراد به طور ارادی این‌گونه نیستند.

میرجلالی ادامه داد: از آنجا که طبیعت در این مسأله دو جنسیتی بودن افراد دخیل است، درست نیست که آنها در جامعه به لحاظ اجتماعی و روانی مورد نکوهش و سرزنش قرار گیرند؛ اما متأسفانه این‌گونه است. این افراد در خانواده به عنوان اولین سلول اجتماعی، با مشکلات و مسائل بسیاری روبرو می‌شوند. در مدرسه مشکلات عمیق‌تر و جدی‌تری دارند و مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند. آنها عموماً در تحصیل نیز دچار مشکل می‌شوند و این امر به هیچ وجه به دلیل کمبودی در هوش و ذکاوتشان نیست. من در میان بیمارانم، افراد بسیار باهوشی هم داشته‌ام ولی بخش مهمی از این بیماران، به دلیل نارسایی و عدم آگاهی جامعه، از نظر اجتماعی و معلوماتی، دچار عقب‌ماندگی و انزوا می‌شوند. اینها در ابتدا حتی دچار بیماری روانی هم نیستند ولی جامعه به آنها برچسب بیمار روانی می‌زند و همین امر موجب افسردگی و بروز بیماری‌های روانی در آنها می‌شود که گاهی تا مرز خودکشی پیش می‌روند. گاهی از یک خانواده مذهبی، پدری پسرش را به مطب من می‌آورد و می‌گوید "پسر من هیچ عیبی ندارد ولی چون با دوست و رفیق ناجور معاشرت کرده و مطالبی را از شما و دیگران شنیده، می­گوید پسر نیستم، می‌خواهم دختر شوم." قابل تصور است که این انسان تا قبل از مراجعه به من، با مشکلات زیادی، از جمله تنبیه و خشونت دست به گریبان بوده است و به همین دلیل او نمی‌تواند از لحاظ روانی یک فرد سالم باشد. پدر دیگری می‌گوید: "اگر دست به این بچه بزنی، سر شما و فرزندم را می‌برم". دلیل این برخوردها، عدم آگاهی کافی در برخورد با این "بیماران" است و این جایی است که نقش جامعه‌شناسان، با توجه به میزان آگاهی‌ای که نسبت به مسائل اجتماعی پیدا می‌کنند، برجسته می‌شود. اینجاست که با آگاهی دادن به جامعه، باید راه درمان و پذیرش این افراد را تسهیل کرد. در دوران بلوغ، این افراد سخت‌ترین دوره زندگی خود را طی می‌کنند. معمولاً تعدادی در این سنین فرار می‌کنند یا خودشان را از بین می‌برند. حدود 33 درصد این افراد اگر تحت درمان قرار نگیرند، خودکشی می‌کنند و این میزان نسبت به تعداد آنها در جامعه، بسیار زیاد است. اگر یک مددکار اجتماعی حضور داشته باشد، می‌تواند حمایت بیشتر خانواده را برای ابراز عشق و محبت جلب کند. اینان تشنه عشق و محبت‌اند. بعد از بلوغ،آنها کم‌کم از خانواده جدا می‌شوند، شب‌ها بیرون می‌روند و به یک زندگی تظاهری در خارج از خانه خو می‌کنند. یک بار آقای مهندسی با 62 سال سن که دارای 70 کارمند بود، به من مراجعه کرد و گفت: "آقای دکتر بنده جزء بیمارانی هستم که شما درمان می‌کنید. من یک عمر تظاهر کردم و آن طور که می­خواستم زندگی نکردم. حالا می‌خواهم آن­طور که هستم بمیرم!"

دکتر میرجلالی در بخش دیگری از سخنان خود خاطرنشان کرد: روان دگرجنس یک آگاهی وارونه از جنس خودش دارد که غیرقابل تغییر است. برخی روان‌پزشکان معتقدند که روان دگرجنس‌ها می‌توانند درمان شوند. به نظر من آنهایی که درمان می‌شوند، روان دگرجنس نبوده‌اند و تا این حد می‌توان روی این مسأله مطمئن بود. فردی که به لحاظ روانی، رفتاری، جاذبه و هویتی، پس از مدتی روان‌درمانی عوض می‌شود، روان دگرجنس نبوده و احتمالاً از اختلالات دیگری رنج می‌برده است. روان دگرجنس غیر قابل تغییر است و در این زمینه، من توانسته‌ام با دلیل و استدلال، تا حدی متخصصان را قانع کنم که در تشخیص دچار اشتباه‌اند. روان دگرجنس فردی است که احتمالاً از چهار سالگی علائمی پیدا کرده است. اکنون 120 سال است که در دنیا اینها را می‌شناسند و تنها کاری که توصیه می‌کنند، عمل جراحی است. جراحی اجازه ورود این افراد به جامعه را صادر می‌کند؛ اما اگر جامعه بخواهد این افراد را جزء افراد خلاف‌کار، اراذل و اوباش و بی‌هویت در نظر بگیرد، خوشبختی را از آنها دریغ کرده و آنها را به سوی آسیب‌های اجتماعی می‌کشاند. این فرد یک روح و روان زندانی در یک جسم دارد و این امر، جدال میان دو واقعیت است؛ یکی واقعیت جسم او که هیچ نقصی ندارد و دیگری واقعیت روانی‌اش است که صد درصد بر­عکس است. فرد میان این دو واقعیت درگیر است. در مورد بخش روانی، حدود نود سال است که روان‌پزشکان در تلاش برای درمان هستند و می­خواهند راهی بیابند که از لحاظ روانی فرد به هویتش برگردد و جسمش را قبول کند. اما چنین اتفاقی نمی‌افتد. چون اینان غیرقابل برگشت هستند. نخستین کمک منطقی که برایشان موثر است، جراحی است که با درمان هورمونی همراه است. البته از سوی دیگر، درمان جسمی هم تنها علاج اینها نیست و باید قبل و بعد از عمل جراحی زیر بنای اجتماعی مساعدی هم موجود باشد. گاهی نبود خدمات و آگاهی اجتماعی باعث می‌شود اینها از عمل جراحی سود زیادی نبرند. چه بسا که در دوران جراحی و درمان هورمونی، نیاز به خدمات اجتماعی از قبیل پول، نظارت و ... حس می‌شود که چندان از آن برخوردار نیستند.

به عقیده این جراح متخصص در تغییر جنسیت، در ایران به مسائل و مشکلات روان دگرجنس‌ها زودتر و مناسب‌تر از کشورهای دیگر توجه شده است. او در این مورد توضیح داد: در سال 1962 میلادی، من شاهد نخستین عمل جراحی در فرانسه بودم. پس از سی سال که برگشتم و سراغشان را گرفتم، متوجه شدم شناسنامه این افراد هنوز عوض نشده است. علت را جویا شدم، گفتند ما هنوز هیچ قانونی نداریم که اجازه بدهد شناسنامه فرد را عوض کنیم. این در حالی است که 18 سال پیش در ایران ما عمل جراحی انجام دادیم و شناسنامه فرد نیز عوض شد. بنابراین ما خیلی پیشرفته‌تر از بسیاری کشورها در این زمینه هستیم. به بیان دقیق‌تر، به لحاظ تکنیکی عقب مانده‌تر و به لحاظ قانونی جلوتر هستیم. در فرانسه، کاتولیک‌ها به صورت شدیدتری نسبت به افراطی‌های ما با این مقوله برخورد کردند. از سوی دیگر، در همه جا روان دگرجنس‌ها همیشه چوب هم‌جنس‌گراها را می‌خورند. میان این دو فرقی گذاشته نشده است در حالی­که واقعاً گروه دوم از گروه اول متمایز است.

دکتر میرجلالی در پایان سخنان خود، تأکید کرد: دلیل اصلی روان دگرجنس شدن هیچ گاه دقیقاً مشخص نشده است. تئوری‌های مختلفی در این زمینه وجود دارد که یکی از آنها صدمه عصبی – روانی مادر در دوران سه ماهگی حاملگی است. در این دوران، اگر مادر تحت فشار عصبی زیادی قرار بگیرد، ممکن است فرزندش روان دگرجنس شود. در ایران من شخصاً در طول بیست سال فعالیتم، حدود 1300 روان دگرجنس را تحت معالجه قرار داده‌ام که این تعداد زیاد در خور انجام تحقیق است. با پرس و جو از بیماران متوجه شدیم که تعداد زیادی از آنها از غرب یا جنوب کشور می‌آیند که جنگ هشت ساله ایران و عراق بیشترین آسیب را در این مناطق داشته است. هفتاد درصد مادران این بیماران نیز در مناطق جنگی بوده‌اند. این آمار در دنیا برای تأیید تئوری فوق مورد توجه قرار گرفت و برای ما نیز می‌تواند دریچه‌های زیادی را به لحاظ اجتماعی بگشاید.