ارائه: آقای احسان کوشامهر
تاریخ: 17 شهریور 1402
حاضرین:آقایان ناظرى، کوشامهر، صارمى، گلمحمدی، برهمند، نورى فرد، نادرى، سمیعى ،رنجبر، قلبی، ورزشی
خانم ها: فروغی، حاجیلی
چکیده:
در این جلسه آقای احسان کوشامهر محقق و پژوهشگر به موضوع جنایات و مکافات در اثر جاودانه تاریخ بیهقی می پردازد . او تحلیلی امروزین از این اثر ارایه می دهد و تاکید می کند : این اثر یک اثر توسعه گرا است که برای همه دوران ها و نسل ها حرف برای گفتن دارد. در این جلسه مشخص شد عنصر نقادی ، شیو های تولید استبداد و نگاه عمیق به کنشگر در مواجهه با نابه سامانی ها در وضعیت از نکات اساسی توسعه گرایی این اثر است.
واژگان کلیدی : جنایات ، مکافات ، بیهقی، استبداد
در ابتدای جلسه آقای احسان کوشامهر میگوید: تاریخ بیهقی یکی از شاخصترین آثار تاریخی و فرهنگی ایران است. این یک اثر شناخته شده است که همه تقریباً با آن آشنا هستند. بیهقی یکی از رجال تاریخ است که در دستگاه دیوانی نقش دارد و به خیلی از صحنهها نزدیک است و توسط تاریخهای پیش و پس از خود تأیید شده است. اما از نظر ادبی که در اینجا پژوهش اصلی من است موضوع تاریخ بیهقی بر اساس نظر دکتر شفیعی کدکنی جزو آثار عالیترین نعمت های زبان فارسی است و نویسنده آن یک نویسنده تمام عیار است و شاگرد بونصر مشکان است که او خود از شخصیتهای قابل تامل و توجه است. در نگاه به این اثر، ما میتوانیم عظمت تاریخ بیهقی و خود بیهقی و در پی آن به عظمت استادش هم پی ببریم. اما آن چه در این پژوهش مدنظر است این است که تاریخ بیهقی از چند جنبه حائز اهمیت است. عظمت تاریخ بیهقی با خیلی از ویژگیهای ژانر رمان همخوان است که ما در واقع در آن مؤلفههایی از رمان را میبینیم. صحنه پردازیها، گفتگوها و بسیاری موارد دیگر نشان میدهد که شباهتهایی بین این اثر و رمانی که در حال حاضر در اروپا و سایر جاهای دنیا مطرح است ،پیدا میکنیم. بنابراین فرضیه من در اینجا فهم تم و درون مایه اساسی تاریخ بیهقی است. و البته با این عنوان که من به عناصر جنایت و مکافات در این اثر توجه نشان دادهام. به نظر میآید شخصیت پردازی گستردهای که در این اثر صورت گرفته برای شخص مسعود است و این جنایت و مکافات در زندگی و سرانجام مسعود قابل مشاهده است. در واقع مرکز ثقل این داستان مسعود است و جنایاتی که در واقع از او سر می زند. من فکر میکنم که جنایتهای مسعود را در سه مورد میتوانیم خلاصه کنیم:
1- فرو گرفتنهای سران و رجالعالی سیاسی عصر غزنوی که نمونههای تاریخی این رفتار بسیارمشاهده شده است. در واقع حکومتی که خودش را از درون تهی میکند و این خاصیت بی برو و برگرد استبداد است. این برای فهم ادبیات توسعه گرا بسیار مهم است که چطور یک ساختار سیاسی استبدادی به قحط الرجال میرسد و با حذف کردنها و طرد کردنها کار را جلو میبرد.
2- دومین مورد نشاط شراب است که شصت و هفت بار در بیهقی به نشاط های سلطان مسعود اشاره شده است. یک انسان خردورز مثل بیهقی بر این باور است که مسعود شاهزاده ای است که در ناز و نعمت بزرگ شده است و او سابقه طولانی در عیاشی دارد. او در جوانی خانهای درست کرده بود، با تجملات عالی و هزار ویک تصویر از صحنه های "جماع"!بیهقی باصحنه پردازی و بیان نشاط های شراب، نشان میدهد که چطور یک دولت روحیه عیاشی پیدا میکند و چطور به سقوط میرسد. آقای کوشامهر در ادامه میگوید: من البته در جایی به خود بیهقی نیز نقدی را وارد میکنم. من لحن بیهقی را در بیان برخی موارد رد میکنم. از جمله وقتی که خطاها و جنایات فاحش مسعود را برای لاپوشانی، حواله می دهد به تقدیر و خواست "ایزد عز ذکره"!
3- سومین و در واقع مهمترین جنایت مسعود و ساختارسیاسی ای که او در رأس آن قرار دارد،استبداداست که مادر بیشتر جنایات و مفاسدی است که امیر مسعود و دستگاه حکومتی او را به گرداب بلا فرو می کشد. همانطور که ذکر کردیم کلمۀ استبداد چهارده مرتبه در تاریخ بیهقی تکرار می شود.
نکته مهمی که در این میان دیده می شود، بررسیهای سطحی از جنایتهای عمقی است که البته با توجه به موقعیت بیهقی در دستگاه حکومت و اینکه در نهایت خود وی نیز بر خوان نعمت ایشان نشسته است و دیگر ملاحظات، قابل اغماض است. مثلاً وقتی که بگتغدی را میفرستد، به همراهی ده سالار! این لشکر با این همه تجهیزات به نظر میآید که حیف است که فرستاده شود. بگتغدی هم سن بالایی دارد و هم چشم نابینا. بنابراین وقتی بخواهد این لشکر را اداره کند معلوم نیست که نتیجه چه خواهد شد. چرا که باید دانست کسی فرمان او را با سن بالایش و چشم نابینایش نخواهد خواند و به حرف او گوش نخواهد داد،به خصوص که ده سالار دیگر با او همراه است. سپاه بگتغدی میرود و موفق نمیشود و تباه می شود و این نکتۀ بسیار مهمی است. مسعود دوباره سباشی را میفرستد و در یک شرایط نامناسب، و با توجه به فرمان جزم مسعود بر جنگیدن، شکست میخورد و سپاهی بزرگ با تجهیزات بسیار بر باد می رودو حشمت حکومت به یکباره فرو می ریزد. بالاخره خود مسعود مجبور میشود به صحنه جنگ برود و در آن سال قحطی پیش میآید و جنایت این حکومت ده ساله ، خودش را نشان میدهد. عدهای از مردم بر اثر آوارگی از بین میروند. این لشکر ورشکسته در جنگ نیز شکست میخورد. سلطان بر این اعتقاد است و پافشاری میکند که ما باید این کار را انجام دهیم. اما در همین اثنا سیصد تن از غلامان سرایی(نزدیکترین دستیاران مسعود) که سر و سری با غلامان قدیمی فراری از غزنویان دارند با هم قرار میگذارند تا شیرازه سپاه مسعود را بر هم ریزند که نتیجه نیز همین میشود. آخرین تدبیر نادرست و استبداد او این است که برای گریز از تهدید سلجوقیان، با خزانه بسیار سنگینی راهی هندوستان میشود. احمد عبدالصمد وزیر خردمند مسعود، میگوید این کار خطاست اما او کار خودش را انجام میدهد و به کسی گوش نمیدهد و در این مسیر سران و فرزندان و کسانی که مسعود ایشان را فرو گرفته بود، می شورند و مسعود را دستگیر می کنند و در نهایت در قلعۀ گیری به قتل می رسانند.
آقای قلبی در ادامه در خصوص ارایه آقای کوشامهر میگوید: هر دوره تاریخی مختصات خاص خودش را دارد. قضاوت تاریخی باید در همان برهه صورت گیرد. ما باید لباس قضات همان دوره را به تن کنیم. آن چه که شما استبداد مینامید در آن دوره امر بدیهی است. نظام کاست در هند هم یک نظام طبقاتی است که مردم هند آن را برتافته بودند. این طبقه بندی در آن دوران که ریشه در اعتقادات تناسخی نیز دارد در دورانی در هند وجود داشته است. مردم از نظام استبدادی رو برتافته بودند. بنابراین باید هر چیز را در دوره خود و مبتنی بر مقتضیات آن مطالعه کرد. آقای احسان کوشامهر میگوید: در لحظه لحظه زندگیمان قضاوت وجود دارد. همین حرف شما در آن قضاوت وجود دارد. آقای قلبی میگوید: من قضاوت نکردم، بیشتر تحلیل کردم. آقای کوشامهر میگوید: در ناخودآگاه ما استبداد وجود دارد. هزار سال پیش نویسندهای در متن اثر خودش به طور شاخص نشان میدهد که استبداد کسانی هستند که اگر به تدابیرشان توجه شود، می توان از تدبیرهای غلط جلوگیری کرد. البته نه با دیدگاههای امروزی. او مضرات استبداد را به ما نشان میدهد. استبداد تدابیر را به سمت غلط شدن پیش میبرد. آقای قلبی میگوید: استبداد در دیدگاه شما خود رایی است. حالا یک جامعه کودتایی میکند و در آنجا شرایط دیگری محقق میشود. بنابراین باید به این شرایط توجه شود. آقای نادری میگوید: در ساختار استبدادی منافقین همواره وجود دارند. مغولها هم یک بار دیگر وقتی که به ما حمله میکنند بعد از مدتی شخصیتهای مهمتر را با خود همراه میکنند. من در آثار سعید نفیسی میخوانم که کژ کارکردها همیشه بوده و از دل آنها استبداد پدید میآید. آقای گودرزی میگوید: من یک سؤال دارم. جنایت و مکافات بر اساس تعریف خودتان چیست؟ دوم این که آیا شما تاریخ بیهقی را در قالب یک رمان میبینید؟ کوشامهر میگوید: بله از نظر من تاریخ بیهقی یک رمان است و در قالب یک داستان واره مطرح میشود و در پژوهش من نیز این موضوع مطرح شده است. من تم را در مرکز نگاه خودم قرار دادم. بنابراین فرضیه اصلی من تم اصلی من جنایت و مکافات است. آقای پوریا گل محمدی میگوید: بهتر است این کتاب را یک بار مرور کنیم. وقتی متن ادبی را میخوانیم از زوایای گوناگونی میتوانیم به آن نگاه کرد. نگاه شما نگاه خوبی است. برداشت شما یک برداشت عمومی است. هر رفتاری که انجام بدهیم مکافاتش را میبینیم. یک انسان مستبد و تکرو نتیجه عملش را میبیند. می برفتندی واژهای بود که شما به کار بردید به نظر من واژه جالب و قابل تاملی است. اینها از نظر سبک شناسی قابل توجه است. متن تاریخ بیهقی یک متن استخوان دار است و در ذهن من همیشه حرفهای شما باقی خواهد ماند. در کتاب سعدی ما حکایات اخلاقی خاصی را میبینیم اما شما تکلیف را با مسعود مشخص کردید. نکته دیگر این که ما غلامها را عموماً به عنوان مستخدم میشناسیم. اما در چیزی که شما روایت کردید غلامها معشوقهها هستند . در متن بیهقی آیا اشارهای به این موضوع میشود؟ آیا غلامها مستخدم هستند یا انسانهای ویژه هستند؟ آقای کوشامهر میگوید: ضرورتاً آن نیست. آنها بردگان خاص هستند و غلامان سرایی امروز سرسپردگان هستند که در تاریخ بیهقی به آنها اشاره شده است. در منابع تاریخی هر چقدر منابع نزدیکتر به منابع دسته اول باشد به نظر میآید قابل ارجاعتر است. من فکر میکنم ما باید به منابع دسته اول در خصوص تحلیلها توجه کنیم. آقای کوشامهر در ادامه تاکید می کند: یکی از اهداف من در این پژوهش تحقق نیافته است و ضعف در کارم است. محمد مختاری در شعر معاصر میگوید: درک حضور دیگری به ما نشان میدهد که ساختار استبدادی ذهن ایرانی را باید تحلیل کرد. در کتاب "چشم مرکب" این موضوع را باز میکند. من میخواستم این ساختار استبداد ذهنی را از دریچه بیهقی تحلیل کنم. اما انسان آن زمان تا این زمان به نظر من همچنان در یک وضعیت اسارت به سر میبرد. تعریف جنایات و مکافات از نظر من این است، هر عمل خطا و بزه ای است که نتیجه آن بزه را به بار میآورد. خانم مهسا حاجیلی میگوید: من واقعاً از شما بابت ارایه خوبتان ممنونم اما استبداد چیز تازهای نیست . برای من همواره این موضوع تداعی میشود. خانم حسین قلی زاده میگوید: استبداد از ابتدای خلقت بوده و هنوز هم هست. این مختص یک سری جغرافیا است. با توجه به گذر تاریخ چرا هنوز این استبداد را احساس میکنیم؟ آقای کوشامهر میگوید: هر موقع بشر مشکلش با دین حل شود شاید بسیاری از مسائل حل شود. اصلاً دین چیست؟ ماهیت آن چیست؟ آیا ساخته دست بشر است یا جنبه الهی است؟ بنابراین ما باید اینها را بتوانیم پاسخ دهیم. آقای پارکی میگوید: چرا این بحث شکل گرفت؟ آن چه که از دین میگوییم، می تواند منجر به شکل گیری شخصیت شود. در مفهوم استبداد اتفاق نظر نیست. در استبداد به ابهام نیاز است. ابهام نیز به مستبد نیاز دارد. نقطه مقابل آن تشخیص است. اگر ما تاریخهای مختلف را کنار هم بگذاریم متوجه خواهیم شد که به لحاظ حقوقی ماهیت تجاوز و تعرض را باید مدنظر قرار داد. آن چه بدون رضایت و با زور و ارعاب ایجاد میشود یک رویه خاصی است که وجود دارد و طرف مقابل بدون رضایت مجبور است که آن را انجام دهد و مجبور به اطاعت میشود. در این مفهوم تعارض وجود دارد. در اینجا رضایت من مهم است و رضایت شما مهم نیست. مفهوم استبداد زمانی است که من حقوق شما را انکار میکنم. در بستر جامعه مفهومی به نام دین به شیوهای شکل میگیرد که باید منجر به اصلاح شود. هر کس دین خاصی دارد و دینهای ما الزاماً به هم مربوط نیستند. اما نکته دیگری که مهم است این است که ما باید ادب را رعایت کنیم این که ما بتوانیم به یکدیگر احترام بگذاریم خود نکته مهمی است. خانم صداقت زادگان میگوید: از نگاه فلسفی من به این کار نگاه میکنم. کار بیهقی در مجموع مثل دانههای تسبیحی است که در کنار هم قرار میگیرند. این طور که شما اشاره کردید به نظر من این یک کار تاریخی قابل تأمل است ولی یک سپاسنامه نیز است مثل کاری که عموما وزرا انجام می دهند. اینها هم بر اساس نظریه یک سری اندیشمندان ما شکل گرفته است. خداوندگان اندیشه این نکات را خیلی ریشه دار میدانند و این ریشهاش به قبل از اسلام برمی گردد و تا زرتشت ردپایش پیدا میشود. اسلام که میآید جریان دیگری به وجود میآید و در کنار آن جریان زرتشت هم هست. اندیشمندان ما قبل از اسلام نیز تأثیرگذار بودهاند. خانم صداقت زادگان در ادامه میگوید: این اندیشه اندیمشندان ما در حوزهای که شما به آن اشاره کردید از قبل از اسلام وجود داشته است و در اسلام در سطح فرد حرف زیاد وجود دارد اما وقتی در سطح حکومت میرسیم شاید زیاد حرفی برای گفتن نداریم. در طول تاریخ ایران نیز این موضوع به اثبات رسیده است و این خلأ وجود دارد. در ادبیات به نظر من کارکردهایی وجوددارد که در طول تاریخ میتوان به آنها توجه کرد. عنصر ایرانیت در ادبیات فارسی بسیار حائز اهمیت است و این را میتوان یک تفکر فلسفی برای جامعه ایران دانست. به نظر من در اینجا باید به اندیشههای سید جواد طباطبایی توجه کنیم که بخشی از آن را به ادبیات پرداخته است. ما کجای این دنیا قرار گرفتیم و چگونه میتوانیم حرکت کنیم و فردا باید چه کاری بکنیم. طباطبایی یک نظریه پرداز ایرانی است. کربن میگوید: ادبیات ایران به امان ادبیاتیها رها شده و به تبعیت از کربن از هگل نیز برداشت کرده میگوید ایران یک کشور چند وجهی است که کلام الله یکی از آنهاست. فردوسی و حافظ و سعدی توانستهاند گنجینه اساسی را به وجود بیاورند. سهروردی نیز در نوع خود قابل تأمل است که اعدام میشود. اندیشه ایران شهری ترکیبی از اندیشه اسلامی، اندیشه یونانی و دنیای اسلام مدرن توجه دارد. دانشگاههای ما دنیای مدرن را نشان میدهند. و جامعه سمت و سوی های خاص خود را دارد. این چند وجهی را باید توجه کنیم. ادبیات ما توانسته در جایگاه خود نقش پر رنگی داشته باشد. مثلاً در ادبیات ما اندیشه ایرانی را میتوان به این شیوه مطالعه کرد که وقتی حافظ را میخوانیم به نقد ریا میپردازد. ادبیات ما میتواند استفادههای مختلفی را برای ما داشته باشد. آقای ناظری در ادامه میگوید: من از تحلیلهای شما لذت بردم. اما از نظر من باید به چند موضوع توجه کرد. نکته اول این که ما یک حیات دراماتیک و یک حیات غیر دراماتیک داریم. بسیاری از داستانها تلاش میکنند تا این حیات دراماتیک را به نوعی نشان دهند. وقتی از حیات دراماتیک صحبت میکنیم یک مسأله را بیان میکنیم و سعی میکنیم مشکلات و مسائل را نشان دهیم و به نظر میآید تاریخ بیهقی اثری است که دارد به یک مسأله دراماتیک توجه دارد و تلاش دارد که نشان دهد در جامعه ایران مثلاً همان استبداد ذهنی که شما می گویید وجود دارد و این که نهایتاً ما چگونه میتوانیم از یک حیات دراماتیک به سوی یک حیات غیر دراماتیک پیش برویم. یعنی بتوانیم مطلوبیت را ایجاد کنیم. ایجاد مطلوبیت یک موضوع بسیار مهم است که شاید بیهقی به نوعی در اثر خود به آن توجه کرده است. اما خارج از نکتهای که شما به آن توجه کردید من سه وجه را مدنظر قرار میدهم.
1- دیالکتیک تضادی بین فردیت و ساختار
2- پیوستار از داخل داستان به بیرون
3- انعکاس خود در متن تاریخ از گذشته و به حال و آینده
در اینجا وقتی به پیوستار داستان توجه میکنیم گویی داستان از سمت داخل به سمت بیرون در حال حرکت است. مثل فیلمها یا داستانهایی که پایان باز دارند تاریخ بیهقی نیز پایان باز دارد. به همین دلیل این اثر امروز قابل استفاده است چون ما میتوانیم به عنوان مخاطب از آن استفادههای امروزی نماییم و به نوعی مسأله استبداد یا مسأله تحول و روابط بین حاکم و محکوم را مدنظر قرار دهیم. نکته دیگر این که در این اثر نوعی انعکاس کردن خود در متن تاریخ از گذشته به سمت حال و آینده دیده میشود. این همان چیزی است که در برخی از آثار تارکوفسکی مثل سولاریس و آینه دیده میشود. او تلاش میکند پیوستاری بین گذشته و حال و آینده ایجاد کند. ما در سه وجه بر روابط دیالکتیکی داشتیم. گذشته و حال و آینده خود را میتوانیم پیدا کنیم و این انعکاس بسیار حائز اهمیت است. نکته سوم این که باید بین دیالکتیک فردیت و ساختار توجه کنیم. یعنی در واقع در اینجا یک ساختار استبدادی وجود دارد که فردیت تحول خواه میتواند در برابر آن بایستد و تغییر را ایجاد کند. گویا ما نیاز به گالیلهای داریم که بتواند شرایط را متحول نماید و نگاههای متفاوت را بیان نماید. نکته آخر این که من فکر میکنم در اینجا باید در نظر داشت که ادبیات ما یک ادبیات پلی فونیک(چند صدایی نیست) ما در پست مدرن نوعی چند صدایی میبینیم که در ادبیات ما این وجود ندارد. مثلاً حافظ وقتی که از رابطه انسان و خدا صحبت میکند و یا مولانا وقتی که رابطه انسان و خدا را میگوید دقیقاً مشخص است که یک نگاه الهی دارد. اما ادبیات ما یک جور پلی سمانتیک است(چند معنایی است) در واقع لایه لایه بودن آن باعث میشود هر کس بتواند برداشتهای خاص نماید. این موضوع باعث امروزین شدن ادبیات ما میشود و قدرت ادبیات ما در همین چند معنایی بودن است.شما وقتی که شراب را در آثار حافظ میبینید ممکن است هر کس برداشت خاصی از آن بکند و این برداشت همچنان ادامه دارد و تا آینده نیز ادامه خواهد داشت. بنابراین ما باید وقتی به تاریخ بیهقی اشاره میکنیم آن را به عنوان یک اثری در نظر بگیریم که در حال گسترش و توسعه گرایی ذهنی و عینی برای جامعه بشری و جامعه ایرانی است.
نتیجه گیری
1-بی توجهی به تدبیر خردمندان عاقبت دردناکی دارد.
2- جنایات در هر شرایطی در موقعیت مقتضی مکافات خود را در پی دارد.
3-ابهام عامل گسترش استبداد است . در مقابل آن تشخیص درست وجود دارد.
4- مدل تولید استبداد مربوط به دوران غزنویان نیست و در بسیار از تاریخ تکرار شده است.
5- نگاه ایرانشهری سید جواد طباطبایی در بازتولید ادبیات توسعه گرا موثر و کارامد است.
6-ادبیات ایران ادبیات پلی فونیک نیست ادبیات ما پلی سمانتیک است.
7-توجه به پایان باز داستان تاریخ بیهقی ، دیالکتیک عاملیت و ساختار و انعکاس خود در گدشته و حال و آینده از ترکیب سازی های توسعه گرای این اثر است.