خسرو منصوریان پیشکسوت فعالیتهای سازمان های غیر دولتی در ایران و مؤسس گروه احیا( انجمن حمایت و یاری آسیب دیدگان اجتماعی و انجمن توانیاب)

نشست روایت کنشگری و تجربه های زیسته مدنی (3) در تاریخ 23 بهمن 1402 ساعت 15 بصورت حضوری در مؤسسه احیا توسط گروه جامعه شناسی مردم مدار برگزار گردید.

در این نشست خسرو منصوریان پیشکسوت فعالیتهای سازمان های غیر دولتی در ایران و مؤسس گروه احیا حضور داشتند و دبیری برنامه بعهده شهره مجمع دبیر گروه جامعه شناسی مردم مدار بود.

خسرو منصوریان پایه گذار مددکاری در دانشگاه تهران و موسس اولین مهدکودک در 55 سال پیش بوده است. او همراه با همسرش (که ایشان هم مددکاری خوانده اند) از دوره کارورزی تا بعد از آن در پرورشگاه ها،کانون اصلاح تربیت و انجمن حمایت از زندانیان فعالیت داشته اند.

ایشان در این جلسه از تجربیات خود از زمان دانشجویی تا به امروز در زمینه فعالیت در موسسات خیریه و یا پایه گذاری مراکز توانبخشی گفتند.

منصوریان: اعلامیه حقوق کودک انگیزه تأسیس اولین مهدکودک در ایران شد

منصوریان در بخش اول صحبتهای خود به ابتدای فعالیت هایش اشاره و اینگونه توضیح داد:"... بعد از فارغ التحصیلی، انجمن حمایت از زندانیان در دادگستری را برای کار کردن انتخاب کردم . در آن زمان مسوولیت نگهداری از بچه هایی که سر راه گذاشته میشدند با سازمان تربیتی شهر تهران بود که زیر نظر دادگستری بود. فعالیت در آن سازمان به من تجربه های ارزنده ای داد. بعد از آن در دانشگاه تهران بخش مددکاری اجتماعی را به دعوت ریاست وقت دانشگاه تهران ایجاد کردیم.

پس از پا گرفتن این سازمان در دانشگاه یکروز در روزنامه، اعلامیه حقوق کودک را دیدم. در این اعلامیه نوشته شده بود: امروزه ثابت شده است که سرمایه گذاری در راه تعلیم و تربیت و آموزش و پروروش و رفاه کودکان جامعه از هر سرمایه گذاری سودمند تر است و از سوی دیگر شاهد بودم که برخی از کارکنان فرزندان خود را به اداره میآورند که برای کودک ومادر شرایط نا مناسبی بود و یا بچه نزد اقوام و یا خانه، می ماند. برای اولین بار به ذهنم خطور کرد که یک مهدکودک تاسیس نمایم. اولین مهدکودک را در همین مکان به نام آشیانه کودک تأسیس کردم. چون با تحصیلکرده ها رفت و آمد داشتم و اساتید دانشگاه تهران، من را میشناختند، وقتی فهمیدند همچین موسسه ای ایجاد شده، بچه هایشان را با کمال میل پیش ما آوردند، از رئیس دپارتمان روانشناسی دانشگاه تهران دکتر شاملو تا دکتر سامی اولین وزیر بهداشت و درمان بعد از انقلاب و حتی مونا شریعتی، دختر کوچک دکتر علی شریعتی؛ اینجا بزرگ شدند.

این فضا یک فضای خاص بود و ما روی اعلامیه حقوق کودک کار میکردیم. تربیت بهنگام و رفاه کودکان. از سال 50 تا 22 بهمن 57 فعالیت ما ادامه داشت"... .

در ابتدای انقلاب پروژه شبه خانواده و امداد خانواده را در شهرداری راه اندازی کردم

دربخش دیگر منصوریان به فعالیتهای بعد از انقلاب خود اشاره کرد. او ادامه داد:« بعد از انقلاب مهندس توسلی شهردار تهران با من صحبت کرد و سمت معاونت امور اجتماعی و رفاه شهر تهران را پیشنهاد داد. معاون شهردار شدم و شروع کردن به فکر کردن برای کودکان بی سرپرست و بنابر این شروع به نوشتن مقاله و صحبت در رادیو تلویزیون کردم و از مردم داخل و خارج کشور خواستیم، اگر فکر میکنند شرایط مناسب دارند، کودکان بی سرپرست را به فرزندی قبول کنند. در آن زمان به دلیل شور انقلابی تقاضاهای زیادی آمد و بعد از بررسی و احراز صلاحیت، کودک را به خانواده واجد شرایط میدادیم و از سوی دیگر برای اولین بار در کشور پروژه شبیه خانواده را تاسیس کردم.در واقع شبه خانواده برای آنهایی بود که والدینشان در زندان بودند و نمیشد آنها را به فرزندخواندگی داد. ما خانه های مصادره شده را گرفتیم و تعدادی از بچه ها مثلا 20 بچه را به شبه خانواده تبدیل کردیم و یک عده ای از خانم های تحصیلکرده و نیکوکار داوطلب، برای اداره امور این خانه ها، بهمراه پرسنل برای مواظبت بچه ها شروع به کار کردند.

یک واژه ای در مددکاری وجود دارد بنام امداد خانواده. یعنی اگر بچه ای پدر مادرش را از دست میداد نزد پدربزرگ و مادربزرگ نگهداری میشد. آن موقع متوسط هزینه پرداختی به خانواده ها برای نگهداری از بچه های یتیم، 74 تومان بود.از امور مالی شهرداری پیگیر شدم که هزینه نگهداری یک بچه در پرورشگاه شهرداری چقدر تمام می‌شود. گفتند 1200 تومان. یعنی بیش از 10 برابر. البته باید ذکر کنم همه هم 74 تومان نمیگرفتند، یکی 20 تومان، یکی 30 تومان، بستگی به شرایط دریافتیها متفاوت بود اما متوسط 74 تومان بود. ما چه کار کردیم؟! 74 تومان را به 1200 تومان افزایش دادیم. در حقیقت بچه های پرورشگاه شهرداری یکی یکی به خانه دایی، عمو، پدربزرگ مادر بزرگ راه پیدا کردند و وقتی این بچه 1000 تومان میگرفت، بیشتر مورد احترام و توجه خانواده قرار می گرفت. اگر آن خانواده ها تا قبل از آن شرایط خوب مالی نداشتند، از آن روز به بعد به لطف این بچه یتیم پرورشگاهی، به نان و نوایی رسیده بودند و کلی احترام داشتند. ولی آیا این کافی بود نه.آیا شهرداری که وظیفه اش نگهداری از شهر است صلاحیت تاسیس مراکز شبه خانواده را دارد؟خیر.

تأسیس سازمان رفاه ایده من به شورای انقلاب بود

نامه ای به شورای انقلاب نوشتم. که کار تعلیم و تربیت و رفاه اطفال بعهده شهرداری نیست. بیاییم در کشور وزارت رفاه بسازیم. تصویب و ابلاغ شد.البته مطرح شد که ما انقلاب نکردیم وزارتخانه تاسیس کنیم مثلا شرکت نفت با این همه فعالیت،شرکت هست نه وزارتخانه. بیایید سازمان تاسیس کنیم و بنابر این اسمش را سازمان بهزیستی گذاشتیم.

ما از قبل از انقلاب به اسامی مختلف پرورشگاه داشتیم؛ فرح پهلوی و اشرف پهلوی هم پرورشگاه داشت. سازمان شیرو خورشید(هلال احمر فعلی) هم در همه شهرهای ایران پرورشگاه داشت. خانه های معلولین را هم سازمانی میطلبید که تخصص و حرفه اش آموزش و پرورش و رفاه باشد که همه اینها زیر نظر سازمان بهزیستی گرد آمدند. الان خوشبختانه سازمان بهزیستی در همه شهرها وجود دارد. البته باید بیان کنم که بهزیستی از 45 سال قبل تا کنون مسیرش عوض شده و یکی از مخاطراتش ، قرار گرفتن مهدها زیر نظر سازمان آموزش و پرورش است و خروج از حوزه بهزیستی.

برگردم به جریان حضورم در شهرداری. بعد از 22 ماه دیدم مسیر شهرداری در حال عوض شدن هست. و در عمل کارهای دیگری انجام میشود.استعفا دادم...،

چند نفرازدوستانم یک موسسه نیکوکاری تاسیس کرده بودند که به جانبازان کار یاد بدهند و خدمات ارائه کنند، بنام مجتمع آموزشی نیکوکاری رعد در سال 63. سال 72 میخواستند انجا را تعطیل کنند. چون مکان را بهزیستی مطالبه میکرد.آن زمان موسسه فقط دو رشته موتور پیچی و نقشه کشی داشت. در آن سال 4 میلیون تومان مالیات برایشان نوشته شد. مجوز نداشتند و 5 میلیون هم خرج کرده و بدهکار بودند. من در جلسه با دارایی، شرکت کردم و گفتم اگر فرزند خودتان در جنگ جانباز میشد شما چکار میکردید با صحبت آنها را قانع کردم و مالیات بخشیده شد. با دوستان و رفقا صحبت کردیم تا راه نجات موسسه را پیدا کنیم و در این میان دوستی عنوان کردند که یکنفر مادرش فوت کرده و وصیت کرده، ثلث ارث به خیریه تخصیص یابد و بنابراین 5 میلیون فراهم شد. ماند مجوز،در سازمان اطلاعات مجوز را پر کردیم. جواب نمیدادند و میگفتند در دست بررسی است. تا اینکه دفتر یونسف در تهران سمپوزیم گذاشته بود بنام future search نمایندگان سازمانهای دولتی را دعوت کرده بودند و مواردی را مطرح میکردند که چرا NGO در ایران شکل نمیگیرند. من در آنجا گفتم برای اینکه وزارت اطلاعات نمیگذارد. رئیس اطلاعات ناجا، آن زمان سردار کلانتری بود. به من گفت چرا این حرف را عنوان نمودید. گفتم ما درخواست دادیم به جانبازان کمک کنیم، به ما مجوز نمیدهید، اگر جایی دیگری هست به جانبازان خدمات میدهد، بگویید. از معاونش اشکال کار ما را پرسید. گفتند مجوز ما اشکال سیاسی داشته، چرا چون شهردار سابق تهران، جز هیات موسس بود. سردار کلانتری گفت ایا آقای توسلی از دیوار مردم بالا رفته؟ گفتند نه . گفت فردا پرونده را بیاورید من امضا کنم. گفتم حالا که سردار مجوز یک ان جی را صادر می کنید،مجوز یکی دیگر را هم بدهید تا روی آسیب های اجتماعی کار کنیم. این قضیه برای سی سال پیش است... او گفت وزیر اطلاعات هم جرات این مجوز را ندارد.

پدیده کنار آمدن با آسیبها کار مردم است نه پلیس

من بعد از 5 سال از رعد استعفا دادم و در چند شهرستان مثل همین موسسه را تاسیس کردم. ما به جای واژه معلول با ترکیب دو واژه توانستن و یافتن به واژه توانیاب رسیدیم.در مشهد مجتمع آموزشی نیکوکاری توانیابان مشهد را تاسیس کردیم. از طریق دوستان قدیم دنبال مکان برای اجاره بودیم. از طریق شبکه روابط و دوستانمان در بهترین نقطه وکیل آباد خانه ای دراختیارمان قرار دادند.

پای در ره برو هیچ مپرس که خود راه بگویدت که چون باید رفت

توصیه میکنم اصلا یکجا نایستید.

مسلما می دانید که در وقت طلایی رشد، باید به داد معلولین رسید و توانبخشی کرد و بنابر این وقتی بعد از یکسال آمدم تهران با همسر عزیزم که تمام مدت یار و مددکار من بوده، تصمیم گرفتیم در تهران موسسه ای را تاسیس کنیم که از بدو تولد به کودکان توانبخشی ارائه کند، میدانید که یکی از معضلات کشور هزینه توانبخشی است. ما اولین موسسه ای هستیم که رایگان کودکان توانیاب را از بدو تولد تا 15 سالگی می پذیرد و همین مکان باز، پایگاه ما شد. برای گرفتن مجوز به اطلاعات ناجا رفتم.

آنها بعد از پنج سال دنبال من بودند. گفتند مجوز نمیدهیم تا وقتی که آن موسسه ای که برای جلوگیری از اسیبها پیشنهاد کرده بودید، تاسیس نکنی. پرسیدم چرا بعد از 5 سال به حرف من رسیدید. سردار کلانتری گفت هر چی کارگر جنسی و معتاد بود در تهران، جمع کردیم در انتهای خاک سفید که کنترل کنیم اما حالا آنجا شرایط بسیار بدی دارد. آنها به این نتیجه رسیدند که برخورد با آسیبهای اجتماعی و ورود به آن با زدن و زندان حل نمیشود. یعنی پدیده کنار آمدن با آسیبها کار مردم است نه پلیس.

مجوز حمایت از کودکان توانیاب و انجمن حمایت یاری اسیب دیدگان اجتماعی، در یکروز صادر شد،یعنی دو روز بعد از مراجعه من به سردار .الان 26 سال هست اینکار را انجام میدهیم".

شهره مجمع:هزینه های موسسه از کجا تامین میگردد؟

"... اولین مساله مهم همیشه مکان است، مکان مناسب برای کارهای داوطلبانه و البته تخصصی و بنابر این تصمیم گرفتم، در همین مکان کار را شروع کنم. برای من اینکه ببینم بچه ای در حال توانبخشی می تواند راه برود در جاییکه بچه های من بزرگ شدن، بسیار لذت بخش است.

روابط عمومی یکی دیگر از راههای تامین مالی خیریه هاست. مثلا من در سفری به آمریکا برای دیدن فرزندانم در مسجد اوکلند، توضیح دادم که ما در ایران بچه های توانیاب را رایگان توانبخشی میکنیم و بچه های یتیم ایدز را حمایت میکنیم و کمک مالی رسید.بعد از مدتی هم پزشکی (دکتر اشک تراب) تماس گرفت که میخواهم 300 میلیون تومان به حساب شما واریز کنم. پرسیدم کجایی هستید گفت شیرازی. گفتم شیراز هم بچه معلول دارد و به اینجا واریز نکنید.با پیگیری بهر حال خانه ای جهت فروش از سوی ورثه پیدا شد، برای آنها هم از پسندیده بودن گمگ به این کودکان کلی صحبت کردم و 90 میلیون تخفیف دادند و با 90 میلیون مانده، مکان را تجهیز کردیم.

شگرد تامین مالی این موسسات این هست. راستگویی، پز ندادن، کلاه برنداشتن و گفتن کار خودمان و اینکه به چه نیازی داریم.

ما در این 26 سال فعالیت، از دولت هیچ حمایت مالی دریافت نکردیم نه از بهزیستی و نه شهرداری و نه دولتهای خارجی. ما هیچ معوقه ای نداریم. مردم خیر و نیکوکار به ما کمک میکنند.

ما در این موسسات با روابط عمومی و شبکه سازی جلو میرویم مثلا در موسسه رعد بعد از اینکه من مدیر عامل آنجا شدم 30 سال پیش به مقام مشورتی سازمان ملل رسید. ما بیست و پنجمین موسسه را بر اساس الگوی موسسه رعد در بروجن دو ماه پیش تاسیس کردیم.

مهندس میرزاخانی پدر مریم میرزاخانی و چند نفر از دوستان بنیانگذاران موسسه رعد هستند. در بروجن فقط 50 هزار نفر جمعیت دارد. در جلسه همایش، مقداری پول جمع شد. زمین ش را فرمانداری داد و شهرداری جواز ساخت را داد. فردی که تولید پولکی داشت 5 میلیارد تومان داد. داماد و پسرش 200 میلیون تومان جمع شد و 7 میلیارد و 500 میلیون تومانی در جمعیت 50 هزار نفری جمع شد.

مهمترین آسیب اجتماعی نه طلاق و نه اعتیاد بلکه HIV است

ما 26 سال پیش خط مشاوره یا hot line را راه انداختیم.برای مشاوره به کسانیکه میخواهند خودکشی کنند یا طلاق بگیرند،کارشناس ارشد روانشناسی استخدام کردیم که همه می توانند با شماره تماس .66901010 و 66901011 تماس بگیرند.

اداره مخابرات رفتم و به مدیر کل 118 گفتم: شما به کسی که میخواهد خودکشی کند چه راهنمایی میکنید؟ گفت آدرس بهشت زهرا به او میدهیم. به او گفتم از حالا به بعد آدرس و تلفن ما را بدهید. از من پرسید شما چه کسی هستید توضیح دادم. این مرد شریف نه تنها پذیرفت بلکه در تهران و در همه شهرستانها شماره ما را قرار دادند. بعد از یکسال که ما آمار گرفتیم، دیدیم بالاترین منبع ارجاع ما متعلق به 118 است یعنی هر چه سخنرانی و بروشور و مقاله نوشته بودیم،اقر چندانی نداشته اما خط هات لاین موثر بوده است.. تفکیک جنسی کردیم، 72 درصد خانمها به ما مراجعه میکردند. همه جای دنیا همینطور هست چون زن جنس برتر است. زن جنسی است که به خانواده و مسائلش بیشتر میخواهد برسد. ما فکر میکردیم بیشترین آسیب اجتماعی طلاق یا خودکشی یا اعتیاد باشد. اما در کمال ناباوری بیشترین علت مراجعه، ایدز بود. یکی شوهرش معتاد بود میپرسید آیا در رابطه زناشویی مبتلا میشوم. درمان دارد؟ فرق ایدز با اچ آی وی چیست؟

ما به خانمها گفتیم در روزی به آدرس موسسه بیایند. از 230 نفر تماس تلفنی 40-50 نفر آمدند. اینکار باعث شد همدرد خود را ببینند و جرات کنند حرف بزنند. 2-3 نفر علت ابتلایشان را گفتند. همه میگفتند از روزی که مبتلا شدم دنبال چند نفر ادم حسابی میگشتم که علت را بگویم. یکی میگفت: شوهر من زندان بود در زندان واژه ای هست به نام ملاقات شخصی. میگفت در زندان در ملاقات شخصی غذا میدادند اما کاندوم نبود. یا فرد زندانی آزاد شده بود به خانه آمده بود و باعث شده بود همسرش مبتلا شود.

اقدام دیگری که انجام دادیم، گفت و گو با روسای دانشگاه ها بود که برای دانشجویان بویژه برای دختران دانشجو توضیح بدهیم که اگر با کسی حتی همسر رابطه جنسی دارند،باید حفاظت شده باشد و درباره ویروس اچ آی برایشان صحبت کردیم. اولین دانشگاه، دانشگاه شهید بهشتی بود که برای 100 نفر دانشجوی پزشکی و دندانپزشکی سخنرانی گذاشتیم. یکی از مادران حامی سلامت(اچ آی وی مثبت) در سخنرانی آمد. در همایش به دختران دانشجو گفت خواهرم تو از کجا میدانی که کسی که تو که با تو رابطه داشته با من ( که اچ آی وی مثبت هستم)قبل از تو رابطه نداشته؟ اگر رابطه پرخطر اینچنینی داشتید حتما آزمایش بدهید و ادامه داد که بیمارستان امام خمینی یا مراکز بیماریهای رفتاری تست رایگان دارند. یکی ازدانشجویان گفت یعنی ما برویم بیمارستان امام خمینی که دولتی هست که اسممان به بلک لیست برود و از دانشگاه اخراجمان کنند. ترجیح میدهم بمیرم، اما کسی نداند. آن دختر ما را راهنمایی کرد به این فکر که مجوز تست اچ آی وی بگیریم که کاملا محرمانه باشد. بعد از آن به وزارت بهداشت مراجعه کردم و به دکتر گویا، رئیس اداره بیماریها گفتم به ما مجوز وی سی تی بدهد، تست رایگان محرمانه و مشاوره قبل و بعد از تست بدون پرسیدن نام. البته بیمارستان دولتی هم نام نمیپرسند اما چون نام بیمارستان دولتی دارد وحشت دارند که کسی بفهمد. ما الان مراجعین مکرر داریم. بخصوص جوانان به ما مراجعه میکنند. حتی ما به پادگان‌ها هم مراجعه کرده ایم و به سربازان آموزش داداه ایم.

من حتی حوزه علمیه قم هم رفته ام و در این باره صحبت کردم.

ما حتی یکی مینی بوس خریداری کردیم و کلینیک سیار درست راه اندازی شد و با آن در حاشیه شهر و قسمتهایی که در شهر آسیبها زیاد است، خدمات ارائه می دهیم و کسانیکه تست مثبت دارند، معرفی میکنیم به مراکز درمانی تا دارو رایگان بگیرند.

نیکوکاری نیاز فطری انسان است. علت تاب آوری من در این کار مثل نیاز من به هواست.

ما از شما خواهش میکنیم کسانیکه بچه معلول دارند در دور وبر یا بین همسایگان و توان پرداخت هزینه ها را ندارند، به ما معرفی کنید

ما حاضریم برای کارکنان تمامی کارخانه ها و شرکتها درباره اچ آی وی سخنرانی بگذاریم.

یا در شهرستانها کسی داوطلب امر خیر بود تشویق کنید بیایند اینجا را ببینند تا در آن شهرستان موسسه نیکوکاری ایجاد کنند مثل موسسه رعد که بر اساس آن 25 موسسه در شهرستانها ایجاد شده ..."

نکته جالب دیگر این نشست این بود که 3 نفر از مادرانی که تحت حمایت موسسه احیا بودند از نحوه دریافت خدمات و مشکلاتی که داشتند، سخن گفتند و مسیر راه پیدا کردن و دریافت حمایت را بیان نمودند.

 

تجربه های زیسته مدنی