71در دومین دوره سلسله سمینار‌های بررسی و نقد آثار و افکار جامعه شناسان ایرانی و جامعه ایرانی که به بررسی آثاردکتر رفیع پور اختصاص یافت، نشستی با حضور دکتر هادی خانیکی و با عنوان «رسانه و تغییر نیاز مخاطبان» در تاریخ 20 اردیبهشت 1394 در سالن انجمن جامعه شناسی ایران برگزار شد.

دکترخانیکی با دو مقدمه، بحث خود را آغاز کرد و گفت: کار جدی و خوبی با نقد آثارو افکارجامعه شناسان شروع شده و اینکه کار بزرگی شروع شود و همه از آن استقبال کنند بدون رنجش کسی امکان ندارد و در این زمینه که چه افرادی مطرح شدند و چرا مطرح شدند، باید دانست که با هر کس و هر با موضوعی آغاز شود مخالفان و موافقان خود را خواهد داشت. انتخاب دکتر رفیع پور به دلیل تکیه ایشان بر روش علمی و توصیف ویژگی جامعه انتخاب خوبی است هرچند به فرجام بردن این کار به دلیل مشکل بودن نقد کردن و نقد پذیری دشوار است .

پیش فرض دوم بنده این است که ضعف های ارتباطی در جامعه ما بسیار قوی است. باید در جامعه گفت و گو صورت بگیرد و این گفتگو می تواند هم گفت و گوی افراد و هم ساحت ها می باشد. بحث من در مورد کارهای رفیع پور از منظر ارتباطات با جامعه شناسی می باشد. نقد من نقد ارتباطات بر جامعه شناسی است و متقابلا جامعه شناسی هم می تواند ارتباطات را نقد کند. حوزه ارتباطات و روزنامه نگاری به دلیل ورود به شبکه ها بیشتر عرضه و ارائه می شود تا جامعه شناسی و این نشان دهنده لزوم ارتباط جامعه شناسی با رسانه می باشد.

وی افزود: دکتر رفیع پور بحث بسیار جدی و موثری را تحت عنوان چگونگی تغییر نیازها و طبیعتا تاثیر پذیری این تغییر نیازها از عوامل مادی مثل رسانه ها را مطرح می کند. ایشان بسیار کم وارد حوزه ارتباطی شده است و صرفا در کتاب «وسایل ارتباطی و تغییر ارزش های اجتماعی » بدین امر پرداخته اما با دید پراکنده ای که این پراکندگی از اولین و جدی ترین کارشان در جامعه روستایی و نیازهای آن تا توسعه و تضاد را شامل می شود.

منتقد به پرسش اصلی مولف اشاره کرد و گفت: مولف نسبتی را بین رسانه، نیازها و توسعه مطرح می کند. پرسش ایشان در جامعه روستایی و نیازهای آن این است که با نیت خیر خواهانه ای که بعداز انقلاب می خواستیم آنچه در شهر می گذرد را به روستا منتقل کنیم، آیا با این اقدام به روستا خدمت کردیم یا نه؟ به بیان دیگر اقدامات جهاد سازندگی که در راس آن بردن برق و جاده کشیدن به روستا بود آیا خدمت به روستا محسوب می شود؟ به دنبال بردن برق، رفتن تلویزیون و رفتن تلویزیون یعنی گسترش انگاره و تصاویر شهر در روستا و جاده نقش تسهیل گر این تصاویر به شهر را بر عهده گرفت. (درارتباطات جدید ارتباطات را به معنای جابه جایی انسان، کالا و پیام می دانند و در نتیجه درمطالعات ارتباطی که فراتر از رسانه است، مسئله حمل ونقل هم در کنار رسانه مد نظر قرار می دهند) درنتیجه این سوال مطرح می شود که آیا بهتربود جهاد، برق به روستا نمی برد تا روستا بکر بماند؟ جاده نمی کشیدیم تا روستائیان در روستا بمانند؟ یا اگر این کار و اقدامات انجام می شد باید نتایج آن کنترل می شد؟

توصیه های مولف تقریبا در آثار اخیرش این است که باید کار را به کاردان سپرد و این دست اندرکاران رسانه هستند که باید کار درستی انجام دهند. ایشان در هر سه تحقیق تبلیغات تجاری و ترحیم و تسلیت در مطبوعات و نیز در تحلیل محتوای 4 فیلم پرفروش توصیه میکند که رسانه را باید مدیریت کرد. هر چند ایشان با تغییر ارزش ها مخالفتی ندارند اما معتقدند که باید برای مفید بودن ارزش های مورد نظر و هدف، باید متفکران متقی، وطن دوست و متخصص از ابعاد و زوایای مختلف اولا دامنه پیامدهای آن را مورد ارزیابی قرار دهند؛ ثانیا با روش های حساب شده به اندازه ای که شالوده نظام اجتماعی به طور جبران ناپذیری ازهم نپاشد و ثالثا مسیر جدی، همواره مجددا مورد ارزیابی قرار بگیرد.

سخنران با توجه به کنترل ناپذیری رسانه ها اضافه کرد: مولف چشم انداز خوبی را ترسیم میکند ولی واقعیت این است که تکنولوژی رسانه ها و دانش ارتباطات این باید ها را زیاد ممکن نمی داند. کنترل پذیر بودن رسانه ها و از پیش تعیین کردن کار آنها و مهار کردن نتایج شان محال است. به این اعتبار نظر مولف به نقد نوسازی لرنر در مورد شش جامعه در حال گذار از جمله ایران نزدیک می شود. لرنر معتقد است که رابطه علی میان متغیرهای اجتماعی وجود دارد و سعی می کند با تعابیر کمی، توصیفی و علمی تعریف کند. وقتی که دوز و چگالی شهرنشینی جامعه ای از 25% ساکنان مقیم 50 هزار به بالا می رود به طور علی به متغیر دوم، یعنی بالا رفتن سواد می رسد و به طورعلی گسترش سواد، باعث استفاده بیشتر از رسانه ها که در آن زمان منظور رادیو، تلویزیون و مطبوعات است می رسد و کسترش این رسانه ها سطح مشارکت اجتماعی و اقتصادی را بالا می برد. لرنر در مرحله بازنگری کار خود تقریبا نقدهایی از جنس نقد دکتر رفیع پور را پی می گیرد. او هم به دنبال این است که چه کسانی در معرض تغییر قرار می گیرند؟ به بیانی حاملان تغییر چه کسانی هستند؟ در تحقیق خود در شش کشور خاورمیانه شامل: ایران، مصر، لبنان، سوریه، اردن و ترکیه که نوعی طبقه بندی هم انجام می دهد، حاملان تغییر را مردان باسواد شهری و جهت تغییر را از روستا به شهر و از جامعه کوچک به بزرگ می داند که در آن جنسیت، سن، پایگاه اجتماعی و سواد دخیل است به بیانی مردان را مقابل زنان، جوانان را مقابل میانسالان و شهر را برابر روستا قرار می دهد. لرنر می گوید کار رسانه ها این است که اگردر مرحله اول توانستند افراد را ترغیب به تغییر کنند در مرحله دوم چگونگی تغییر را بیاموزند. به بیان دیگر با کنترل تغییرات بتوان به نوعی دامنه آن را کند کرد. چرا که تغییرات سریع منجر به سرخوردگی فزاینده می شود. وقتی رضایت به بیان لرنر که نسبت بین خواسته ها و دستاوردهاست حاصل نشود درنتیجه جامعه به سمت خشونت و افراطی گری و یا واپس گرایی می رود و در نتیجه تصویر مطلوب را درگذشته می بینند. لرنر برای جامعه قائل به دموکراسی می شود. دموکراسی به این معنا که شهروندان بدانند چقدر امکان براورده شدن سطح انتظاراتشان وجود دارد و با منابع قدرت، ثروت، منزلت با شفافیت آشنا شوند. اینجاست که نقش رسانه ها و اطلاع رسانی آنها بسیار برجسته می شود و دکتر رفیع پور بیان نمی کند که مدیریت رسانه و مطبوعات در دستان کسانی باشد که بتوانند آهنگ این تغییرات را مدیریت کنند. اما بحث من این است که این آهنگ تغییرات را نمی شود مدیریت کرد. مگر اینکه نوعی خود کنترلی در جامعه ایجاد شود یعنی خود جامعه به نوعی با انتخاب با فعالیت اجتماعی و مدنی نهادسازی کند و رسانه ها را از وضعیت کنترل شده از بالا خارج کند. نقد دکتر رفیع پور خیلی واقعی است، می گوید این اتقاق می افتد کما اینکه اتفاق افتاده، جامعه ما بعد از سی سال از جامعه روستایی به جامعه شهری تبدیل شده است. جامعه ما درآستانه انقلاب 45% جمعیت شهری داشت و اکنون به 72 % شهری هستند. این جامعه با شتاب، شهری شده در حالیکه تصویر رسانه ای آن تصوری هماهنگ با این شتاب نیست. هنوز ما شاهد اعتراض اقوام مختلف در سریال های تلویزیونی هستیم . این امر ناشی از چیست؟ نشان از ناهماهنگی تصویر رسانه با تصویر تغییرات اجتماعی است. البته ممکن است گفته شود این مسئله در کتابهای درسی ما دیده نمی شود. درست است در آنجا هنوز شهر وضعیت نامطلوب و روستا وضعیت مطلوبی دارد. این بدان معنی است که نوعی ارزش های مشترک باید خلق شود و این از نتیجه گیری مولف و از تاکیدات ایشان است ولی این نتیجه گیری آرمانی است و با واقعیت خیلی سازگار نیست. دکتر رفیع پور برای شناخت این نتیجه گیری عالمانه و محققانه این کار را انجام می دهد یعنی برای مشاهده نمادهای تغییرسراغ آگهی های ترحیم و تسلیت و نشانه های تجمل را در 4 فیلم پر فروش دنبال میکند. البته در حوزه ارتباطات امروزه کارهای وسیع تری نسبت به کارهای ایشان انجام گرفته است.

72رئیس انجمن ایرانی ارتباطات و مطالعات فرهنگی در بخش دیگری از بحث خود گفت: ولی نقد اصلی من این است که مولف جایی را که باید این ارزش های مشترک خلق شود تعریف نمی کند. به نظر من این ارزش ها درون نهادهای اجتماعی و مدنی و شبکه ها می تواند شکل بگیرید. وقتی ما مکانها و امکان های گفت و گو را در ایران نداریم و یا اگر هست ضعیف است، در نتیجه مکان خلق ارزش ها صرفا وارد رسانه ها و شبکه های مجازی و مطبوعات و رادیو و تلویزیون می شود در حالیکه رسانه، رسانه است و جایگزین هیچ نهادی اعم از حزب، انجمن علمی و صنفی و ... نمی شود. وقتی این نهادها ضعیف هستند یک بار اضافه ای بر دوش رسانه ها ایجاد می شود و حد انتظار از رسانه بالا می رود. کما اینکه چنین اتقاقی هم افتاده است. ما گمان می کنیم که تمام اشکالات و مشکلات جامعه را فقط از طریق رسانه باید حل کرد، گمان می کنیم روابط عمومی به عنوان بخشی از رسانه ها، جایگزین موسسات و نهادهای اجتماعی، صنفی و فرهنگی و اقتصدی می شود، گمان می کنیم اگر کالایی بد تولید شد این وظیفه روابط عمومی است که آن را خوب ارائه دهد در صورتی که روابط عمومی فقط می تواند یک امکان گفت و گو را بین کاربر و مشتری و آن نهاد به وجود آورد، گمان می کنیم که این رسانه قادر به بالاترین تبلیغات در حوزه توسعه سیاسی است درحالی که در این جهت خیلی محدود است. دکتررفیع پور نظر به ارزش های خلق شده در دوران انقلاب و جنگ دارد که هر چه از این دوران به ویژه از سال 68 به بعد دور می شویم آن را منشا دگرگونی ارزش ها می بینیم. یعنی تغییرات نامطلوب اجتماعی . به نظر من جایگاه اول تغییرات ارزش ها، گروهای مرجع و نوآور در جامعه هستند . رسانه ها به جای گروههای مرجع و سازنده افکار عمومی از نوعی وزن واعتبار بالایی برخوردار هستند. امروزه این دوگانگی ارزشی درنوع اقبال و رویکرد جامعه به گروههای مرجع است. در تحقیق ارزش ها و نگرش های ایرانیان، بیان شد که از مهم ترین تغییرات در جامعه ما تغییرات در گروههای مرجع است. بالاترین گروه ها به لحاظ منزلت، معلمان و پایین ترین گروه منزلتی طلا فروشان و بنگاه داران هستند. من از شما می پرسم امروزه در جامعه ما خانواده ها جهت وصلت کدام گروه را ترجیح می دانند؟ بی شک طلا فروش. این دوگانگی ارزش آنجا اتفاق افتاده است وما بیشتر این دوگانگی را در رسانه می بینیم. در واقع آنچه در رسانه ها انعکاس می یابد چیزی نیست جز انعکاس تغییر جامعه. البته می توان گفت که این تغیییر گاهی می تواند در حالت مخفی و گاهی حالت وسیع و گسترده می یابند.

در اردیبهشت 57 یک تحقیق معتبری توسط عباس ملک با راهنمایی دکتر تهرانیان و داوری یک محقق برجسته آمریکایی در زمینه میزان اعتماد بینندگان به به اخبار رادیو و تلویزیون صورت گرفت و نتیجه متفاوتی با آنچه ما در نظر داشتیم بدست آمد و آن این بود که بیش از 56 درصد بینندگان خبر به اخبار تلویزیون اعتماد دارند و علی القاعده حکم ما این است که تحقیق بی ربطی بوده است چرا که حدود ده ماه بعد انقلاب شد. داور تحقیق دراین باره، قسمت نخوانده تحقیق را بازگو می کند که چند درصدی که اعتماد نداشتند در واقع حاملان تغییر در جامعه یعنی با سودان، شهری ها و جوانان هستند و کسانی که اعتماد داشتند بخش بینندگان سنتی جامعه هستند. آن نگاه، نگاه ارتباطی است و که رسانه را خیلی مطلق نمی کند که رسانه فی نفسه می تواند هر کاری را انجام دهد یا هیچ کاری را نمی تواند انجام دهد. در حالیکه از این منظر که گفته می شود این رسانه ها بودند که با رفتن برق و کشیدن جاده ها عامل تغییر نیاز مخاطبان شدند و دکتر رفیع پور به خوبی میزان نابرابری اجتماعی و مشروعیت بخشیدن به ثروت و تبدیل آن به ارزش مثبت را نشان می دهد و در4 فیلم پرفروش برزخیان، عروس، بایکوت و هنرپیشه دامنه این تغییرات را خوب نشان می دهد. میزان تقویت ارزش های مادی، سودجویی، میزان تضعیف ارزش های مذهبی از طریق وسایل منزل، زیورآلات، الفاظ و آرایش هنرپیشه گان. ولی بحث من این است که این تغییرات در جامعه رخ داده است و اگر درصدد عمل به توصیه های رفیع پورباشیم باید به جای اینکه بگوئیم برنامه های رسانه ای را باید کنترل می کردیم باید گفته شود که برنامه های توسعه باید به گونه ای کنترل می شد و ما در قالب برنامه های روشن توسعه پیش می رفتیم. البته از بحث های مولف هم در جامعه روستایی و نیازهای آن و هم در توسعه و تضاد می توان این نتیجه را گرفت که دکتررفیع پور منتقد برنامه های توسعه است و ایشان وضعیت برنامه های توسعه را نادیده نگرفته است. در کل اگر جامعه به سمت دموکراتیزاسیون حرکت کند مدل های توسعه آن هم مدل نامتوازن و بدقواره نخواهد بود. این تجربه را به اصلاح می شود در جوامعی مثل ایران مشاهده کرد و صرفا نباید بار را بر دوش رسانه ها انداخت.

در کار لرنر که درواقع مدل واحد مدرن شدن است در پی پاسخ به سه موضوع است:

  • حاملان تغییر: که معتقداست مردان باسواد شهری جوان؛
  • جهت تغییر: که معتقد است جهت تغییر از جامعه سنتی به جامعه مدرن است. وی قائل به این نیست که افراد از وضعیت مدرن خسته می شوند و به سنت برمی گردند؛
  • سرعت تغییر: که این مورد بیشتر مد نظر ماست که معتقد است سرعت تغییر تابعی از افراد و گروه های در حال گذارست که این افراد را صرفا رسانه ها تحریک نمی کنند، بلکه بسیاری ازعوامل دیگر هم در این تغییر نقش دارند که رسانه این تغییر را تسهیل و تسریع می کند. مثل پدیده مهاجرت.

با این دید می توان گفت تحرک روانی شرط لازم و نه شرط کافی برای توسعه است و رسانه ها نهایتا تحرک روانی ایجاد می کنند.

در بخش پایانی این نشست دکترمحمدی گفت: در این بحث عامل رسانه در کنار چند عامل اجتماعی مثل توسعه، رسانه و زیست شهری دیده شد که با هم یک سیستم ارزشی می سازند. این سوال مهم مطرح شد که آیا امکان مدیریت تغییر ارزش ها توسط رسانه وجود دارد یا نه تغییر ارزش ها تغییراجتماعی- تاریخی است که در واقع رسانه، تغییر را بازنمایی می کند.