حاشیه نشینان و مطرودین اسدآبادی؛ رویکردی فرود به زمین
دکتر اختر شیری*
نشست هشتم از سلسله نشستهای «نظم، تغییر، مطالبهگری، و درمانگری اجتماعی» روز شنبه 4 دی ماه 1400 ساعت 21 در اتاق انجمن پارادایم تفسیری پرگمتیستی در کلابهاوس برگزار شد.
دکتر حدودی در آغاز نشست پس از خوشامدگویی به حضار گفت: موضوع این نشست «مطالبهگری به مثابه گوهر جامعه» است و به طرح مباحثی پیرامون حاشیه نشینان و مطرودین اسدآبادی خواهیم پرداخت.
او خلاصهای از مباحث نشستهای پیشین را مرور نمود و به توضیح درباره سه ضلع مثلثی پرداخت که در مطالبهگری نقش اهرمی برای تحلیل دارند؛ فرودستان، فرادستان و ضلع سوم، کارشناسان و در شکل نهادینه شده میتوان به سندیکاها، احزاب و اتحادیه ها اشاره نمود.
او افزود: این سه ضلع مثلت می تواند گفتگو را جانشین شورشها و انقلاب هایی نماید که هزینههای بالایی برای جامعه خواهند داشت. البته بیتوجهی حکومت و ایجاد نا امیدی عمومی، مثل نمونه کشاورزان اصفهانی، بازنشستگان و فرهنگیان میتواند این گروهها را وارد مطالبه گری سیاسی نماید و به دلیل اینکه آگاهی سیاسی در گفتمان مطالبهگری صنفی وجود نداشته، در نهایت جامعه با مشکلات زیادی مواجه خواهد شد. اما درمانگری به این معناست که اگر مسئولین حتی توان حل زودهنگام مسائل را ندارند، در قالب گروههای مطالبهگر و مخاطب و عنصر سوم، گفتگو آغاز شود و عزمی برای حل مسائل از طریق درگیر کردن گروههای ذینفع ایجاد شود، زیرا که گفتمان مطالبه گری به عنوان یکی از اشکال مهم هم کنشی اجتماعی نمادی به شمار میرود. سترون بودن مطالبات، تزئینی بودن برخی کنشگریها پیش از ظهور فضای مجازی، تقلیل امر اجتماعی به امر سیاسی، همگام نشدن مسئولین با مطالبه گران برای حل مسئله، هراس طبقاتی از دلایل موفق نبودن مطالبه گریهاست. هراس طبقاتی، میراث جامعه طبقاتی و پدرسالاری از تاریخ ایران است و نیز ایران همچنان در دوره پیشامدرن و دوره meقرار دارد که باعث میشود مردم در احتساب عملگرایانه، گرایش به بیتفاوتی اجتماعی پیدا کنند، به همین دلیل هراس طبقاتی هزینه را برای مطالبه گری افزایش میدهد. در این فضا افراد دگراندیش و مطالبهگر با برچسبهایی مانند کجرو، اشرار، شورشی و غیره مواجه میشوند که با خشونت نیز به مقابله با آنان پرداخته میشود. نبود ساختار حقوقی و شخص محور بودن نظام حاکمیتی پتانسیل لازم برای شکلگیری و فعالیت احزاب سیاسی، سندیکاها و اتحادیهها نیست و همین امر موجب میشود تا افراد منافع شخصی خود را دنبال کنند و دچار نوعی خودگرایی شوند. دلیل به انحراف کشیده شدن مطالبات، آمرانه بودن و مردمی نبودن آنها است و همین طور فقدان معانی مشترک در مقصد مطالبات به بیان فرمی در قالب آزادی مطرح میشود. فقدان موازنه قدرت و فضای چانه زنی، همینطور انحصار قدرت باعث میشود تا طبقات فرودست دچار بیقدرتی مضاعفی شوند.
او ادامه داد: تفکیک گفتمانهای مطالبهگری و محدود نکردن مطالبات و کنشگری، فعالان را به مطالبات و فعالیت سوق میدهد. سازماندهی شدن مطالبات میتواند فضای امنی را در قالب اتحادیهها و سندیکاها و با حمایت این سازمانها به وجود آورد و قدرت برآمده از این سازماندهی به کاهش هراس طبقاتی می انجامد.
ح.ا. تنهایی نخستین سخنران این نشست بودند که بحث دربارۀ حاشیه نشینان و مطرودین اسدآبادی را با اشاره به این نکته که این مطالعه موردی در سال 1394 در شهر خرم آباد لرستان انجام شد آغاز کرد. او گفت: یکی از شیوههای مطالعاتی بلومر، مقایسه یا هم سنجی است. با این رویکرد حاشیه نشینان اسدآبادی با حاشیه نشینان مناطق دیگر ایران را میتوان مقایسه کرد.
وی که در دهه 60 خورشیدی نوعی حاشیهنشینی در کرمان را با رویکرد فرود به زمینی مطالعه کرده بود گفت: در محلهای از شهر بابک کرمان، همه افراد داخل غارهایی زندگی میکردند و کیفیت و استانداردهای زندگی بسیار ناچیز بود. بهداشت، امکانات زندگی، برق، آب و غیره وجود نداشت. غارهایی که به اندازه یک اتاق بودند که هم نشیمن بودند، هم آشپزخانه و هم خوابگاه. در ادبیات جامعه شناسی به این موارد فقر منطقهای گفته میشود. بدین معنا که فقر باعث میشود یک منطقه از مناطق دیگر مجزا شود. فقرهای موردی همه جا دیده می شود، اما فقر منطقهای با فقر موردی تفاوت دارد. در فقر منطقهای یک منطقه در همه موارد برای تامین نیازمندیهای زندگی خود به طور جدی دچار فقر میشوند. نکتهای که وجود داشت این بود که مردم شهر بابک، حاشیه نشینان این منطقه را دارای فاصله از خودشان نمی دیدند یا با تبعیض در مورد آنها صحبت نمی کردند. مردم این منطقه برای ساکنان شهر بابک صرفاً مردمی بودند که سالها در این منطقه زندگی میکردند.
مدیر گروههای جامعهشناسی نظری و تفسیری انجمن جامعهشناسی ایران در دهه 70 در اراک و آشتیان نیز دو محله را مطالعه کرده بود که به محلات فوتبال و چشم موشک معروف بودند. این دو منطقه هم شبیه مناطقی هستند که در قسمت غربی کرج دیده می شوند مثل حصارک پایین و حصارک اول در کرج. رابطه این دو منطقه حاشیهای در اراک و آشتیان شبیه رابطه حصارک پایین با سایر مناطق شهر کرج بود و بهعنوان یک منطقه فقیرنشین شناخته شده بود. اما تبعیض درآنها دیده نمیشد. افراد دیگر ممکن بود که از آن منطقه خرید کنند، اما ارتباطات خاصی بین مردم آن منطقه با دیگران نبود. نوعی مرزبندی ذهنی و تاحدی مرزبندی محلهای وجود دارد. در قسمت شرق کرج محله ای به نام زورآباد وجود دارد که کمی با محله مجرمین همسو شده است. این منطقه هم فقیرنشین است، اما همراه با نگاه تبعیض منزلتی که این مردم را مجرم می دانستند. پایینتر از این محله، محلات حصار یک، دو، سه و چهار وجود دارند که حصار یک و دو تقریباً شبیه همان حصارک است. اما حصار سه و چهار مثل زورآباد، منسوب به ویژگیهای مجرمانه هستند. در همه این مناطق یک ویژگی مشترک است و آن هم فقر است. در اراک هم یک منطقه فقیرنشین دیگری بود که شبیه شهر بابک کرمان بود. محلهای بود در دامنه کوه و در دامنه جنوب غربی اراک به سمت دروازه بروجرد، اتاقکهایی روی کوه ساخته شده بود که به شکل کپر، سنگی، یا چادر وحصیر بود. همه این مناطق در فقر و پایین بودن کیفیت زندگی، مشترک هستند و برخی مناطق هم مثل زورآباد علاوه بر این نکته، برچسب مجرم بودن هم داشتند.
او اضافه کرد: قبل از بازدید از محله اسدآبادی به دیدن محله فلک الدین رفتیم که چند سال پیش همراه با یکی از دانشجویان این منطقه را مطالعه کرده بودیم و ویژگیهایی را مطرح کرده بودیم که در بازدید سال 1394، تغییر اساسی و بنیادینی مشاهده نکردیم. این منطقه کمی گسترش پیدا کرده بود و برخی ساختمانها نوسازی شده بود، اما همان ویژگیهایی که در یک دهه پیش در آنجا وجود داشت، همچنان باقی بود. این ویژگیها هم مانند ویژگیهای منطقه فقر بود که مثالهایش را در اراک، آشتیان، کرمان و کرج گفتم. اما محله اسدآبادی خرم آبادی ویژگی دیگری داشت. اولین نکته این بود که اهالی خرم آباد ما را از رفتن منع می کردند و احتمال خطر تهاجم ساکنان محله اسدآبادی به تیم پژوهشی را مطرح نمودند. من خواستم به شیوۀ بلومری با رویکرد فرود به زمین وارد منطقه شوم. به همین دلیل وارد اولین مغازهای که در ورودی این منطقه وجود داشت، شدم. فروشنده این مغازه در آن محله زندگی می کرد، اما از لوطیهای اسدآبادی نبود. ساکنین محله اسدآبادی به لوطیهای اسدآبادی معروف بودند که ما متوجه شدیم که نام لوطی به دلیل داشتن مشاغل خاص مثل موسیقی به افراد نسبت داده شده است که البته منتقل کننده موسیقی سنتی و میراث فرهنگی این منطقه بودند. در صحبت با این مغازهدار متوجه شدیم که مردم خرم آباد، اسدآبادیها را با اینکه دارای مذهب و ملیت مشترک هستند، نجس میدانند. این موضوع زمانی بیشتر روشن شد که در بدو ورود به محله، با آنها دست دادم و روبوسی کردم و با این کنش عاطفی، صمیمیتی به وجود آمد. اصل موضوع این بود که این مردم در حلقه بنبستی گرفتار هستند که برای زندگی نیاز به پول دارند، برای پول باید وام بگیرند، برای وام ضامن نیاز دارند، در طرف دیگر هم مردم خرم آباد این مردم را نجس می دانند و با آنها ارتباطی برقرار نمیکنند. نکته اساسی وجود حس تبعیض در این منطقه بود. مسئولین کاری نکردند و حتی جامعه شناسان ساکن لرستان نیز این مسائل را گزارش نکردند. من در جلسه عصر همان روز در دفتر مدیرکل ارشاد که با حضور نماینده کمیسیون اجتماعی مجلس برگزار شد، این گزارش را طرح کردم و ایشان را مسئول پیگیری مسائل دانستم که از همان مردم رأی گرفته، اما نسبت به آنها توجهی نشده است. بر اساس شاخصهایی که ما طبقه فرادست را از طبقه فرودست مجزا میکنیم، در اختیار داشتن وسائط یا راههای تولیدی (means of production) است که شامل سه عنصر است؛ مالکیت، قدرت و مدیریت. در محله اسدآبادی و سایر محلات حاشیهنشین که فقر نیز در این مناطق وجود دارد، ساکنین راههای تولیدی را در اختیار ندارند و بنابراین جزء طبقات فرودست به شمار میروند. مطالعهای را همراه دکتر اسدی در کرمان درباره حاشیهنشینها انجام داده بودیم که به دلیل قاچاقچی بودن برخی از ساکنان، بعضاً ثروت زیادی هم داشتند. اما این عامل دلیلی بر این نیست که این گروه در طبقه فرادست باشند. مناطقی که فقر منطقهای دارند، نمیتوانند وسائط و راههای تولیدی را در اختیار داشته باشند. من حاشیهها را به حاشیههای درونی و بیرونی تقسیم میکنم که میتوانند حتی از نظر فکری حاشیهای باشند. اما در این مطالعه به محله اسدآبادی پرداخته شده است. گرچه این گروه طرد شده بودند و انگهای زیادی به آنها زده شده بود، اما خشونتی هم در میان این گروه دیده نشد. بیشتر ترس از خشونت وجود داشت. این نکته بیش از هر چیزی حائز اهمیت است که این گروه اگر چه حاشیهای هستند، اما گروهی فرهنگی هستند که در تاریخ موسیقایی لرستان تاثیر بسزایی داشتهاند. شاید نگرش سنتی در برخی مناطق شهری در گذشته که موسیقی را تابو میدانستند، موجب جدایی و حاشیهای شدن این گروه شده باشند. همین امر زمینه همکنشی را ضعیف می کند. هر جا که تمایز بین فرادست و فرودست وجود داشته باشد و نظام سرمایه داری یا شبه سرمایه داری وجود داشته باشد، فقر منطقهای هم وجود دارد. با وجود این، ویژگیهای تاریخی و جغرافیایی هر منطقهای در مطالعات استقرایی میتواند در تحلیلها تاثیرگذار باشد. تعمیم دادن نتایج یک مطالعه فرود به زمینی تنها با تبدیل نتایج به سنخ آرمانی امکان پذیر میشود. راهکار اصلی برای حل مسئله این است که باید ضلع سومی از متخصصان؛ جامعهشناسان، روانشناسان، و اقتصاددانان در برابر طبقۀ فرادست تشکیل شود و در اولین گام وضعیت منطقه را مطالعه کنند و ببینند آیا منطقه مطالبهگر هست یا خیر؟ اسدآبادیها مطالبهگر صنفی نبودند، آنان مطالبهگران خاموش بودند. شغلشان خراطی بود و برای این کار نیاز به چوب و ماشین آلات تراش چوب داشتند. در حالی که محصولات تولیدی این افراد میتوانست صادر شود و نشانه های فروش آن در شهرهای مختلف دیده شده است، اما این افراد زمانی که به طور فردی یا گروهی به فرمانداری و سایر سازمانها مراجعه کرده و نیازهای خود را مطرح کرده بودند، به نتیجهای نرسیده بودند. در این زمان جامعهشناس تفسیری راهکارش مبتنی بر درمانگری اجتماعی است. راهکارهای جامعهشناس تفسیری مبتنی بر مطالبهگری و درمانگری است. در زمانی که مطالبهگری فعال باشد، جامعهشناس در ایشوپروری میتواند فعال باشد، اما در محله اسدآبادی که یأس، نا امیدی و نوعی بدبینی به سازمانهای اجتماعی وجود داشت، درمانگری راهکار اصلی حل مسئله است. پیدا کردن راهکاری که بتواند به این گروه کمک کند تا بتوانند به حداقل زندگی شهری برسند و باید مسئولین سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یاری کنند. یک راهکار این است که به جای ضامن برای وام دادن به این افراد، کمک کنند تا وسایل خراطی را خریداری کنند و همان ابزار را بهعنوان ضمانت نگه دارند. یکی دیگر از راهها تغییر ردیفهای بودجه است که باید بر اساس معیشت، زندگی و نیازهای اصلی مردم تنظیم شود. بخشی از بودجه باید به سمت حل مسائل اجتماعی سوق داده شود و وضعیت زندگی این گروهها را بهبود بخشد. زمانی که فرصتهای زندگی در محله اسدآبادی کم است، چطور میتوان آنان را فرودست به شمار نیاورد؟ از نظر خوراک، شرایط تحصیلات، محل سکونت، بهداشت، اشتغال، شرایط ازدواج، امنیت اجتماعی و بسیاری مسائل دیگر، بسیاری از مناطق دیگر مانند ساکنین محله اسدآبادی در شرایط محروم زندگی میکنند. مید به مسائل اجتماعی در میان زنان و کارگران، بلومر بیشتر به این مسائل در گروه کارگران، استراوس به ستمهای رفته بر بیماران در بیمارستان ها در نظام سرمایهداری و شیبوتانی هم به این مسائل اجتماعی در سازمانهای اجتماعی می پردازد. من هم پیرو آنان به تشخیص و ارائه راهکار پرداختهام، اما الزامی برای جامعهشناس وجود ندارد که وارد کار سیاسی شود. چنانچه وبر نیز وظایف دانشمند و سیاستمدار را از هم تفکیک میکند. آنچه در جامعه شناسی مهم است، انتقادی بودن است که الزاماً باید به نقد وضعیت و مدیریت موجود و حاکمیت بپردازد. این نکته هم حائز اهمیت است که حاشیهنشین به نسبت وسائط و راههای تولیدی از فرایند تقسیم کار اجتماعی جدا میشود، به لحاظ استانداردهای زندگی از متن اصلی جامعه جدا میشود و در حاشیه نشینهای مناطق مختلف نسبتهای مختلفی را داراست.
دکتر اختر شیری سخنران بعدی این نشست بود که با اشاره به دیدگاه طبیعتگرایانه و رویکرد فرود به زمین بلومر در مطالعۀ مسائل اجتماعی سخنان خود را آغاز کرد و گفت: دیدگاه فرود به زمین به معنای مطالعه مستقیم دنیای اجتماعی و طبیعی است که در آن نمونههای تجربی به شکل انضمامی و ملموس وجود دارند. مطالعه طبیعت گرایانه، مطالعهای است که میتوانیم ارتباط خود را به صورت مستمر و طبیعی با پدیده اجتماعی برقرار کنیم. بلیکی به این نکته هم اشاره میکند که طبیعت گرایی در دیدگاه پوزیتیویستی در معنای این همانی علوم و در تفسیرگرایی در معنای رجوع مستقیم پژوهشگر به واقعیت است که دوری کردن از مفاهیم جزمی و از پیش ساخته و پیدا کردن مفاهیم حساس در دنیای واقعی است. در زمان ورود به محله اسدآبادی که قصد تیم پژوهشی، مطالعهای طبیعت گرایانه با رویکرد فرود به زمین بود، اولین چیزی که جلب توجه میکرد این بود که اهالی خرم آباد که این محله را به ما معرفی کرده بودند، با مفاهیم جزمی و دیدگاهی دگماتیک میخواستند مانع پژوهش طبیعت گرایانه تفسیری شوند. تقابل فهم عامیانه و فهم علمی وجود داشت که سعی داشتیم از این تقابل رها شویم و به سمت دیدگاه علمی حرکت کنیم. ترس از آسیب دیدن توسط مردم محله اسدآبادی به تیم پژوهشی هشدار داده میشد؛ که البته چنین چیزی اتفاق نیفتاد و اگر اتفاق میافتاد هم امری طبیعی بود. زیرا در بیان فرم بروز خشونت واکنشی، ریشه در ترس دارد و افراد طرد شده از جامعه که انگهایی مثل نجس بودن به آنها چسبیده بود و خشونت واکنشی، مبارزه برای بقاست که کاملاً طبیعی میباشد. این ترسها که در میان گروههای طرد شده به وجود میآید میتواند واقعی، خیالی، آگاهانه یا ناآگاهانه باشد. ولی هدف این نوع خشونت حفظ و صیانت و بقا است که بر اساس احتساب عملگرایانه به بیان بلومری رخ میدهد. بسترهای خشونت واکنشی مورد تهدید قرار گرفتن، ناکامی در کنار طردشدگی و احساس نابرابری است. این محله خارج از شهر نبود و مسافت زیادی برای رسیدن به این محله طی نشد. اما با این حال مردم این محله به راحتی قادر به مقایسه با مردم سایر محلات بودند، پس نابرابری را ساکنین این محله درک می کردند. مراودات اجتماعی این منطقه با سایر ساکنین خرم آباد تقریباً قطع شده بود، شاید دشمنی فرضی میان دو گروه طردکننده و طرد شده به وجود آمده بود و بقای این مردم به خطر افتاده بود و احساس تهدید و ناکامی نیز وجود داشت. با این حال، تیم پژوهشی در ورود به این محله با خشونتی مواجه نشد و ایجاد حس همدلی و کنش عاطفی توسط سرپرست تیم، دکتر تنهایی شروع مطالعه را به خوبی رقم زد. همه بحثها بر اساس منش اجتماعی است که در معرفتشناسی هر گروه اجتماعی شکل میگیرد و مبتنی بر ساخت قشربندی آن جامعه است. ساکنین محله اسدآبادی در قالبی تئوری سیمل با مردم خرم آباد جامعه دوتایی را تشکیل میدادند، در نظام وبری، اقتدار سنتی بود و در دستگاه نظری مید، جامعه من اجتماعی بودند. ساکنین این منطقه جزء قشر حاشیهای طبقه فرودست به شمار میرفتند. در دستگاه نظری قشربندی دکتر تنهایی دو طبقه فرادست و فرودست وجود دارد که هر طبقه دارای چهار قشر است؛ قشر اصلی، قشر فرعی، قشر حاشیهای و قشر بیرونی. ساکنین اسدآبادی در قشر حاشیهای درونی قرار میگرفتند، چون داخل نظام تقسیم کار اجتماعی جای گرفته بودند و موسیقی این منطقه را زنده نگه داشته بودند. بنا به تناسب موقعیت، مردم خرم آباد از افراد این منطقه استفاده می کردند تا موسیقی سنتی لرستان در مراسمهای مختلف اجرا شود. در این موقعیتها مهاجرت طبقاتی رخ میداد که مهاجرت از قشر حاشیهای طبقه فرودست به قشر اصلی طبقه فرودست یا طبقه فرادست اتفاق می افتاد. این مهاجرت طبقاتی باعث میشد که دیالکتیک فاصله توسط اسدآبادیها بیشتر درک شود و فاصله طبقاتی بین گروههای مختلف طبقات فرادست و خودشان را بیشتر بفهمند. گرچه مهاجرت طبقاتی گاهی باعث میشد که مشارکت اجتماعی اسدآبادیها افزایش پیدا کند و حس طردشدگی در موقعیت را کاهش دهد. در اینجا صرفاً به طبقه فرودست میپردازیم که موضوع بحث است. قشرهای اصلی تولیدکننده محصولات نظام معیشتی جامعه هستند، اما به دلیل اینکه فاقد راههای تولیدی هستند، شراکتی در محصولات تولید شده ندارند. قشرهای فرعی از گروههای مختلفی تشکیل میشود که در خدمت ایجاد آگاهی برای خود هستند؛ این گروهها خدماتی هستند. قشرهای حاشیهای که میتوانند درونی یا بیرونی باشند، در مواقع ضروری این گروهها به دلیل مهارتهایی که دارند، به اقشار یا طبقات دیگر مهاجرت طبقاتی میکنند. لوطیهای اسدآبادی به دلیل مهارتی که در موسیقی داشتند، مهاجرت طبقاتی داشتند. اقشار بیرونی در نظام تقسیم کار اجتماعی قرار ندارند و به تناسب مقتضیات جامعه وارد نظام تقسیم کار شده و دوباره خارج میشوند.
دکتر شیری ادامه داد: بحث دیالکتیک فاصله در قشرهای حاشیهای به این دلیل مطرح میشود که ساکنین محله اسدآبادی به واسطه داغها و انگهای اجتماعی به بیان گافمنی نوعی طردشدگی از جامعه بزرگتر داشتند؛ اهمیت طرح این بحث از آن روست که بلومر تاکید دارد که هر پدیده را باید در بستر اجتماعی بزرگتر از آن مطالعه کرد و ما نمیتوانیم لوطیها را بدون توجه به بستر بزرگتر که شهر خرم آباد است مطالعه کنیم. بنابراین جدا افتادگی و طردشدگی ساکنین این محله از جامعه بزرگتر، دیالکتیک فاصله را بین این گروه و جامعه ایجاد کرده بود. دیالکتیک فاصله اگر خلاق باشد به مطالبهگری منجر میشود و مطالبهگری با بروز فردیت همراه میشود که جامعه را به سمت جامعه پرهمیار آگاهانه که آگاهی برای خود دارد، سوق می دهد. اگر طردشدگی وجود داشته باشد، دیالکتیک فاصله از نوع مفلوج میباشد و گروههای طردشده منزوی میشوند که این اتفاق درباره ساکنین محله اسدآبادی افتاده بود. گاهی دیالکتیک جبرانی هم در میان این گروه دیده میشد؛ بهخصوص زمانهایی که به دلیل برآورده نشدن نیازهای روزمره زندگی و در عین طرد شدن از جامعه بزرگتر، نیاز جامعه بزرگتر به مهارت موسیقایی را با مهاجرت طبقاتی تأمین می کردند. همین کنش مشارکتی یکی از همکنشیهای مبتنی بر دیالکتیک جبرانی است، زیرا ساکنین محله اسدآبادی در جامعه بزرگتر حل و هضم نشده بودند. یکی دیگر از دلایل طرد شدن این افراد از جامعه، فرضهای مبتنی بر یکسان نبودن تبارهای اجتماعی لوطیها با تبارهای اجتماعی ساکنین شهر خرم آباد است. ولی نکته اصلی این است که این گروه چندین نسل است که در خرم آباد ساکن هستند و شهروند کنونی ایران هستند، حتی در صورت صحت فرض نامتجانس بودن تبارها، نباید موجب طرد شدن شود. زمانی که تجانس تبارها وجود ندارد و آگاهی در سطح پایینی قرار داشته باشد، جامعه از نوع کم همیار ناگزیر است که در تئوری مید، جامعه من اجتماعی یا جامعه me می باشد. مشاهدات ما در محله اسدآبادی نشان داد که این گروه اقدامی هم برای همانند شدن با جامعه بزرگتر انجام نمیدادند و طردشدگی را پذیرفته بودند، تبعیض را باور کرده بودند و بر همین اساس تحلیل پرگمتیستی خود را انجام می دادند.
دکتر اسماعیلزاده سخنران بعدی بود که ذکر با این نکته بحث خود را آغاز کرد که باید توجه کرد که منظور از حاشیهنشینی الزاماً حاشیه نشینی مکانی نیست، ما حاشیه نشینان اجتماعی هم زیاد داریم. در ضمن مطرودین گاهی صرفاً از سوی جامعه طرد میشوند و گاهی از سوی ساختار هم طرد میشوند که در این صورت طردشدگی به شکل مضاعف دیده میشود. فرضیهای وجود دارد که نادرشاه این گروه را از هند با خودش آورد و این گروه ممکن است در سایر شهرها هم پراکنده شده باشند که اسامی مختلفی دارند. اما در شهر خرم آباد با نام لوطی شناخته شدهاند، در عین حال که مطرب هستند و موسیقی محلی لرستان را زنده نگه داشتهاند، شغل اصلی آنان خراطی است. ویژگی دیگر آنان کم بودن ارتباط اجتماعیشان است و هنوز هم پس از گذشت سالهای زیاد، ازدواج هایشان درون گروهی است. آن ها یک جامعه هستند درون جامعه ای بزرگتر و خرده فرهنگ خاص خودشان را دارند. فاصله اجتماعی این گروه با سایر گروههای اجتماعی کمتر شده، اما هنوز در مورد آنان پذیرش صورت نگرفته است. اگر از منظر قشربندی به آنان نگاه کنیم، تحرک اجتماعی پایینی دارند. اگر بخواهیم به بحث نژاد این گروه بپردازیم، باید در طول زمان به آن پرداخته شود. اما در اصل ماجرا تغییری ایجاد نخواهد کرد. همین که در بازتاب نتایج پژوهشها دیده شود و توجه مسئولین را جلب نماید به کاهش آسیبها به مرور کمک خواهد کرد. از سال 94 که این پژوهش انجام شد، تاکنون یکی از اقداماتی که انجام شده تأسیس مراکز تسهیلگری در مناطق حاشیهای است که کارهای فرهنگی انجام میدهند و نتیجه انعکاس آسیبهای اجتماعی توسط پژوهشهاست. نکته دیگر این است که پدیدههای اجتماعی، پدیدههایی تاریخی هستند و در طول زمان به وجود آمدهاند. چندبعدی بودن پدیدههای اجتماعی نیز حائز اهمیت است و نباید دچار تقلیلگرایی شویم. باید ابتدا جنبه توصیف پدیده را دقیق انجام دهیم و سپس به تحلیل بپردازیم. در مورد حاشیهنشینان محله اسدآبادی هم این نکته در نظر گرفته شده است. در ضمن باید توجه داشت که این امر درست است که جامعه بزرگتر انگهایی را به این گروه زده است، اما این گروه هم هویت خود را پذیرفتهاند. باورهایی که باعث شده تا انگهایی زده شود، ممکن است برخاسته از باورهای خرافی، دینی، سیاسی و غیره باشد و الزاماً درست نیست، اما موجب کاهش همکنشی شده است. بهعنوان نکته آخر، الزاماً حاشیهنشینی برابر با مجرم بودن نیست، اما تراکم فقر، بیکاری و مشاغل کاذب، احساس امنیت پایین و بیاعتمادی در عین حال که اعتماد درون گروهی بالایی دارند، اغلب در این مناطق دیده میشود.
در میان مباحث این جلسه پرسشهایی از سوی حضار طرح شد که سخنرانان در بحثهای خود به آن پرسش ها پاسخ گفتند.
*تهیه و تنظیم گزارش