دکتر اختر شیری*

نشست روز یکشنبه 14 بهمن ماه 1397 گروه جامعه‌شناسی تفسیری با سخنرانی دکتر محمد شاپوری و با بحث درباره «فهم دینی و معماری دوره صفوی» برگزار شد. این نشست با حضور علاقمندانی از رشته های جامعه شناسی و معماری و شهرسازی در سالن کنفرانس انجمن جامعه شناسی، راس ساعت 15 آغاز شد.

تفسیری 14بهمن97 1

دکتر تنهائی، مدیر گروه جامعه ‏شناسی تفسیری آغازگر گفتگوی نشست «فهم دینی و معماری دوره صفوی» بود. او سخنان خود را به مروری کوتاه درباره جامعه‏ شناسی تفسیری اختصاص داد و با ذکر این نکته‏ مهم که در جامعه ‏شناسیِ تفسیری، "جامعه ‏شناس تفسیر نمی ‏کند، بلکه به مطالعه تفسیرهای مشترک کنشگران می ‏پردازد"، رویکرد جامعه ‏شناسی تفسیری را در همسنجی با جامعه‏ شناسی تاویلی شرح داد. وی گفت: حضور جامعه ‏شناسیِ تاویلی که دارای خاستگاهی آلمانی است، باعث شده تا جامعه ‏شناسیِ تفسیری هم همانند و مشابه آن تلقی گردد؛ در حالی که هر پژوهشگری پس از گردآوری داده ‏های مربوط به موضوع خود، تفسیری ارائه می ‏دهد که این تفسیر ارتباطی به پارادایم خاصی ندارد و در همه انواع تبیین ‏های جامعه‏ شناختی وجود دارد. حتی در برخی از کتاب ‏های جامعه ‏شناسی، همدلی (empathy) آورده ‏اند که تفسیرگرایان آن را هم نمی ‏پذیرند. تفسیرگرایان، واقعیت جامعه را کنشگرانی می ‏دانند که بنا به تفسیر خودشان دست به ایفای نقش و کنشگری می ‏زنند. ماهیت واقعیت اجتماعی با نگاه و تفسیر جمعی و مشترک گروه ‏های اجتماعی شکل می ‏گیرد. بلومر واحد کنیدن یا کنش کردن (acting unit) را موقعیت ‏های اجتماعی، شهرها، انجمن ‏ها و غیره می ‏داند که سازمان ‏بندیِ مشخصی دارند. واحد کنش برخلاف باور ریتزر، نه کلان است و نه خرد؛ این واحدها می ‏توانند سازمان ‏های بزرگ ساخت (large scale organization) باشند یا واحدهای کوچکتری مانند خانواده و زن و شوهر که دو نفر هستند. بنابراین جامعه‏ شناسی تفسیری، تفسیری را که مردم از واقعیت اجتماعی ارائه می ‏دهند را مطالعه می ‏کند؛ این طرز تلقی ‏ها، تفسیر واحدهای کنیدن است. ما در پارادایم همکنشی نمادی، ساخت اجتماعی را به مثابه کنش پیوسته می ‏بینیم که سلطه گفتمان ‏های تاریخی را می ‏توان در آن دید.

دکتر تنهایی ادامه داد: گفتمان تاریخی این دوره با دو عنصر مهم قابل شناسایی است: نخستین عنصر آن است که گفتمان دوره‏ تاریخی صفوی بر بستر تحول و تغییر گفتمانی دینی رخ داده است. تفسیر مشترک مردم در این دوره تاریخی به عنوان گفتمان مسلط، با دوره‌های قبلی، و در معنای تحلیلی، تفاوت چندانی نداشته است، سلطه‌ گفتمان تاریخی دین از دیدگاه حکومت، اما دیدگاه حکومتی که توسط برخی قشرهای جامعه به چالش کشیده می‌شود. اما نکته‌ تازه در این عنصر نخست، تغییر مذهب رسمی است که برای اولین بار پس از استقرار حکومت بنی امیه در ایران رخ داد: تغییر دین حکومتی از مذهب تسنن به مذهب تشیع. پیش از صفویه، حکومت ‏ها در ایران اغلب دارای مذاهب مختلف اسلامی بویژه تسنن بودند و شیعه به صورت زیر زمینی رشد پیدا کرده بود. از سال پنجم هجری قمری که چهار فرقه تسنن رسمی اعلام شدند، شیعه همچنان به صورت پنهان به حیات خود ادامه داد. با ظهور صفویه، گفتمان دینی از تسنن به شیعه تغییر کرد؛ در جامعه ‏شناسی دین، و نه جامعه‌شناسی دینی، که دین به عنوان یک واقعیت اجتماعی مطالعه می‏ گردد، می ‏توان به این پرسش پاسخ داد که چگونه مذهب حکومتی تسنن به تشیع تغییر کرد؟ عنصر دوم این است که این اتفاق توسط سلسله سیاسیِ صفویه رخ داد، نه سلسله‌ صوفیۀ صفویه، یعنی توجه به معنای مکتبی گفتمان دینی. نخستین کسی که سلسله صوفیۀ صفویه توسط او آغاز شد، شیخ صفی ‏الدین اردبیلی بود و با ادامه‌ چند شیخ به دوره‌ شیخیت «شیخ اسماعیل صفوی» می‌رسیم. رویکرد شاه اسماعیل صفوی بنابه دلایلی تغییر کرد و گسترش سلطه‌ گرایش گفتمان شیعه‌ صوفیانه را دنبال نمود. این عنصر دوم در تحول تاریخی این دوره رخ داد. اما پس از شیخ اسماعیل صفوی، حاکمان دوره صفوی، از مشایخ صوفیه نبودند، بلکه صوفیانی حاکم بودند. در اصطلاحات دینی، شیخ فردی است که راهنمای صوفیان می‏ شود؛ بنابراین پس از شاه اسماعیل صفوی، هر اتفاقی که رخ می‌‏دهد، توسط طبقه‌ فرادست صفوی رخ می‌دهد، نه مشایخ صوفیه صفوی. بنابراین باید توجه داشت که حکومت صفویان در ایران سلطه‌ی گفتمانی یک حکومت سیاسی- تاریخی بود نه سلطه‌ی گفتمانی صوفیانه. 

مدیر گروه جامعه‌شناسی تفسیری  افزود: فهم دینی پیش از اسلام، یک فهم حکومتی بود. ما قوام گرفتن تمدن ایرانیانِ آریایی را از زمانی مشاهده می کنیم که از زمان هخامنشیان، دین و حکومت یکی شده بود. در واقع دین مشترک، همان آیین مجوس بود. اگرچه من معتقدم که آیین مجوس دو نوع است؛ مثل بقیه آیین های دینی، نوعی از آن حکومتی است و نوع دیگر، دین واقعی و مردمی است. برای نمونه، اسلام در دوره معاویه واقعاً اسلام حضرت محمد (ص) بود؟ یا اسلام بنی عباس بود؟ یا اسلام قاجاری؟ این ها همه حکومت های مسلمانان یا حکومت خلفای مسلمان بود. اما جنبش های دینی که بعد از اسلام به وجود آمدند بیشتر ادامه دهنده مسائل مبارزاتی بودند. مثل جنبش خرم دینان که برای برگشتن دین مجوس و برقراری سیستم تولیدی اشتراکی کوشش می کردند. اغلب جنبش هایی که در ایران به وجود آمده، مایه ای مذهبی دارد؛ چون در برابر حکومت های چند صد ساله خلفای بنی امیه و بنی عباس ایستادگی می کردند. بنابراین طبیعی است که این جنبش ها از دغدغه های روزمره مردم آغاز کنند و به همین دلیل است که حکومت های دینی درصدد تخریب وضع موجود جامعه نیست، بر خلاف حکومت خلفای اموی و عباسی و نیز سلسله‌های پادشاهی پیش از ورود مسلمانان به ایران. در مردم مطالبه‌ گری و مبارزه گری همیشه دیده شده ‌است و حکومت هم مجبور بوده از نهادی که از قبل تعیین شده دفاع کند.

او خاطر نشان کرد: آنچه که وارد ایران شد، اسلام نبود، بلکه فکر و تمدن مسلمانان بود و بتدریج خود ایرانیان با آموختن زبان عربی توانستند اسلام را مستقیم مطالعه کنند. چیزی که در معماری ما هم هست، اسلام نیست بلکه فکر و برداشت مسلمانان در دوره ‌های مختلف تاریخی است؛ یعنی تأویل و برداشت مسلمانان از اسلام. آن چیزی که در کلیساهای رم وجود دارد، برداشت معماران مسیحی است نه برداشت مستقیم فکر و باور عیسی (ع). با تفکیک این دو نوع برداشت، می توان بر این نکته تاکید کرد که در پارادایم تفسیرگرایی معماری اسلامی نمی تواند معنایی داشته باشد. معماری اسلامی یا مسیحی و غیره، فرایندی مفهومی و ذهنی است؛ اما معماری مسلمانان دیالکتیک یا برآیند ذهن و عین است در کنش تاریخی مردم، و این چیزی است که ما به دنبال مطالعه‌ آن هستیم: واقعیت کنش پیوسته در اشکال نهاد، سازمان و تاریخ. مردم و معماران، برداشت هایی از اسلام داشتند و توانستند در دو راه گام بردارند: یکی اینکه بازاری گری کنند و مطابق فهم مردم بناها را بسازند یا ارشاد و معلمی کنند و سعی در هدایت مردم به سمت فهم دینی کنند. این معرفت شناسی و دیالکتیک گفتمان تاریخی است که در رابطه متقابل بین عناصر عینی و ذهنی به برآیندی مانند برداشت مسلمانان می انجامد و در هنر و معماری تبلور یافته است. البته عادت کرده ایم و تسامحاً این واژه ها را به کار می بریم مثلا می گوییم معماری اسلامی یا معرفت اسلامی که البته این می تواند دیدگاه پارادایمی تفسیری را مخدوش کند. چون در واقع ما معماری مسلمانان، هنر مسلمانان یا معرفت مسلمانان و غیره را در قوالب کنش پیوسته مطالعه می کنیم.

در ادامه، دکتر محمد شاپوری سخنان خود را با تاکید بر اینکه، مطالعه در حوزه جامعه شناسی تفسیری مستلزم پیدا کردن فهم مشترک کنشگران است، آغاز نمود. وی ادامه داد: انسان آگاه و فعال است و انتخاب می‏ کند. در این رویکرد، برخلاف رویکردهای دیگر در جامعه ‏شناسی، نگاه علت و معلولی وجود ندارد؛ بلکه در تفسیرگرایی ما مقدمه و نتیجه داریم. مقدمه از دو بخش عینی و ذهنی تشکیل شده که بخش عینی دربردارنده شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه است و بخش ذهنی نیز فهم مشترک کنشگران اجتماعی را بازنمایی می ‏کند. نتیجه، برآیند دیالکتیکی بخش عینی و ذهنی می ‏باشد که در اینجا معماری است. معماری، نقطه تلاقی هنر و دانش است؛ از دانش فاصله گرفته و به هنر نزدیک می ‏گردد. از نمادها استفاده می‏‌کند تا به واسطه آن ‏ها پیام معمار به مخاطب منتقل شود. واژه "معماری" در زبان عربی از ریشه‌ "عمر" به معنای عمران، آبادی و آبادانی است و "معمار" به معنای بسیار آباد‌کننده. در زبان فارسی معادل‌ والادگر، راز، رازیگر، زاویل، دزار، بانی‌کار و مهراز (مهتر و بزرگ‌ بنایان). این واژه برابر مهندس معمار به تعبیر امروزی است. در زبان لاتین نیز واژه architect از دو بخش archi به معنای سر، سرپرست و رئیس و tecton به معنای سازنده درست شده که کاملاً هم ‌تراز با واژه مهراز می‌باشد. مفهوم دقیق واژه معماری ریشه در واژه یونانی archi-tecture به معنای ساختن ویژه دارد، ساختنی که هدایت شده و همراه با آرخه باشد. آرخه (arkhe) از فعل آرخین (arkhin) به معنای هدایت کردن و اداره کردن است. معماری در واقع بهترین راه ‏حل است؛ چه انتخاب راه ‏حل خوب برای رسیدن به هدف و چه خلق راه جدید.

سخنران این نشست افزود: هدف معماری رسیدن به یک طرح است که ساماندهی فضا را انجام می ‏دهد. در این فرایند باید طرحی ایجاد شود که در آن زندگی جاری باشد و درواقع، سبک زندگی خاصی را طراحی می ‏کند. عمدتاً در عبادتگاه‏ ها سقف‏ های بلند می‏ بینیم، چون افراد در آن احساس حقارت می‏ کنند. حتی در کاخ ‏ها نیز چنین بوده است مثل تخت جمشید که برای رسیدن به پادشاه باید 200 متر را طی می‌‏کردند؛ این فضا باید هراس در دل می ‏افکند. استکان کمرباریک را نیز می‏‌توان به عنوان یکی از نمادهای گپ در جامعه ما به شمار آورد. مهماندوستی، احترام به طرف مقابل، پذیرایی و گذران اوقات فراغت از جمله معانی ‏ای هستند که در این سازه نهفته است. استکان کمرباریک باید به صورتی باشد که بتوان آن را بین دو انگشت جای داد. قسمت پایین آن، مخزن است که باید بزرگتر باشد تا چای سرد نشود. به دلیل آن که چای در هنگام گپ صرف می ‏شود و کمرباریک بودنِ استکان باعث کاهش تبادل هوا می ‏گردد، بنابراین چای دیرتر سرد می‏ شود. در ضمن فیزیک استکان باید طوری باشد که فرد هم بتواند چای بنوشد و هم صحبت کند. بنابراین هیچ یک از طرح‏ هایی که معماری ارائه می‌‏دهد، بدون طراحی، خلق و تصویرسازی نیست و همین بیانگر ویژگی ‏های انسان کنشگر است. در دوره صفوی، سلطه یافتن گفتمان دینی با دو رویکرد تحلیل می‏‌شود: یکی پذیرش دین و دیگری، تحمیل دین با زور و سرنیزه. اما باید به این نکته توجه داشت که اگر اسلام پذیرفته شد، دلیل آن فقط جنگ نبوده است؛ همین دلیل است که موجب می‏ گردد تا معماری مسلمانان هم گسترش یابد. معماری مسلمانان دارای شاخص ‌های متفاوتی است که آن را از سبک دیگر بناها جدا می ‌سازد. این مؤلفه ‌ها شامل هندسه علمی و هنرهای ابداعی بر‌گرفته از اندیشه ‌های معنوی شخص معمار می ‌شود. ارتباط معماری با دین اسلام نشانه اعتقاد به توحید، ایمان و عمل به آموزه ‌ها و تعالیم دین اسلام است. اندیشه توحیدی مبنی بر اعتقاد به خدای واحد سبکی بود که در اکثر هنرهای اسلامی به کار می ‌رفت. اصل عنصر فضا در معماری دوران اسلام محل حضور انسان است و سایر عناصر نظیر بدنه ‌ها و اجزای ساختمان بر مبنای آن هویت می ‌یابند. در معماری این دوره سقف مانند کف طراحی نمی ‌شود بلکه کف با الهام از بستر طبیعت هموار و مسطح است و سقف با الهام از آسمان لایتناهی و کهکشانی طراحی می ‌شود. تنها عنصر شاخص و جاذب در نمای خارجی، سردر یا ایوان ورودی است که چون طاق نصرتی برای ورود انسان طراحی می‌شود و این به منزله‌ اهمیت بخشیدن به انسان در مقابل توده ساختمان خواهد بود. ساختمان مجسمه نیست بلکه ایمن‌ گاه انسان است. در معماری دوران اسلام فضا‌ها بر حسب کارکردشان درجه ‌بندی می‌شوند: در شهرها، فضاهای مذهبی و فرهنگی، قلب و کانون و نماد برجسته شهر هستند و سایر عناصر فضایی بر حسب نوع عملکردشان درجه ‌بندی و مکان ‌یابی می ‌شوند. در داخل بناها و خانه ‌ها هم، فضا‌های جمعی در محور اصلی و فضاهای فردی و خدماتی و عبوری در حاشیه قرار می‌ گیرند.

تفسیری 14بهمن97 2دکتر شاپوری گفت: در معماری مسلمانان همیشه کانون فضا متناسب با حضور انسان خالی است. در نماها از تقسیمات سه دربی و پنج دربی استفاده می‌شود که محور مرکز، فضای خالی یا پنجره یا درب ورودی باشد. در حیاط داخلی، نقطه مرکزی آب ‌نما است که سیال ‌ترین و مواج ‌ترین و در عین حال شفاف ‌ترین و روح ‌بخش ‌ترین عنصر طبیعی است و از آنجا که آسمان را در دل خود دارد روح ‌انگیز و فرح ‌بخش خواهد بود. در این دوره از تزيینات نامناسب، ناهنجار و غیرضروری به مفهوم تزيین آنچه زمینی و مادی است، استفاده نمی ‌شود، ولی همواره فاخر است و از کلام الهی، اشعار عارفانه، نقوش و بافت ‌های هندسی و از رنگ ‏های متنوع و مناسب به طور شایسته و به جا بهره ‌برداری می ‌کند. ساخت گنبد، محراب، گلدسته ‌ها، ستون ‌ها و منبرها، هر یک به نوعی پیام خاص خود را به مخاطبان القا می ‌کنند. با دقت در این نمادها و پیام‌ های آنان متوجه خواهیم شد که این پیام ‌ها همگی جاودانی و عرفانی هستند. درواقع هنر اسلامی، در تمام زوایای زندگی ما مسلمانان ریشه دارد. به طور کلی اصول معماری اسلامی عبارتند از توحید، اخلاص، علم، حیا و حجاب، عبادت و احترام، اقتصاد و ذکر. عناصر وحدت ‏بخش و هارمونی‌ ها رد پای وحدتند:

  • تقارن: وحدت در محوریت با مرکزیت؛
  • تناسب:‌ وحدت در ابعاد و اندازه ‌ها؛
  • توازن: وحدت در هارمونی ‌ها؛
  • تعادل: ایجاد وحدت در حجم ‌ها و وزن ‌ها؛
  • توافق: وحدت در عمل و فکر و در انتخاب عملکرد معماری؛
  • تطابق:‌ ایجاد وحدت با طبیعت و ساختمان؛
  • تشابه: وحدت در شکل است؛
  • تجانس: وحدت در جنس و صفت است؛
  • تناظر: وحدت در دید است؛
  • تساوی: در همه چیز

او ادامه داد: شناخت و به کار بستن این هارمونی‌ها، یک اثر هنری را به هنر اسلامی، به ویژه در معماری نزدیک می ‌کند. مساجد همه ملل، هم ‏جهت در در جهت قبله ساخته می‏ شوند که مبتنی بر اصل توحید است. نواختن آهنگ یگانگی توسط معماران اسلامی به تأسی از قرآن؛ کتاب مقدس مسلمانان که دارای هارمونی است، یکی دیگر از وجوه توحید است. اشاره به قانون‏مندی هستی در معماری مسلمانان که کشف هارمونی در طبیعت را وظیفه یک معمار به شمار آورده نیز اشاره به توحید دارد. ساخت گنبدهایی که نشان می ‏دهند نظام عالم از کثرت به وحدت و از وحدت به کثرت است، نواختن همین آهنگ یگانگی و هارمونیک در میان معماران اسلامی است. در مقابل در شیطان ‏پرستی دیده می ‏شود که همه چیز در راستای شکستن نظم است و به همین دلیل، نماد این فرقه، مثلثی نوک تیز است.

اصل دوم، اخلاص است. در روند احداث ساختمان ‌های عمومی، آنچه هنرمندان دارند در طبق اخلاص تقدیم می‌ کنند. اکثر اماکن وقفی‌اند؛ ساده و بی‌ پیرایه و دور از اسراف. در اماکن باید همه چیز پاک، بی‌ پیرایه و خالص باشد. آب را که نشانه پاکی است، در جای جای بنا به کار می ‌برند. نور را در همه ساختمان گردش می ‌دهند. نور نشانه خلوص و پاکی است.هر چه می ‌سازند به سوی آسمان نشانه دارد و همه چیز متعلق به اوست و در نهایت اخلاص قرار دارد. همه اماکن اشاره به آسمان دارند؛ گنبدها، دور قوس‌ ها، تیزی بالای درب‌ ها و پنجره ‌ها همه نوک تیزند و همه به آسمان اشاره دارند؛ حتی به هم دروغ نمی ‌گویند. آنچه هست واقعیت دارد و از ساخت دکور درها و پنجره ‌های کاذب خودداری می ‌شود. معماری اسلامی با ادبیات عرفانی عجین است. در ادبیات عرفانی، جدا شدن از خاک و پرواز، تعالی است. گرفتن بال پرواز برای صعود، درواقع گسستن از قیود منیت است که رو به کمال دارد.

اصل بعدی، اصل حیا و حجاب است. ساختمان ‌های مسلمانان دارای حجاب هستند. ساختمان ‌هایی که مصرف شخصی داشته ‌اند درون ‌گرا ساخته می ‏شدند و ساختمان‌ های اماکن عمومی نظیر کوشک ‌ها برون ‌گرا بودند. مسلمان ایرانی هم مثل عرفا به درون بیشتر از برون توجه داشته‌ و این مهم، خود مسئله ‌ای است که جنبه مذهبی دارد. معماری اسلامی دارای سکوت و آرامشی در بیرون است، ولی درونش پر از غوغاست که در بیرون انعکاسی ندارد. مثل ظاهر یک مؤمن. به هر میزانی که معمار این دریافت باطنی را پیدا می‌ کند، انعکاسش در اثر معماری ‌اش هم وجود دارد. ساخت بناهای اندرونی و بیرونی رعایت خواست مردم، یعنی معماری مردم‌ پسند است. انسان به درون‌ گرایی نیاز دارد و منزل باید درون‌ گرا باشد. این شیوه نشان می دهد مردم ایران زندگی در شبستان و نمازخانه ‌ها را که متضمن آرامش درون چهاردیواری دربست است، می ‌پسندند.

اصل بعدی، علم است. علم ریاضیات از جمله علومی است که در میان ایرانیان از دیرباز گسترش و پیشرفت زیادی داشته است. استفاده از ریاضیات در معماری اسلامی جزء اساسی ‌ترین کارهاست، چه در سطوح و احجام بنا و چه در ریزترین نقوش تزيینی نظیر گره‌ ها، اسلیمی ‌ها و غیره، همه و همه در عین حال از معرفت دینی هم بهره برده و تمام این دانسته ‌ها را بر در و دیوار کتابت کرده ‌اند. در اصل اقتصاد، توجه به بهینه سازی تخصیص منابع برای رسیدن به هدف مد نظر است. علم اقتصاد، علم انتخاب است. در معماری اسلامی، رعایت اقتصاد تا آنجاست که اگر جایی را می ‌توان با خشت منزل ساخت، باید با همان خشت ساخت نه اینکه با آجری که از راه دور با هزینه گزاف تهیه می ‌شود، اجرا گردد. همچنین نباید فضای مسکونی مطابق نیاز چند نفر را فقط برای یک نفر ساخت و مواردی شبیه به این اصول. لذا رعایت اندازه و ابعاد فضاها خود، عین اقتصاد است. در اقتصاد دوره اسلامی سه پارامتر وجود دارد: صرفه جویی که اسراف بر اساس دین اسلام حرام شمرده می شود. دوم، خودکفایی که معماران را بر آن می داشت تا برای ساخت هر بنا از منابع طبیعیِ همان منطقه استفاده کنند. سوم، توافق که پیوند خرد با طبیعت است؛ امروزه می بینیم که این پیوند شکسته شده و عدم توافق و تطابق انسان و طبیعت موجب اسراف می گردد. فعالیت افراد در قالب سبک زندگی مبتنی بر معماری اسلامی، تسلیم شدن در برابر هارمونی است؛ هارمونی ای که بنا بر اساس طلوع و غروب خورشید طراحی می شد تا حتی شیوه زیست انسان با طبیعت هماهنگی پیدا کند.

اصل عبادت و احترام در طراحی فضاهایی بی پیرایه برای به جا آوردن آداب دینی دیده می شود. در شریعت اسلام هر کسی بدون واسطه انسانی می ‌تواند عبادت کند. لذا در معماری اسلامی چنین به نظر می‌ رسد همه ساختمان‌ هایی که به واسطه نیازهای مختلف بشری ساخته می ‌شوند، باید فضای ساده و بی ‌پیرایه و پاک همچون مسجد باشند. در ضمن، در مساجد و امامزاده ها که آداب تشرف وجود دارد، فضاهایی برای اجرای این آداب تعبیه شده است. آخرین اصل، ذکر است که در بناهای اسلامی به صورت آشکار می توان کتیبه های مختلفی از آیات قرآن اسماء خداوند را دید که نوشته و نصب کرده اند. در بناها از اعداد مقدس نیز استفاده می شد و این نیز همان تایید فهم مشترک کنشگران است. ذکر و نام‌‏ها و اعداد مقدس به صورت پنهان نیز در طراحی بناها وجود دارند. برای نمونه، سی و سه پل اصفهان دارای 33 دریچه است که با تصویر این دریچه ها در آب تبدیل به 66 دریچه می شود. 66 بر اساس حروف ابجد، همان الله است که نام اعظم خداوند می باشد.

معماری مسلمانان دارای چهار سبک متفاوت است که عبارتند از؛ سبک خراسانی که از خراسان آغاز شد، سبک رازی که شهرت آن به ری بر می گردد، سبک آذری که در تبریز و سمرقند و بیش از همه در تبریز گسترش یافت و سبک اصفهانی که از اصفهان آغاز شد. سبک خراسانی اولین سبک معماری اسلامی است (قرون 1 الی 4 هجری) که تحت تأثیر نقشه مساجد عربی با ساختمانی ایرانی (پارتی) و با فضای ساده (فاقد تزيینات) بنا احداث شده ‌اند. سبک رازی مربوط به سده‌ پنجم تا آغاز سده‌ هفتم (دوره سامانیان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان) می ‌باشد. سبک رازی دومین سبک معماری پس از اسلام در ایران می ‌باشد که اوج آن در دوره‌ سلجوقی بوده است. چون اولین بناها در شهر ری (راز) احداث گردیده، به سبک رازی معروف است. سبک آذری با ورود مغولان (ایلخانی) آغاز گردید و تا زمان صفویه ادامه داشته است. چون اولین بناها در تبریز احداث گردید. سبک آذری خود به دو شیوه قابل تفکیک می ‌باشد: شیوه‌ اول مربوط به دوره‌ ایلخانی به مرکزیت تبریز و شیوه دوم مربوط به دوره‌ی تیموری به مرکزیت سمرقند است. به شیوه‌ معماری دوره‌ صفویه، سبک اصفهانی اطلاق می ‌شود. چون اولین بنا در شهرهای اصفهان ساخته شده به سبک اصفهانی معروف است. دوره‌ حکومت شاه عباس را عصر طلایی سبک اصفهانی می ‌دانند.

از ویژگی های اصلی سبک خراسانی می توان به پلان های مستطیلی، سادگی و بی پیرایه گی بنا، بدون تزئین بودن، استفاده از خشت خام و آجر، استفاده از کاهگل، طراحی تک مناره و اشکال بیضی شکل اشاره کرد. اما سبک رازی تنوع بیشتری نسبت به سبک خراسانی داشته است، زیرا تمدن های زیادی از جمله تمدن مصری، یونانی، ایرانی و غیره با هم مخلوط شده اند. طراحی فضاهای ایوانی، دومناره ساختن بناها و استفاده از تزئیناتی مانند گچ بری، آجرکاری و کاشی خشتی از ویژگی های آن است که این تزئینات نیز بسیار ساده هستند. سبک آذری در گنبد سلطانیه در زنجان و در شاه نعمت الله ولی دیده می شود. در این سبک تزئینات بیشتری نسبت به سبک خراسانی و رازی وجود دارد که از آن جمله می توان به کاشی های زرین فام و کاشی هایی با نقش برجسته اشاره کرد. در ضمن در این سبک از معماری اسلامی، بناها سترگ و عظیم ساخته می شدند. در سبک اصفهانی، عناصر تزئینی به حد کمال خود می رسند. خط و خوشنویسی، نقوش هندسی و گیاهی (اسلیمی)، استفاده از شیشه های رنگی که با تابش نور طیف زیبایی از نورهای متفاوت دیده می شود، نور به عنوان نماد از تحلی عقل الهی، نماد پاکی، طهارت و خلوص در این سبک کاربرد زیادی داشته است. در کنار این عناصر، آب تجلی کننده پاکی و طهارت در حوض هایی طراحی می شد که نمادی از روشنایی نیز بود.

دکتر شاپوری جمع بندی بحث خود گفت: اگر هنرمند هنری را خلق می کند، اما مخاطب نمی تواند آن را درک کند و پیامش را بفهمد، مورد تایید قرار نخواهد گرفت. فهم دینیِ کنشگران در این بخش است که مثلاً تا چه اندازه می پذیرند که تجمل گرایی از اصول معماری اسلامی باشد؟ در سبک خراسانی، پررنگ ترین فهم دینی وجود دارد؛ به عنوان مثال در سبك خراساني بناها ساده و با تزيين‌هاي گچي به چشم مي ‌خورند. عوام و خواص در معماري مساجد به يك چشم نگريسته مي ‌شوند. بر اساس اصل توحيد مزيتي بين افراد با پايگاه‌ هاي متفاوت اجتماعي زياد به چشم نمي‌ خورد. به دليل همين حفظ سادگي در بنا و رعايت عدم تمايز بين افراد در طراحي فضا، روح معنوي اسلامي بيشتر به افراد القا مي ‌شود. در واقع بنا به آموزه‌ هاي اسلامي كه توسط پيامبر اكرم(ص) بين مسلمانان انتشار يافته بود سازگاري بيشتري داشت. کم رنگ ترین فهم دینی در سبک اصفهانی دیده می شود که با گرایش به تجمل گرایی از اصول سادگی و بی پیرایه گی در اسلام چشم پوشی می گردد. چنانچه در مسجد شیخ لطف الله اصفهان، مسجدی مخصوص زنان حرمسرای شاه صفوی ساخته می شود یا همان مسجد درباری و در مسجد شاه اصفهان، راهروی خواص و عوام از یکدیگر تفکیک می گردند. در سبك اين دوره شاهد پيام‌‌هايي هستيم كه با اصول بنيادي اسلام مانند توحيد در تعارض است. بر این اساس، بناهای سبک اصفهانی قادر نیستند اصول و آیین های دین اسلام را انتقال دهند؛ با این حال این چیزی است که توسط مرم پذیرفته شده است. انحراف از اصول دینی در بناها در کنش های مردم دیده می شود که به گونه ای هم فراخوان در جامعه حضور دارند. به عنوان نمونه‌اي ديگر مي‌ توان به پيوند كاخ و مسجد در ميدان نقش جهان اصفهان اشاره كرد. اين پيوند نيز هرگز در تاريخ اسلام قابل دفاع نيست، اما شاه صفوي با اين پيوند در بين مردم داراي تقدسي ديني است. عللي كه اين وضع را قابل پذيرش كرده است، بي‌شك ريشه در معرفت ديني مردم اين دوره از تاريخ دارد.

او گفت: در فرایند اجتماعی شدن، چیزی رخ می دهد که بر اساس آن آیین هایی به وجود می آید و مردم کم کم از اسلام فاصله می گیرند. حاکمان اسلامی پس از پیامبر، کاخ نشین می شوند. این اجتماعی شدنِ ثانویه است. افراد با فرا گرفتن دانش و مهارت در تفکیک یافتگی نقش های اجتماعی می توانند کنش هایی را بازتولید کنند. سبك‌ هاي معماري كه پس از ورود اسلام به ايران به وجود آمدند، در بستري تاريخي و متأثر از معرفت ديني جامعه‌ مسلمانان ايراني دگرگون شده و تنوع يافتند. بر اساس ديدگاه و رويكرد تفسيري، معرفت ديني به عنوان نوعي آگاهي اجتماعي برآيندي است از تفسیر آدمی كه از فرايندهاي اجتماعي ساختاري و اندام ‌وارگي جامعه و ويژگي ‌هاي مردم در خلال زندگي اجتماعي و در فرايندهای اجتماعي شدن برساخته مي ‌شود. بر اين اساس فضاهاي طراحي شده در اين سبك قادر نخواهند بود كه پيام‌ هاي اصيل اسلامي را انتقال دهند. در واقع تجربه‌ اجتماعي تاريخي در معرفت ديني جامعه رسوخ يافته و ارزش‌ هاي راستين ديني را از اصول اصلي خود منحرف ساخته است. اين انحراف از اصول دين در سبك هاي معماري به كار رفته، در بناها منعكس شده و در كنش ‌هاي كنش‌گران بازتوليد مي‌ شوند. معاني برساخته از اين وضعيت به عنوان معاني انتقال يافته به نسل بعد طي فرايند اجتماعي شدن نخستي در آنها دروني خواهند شد.

در پایان دکتر تنهائی و دکتر شاپوری، به پرسش هایی که توسط حضار مطرح شد، پاسخ دادند. یکی از پرسش ها درباره مسجد جامع یزد بود که این مسجد به سبک آذری ساخته شده است و از ویژگی های سبک اصفهانی که خاص دوره صفوی است، پیروی نمی کند. دومین سوال به آگاهانه یا ناآگاهانه بودن کاربرد نمادها توسط معماران اشاره داشت که در پاسخ به این پرسش به این نکته اشاره شد که فهم استعاره ها و نمادها در بناهای ساخته شده هم می توانند به صورت آگاهانه باشند و هم اینکه شخص معمار به دلیل داشتن فهم دینی و حتی گاهی ریاضت هایی که برای طراحی و ساخت بنا می کشید، آگاهانه اقدام به استفاده از نماها نموده باشد. در تاریخ ایران هم نمونه هایی وجود دارند که با اینکه معماران می توانستند روی کاشی ها آیات قرآن را با خطی خوش بنویسند و آن را نصب کنند، اما انجام خوشنویسی پس از نصب کاشی ها را کاری مقدس به شمار می آوردند که این می توانند برخاسته از فهم دینی معماران باشد. در پرسش سوم که وجود گسست بین معماری قبل از اسلام و معماری پس از اسلام مورد سوال قرار گرفت، سخنران با رد چنین فرضی وجود سبک های متفاوت در دوره های تاریخی- معرفتی را بازنمایی کننده فهم و معرفت دینی که بخشی از معرفت عمومی مردم است به شمار آورد که الزاماً تکاملی یا گسستی نیست. در پرسشی دیگر به نقش تکنولوژی در ساخت بناها تأکید شد که احتمال تآثیر آن وجود دارد. اما همان طور که پیش از این آمد، معماران به حرفه خود به عنوان کاری مقدس که با عبادت همسان است، می نگریستند و کمتر به استفاده از تکنولوژی هایی روی می آوردند که کار آنان را بتواند تسهیل کند. برخی معماران با وضو کار می کردند و حتی اصرار داشتند تا آیه ای خاص را در مکان مشخصی بنویسند. تاثیرگذاری ارتباط صفویان با عثمانی ها و روحیه جنگاوری عثمانی ها در تخریب و ساخت بناهای جدید هم موضوعی است که می توان به عنوان یک پژوهش مجزا در مورد آن کار کرد. معماری به عنوان واقعیتی اجتماعی بازنمایی کننده رابطه فهم و معرفت انسانی و شرایط اجتماعی- اقتصادی هر دوره تاریخی است که نشان می دهد مردم در هر دوره ای چه چیزی را می پذیرفتند و چه چیزهایی را مطالبه می کردند.

این جلسه در ساعت 17 به پایان رسید.

 


*تهیه و تنظیم گزارش