تهیه گزارش: اختر (الناز) شیری

جلسات حلقه‌ی مطالعاتی گروه علمی تخصصی جامعه‌شناسی نظری که به بازشناسی اصول فرامکتبی جامعه‌شناسی در آثار سیمل پرداخته است، پس از اجماع و توفق بر سر چگونگی انجام مطالعه و نمونه‌ی مطالعاتی در جلسه‌ی اول، در جلسه‌ی دوم به گفتگو درباره‌ی اصول جامعه‌شناسی پرداخت و فهم مشترک بر سر اصول فرامکتبی جامعه‌شناسی به وجود آمد. در جلسه‌ی سوم به بازشناسی این اصول در مقاله‌ی «پول در فرهنگ مدرن» پرداخته شد و جلسه‌ی چهارم نیز به مقاله‌ی «جامعه‌شناسی خانواده» اختصاص یافت و در پنجمین و آخرین جلسه از این حلقه‌ی مطالعاتی مقاله‌ی «کلانشهر و حیات ذهنی» مرور شد. در این جلسه جمع‌بندی نیز انجام شد و برنامه‌ریزی انجام شده برای دور نخست این حلقه‌ی مطالعاتی به نتیجه رسید که نتایج آن در دو گزارش پی‌درپی ارائه می‌گردد.

حلقهی مطالعاتی2

اصول فرامکتبی/ تحلیلی در مقاله‌ی جامعه‌شناسی خانواده، تألیف گئورگ سیمل

در ابتدای جلسه‌ی چهارم به مقدمه‌ی کوتاه مترجم بر مقاله‌ی جامعه‌شناسی خانواده اشاره شد و سطح کلان و سطح خُرد که در این بخش بر آن تأکید شده، نقد شد. آنچه که به نظر مترجم، چالش سیمل با تحلیل سطح کلان اقتصادی سرمایه‌داری و تأثیر آن بر روابط اجتماعی در جامعه‌شناسی مارکس و وبر خوانده شده و به زعم مترجم، این چالش سیمل را در برابر مسائل اجتماعی موجود ناچار کرده تا ابعاد نادیده گرفته شده توسط مارکس و وبر را با تحلیل سطح خُرد ارائه دهد، برخاسته از رویکرد مسلطی است که در تقسیم خُرد و کلان وجود دارد. اما در توصیف این روابط، مترجم خواسته یا ناخواسته به موضوع مهمی اشاره کرده است که آن هم ضرورت تاریخی است. تحلیل کنش‌های اجتماعی به معنای خُرد بودنِ تحلیل نیست، بلکه ضرورتی تاریخی است که بیانگر تسلط نظری و مفهومی بر مسائلی است که در جامعه‌ی مدرن رخ می‌دهد و ماهیت این رخدادها با ماهیت رخدادهایی که در دوران پیشامدرن وجود داشته، متفاوت است. از سوی دیگر، در همین مقدمه‌ی کوتاه تبارهایی از نظریه‌های سیمل در آراء مارکس و وبر شناسایی شده است که نمونه‌ای از پژوهش‌های نظری با عنوان تبارشناسی در جامعه‌شناسی نظری است. در ادامه به برخی از مقاله‌ی جامعه‌شناسی خانواده که حاوی اشاراتی به اصول فرامکتبیِ جامعه‌شناسی نظری است، اشاره می‌شود:

   «در مراحل مختلف فرهنگی تنوع زیادی از اشکال خانواده یافت می‌شود و از آنجایی که عموماً خانواده نتیجه‌ی گروهی شدن از طریق سایر اشکال زندگی است، اغلب می‌توانیم ماهیت و استحکام روابط زناشویی و خویشاوندی را به وسیله‌ی تأثیر خانواده بر روی آن‌ها بسنجیم». در این بخش از نوشتار سیمل علاوه بر تأکید به اینکه خانواده یک گروه اجتماعی است، به اشکال مختلف زندگی که نشانه‌ی سبک زندگی است نیز اشاره شده است. در ضمن هم‌فراخوانی اشکال خانواده با ماهیت و استحکام روابط زناشویی در فهم این گروه اجتماعی نیز مورد توجه قرار گرفته است. سیمل در بخش دیگری آورده است: «آنچه را که باید کوچکترین شکل زناشویی دانست رابطه‌ی بین زن و مرد است که پس از تولد فرزندان ادامه می‌یابد و بدین‌صورت در آن اشتراک برای تولید نسل بخ وجود می‌آید». این بخش از نوشتار سیمل نیز به راه‌ها و اهداف مشترکی پرداخته که منجر به شکل‌گیری گروه اجتماعی به نام خانواده می‌گردد.

اما در بحث از تحول اجتماعی خانواده، سیمل به مادرسالاری پرداخته و می‌نویسد: «ایده‌ی فقدان اولیه‌ی ازدواج حمایت اصلی خود را از آنچه که مادرسالاری نامیده می‌شود، به دست آورد. همانطور که به روشنی مشخص است، چندین دهه قبل کشف شد که نه پدر، بلکه مادر بعنوان محور اصلی خانواده در بین جوامع ابتدایی و احتمالاً حتی در مراحل اولیه‌ی جوامع متمدن امروزی در نظر گرفته می‌شد. حتی در جوامعی که ازدواج در آنجا صورت می‌گرفت، بچه اغلب به طایفه‌ی مادری و نه طایفه‌ی پدری تعلق داشت. بچه بعنوان خویشاوند پدر محسوب نمی‌شد و همچنین از پدر ارث نمی‌برد، بلکه از برادر مادر (دایی) ارث می‌برد... اخیراً کشف شده که برخی گروه‌های قبیله‌ای و حتی خرده‌گروه‌های اولیه‌ای که پدرسالار بوده و اصلت و وراثت پدری داشته‌اند، از لحاظ تکامل نسبت به گروه‌های مادرسالار عقب‌مانده‌تر بوده‌اند... میان سرخپوستان آمریکاییِ تکامل‌یافته که به هنگام ورود اروپایی‌ها غله کشت می‌کردند و صاحب یک نظام اجتماعی محکم بودند، مادرسالاری حاکم بود. در بین آن‌هایی که کمتر توسعه یافته بودند و فاقد کشاورزی منظم و نظام اجتماعی محکم بودند، پدرسالاری شایع بود. یک رابطه‌ی کاملاً مشابه در میان بومیان استرالیایی نیز یافت شده است که پدرسالاری از اولین شکل‌های موجود خانواده بوده است». بر اساس مقایسه‌ای که سیمل بین جوامع مادرسالار و پدرسالار انجام می‌دهد، ابتدا به هم‌فراخوانی عناصری مانند شیوه‌ی تولید منظم و نظام اجتماعی با اشکال مسلط بر خانواده می‌پردازد. از سوی دیگر، این شیوه‌ی تحلیل را در قالب تحلیل عنصری نیز می‌توان قرار داده و به آن پرداخت. علاوه بر این نکات، شیوه‌های متفاوت زندگی ناشی از مادرسالاری و پدرسالاری نیز به سبک‌های زندگی اشاره دارد که در هر یک از جوامع حاکم بوده است و شیوه‌ی روابطی که تعلق فرزند به مادر و پدر و قواعد ارث که بر همین معیار قرار داشته است نیز از مبانی سبک زندگی هستند.

   سیمل در این مقاله با پرداختن به اشکال خانواده، تبارهای شکل‌گیری خانواده‌ی تک‌همسری امروز را بررسی کرده و معتقد است شیوه‌ی زناشویی و خانواده‌ی تک‌همسری که امروزه وجود دارد بر اساس آنچه که در تاریخ وجود داشته، برخاسته از تنوع گرایش‌های انسان است و می‌نویسد: «گروه‌ها ممکن است به طور مساوی غرایز متضاد و در نتیجه‌، شرایط متضاد را حتی در ابتدایی‌ترین مراحل توسعه‌شان داشته باشند». بنابراین وی با تأکید بر تضادهایی که هم به صورت درونی در انسان و هم بیرونی در محیط اجتماعی وجود دارد، پرداخته و بر اساس آن به تحلیل شکل‌گیری خانواده می‌پردازد. در ضمن معتقد است که نباید سعی کنیم نقطه‌ی آغازی از تاریخ را بعنوان پایه و اساسی برای تحولات پدیده‌های اجتماعی در نظر بگیریم. وی با تحلیل این پدیده‌های خانوادگی می‌نویسد: «در نظر من هسته‌ی ثابتی که خانواده به دور آن رشد کرده، روابط زن و مرد نیست. بلکه روابط مادر و فرزند است. این موضوع نقطه‌ی ثابتی در پدیده‌ی زندگی زناشویی است، رابطه‌ای که اساساً در همه جا یکسان بوده است، جایی که زوج‌ها مستعد تغییرات فراوان هستند». بنابراین در پیدا کردن عناصر هم‌فراخوان در راستای تحلیل خانواده، سیمل نقطه‌ی اتکا را از روابط زن و مرد به روابط مادر و فرزند تغییر می‌دهد.

   از نظر سیمل «ابتدا تک‌همسری احتمالاً از تسلط قوانین دمکراتیک پدیدار شده است و درواقع طبیعت و ذات جمع کثیری از مردان با داشتن یک همسر متناسب است. زیرا بیشتر از یک زن برای هر مرد قابل دسترس نبوده است. در جایی که قانوناً چندهمسری مجاز بوده، در خواهیم یافت که از حقوق ویژه‌ی شاهزادگان ثروتمند یا گروه‌های ویژه‌ای بوده است. تا آنجایی که توده‌ها نیز در مقابل فرمانروایان حق و حقوقی می‌گرفتند که نه فقط شامل حق سیاسی بود، بلکه حقوق اخلاقی را نیز در بر می‌گرفت. آنان هنجارهای زندگی را در درون قوانین اجتماعی جستجو می‌کردند؛ به طوری که شامل آن‌هایی که قبلاً مستثنی بودند نیز بشود. تک‌همسری در بسیاری از نژادها بعنوان نیروی محدود خارجی در نظر گرفته می‌شد که قادر بود به یک قانون اخلاق درونی در همه‌ی سطوح اجتماعی مبدل شود». بر اساس این تحلیل از سیمل، شکل‌گیری قانون موجب شده تا حقوق افراد توسط قانون مشخص شود و تفکیک کارکردی بر اساس قانون بوده که هنجارهای زندگی و حتی اخلاقی را رقم می‌زده است. کارکرد اخلاق، کارکرد حقوق سیاسی و حقوق اخلاقی، مجموعه‌ای از مسائلی بودند که توسط قانون مشخص شده و شکل مسلط خانواده نیز بر اساس این قوانین صورتبندی می‌شده است.

اصول فرامکتبی/ تحلیلی در مقاله‌ی کلانشهر و حیات ذهنی، تألیف گئورگ سیمل

مقاله‌ی کلانشهر و حیات ذهنی از مهم‌ترین و مشهورترین مقالات سیمل است که در آخرین جلسه از گردهمایی اعضای حلقه‌ی مطالعاتی تخیل جامعه‌شناسی نظری مورد بررسی قرار گرفت. در این مقاله نیز به تشخیص اصول فرامکتبی در متن مقاله پرداخته شد و درباره‌ی تحلیل‌های سیمل نیز گفتگوهایی شکل گرفت. سیمل در ابتدای این مقاله با اشاره به اصل هم‌فراخوانی عناصر اجتماعی، تکامل اجتماعی را بررسی کرده و نوشته است: «مبارزه با طبیعت که انسان ابتدایی می‌بایست برای حفظ موجودیت جسمانی خویش بدان مبادرت ورزد، در این شکل مدرن به آخرین دگردیسی خود رسیده است. قرن هیجدهم از آدمی می‌طلبید که خود را از تمامی قیود تاریخی در قلمرو دولت و اخلاقیات و اقتصاد رها سازد. سرشت آدمی که به اعتقاد آن قرن، اساساً نیک و مشترک بین همه‌ی انسان‌هاست باید بدون مانعی تحول یابد. قرن نوزدهم علاوه بر آزادی بیشتر، تخصصی شدن عملکرد آدمی و کار او را نیز طلب کرد. تخصصی شدن باعث می‌شود که نتوان فردی را با فرد دیگری قیاس کرد و هر کسی بالاترین حد ممکن به عنصری ضروری مبدل می‌شود. به هر تقدیر تخصصی شدن وابستگی هر آدمی را به فعالیت‌های مکمل آدمیان دیگر بارزتر می‌سازد». وی در این بخش از مقاله به صراحت به اصل تفکیک‌یافتگی اشاره کرده و با مفهوم تخصصی‌شدن نه‌تنها به فردیت‌های انسانی و موجودیت هر فردی به تنهایی رسمیت داده، اما وابستگی تخصص‌ها به یکدیگر را در تقابل با تفاوت آنان بحث کرده و معتقد است که انسان از قرن هجدهم تا رسیدن به قرن بیستم توانسته از بندهای متفاوتی که موجب شده بود تا رهایی و آزادی انسان که بخشی از سرشت طبیعی اوست را محدود کند، بگریزد.

   وی هم‌فراخوانی روابط عاطفی و عقلانی را با آگاهی در مقایسه‌ی شهر روستا بررسی کرده و بر این باور است: «روابط عمیق و عاطفی در لایه‌های ناخودآگاه‌تر روان ریشه دارد و به بهترین شکل در متن آهنگ پایدار عادات ناگسسته توسعه می‌یابد. به هر رو، عقل در لایه‌های بالاتر و آگاه‌تر و شفاف‌تر روان جای دارد و منعطف‌ترین نیروی درونی ماست. عقل برای سازگاری با تغییر و تضاد پدیده‌ها نیازمند شوک و انقلابات درونی نیست. ذهنی که محافظه‌کارتر است فقط از طریق چنان انقلاباتی است که می‌تواند با آهنگ کلانشهری وقایع سازگار شود. بنابراین نوع انسان کلانشهری که البته هزار نوع دارد، اندامی را پرورش می‌دهد که از او در برابر وقایع تهدیدکننده و تناقضات محیط بیرونی که می‌تواند وی را ریشه‌کن سازد، محافظت کند». در این نوشتار سیمل گذشته از مقایسه‌ای که مبنای هم‌فراخوانی عناصر قرار داده تا برآیندهای متفاوت از این هم‌فراخوانی را تحلیل کند، به نظم کلانشهری در برابر نظم جامعه‌ای روستایی نیز اشاره می‌کند و بر این باور است که انسان در کلانشهر برای سازگاری؛ بر اساس اصل اول جامعه‌شناسی که راه‌ها و اهداف مشترک است، نیاز به آگاهی بیشتری دارد. درواقع انعطاف روابط در جامعه‌ی کلانشهری برای یافتن راه‌ها و اهداف مشترک به قول سیمل از انقلابات هیجانی درونی سرچشمه نمی‌گیرد، بلکه از آگاهی‌ای نشأت می‌گیرد که برساخته‌ی زندگیِ کلانشهری است. البته در این مقاله نیز سیمل به جایگاه اقتصاد پولی در کلانشهر می‌پردازد و تکثر و تمرکز مبادله‌ی اقتصادی در کلانشهر را دارای اعتبار می‌داند. در حالی که در روستا، تجارت رونق چندانی ندارد و بر اساس همین روابط پولی است که دوباره پیوندی میان کلانشهر و حیات ذهنی با مقاله‌ی پول در فرهنگ مدرن ایجاد می‌شود و اصل تفکیک‌یافتگی بیش از پیش روشن می‌گردد. سیمل در سراسر مقالات و نوشته‌های خویش از تحلیل هم‌فراخوانی‌های عناصر اجتماعی بهره برده و نشان داده است که وی علاوه بر اینکه هم‌فراخوانی را بعنوان یک اصل جامعه‌شناختی در آثارش مورد استفاده قرار داده، روش مطالعاتی خویش را نیز وضوح بیشتری بخشیده است.

اعضای این حلقه‌ی مطالعاتی که یک برنامه‌ی پنج جلسه‌ای بود، عبارت بودند از:

اختر شیری، سولماز شیخ‌شعاعی، محمد شاپوری، سالومه ویلیانی، عالیه دیانتی، سیدمصطفی حسینی و فائزه کریمی