در آخرین نشست گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران در سال 1384، زندگی زنان و مردان افغان و تاجیک، در خلال گزارشی که شکوفه آذر از سفر خود به این کشورها ارائه داد، مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت.
شکوفه آذر روزنامهنگاری است که چندی پیش سفری سه ماهه از ایران به هندوستان داشته است. سفر وی از آن نظر جالب توجه است که او به همراه یک زن آمریکایی این راه را با پای پیاده پیموده و در طی آن با زندگی عامهی مردم در کشورهای افغانستان، تاجیکستان، قرقیزستان، چین، پاکستان و هندوستان از نزدیک آشنا شده است.
او در نشست گروه مطالعات زنان انجمن، دربارهی سفرش چنین گفت: من و دوستم ربکا، سفرمان را از تهران به مقصد تبت آغاز کردیم. تصمیم گرفته بودیم این راه را پیاده طی کنیم؛ بنابراین در طول مسیر هر وقت خسته میشدیم، چادر میزدیم و استراحت میکردیم؛ به جز مواردی که مجبور میشدیم از ماشینهای عبوری استفاده کنیم و بنا بر موقعیت تاکسی میگرفتیم یا سوار وانت، کامیون یا هر ماشین دیگری که در دسترس بود، میشدیم. مسیر خود را از تهران به سمت مشهد آغاز کردیم و از آنجا وارد افغانستان شدیم. پس از گذر از هرات، کابل، درهی پنج شیر و مزارشریف، به تاجیکستان و از آنجا به قرقیزستان رفتیم. در این کشور من از همسفرم جدا شدم و من به تنهایی به سمت چین رفتم. سپس وارد خاک پاکستان شدم، در نهایت به هندوستان رفتم و پس از سه ماه از طریق مرز زمینی خودمان، به خاک ایران بازگشتم.
آذر که گزارش سفر خود را در این جلسه بیشتر به دو کشور افغانستان و تاجیکستان معطوف کرده بود، تاکید کرد: نگاه ما در هر کشور، بسته به موقعیت و فضا خیلی متفاوت بود. در افغانستان، بیشتر مطالعهی مردم، بازارها، فضای بعد از جنگ و تاثیرات سازمان ملل در موقعیت اجتماعی کشور را مدنظر داشتیم ولی در تاجیکستان، بیشتر برنامهی ما در بررسی زندگی ییلاقنشینان، چوپانان و دیگر کسانی بود که در ارتفاعات پامیر، همراه با فقر شدید روزگار میگذراندند. در عین حال، رویکرد من در کل سفر، الزاما توجه به زنها و بچهها نبود ولی طبیعتا بخشی از کارم به این موضوع اختصاص یافت.
وی که سخنان خود را در این نشست، با نمایش عکسهای بسیار جالبی از نقاط مختلف، برای مخاطبان بسیار عینی کرده بود، توضیح داد: واکنش مردم، به ویژه در این دو کشور، نسبت به من به عنوان یک زن ایرانی بسیار مثبت و برای خودم جالب توجه بود. عموما وقتی فارسی حرف میزدم، بسیار به گرمی با من برخورد میشد و متوجه میشدم که آنها ایرانیها را بسیار دوست دارند. در طول سفر، مزارشریف تنها شهر افغانستان بود که در آن تا حدی با ما بدرفتاریهای شد. با وجود آنکه ما با پوشش معمول ایرانی سفر کرده بودیم، متوجه شدیم که زنان و مردان مزارشریفی نداشتن برقع را برای ما بسیار بد تعبیر میکردند.
آذر ادامه داد: در افغانستان، در شهر کابل و دیگر شهرها، کمتر با زنان برخورد داشتم و آنها در صورت حضور در سطح شهر، عموما با برقع ظاهر میشدند اما پوشش زنها در ده بسیار تفاوت داشت؛ به طوری که بسیاری از آنها صورتهایشان را نپوشانده بودند. آنها خود در این زمینه میگفتند که نحوهی پوششان به نظر شوهرانشان در این باره برمیگردد. یکی از موارد جالب برای من در یک ده در افغانستان، برخورد با زن 34 سالهای بود که حتی نام ده همسایهی خود را نمیدانست و اصولا معتقد بود که نیازی به شناختن آن ندارد. بسیاری از مردان و زنان افغانی در طول زندگی خود از ده یا شهرشان خارج نشدهاند. در میان آنها بسیاری از مردانی که وارد خاک ایران شدهاند، حتما در بازگشت به محل زندگی خود، سه چیز را به همراه آوردهاند؛ یک تلویزیون کوچک سیاه و سفید، یک ویدیو و یک گاز پیک نیکی.
وی در بخش دیگری از سخنان خود، اشاره کرد که قسمت بزرگی از افغانستان هنوز از مین پاکسازی نشده و اسلحه در سطح شهرها به وفور یافت میشود. همچنین فقر اقتصادی و فرهنگی در این کشور بسیار زیاد است و در شرایطی که اغلب فکر میکنیم با وجود بودجههای کلانی که از سراسر جهان به این منطقه واریز میشود، حتما وضع خیلی تغییر یافته؛ اما آنچه ما در عمل دیدیم حکایت چندانی از این امر نداشت.
آذر در ادامه شرایط فرهنگی اجتماعی کشور تاجیکستان را این گونه توصیف کرد: وقتی برای نخستین بار از مرز زمینی افغانستان وارد تاجیکستان شدیم، احساس کردیم که به جهان بسیار متفاوتی پای گذاشتهایم. خیابانهای عریض، خلوت و پاکیزه، همراه با مجسمههای زیبا از شاعران، نویسندگان و بزرگان فارسی زبان جلوهی کاملا متفاوت این کشور را با همسایهاش به خوبی نشان میداد؛ چنانچه به نظر میرسید کمونیستها تاثیرات مثبتی از خود در این منطقه به جای گذاشتهاند.
وی افزود: نکتهی بسیار جالب توجه برای من این بود که تاجیکها بسیار افتخار میکنند که مدت دو قرن جزئی از خاک ایران بودهاند. آنها سعدی، حافظ و بسیاری از بزرگان ایرانی را متعلق به خود میدانند. مردم تاجیک با وجود آن که در فقر مطلق به سر میبرند، زندگی شادی دارند. غذای اصلی آنها نان شیر و چای است. حقوق یک کارمند در شهر دوشنبه، به طور معمول کمتر از ماهی 20 دلار است ولی با این وجود، آنها کمتر مانند افغانها اظهار گله و نارضایتی کرده و یا نسبت به دیگر مردم دنیا، احساس حقارت میکنند. همچنین برخلاف افغانستان که زنها مطلقا زن ها در عرصهی کار بازار حضور ندارند، در تاجیکستان بیشتر زن ها هستند که بازار را میگردانند.
شکوفه آذر در این نشست، با اشاره به برخی از تجربیات شخصی خود را در مواجهه و زندگی با مردم این سرزمینها، تصویر جالبی را از این مطالعهی مردم شناختی برای مخاطبان خود در گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران به نمایش کشید.