مجید خلیلی*

نظم تغییر مطالبه گری نشست پنجم مهر1400نشست پنجم از سلسله نشست‌های «نظم، تغییر، مطالبه‌گری و درمانگری اجتماعی»، توسط گروه‌های جامعه‌‏شناسی نظری و جامعه‏‌شناسی تفسیری در روز شنبه مورخ 27 مهرماه 1400 در کلاب هاوس انجمن تفسیری پرگمتیسیتی ایران با حضور ح.ا.تنهایی و جمعی از اساتید و دانشجویان علاقه مند به پارادایم تفسیرگرایی برگزار شد.

بحت‌های مطرح شده در این نشست را در ادامه می‌خوانید:

حدودی: در ابتدا مقدمه‌­ای از جلسات گذشته و موضوع مطالبه‌­گری زنان و مطالبه­‌گری صنفی که موضوع جلسه حاضر بود را بیان و سپس برنامه زمان‌­بندی جلسه را اعلام نمود.

الحسینی: با بیان موضوع مطالبه­‌گری زنان که در جلسه گذشته توسط دکتر عالیه شکربیگی مبنی بر اینکه آیا حضور زنان در عرصه اجتماعی به عنوان نیمی از جمعیت جامعه را می‌توان به عنوان یک جنبش نمادی در نظر گرفت یا خیر؟ را مطرح نمود و با اشاره به نظر بلومر در مورد فرایند پیدایش یک مسئله به تحلیل آن پرداخت. بلومر یک فرایند پنج مرحله­‌ای را برای مساله اجتماعی از تولد تا تبدیل به پویایی یا آسیب بیان می‌کند. البته مسئله نه به عنوان یک عملکرد نامناسب در یک جامعه، بلکه برای تشخیص و پیش بینی عالمانه که کنش عالمان منجر به یک آگاهی می‌شود. نخستین گام و مرحله، پیدایش یا تولد مساله است که توسط عالمان صورت می پذیرد. دومین گام یا دومین مرحله از مراحل پنج گانه، به رسمیت شناختن مسئله است. مطالبه‌­گری زنان زمانی می‌تواند مسئله و آسیب باشد که توسط مردم به رسمیت شناخته شود و تایید اجتماعی داشته باشد. مرحله سوم شکل‌گیری دغدغه در جهت مسئله است. بعد از اینکه توانستیم یک مسئله را به نقطه تایید اجتماعی برسانیم حال می توان مسئله را برای ایجاد یک کنش مشترک به عرصه گفتگو و بحث و توصیف‌ها و ادعاهای متفاوت قرار داد (بلومر اختلافات در این مرحله را باعث پیشرفت گفتگوها می داند). مرحله چهارم شکل‌گیری هم‌فهمی و دستیابی به معنای جدید است. بلومر برای موقعیت‌­های غیررسمی اهمیت زیادی قائل است و در تفسیر مسائل اجتماعی آن را به عنوان یک بسیج اجتماعی برمی‌شمارد که گفتمان را به یک مطالبه­‌گری و نهایتاً به شکل‌گیری معنای جدید و هم‌فهمی می‌رساند. مرحله پنجم از این فرایند پنج‌گانه در نظر گرفتن یک استراتژی عملی برای حل آن مسئله است. از دلایل عدم شکل گیری مطالبه­‌گری در ایران می‌­توان به تعارضات معرفت‌شناختی خاصی که در کشور ما وجود دارد اشاره کرد، مانند ارزش‌های سنتی در مقابل ارزش‌­های مدرن که باعث شده خلق معنای جدید به وجود نیاید و جزایر معرفتی متفاوتی مانع هم‌کنشی و هم‌فهمی ­شوند. بلومر معتقد است پس از فرآیند ۵ مرحله‌­ای و شکل­‌گیری آن­ها، جامعه چگالی و توانایی نظم دهی به معنای پارادایم تفسیرگرایی یعنی خلق معنای جدید در کنار همدیگر و تبدیل مسائل اجتماعی به پویایی و نشاط اجتماعی را به دست می‌آورد. یادآور می شوم که مسئله نه به معنای آسیب اجتماعی بلکه توانایی تشخیص اندیشمندان از یک وضعیتی است که می‌­تواند مطلوب‌تر باشد و با پیش‌بینی و تبدیل مسئله به پویایی می‌­توان از تبدیل آن به یک مشکل و آسیب و آشوب جلوگیری کرد.

حدودی: با اشاره به (pragmatistic natural selection) که دکتر تنهایی ازمدل شیبوتانی، برساخته است، محیط اجتماعی را متشکل از واحدها و جوامع (جامعه، گروه، خانواده، ملت و…) می­داند که به مثابه یک ارگانیسمی در یک اکوسیستم وجود دارد و تقابل­های آنها با یکدیگر یک فصل مشترک ایجاد می کند (با توجه به مطالبات آنها از آن محیط) و واحدهایی که امکان تطابق بیشتری با محیط دارند امکان بقا خواهند داشت و موضوعی که پارادایم تفسیری پرگمتیستی به دنبال آن است هم‌زیستی و هم‌سازی واحدهای کنشگری از راه مطالبه‌­گری یا درمان‌گری است.

تنهایی: با تایید اشارات حدودی و الحسینی، پارادایم پرگمتیستی تحلیل موقعیت را برای کنشی که در جهت انطباق و انتخاب طبیعی پرگمتیستی است آشکار و ضروری می داند. آنچه مسلم است آنکه فرایند تغییر از نظم یا موقعیت موجود به یک وضعیت یا موقعیت مطلوب، معمولاً در پارادایم پرگمتیستی همراه است با احتساب پرگمتیستی و کنشگری، و نه الزاماً اعمال فشار سیستم از بالا به پایین. تمام مباحث در تفسیرگرایی پرگمتیستی بر این نکته تأکید دارد که جامعه متشکل از انسان‌های کنشگری است که می­‌توانند کنشگری اشتباه هم داشته باشند، اما به هر حال انسان کنشگری است که انتخاب می­کند. انتخاب جمعی با باشتراک گذاشتن معاتی مشترکِ به‌اشتراک گذاشته شده، از دو طریق: نخست مطالبه‌گری و دوم درمان­‌گری توسعه می­‌یابد. مطالبه­‌گری صنفی یکی از انواع چندگانه مطالبه­‌گری است که ویژگی‌­های پرگمتیستی آن به مطالبه­‌گری سندیکایی برمی­‌گردد، چرا که تلاش می‌کنند تا بتواند شرایط بهتری برای زندگی فراهم کنند. در مطالبه­‌گری صنفی قصد روبرو شدن قطبی یا براندازانه با حاکمیت الزاماً وجود ندارد. حال اگر مطالبه­‌گران نتوانند به خواسته­‌های صنفی خود برسند ممکن است رنگ و بوی سیاسی به خود بگیرند. اما با توجه به اینکه افرادی که از مطالبه­‌گری صنفی وارد مطالبه‌گری سیاسی می شوند آمادگی ایدئولوژیک آن را ندارند، مطالبه­‌گری به‌درستی پرورانده نمی­‌شود. در مطالبه­‌گری سیاسی افراد باید مفاهیم این مطالبه‌گری را از پیش هم‌­فهمی و هم‌­کنشی کرده باشند. بنابراین هرکدام از انواع مطالبه‌­گری­‌ها در جایگاه خود درست هستند و در صورت تبدیل شدن به یکدیگر تنها با رعایت قواعد جنبش‌های مطالبه­‌گرانه بر بستری درست و سازنده قرار می­‌گیرند.

شیری: تفسیرگرایی آمریکایی از نگاه مید و بلومر نقطه عطفی است برای جنبش‌­های اجتماعی چون قبل از آنها همیشه تصور بر این بود که یک جنبش اجتماعی نیاز به فرد و یا گروهِ لیدر داردو اگر نباشد احتمال اشکال در شکل‌گیری بیشتر خواهد شد. اما در نظریات تفسیرگرایی آمریکایی، آگاهی کنشگران اجتماعی و هم‌کنشی آنها نقطه آغاز این جنبش است که مطالبات در بستر آن باید شکل بگیرد. نمونه عینی آن سال ۹۹ بحث اعتراضات و مطالبه‌گری‌های مجازی در سایتی به نام کارگزار بود که هر گروهی که درخواستی را داشت می‌توانست صحبت کند و هر کس که به آن معتقد بود می توانست آن را امضا و تأیید کند، نمونه تجربی آن مسئله کودکان کار بود که استقبال کنشگران را به همراه داشت: تاکید بر بحث دکتر الحسینی با موضوع اهمیت بلومر و فضاهای غیررسمی در مباحث روح گروهی و دلگرمی جمعی برای افزایش و گسترش انگیزش اجتماعی برای رسیدن به هم‌فهمی. موانعی از تبدیل کنش‌های در هم تنیده به کنش پیوسته جلوگیری می‌کند که موانع ساختاری نیستند، چرا که آگاهی اجتماعی می‌تواند راهی برای گذر از موانع ساختاری پیدا کند. در حالی که برخی از مطالبه‌گری های صنفی این امکان را دارند که به جنبش عام تبدیل شود اما گروه های محدودی هستند که وارد این جنبش می‌شوند و باعث تبدیل شدن آن به جنبش خاص می‌شود و جلوگیری می‌کنند از تبدیل شدن به جنبش عام.

خلیلی: او در مورد مطالبه‌گری صنفی صحبت خود را از شباهت‌های بین عناصرِ مطالبه‌گری‌ها در شاخه‌های مختلف آغاز کرد. تشابه‌هایی که در جلسات قبل در مقولات مطالبات زنان مطرح شد با مقولاتِ پژوهش‌هایی که ایشان در مطالبه‌گری صنفی انجام داده‌اند، مقوله‌هایی همچون فهم مشترک و عدم به وجود آمدن آن در بین زنان و یا عدم آگاهی از حقوق فردی و جمعی، مطالبه‌گری در تمامی شاخه‌ها در ایران به موازات هم رشد کرده‌اند و یا شکست خورده‌اند و یا ابتر مانده‌اند. به بیانی دیگر یک هم فراخوانی بین مطالبه‌گری در شاخه‌های متفاوت در ایران می‌توان مشاهده کرد. باید به دو عنصر و روابط دیالکتیک آن ها در مطالبه‌گری صنفی اشاره نمود که گوهر مطالبه‌گری صنفی است و آن دو عنصر کارگر و کارفرما یا کارکن و کارفرما است. مطالبه‌گری صنفی در جوامع جدید از جایی شروع می‌شود که جهان به ماشینی شدن و سپس صنعتی شدن می‌رسد، در مبحث توسعه تاریخی، بلومر جوامع را به دو دسته تقسیم‌بندی می‌کند، ابتدا جوامع پیشاصنعتی که در آن افراد در جوامع قبیله‌ای و با تولید دام و صنایع دستی و شکارگری زندگی می‌کنند و تسلط ساخت بر افراد جامعه بسیار چشمگیر بود و دومین جوامع، جوامع صنعتی است که شیوه تولیدی آن ها ماشینی و تسلط ساختار و سازمان اجتماعی بر افراد کمتر می‌شود و کنش مردم از تحت تعین بودن سازمان اجتماعی خارج می‌شود. بلومر آن را با اصطلاح سامان یا مد توضیح می دهد که مراد، تغییرات و تحولی است که در جوامع صنعتی به سرعت صورت می پذیرد. اما تغییرات در جوامع پیشاصنعتی بسیار کند و آهسته است. جامعه صنعتی از دورانی آغاز می شود که سرمایه‌داری عینیت اجتماعی می‌شود، زمین‌های آزاد که تا آن زمان عملاً تنها ابزار در اختیار اکثریت و عموم مردم برای معاش و زیست آن‌ها بود توسط سرمایه‌داران و حاکمان تصاحب می‌شود و پس‌از آن، تنها ابزار در اختیار اکثریت و عموم مردم فروش یا اجاره نیروی کارشان است. بنابراین تحت تسلط و استثمار سرمایه‌داران قرار می‌گیرند. اولین بحران اقتصادی جهان در سال ۱۸۵۷ اتفاق می‌افتد و بورژوازی تلاش می‌کند که هزینه آن را بر دوش کارگران بیاندازد (با اخراج و کاهش دستمزد کارگران). البته این واقعه خود جزء فرآیندی است که به مطالبه‌گری صنفی منجر می‌شود چراکه با گسترش این تضادها و نمایان شدن آن‌ها اعتراضات و جنبش‌های کارگری شکل می‌گیرند، جنبش‌هایی که تا آن زمان معمولاً با اعتراض‌های همراه با خشونت نمایان می­‌گشت و به قول بلومر کنش‌ها معمولاً هیجانی و نا نمادی بودند. به هر روی این تغییرات یا به قول مارکس تغییر در شیوه تولید از فئودالیسم به تجاری یا مرکانتیلیسم، طبقه جدیدی به نام طبقه کارگر را شکل می‌دهد، طبقه‌ای که دارای راه­‌ها و اهداف و کنش‌های مشترک هستند که گاهاً به خواسته‌ها و درخواست‌ها و اعتراض‌های جمعی می‌رسد. اما بر طبق فرمول کنش پیوسته بلومر، چون سازمان و سازمان‌یافتگی ندارند به کنش پیوسته نمی‌رسند، زمانی کنش پیوسته را می‌توانیم ببینیم که اجتماعات و کنش‌های درهم‌تنیده که دارای راه و اهداف مشترک هستند دارای سازمان و ساختار شوند، مانند اتحادیه‌ها و سندیکاها. بلومر در مقالات و سخنرانی های خود که در کتاب جامعه صنعتی که بفارسی ترجمه شده‌است (بلومر، جامعه صنعتی، 1396) به بی‌نظمی اشاره می‌نماید که به‌نظر اندیشمندان دلیل آن، صنعتی شدن و اعتصاب کارگری است. اما بلومر برخلاف اندیشمندان متعارف معتقد است بی نظمی وجود ندارد چرا که جامعه از کنترل خارج نشده است و با شکلی جدید و نظم جدید در حال زیست است، در این به ظاهر بی نظمی، فرایند تحولی جدید در سازمان‌ها و نهادهای جدید به وجود می آید، رابطه کارگران و کارفرما به عنوان ساخت جدید نمایان شده و باعث گردید این رابطه برای عموم آشکار شود و آن را به رسمیت بشناسند، هرچند که در ابتدای این فرایند تاریخی با اعتراض و شورش‌ها و کارشکنی هایی همراه بود، اما شروعی بود برای نهادهایی جدید و سازمانی نو که مستلزم توجه ویژه بود.

بلومر معتقد است در نظر گرفتن منافع هر دو طرف یعنی کارفرما و کارکن برای دمکراتیزه کردن روابط کار – که در شیوه و رویکرد پرگمتیستی- الزامی است، باید توجه داشت که گوهر هیچ کدام از این دو طرف بر مبنای خدمت به دیگری نیست. به بیان دیگر، ضرورت این دیالکتیک برای هر کدام، ابزار قدرتی را ضروری می‌داند تا برای رسیدن به یک فهم مشترک از طریق چانه‌­زنی تلاش کنند. از نظر او ابزار قدرت کارفرما سرمایه او است و برای کارگر «حق اعتصاب» را به عنوان ابزاری برای چانه زنی پیشنهاد می کند. البته باید توجه داشت که بلومر حق اعتصاب را به عنوان ابزار چانه­زنی می‌داند، نه فعل اعتصاب را، چرا که شروع چانه­‌زنی و مطالبه­‌گری با هدف اعتصاب می­‌تواند آسیب‌های فراوانی داشته باشد در صورتی که حق اعتصاب می تواند قبل از به وقوع پیوستن اعتصاب باعث هم‌فهمی بین کارگر و کارفرما شود.

باید توجه داشت که بدون ابزار مطالبه گری قطعاً تضادها به تناقض تبدیل می شود و دیالکتیک، شکل تک اسلوبی «هگلی» به خود می‌گیرد، کارگران برای احقاق حق خود در صدد نابودی عنصر دیگر یعنی کارفرما بر می آیند که این خود به معنای از بین رفتن تز(کارفرما) است که با توجه به خصوصیات دیالکتیک (نفی نفی)، آنتی تز (کارکن) هم از بین می رود. بنابراین در مطالبه­‌گری صنفی نیازمند هم فهمی بین کارگر و کارفرما هستیم. راهکار بلومر تشکیل سندیکاها و اتحادیه ها و حضور ضلع سوم یا میانجی است. در ایران سابقه مطالبات صنفی عمری صد ساله دارد. نمونه آن در سال ۱۳۰۰ و ۱۳۰۱ اعتراض کارگران پست و اعتصاب معلمان و همچنین اعتصاب بزرگ کارگران نفت آبادان بود که در نهایت با دخالت کشتی های جنگی انگلیسی منجر به اخراج ۲۰۰۰ نفر و دستگیری ۵۰۰ نفر شد و همین باعث ممنوع شدنِ کارِ اتحادیه‌ها و سندیکاها در ایران شد.

در قانون کار سال ۱۳۴۲ حق اعتصاب برای کارگر دیده شد که طبیعت حضور حزب توده و نگاه­های مارکسیستیِ آن سالها بی تاثیر نبود. اما در سال ۱۳۵۸ غیر قانونی اعلام شد و در قانون کار ۱۳۶۹(قانون کار کنونی) از بندها و تبصره ها می‌توان حق اعتصاب را نتیجه گرفت، اما عدم صراحت در این موضوع باعث شده که این حق به صورت شفاف و پر قدرت در اختیار کارگران نباشد.

در توضیح اهمیت مفهوم مطالبه­‌گری صنفی در ایران باید اشاره کرد جمعیت کارگران در ایران حدود ۲۳ تا ۲۵ میلیون نفر می باشد و چیزی حدود ۴۰ تا ۴۲ میلیون نفر مستقیماً تحت تاثیر شرایط کارگران هستند. این یعنی نیمی از جمعیت کشور متاثر از شرایط این طبقه خواهد بود. مطالبه­‌گری صنفی در ایران در سال ۹۶ و در تحلیل اعتراضات کارخانجات هپکو و آذرآب توسط آقای دکتر تنهایی مطرح گردید و در یادداشت­‌های تلگرامی و سایت ایشان منعکس شد.

پژوهشی که توسط مجید خلیلی با عنوان مقایسه گفتمان مطالبه‌گری دو نسل کارگری در کارخانه سیمان تهران با روش گرندد تئوری انجام شد و با مشاهده مستقیم و مصاحبه با تعدادی از پدران و پسرانی که در کارخانه سیمان تهران کار کرده اند به نتایج انجامید که مختصراً ذکر می­‌شوند. با توجه به اینکه مطالبه گری از قیاس و مقایسه می آید و آدمی پس از مقایسه دست به مطالبه و مطالبه‌گری می زند، نظر بر آن است که در نسل جدید به جهت گسترش ارتباطات و ابزارهایی که مقایسه را برای افراد ساده کرده است انتظار می رود نسل جدید مطالبه‌­گرتر باشد. اما این پژوهش نشان داد که این مقوله حداقل در این موقعیت مطالعاتی به عنیت نمی‌رسد، یا به بیان دیگر، مطالبه‌­گری به شکل تعریف شده برای عموم مردم اتفاق نمی افتد، کنشگری‌ها در مرحله کنش فردی و هیجانی و نانمادی باقیمانده و به کنش پیوسته بلومری نمی‌رسد، چرا که معمولاً کنش ها به صورت جمعی و در هم تنیده نشده و در صورتی که به صورت جمعی تشکیل شوند دارای سازمان و ساختاری منسجم نیستند. نسل جدید با توجه به شرایط موجود و تفسیر آگاهانه از موقعیت کنش های متفاوتی را در پیش گرفته است. این در حالیست که کارگران برای تامین خواسته های خود نیازمند یک کنشگری جمعیِ سازمان یافته هستند که بلومر آن را کنش پیوسته می نامد تا بتوانند حقوق صنفی خود را مطالبه نمایند.

مطالبات کارگران رابطه مستقیم با معیشت آنها دارد و مسائل سیاسی کمترین رابطه را در مطالبات کارگری دارد. بنابراین می­‌توان گفت: چانه زنی و فهم مشترک به صورت سیستماتیک در ساختار و قانون کار پیش بینی نشده است. برخی از افعال به شکل فرهنگ و عرف درآمده است مانند کم کاری و مطالبه‌گری شخصی و فردی. فرهنگ نارضایتی که به نظر می‌رسد از جامعه و کارخانه رسیده است و عمومیت پیدا کرده است به جای آنکه به عنوان اهرم و محرکی برای اعتراض و مطالبات نارضایتی باشد ارزش و قدرت محرکه خود را ازدست داده است. درگیری و مشغولیت کارگران با مسائل بسیار کوچک باعث غفلت آنها از موارد اساسی حقوق آنها شده است، عدم آگاهی از حقوق خود و نحوه مطالبه آن در بین کارگران، مولفه بی اعتمادی به عنوان مولفه قابل بسط در تمامی سطوح مطالبه‌گری و فرهنگ اجتماعی ایرانیان و مطالبه گری کارگران نیز دیده می‌شود.

آقازاده: مطالبه‌گری بازنشستگان و معلمان را باید در یک بستر دوگانه ساختار-کنشگر بررسی کنیم. همانقدر که کنشگری مسئله‌دار است، ساختار هم مسئله دار است. ساختار اجتماعی در ایران هم در سطوح ناخودآگاه و خودآگاه جمعی دارای ویژگی تمامیت‌خواهی بوده است. کنشگری در ایران دارای دو ویژگی است اول اینکه هیچگاه به شکل گیری فهم مشترک منجر نمی شود و شاید یکی از دلایل آن نظم سلسله مراتبی دارندورف است که اشاره می­‌کند. پرسنل پس از اینکه ارتقا پیدا می­‌کنند و مدیر می شوند خود را از مراتب پایینی جدا کرده و جدا می بینند و به فهم مشترک نمی‌رسند. مسئله دیگر تحول معرفتی است و ترسی که دربین کنشگران در ایران وجود دارد. حضور چند طیف از معلمان در کشور از عوامل دیگر شکل‌گیری فرهنگ مشترک و اتحاد است. ویژگی قدرت در جامعه که باعث سرکوب مطالبه‌گری میشود وجود زبان مونولوگ به جای دیالوگ است یعنی یک طرف صحبت می شود و بقیه مجبور به پذیرش آن می باشند، در صورتی که اساس جامعه شناسی تفسیری گفتگو و همکنشی ارتباطی است. ویژگیِ خاصی هم در قانون اساسی هم وجود دارد اجازه دیالوگ را نمی دهد و همین خصوصیت است که باعث می شود مطالبه گری ها و کنشگری ها همراه با خشونت باشند.

دکتر معینی: ۱. با توجه به تاریخ مطالبه گری در ایران آیا محدود شدن اعتصابات تحت تاثیر اقتصاد سرمایه داری است و تا چه اندازه ذهن سیاسی باعث محدود شدن آن می شود؟ 2. این که آگاهی های اجتماعی تا چه اندازه‌ای تحت تاثیر بالا رفتن درجات تحصیلی یا جبری بودن یا گرایش‌های مذهبی است؟

پاسخ خلیلی: با توجه به قرابت سرمایه‌داران با سیاسیون در ایران می توان گفت که هر دو مورد در یک راستا حرکت کرده و منافع سرمایه دار اولویت دارد و همچنین حفظ نظم موجود، حاکمیت و سیاسیون را متمایل به سرمایه داران می کند. بنابراین از آنجایی که قوانین توسط دولت وضع شده و همچنین به عنوان میانجی عمل می کند، انتظار یک مطالبه گری ساختارمند در کشور با این شرایط دور از ذهن است و نیاز به تغییرات اساسی در قوانین و تشکیل اتحادیه ها و سندیکاها الزامی به نظر می رسد. دوم این که نگاه من هم به نارضایتی نگاه مهم و تاثیر گذار است و معتقدم نارضایتی می تواند موتور محرک ای باشد برای مطالبه گری. نارضایتی را نمی­توان به عنوان عنصری منفی، یکی از دلایل اشکال در شکل‌گیری مطالبه‌گری برشمرد. دربرابر، نارضایتی باید به‌عنوان عنصر مثبت نگاه شود چرا که مطالبه گری را به دنبال دارد. در صورتی که در ایران به شکل یک عادت و عرف درآمده و با توجه به اینکه هیچ رهبر و ساختاری مانند اتحادیه‌ها و سندیکاها وجود ندارد. این نارضایتی هیچ سودی ندارد و ارزش محرکه خود را از دست داده و در حد یک عادت باقی مانده و نمایان می‌شود و حتی به کنشگری و سپس کنش درهم تنیده هم نمی‌رسد.

شیری: اگر آگاهی اجتماعی را در دیالکتیک I و me قرار دهیم I خواسته‌ها و تمنیات ما است و me هنجارهای اجتماعی است و در تقابل I و me، خودمان را میشناسیم و اگر این آگاهی به شکلی باشد که me سلطه پیدا کند می تواند هنجارهایی مانند ارزش‌های مذهبی یا تحصیلات بر آگاهی تاثیرگذار باشد،مطالبه‌گری زمانی شکل می‌گیرد که آگاهی اجتماعی بر اساس خواسته های ما که در I وجود دارد و اگزیستانسیالیستی است به وجود بیاید. تا زمانی که تحت سلطه سیستم باشیم آگاهی های اجتماعی تحت تاثیرهنجارها خواهد بود که در me قرار دارد و ما سازگار می شویم. در این زمان مطالبه گری معنایی نخواهد داشت.

پرسش. با چه معیاری می توانیم بگوییم چه گفتمانی درست یا چه گفتمانی غلط است؟

پاسخ الحسینی: گفتمان‌هایی به وجود آمده اند که هستی شناسی متفاوتی دارند. گفتمان هایی که انسان را به عنوان یک موجود کنشگر و فکور می‌شناسند و گفتمانی که انسان را موجودی ابزاری و گرگ خو می‌دانند و این تفاوت در هستی شناسی باعث می شود که توانایی درک درستی از منابع مضامین همدیگر به وجود نیاید و درستی یا نادرستی آن مطرح نیست. اما درستی یا نادرستی هر گفتمانی به دو نکته برمی­گردد: یکی نمادی بود یا نانمادی بودن هم‌کنشی، و دیگری به‌اشتراک گذاری معانی مشترک در خیزش‌­های مردمی.

 


تهیه گزارش*