گروه علمی- تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران، موضوع مورد بررسی خود را در سال تحصیلی 87-86، خانواده و ازدواج تعیین کرده و این بحث را در پنج محور "نظریهها، مفاهیم و دگرگونیهایی که در خصوص خانواده و موقعیت زنان مطرح است"، "محدوده همسر گزینی، افزایش سن ازدواج و سنتهای مربوط به آن"، "روابط خانواده، قدرت، مشارکت، نفقه، صیغه، مادری، کار خانگی و موارد مشابه"، " آسیبهای خانواده از قبیل خشونت، دختران فراری، خودکشی" و "انواع دیگر خانواده مانند زنان مجرد، زنان بیوه، سالمندان، زنان سرپرست" مورد بررسی قرار میدهد.
خانواده و موقعیت زنان
در نخستین نشست این گروه در پاییز 86 که در قالب محور نخست صورت گرفت، دکتر شهلا اعزازی عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به بررسی مفاهیم و نظریههای مطرح در خصوص موقعیت زنان در خانواده و وضعیت فعلی آن در ایران پرداخت. او در مقدمه بحث خود، گفت: با وجود آنکه خانواده به ظاهر مفهومی واضح دارد اما در جامعهشناسی تعریف جامع و مشخصی از آن دیده نمیشود و زمانی که بحث از خانواده به میان میآید، به سرعت خانواده هستهای شامل زن و شوهر و فرزندان در ذهن تداعی میشود. این در حالی است که این نوع خانواده بیش از 150 سال عمر ندارد.
وی افزود: در این زمینه، میتوان گفت که نظریات مربوط به خانواده عملاً از پارسونز آغاز شد ولی انسانشناسان خیلی زود وارد این حوزه شده و این مفهوم را در جوامع ابتدایی مورد بررسی قرار دادند. جهانشمولی مفهوم خانواده هستهای موضوع دیگری بود که مورد توجه انسانشناسان قرار گرفت و بنابر نظریههای آنها، گفته شد که در تمام جوامع، وجود خانواده هستهای به دلیل کارکردهای اساسی شامل تولید مثل، تنظیم روابط جنسی، اقتصاد و محافظت، بسیار ضروری بوده و به تعبیری، اساساً بدون وجود این نهاد، جامعه پایدار نخواهد ماند.
اعزازی با بیان اینکه همین دیدگاه در کارکردگرایی پارسونز نیز مطرح شد و او نیز به کارکرد خانواده هستهای برای جامعهپذیری کودکان و تکامل بزرگسالان در جامعه صنعتی اشاره کرده، گفت: آنچه که در کار پارسونز و بعدها در رویکردهای مارکسیستها به وضوح دیده میشد، بیتوجهی به موقعیت زنان بود؛ بدین معنا که زنان در خانواده به عنوان یک عنصر طبیعی شناخته میشدند. چنانچه این انتقاد به پارسونز وارد است که گویی در نگاه او زندگی خانوادگی همان زندگی مرد مجردی است که یک زن را برای کارهای خود به خدمت گرفته و فرزندانی را هم به وجود میآورد.
وی ادامه داد: از جمله دیدگاههای مطرح دیگر در مورد خانواده، نظریات مارکسیستی هستند. در این زمینه، هرچند که انگلس اولین اثر را در مورد منشأ خانواده و فرودستی زنان نوشته اما بعدها در دهه 1970 با ترویج جامعهشناسی مارکسیستی، خانواده در رابطه با جامعه سرمایهداری و تولید مورد توجه قرار گرفته است. چنانچه مهمترین نظریات مطرح شده در این باره، خانواده را جایگاه بازتولید اجتماعی نسلی معرفی میکنند. فرض کلی در بسیاری از این نظریات بر این است که برای اینکه زنان از استثمار سرمایهداری رها شوند، باید وارد حوزه تولید شده، با پرولتاریا هم پیمان شوند و جامعهای سوسیالیستی را بنا کنند.
اعزازی در ادامه تأکید کرد: تنها گروهی که از همان ابتدا موقعیت زنان را مورد توجه قرار دادند، جنبشهای فمینیستی بودند اما دید این جنبشها هم به خانواده دیدی دوگانه بود. چنانچه بر اثر غلبه جریانهای فردگرایی و آزادیهای فردی در حوزه عمومی در قرن نوزدهم، فردگرایی و داشتن حقوق فردی در جامعه و خانواده جزء نخستین درخواستهای موج اول فمینیستی قرار گرفت. با این وجود، به دلیل تبلیغ طولانی مدت روی مسأله جمعگرایی طی سالیان طولانی، این دو ارزش در مقابل یکدیگر قرار گرفتند و همین امر سبب شد که در میان فمینیستهای اولیه نوعی دید دوگانه شکل گیرد. در این خصوص میتوان اشاره کرد که طرفداران این جنبش با وجود آنکه حقوق فردی بیشتری را برای ورود زنان به فضاهای اجتماعی خواهان بودند اما این استدلال را میآوردند که زنان آموزش دیده مادران و همسران بهتری خواهند شد.
وی افزود: در موج دوم فمینیسم، نظریههای جدیدی در مورد زنان و موقعیت آنها در خانواده مطرح شد. بسیاری از نظریهپردازان این جنبش، بر این عقیده بودند که فرودستی زن از شرایط زندگی او در خانواده و وظایف مختلفی مانند بزرگ کردن فرزندان، کار خانگی و ... نشأت میگیرد. با این وجود، راهحلهای ارائه شده از سوی این افراد کاملاً متفاوت بود و آنها حتی در جزئیات نیز با هم اختلاف نظر داشتند. به عنوان مثال، گروهی میگفتند این مسأله اساساً از جامعهپذیری جنسیتی در خانواده شکل میگیرد. در حالی که گروه دیگر که بیشتر فمینیستهای روانکاو بودند، بر شکلگیری هویت زنانه – مردانه در خانواده تأکید میکردند و خواستار دخالت مردان در تربیت فرزندان برای ایجاد هویتهای متعادل در کودکان بودند. عده دیگری نیز مادری و کلاً خانواده را علت فرودستی معرفی کرده و آن را به سود تکنولوژی نفی میکردند. از سوی دیگر، ایده بعدی این بود که جامعه و نه خانواده، سبب فرودستی زنان میشود. بدین معنا که زنان به دلیل شرایط اقتصادی خود، در جامعه مجبور به ازدواج میشوند و در عوض، باید خدمات خانگی را به همسرانشان ارائه دهند. بنابراین صاحبان این نظریهها، معتقد بودند که برای بهبود موقعیت زنان، علاوه بر خانواده، جامعه نیز باید تغییر کند.
دکتر اعزازی در ادامه سخنان خود در این نشست، مبحث خانواده در ایران را مورد توجه قرار داد و در این زمینه گفت: در کشور ما، مقامات رسمی کشور خیلی به خانواده اهمیت میدهند. تسهیلات ازدواج دانشجویی، اعطای وام ازدواج و هراس از بالارفتن میزان طلاق یا افزایش سن ازدواج، نمونههای بارز این تلاش دستگاههای دولتی است. در عین حال، این نظر نیز در بین بسیاری از افراد وجود دارد که دموکراسی باید از درون خانواده و از روابط برابر زن و مرد شکل بگیرد و به همین دلیل، تقویت نظام خانواده در جامعه از اهمیت وافری برخوردار است.
وی در تفسیر موقعیت زنان در خانوادههای ایرانی گفت: در نتایج بیشتر تحقیقاتی که به منظور شناخت خانوادههای ایرانی صورت گرفته، روابط میان زنان و مردان در خانه بسیار مشارکتی انعکاس داده شده است. در این پژوهشها عمدتاً برای بررسی نحوه تقسیم قدرت در خانواده، از شاخص "چه کسی حرف آخر را میزند؟" استفاده میکنند و پاسخگویان در جواب این سوال معمولاً گزینه "هر دو" را انتخاب میکنند.
مدیر گروه مطالعات زنان انجمن با طرح این پرسش که "چطور ممکن است در جامعهای که منابع قدرت در دست مردان بوده و به آنها حق انتخاب و اعمال قدرت داده میشود، خانواده ویژگی مشارکتی داشته باشد؟"، گفت: برای بررسی این موضوع، با مروری بر تئوریهای قدرت به این نتیجه رسیدم که این بازی "همیشه برنده" یا "همیشه بازنده" نیست؛ چرا که کسی که امکان اعمال قدرت را دارد همیشه از این امکان استفاده نمیکند؛ بلکه بحث عاملیت مطرح بوده و طی آن گفته می شود که فرد تحت سلطه نیز همیشه میتواند از امکانات ناچیزی که در دست دارد، به گونهای بهره گیرد که روی اعمال قدرت فرد قدرتمند تأثیرگذار باشد.
وی افزود: با این فرضیه، برای شناخت منابع قدرت در دست زنان، چگونگی دستیابی آنها به این منابع و تأثیر این قدرتها در اصلاح یا حفظ نظام جنسیتی، میتوان به طور کلی منابع قدرت در خانواده را در دو بخش ساختاری و فردی مورد بررسی قرار داد. در این شرایط، میتوان تحلیل کرد که در خانواده ایرانی منابع ساختاری، مثل قوانین رسمی و غیر رسمی و قدرت ناشی از آن، کاملاً در اختیار مردان قرار داده شده و بالطبع، فرد صاحب قدرت خود حق تصمیمگیری دارد؛ تا جایی که با تصویب لایحههای جدید، حتی به مردان اجازه داده میشود که در مورد مسأله با اهمیتی مانند ازدواج مجدد نیز خود به تنهایی تصمیم بگیرند. در عین حال، هنجارهای فرهنگی جنسیتی نیز نمونه دیگری از منابع قدرت ساختاری است که عموماً در ایران، مردان را داناتر و قویتر دانسته و خواستار اعطای قدرت به آنان است. همچنین در مورد منابع اقتصادی نیز دست زنان تا حد زیادی کوتاه است؛ چرا که درصد زنان شاغل بسیار کمتر و درآمدهای آنها نیز حدود هفتاد درصد پایینتر از درآمد مردان است.
بنابر عقیده اعزازی، در چنین شرایطی، تنها منبع مهمی که به تدریج در دست زنان قرار میگیرد، تحصیلات زیاد و دانایی است که میتواند حداقل در تصمیمگیریهای داخلی آنها تأثیرگذار باشد. این در حالی است که منابع فردی قدرت بسیار متفاوتند؛ چنانچه میزان اعتماد به نفس فرد، افزایش سن، توانایی برقراری ارتباط، عوامل احساسی و عاطفی و یا حتی روابط جنسی، ویژگیهای ظاهری، قدرت بدنی و شرایط موقعیتی زندگی از جمله این موارد هستند که در افراد مختلف به صورتهای کاملاً متفاوتی ظاهر میشوند.
وی در جمعبندی از بحث خود گفت: در جامعه ایران، میتوان گفت که قدرت ساختاری در دست مردان بوده و منابع قدرت فردی میتوانند در اختیار زنان قرار گیرند که البته این منابع یا با گذر زمان تغییر کرده و یا وابسته به فرد دیگر باقی میمانند. با این وجود زنان ایران به این قدرتهای فردی دسترسی داشته و از آن استفاده میکنند. بنابراین میتوان پاسخ پرسش مربوط به موقعیت زنان در خانوادههای ایرانی را اینگونه داد که استفاده از قدرت فردی در خانواده برای زن مفید است اما این نوع قدرت که هیچ ربطی به قدرت ساختاری ندارد، اگر نگوییم که به نوعی قدرت موجود در جامعه را بازتولید میکند؛ اما هیچ نوع تغییری را هم در آن به وجود نمیآورد. از اینرو، تنها منبع قدرت واقعی موجود برای دختران تحصیلات است که طبیعتاً اگر به استقلال اقتصادی نیز بیانجامد، از تحکیم بیشتری برخوردار خواهد شد اما در کل، من جزء افرادی هستم که تغییر در ساختار را برای ایجاد تغییر موقعیت زنان در خانواده و جامعه بسیار تأثیرگذارتر میدانم.
عوامل مؤثر بر موقعیت زنان
در ادامه این نشست، دکتر نیره توکلی عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی درباره عوامل موثر بر موقعیت زنان به سخنرانی پرداخت. وی سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: طی 30 سال اخیر همه ما به نوعی شاهد تحولات خانواده ایرانی بودهایم و تفاوتهای این خانواده را با خانوادههای دیگر کشورهای اسلامی اطراف خود، مانند عربستان یا امارات میبینیم. به عنوان مثال، چند سال پیش در جامعه ما افزایش میزان تحصیلات زنان را به نوعی با تقویت نقش همسرانه و مادرانه آنها توجیه میکردند اما اکنون تا حد زیادی آن دوره را پشت سر گذاشتهایم. در واقع جنبش فمینیست نیز از این مرحله گذشته که هر نوع تلاش زنان برای تقویت استعدادهای خود را در مسیر ایفای نقش مؤثرتر در خانواده ببیند. این در حالی است که در گفتوگوهایی که دانشجویان ما با دانشجویان دختر برخی کشورهای عربی داشتهاند، مشخص شد که این گونه دلایل همچنان به عنوان مهمترین و حتی گاهی تنها دلیل آنها برای ارتقاء سطح دانش و تحصیلات شناخته میشود.
توکلی سپس با طرح این پرسش که "چه اتفاقی افتاد که زنان ایرانی موقعیتی متفاوت با بسیاری از کشورهای خاورمیانه پیدا کردهاند؟"، گفت: در پاسخ به این سؤال ابتدا باید یادآور شد که ما هنوز مرحله پدرسالاری را پشت سر نگذاشتهایم. پدرسالاری را میتوان ایدئولوژیای تعریف کرد که از قدرت و سلطه مردان ریشه گرفته و نابرابری بین دو جنس را توجیه میکند. در عین حال، جنسیت و باروری زنان را کنترل کرده و اساس سلطهگری مردانه را تشکیل میدهد. این ایدئولوژی در طول تاریخ یکنواخت نبوده و بر حسب زمان و شرایط اجتماعی تغییر کرده است. در جامعههای طبقاتی پدرسالاری زمینههای القای متقابل و اتحاد میان مردان را به وجود آورده تا زنان را تحت سلطه قرار دهد. هرچند که پدرسالاری نیز طبقاتی بوده و مردان بر اساس جایگاه و نژاد و طبقه خود دارای وضعیت متفاوتی هستند، اما از نظر سلطهجویی نسبت به زنان وجوه اشتراک مشخصی دارند.
وی افزود: در سیستم پدرسالاری طبقاتی، مردان به گونهای تربیت میشوند که بتوانند زنان را تحت کنترل خود داشته باشند. چنانچه حتی کنترل نیروی کار زنان نیز با محروم کردن آنها از طریق برخی نیروهای اساسی در دست مردان قرار میگیرد. در این زمینه، هارتمن معتقد است که خانواده کلاسیک یکی از اشکال مؤثری است که به مردان اجازه میدهد زنان را از جنبههای مختلف تحت کنترل خود در آورند.
این عضو گروه مطالعات زنان انجمن در ادامه گفت: ایجاد فرهنگ جنسیتی و تقسیم کار بر اساس آن، تمایزات جنسیتی میان زن و مرد را افزایش داده است. علاوه بر این ویژگیهای روانی و عادتهای فرهنگی نیز در این زمینه تأثیرگذار است. در چنین شرایطی، این انتقاد از سوی فمینیستها به طرفداران نظریه فمینیستی مارکسیتی وارد بوده که در تئوریهای خود تنها به مناسبات طبقاتی توجه کرده و مسائل جنسیتی را نادیده گرفتهاند. این در حالی است که به عنوان مثال، هارتمن معتقد است که ما نه پدرسالاری ناب داریم و نه سرمایه داری خالص؛ بلکه در جوامع امروزی این دو در کنار هم قرار دارند و لزوماً ایجاد تغییر در یکی از آنها باعث تغییر در دیگری نمیشود. به همین دلیل، او از عنوان جوامع سرمایهداری پدرسالار استفاده میکند.
وی افزود: سیلویا باربی جامعهشناس انگلیسی نیز اصلیترین مرکز بحران سرمایهداری و پدرسالاری را بهرهبرداری از نیروی زنان معرفی میکند؛ چرا که به اعتقاد او، نظام سرمایهداری از سویی خواهان بهکارگیری زنان به دلیل حقوق کم آنهاست و از سوی دیگر، ساختار پدرسالاری میخواهد زنان را در چارچوب خانواده نگاه دارد اما با این همه به تدریج پدرسالاری خود را با سرمایهداری هماهنگ کرده و با آن درآمیخته است. به حدی که وی از طبقه زنان و طبقه مردان به عنوان دو طبقه اصلی دیگر جامعه سرمایهداری صحبت میکند.
توکلی در ادامه گفت: به اعتقاد من، با وجود آنکه این نظریات تا حد زیادی مسیر مطالعات را روشن کردهاند اما در هر حال، این شکل کلاسیک مربوط به جوامع غربی بوده و در کشورهای خاورمیانه، پدرسالاری چندان خود را با سرمایهداری هماهنگ نکرده است و حتی به نوعی میتوان گفت که پدرسالاری غربی امکانات بیشتر و شرایط بهتری را در اختیار زنان قرار میداده است.
وی افزود: از سوی دیگر، به نظر من، تفاوت قائل شدن بین پدرسالاری در حوزه خصوصی و عمومی که مورد توجه باربی نیز قرار گرفته از اهمیت بسیاری برخوردار است. در واقع، گرچه این دو حوزه بسیار بر یکدیگر تأثیر گذارند ولی ارجحیت یکی بر دیگری، شرایط کاملاً متفاوتی را ایجاد میکند؛ به گونهای که با استفاده از آن میتوان به مقایسه کشورها با یکدیگر پرداخت.
دکتر توکلی بر اساس این نظریه، کشورها را به سه دسته کلی تقسیم کرد؛ نخست، کشورهایی که به دلیل تن دادن به ملزومات جامعه سرمایهداری، گسترش جامعه مدنی و پذیرش و پایبندی به پیمانهای حقوق بشر در هر دو عرصه عمومی و خصوصی را تا حد زیادی اجرا کردهاند و در راستای همین امر، تساهل بیشتری را برای تحقق توانهای بالقوه زنان فراهم میکند. دوم، کشورهایی که تلاش دولتمداران آنها برای پیوستن به پیمانهای اقتصادی و نظامی، لزوم پیوستن به پیمانهای حقوق بشری و حفظ ظاهر در حوزه پدرسالاری عمومی را به دنبال داشتهاست و بالاخره دسته آخر کشورهایی که در حوزه خصوصی بسیار رشد کرده ولی حوزه عمومی آنها همچنان با محدودیتهایی مواجه است. او در این باره توضیح داد: به نظر من، شاید تنها بتوان کشور ایران را به دلیل موقعیت بسیار خاصی که دارد، در گروه سوم قرار داد. چرا که در این جامعه چنانچه خیلی از ما مشاهده میکنیم حداقل در میان خانوادههای طبقه متوسط، تربیت دختر و پسر فرق چندانی با هم نمیکنند و در عین حال، افزایش تحصیلات دختران، تغییر شرایط ازدواج، بالارفتن تعداد مجردان قطعی و به وجود آمدن مشاغل متعدد برای زنان که نمونههایی از ویژگیهای جامعه 30 سال اخیر است، حاکی از رشد حوزه خصوصی جامعه در ارتقای موقعیت زنان است. این در حالی است که در حوزه عمومی، قوانین و مقررات موجود با محدودیتهای فراوانی در این خصوص دست به گریبان هستند.
نیره توکلی در پایان سخنان خود، به نتیجه تقریباً مشابهی با نتیجه به دست آمده از سخنرانی قبلی رسید. او گفت: با وجود آنکه شرایط پدرسالاری در دو حوزه عمومی و خصوصی به شدت روی یکدیگر تأثیر گذارند اما در هرحال، به نظر من حوزه عمومی در این زمینه نقش تعیینکنندهتری دارد.