انجمن جامعه‌شناسی ایران روز یکشنبه 6 بهمن 1398 نشستی را با عنوان «بررسی بحران‌های اخیر و چالش‌های همبستگی در ایران امروز» برگزار کرد که حمیدرضا جلایی‌پور، جامعه‌شناس و فعال سیاسی، محمدجواد غلامرضا کاشی، استاد علوم سیاسی و جامعه‌شناس و حسین ایمانی جاجرمی، جامعه‌شناس نظرات خود را درخصوص علل وقوع تحولات اخیر و پیامدهای آن بیان کردند.

بحران های اخیر و چالش های همبستگی در ایران 1

بازاری شدن سیاست، پایان قدرت و استیلا

محمد جواد غلامرضا کاشی ضمن اشاره به تفاوت‌های موجود در جنبش‌ها و اعتراض‌های اخیر در سال جاری، معتقد است این جنبش‌ها به دلیل عدم برخورداری از «قدرت» لازم در جامعه، هیجانی و واکنش بوده و با ایجاد هرگونه حادثه‌ای، «غلیان» اجتماعی را در پی دارند.

انجمن جامعه‌شناسی ایران در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران میزبان «محمد جواد غلامرضاکاشی» استاد علوم سیاسی دانشگاه در نشست «بحران‌های اخیر و چالش‌های همبستگی در ایران» بود.

کاشی مصادیقی را در رابطه با کاهش قدرت و استیلا در جامعه ارائه کرد که می‌تواند از ابعاد مختلف جالب توجه باشد. در ادامه  به مهمترین محورهای سخنان این متخصص علوم سیاسی اشاره می‌شود.

جنبش‌ها بخشی را فعال و بخشی دیگر را خاموش می‌کرد

در دو ماه گذشته جامعه ایران تحولات پرشتابی را پشت سر گذاشت که این تحولات چندان مضمون واحدی نداشتند. درواقع هریک از این جنبش‌ها جهتی داشت که با دیگری متفاوت بود. اگر سه رویداد اواخر آبان ۹۸، تحولات بعد از ترور سپهبد شهید قاسم سلیمانی و بعد از آن ماجرای سقوط هواپیما را در نظر بگیریم، متوجه خواهیم شد که در هریک از این تحولات، عده‌ای فعال(روشن) و برخی غیر فعال(خاموش) می‌شوند که در جنبش دیگر برعکس عمل کرده‌اند.اگر از رویکرد سیاسی به این تحولات نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که هر کدام از این رویدادها از قدرت یک جریان اجتماعی حکایت دارند، ولی هیچ یک از این جریان‌ها نتوانستند بهره کافی را از این حوادث داشته باشند.

انرژی پنهانی که قدرت و استیلا ندارد

اما باید توجه داشت که تا قبل از حوادث یاد شده، جامعه با چنین وضعی روبرو نبود. اگر تا قبل از این وقایع، جنبش «دموکراسی‌خواهی» طبقه متوسط در ایران جریان داشت، صداهای دیگر یا «محذوف» بودند یا ذیل این جریان دموکراسی‌خواهی ظهور می‌کردند. به نظر من یک چیز مشترک به رغم مضامین متفاوت این جنبش‌ها در بین آن‌ها وجود دارد. همه این جنبش‌ها و حرکات اعتراضی «هیجانی» و در واقع «واکنشی» بودند. یعنی هر اتفاق در واکنش به یک رویداد بود.

بدین ترتیب ما با جامعه‌ای روبرو هستیم که این جامعه انرژی‌های نهفته پشت پرده فراوانی دارد، اما به رغم حجم انرژی‌های پنهان فاقد «قدرت» است. یعنی هیچ یک از بازیگران سیاسی قادر به بهره‌برداری از آن‌ها نیست. در نتیجه انرژی‌های نهفته فراوانی در جامعه وجود دارد که به هزاران دلیل انرژی‌های نهفته دارند. از آن‌جا که این انرژی‌ها «هدف» ندارند لذا قدرت محسوب نشده و در تبادلات قدرت بازی خاصی را به پیش نمی‌برند.

در اینجا من به گفته‌ای از «فوکو» اشاره می‌کنم: وقتی که می‌گویم جامعه انرژی‌های فراوانی را پنهان کرده که قدرت ندارد، یعنی چه؟ از آن‌جا که «قدرت» در این جریانات کم است، لذا امکان تولید «اقتدار» و «استیلا» هم در آن‌ها وجود ندارد و به همان میزان سازمان‌های استیلا در این جامعه هم کم هستند. فوکو مثال «خون» را در مورد قدرت و استیلا می‌زند و می‌گوید: خون زنده است و رنگ روشن و سالم آن هم نشانه زندگی است. اگر از بدن خارج شود چون گرم و جوشان است، نشانه زندگی است، اما با تداوم آن مرگ اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. خون که در ابتدا جاری می‌شود، اگر از یک بدن سالم بیرون بیایید به واسطه قابلیتی که در خون وجود دارد، دلمه کرده و مانع غلیان آن می‌شود.

بنابراین قدرت کنترل دلمه است که زندگی را ممکن می‌کند. رابطه بین قدرت و استیلا در جامعه سیاسی نیز به همین‌ شکل است. قدرت یعنی ظهور همه اشکال «همبستگی‌های» اجتماعی که اهداف مشخصی را در جامعه به پیش می‌برد. در مرز بین تعارضات و ستیزه‌های جامعه است که نهال قدرت می‌روید و طبقات فرادست، متوسط و فرودست سازمان دهی می‌شود. در مرز تعارضات جنسیتی، جنس‌های متفاوت به اشکال متفاوت، تولید قدرت می‌کنند. یعنی جامعه در میدان‌های ستیز و سازش و همکاری و دوستی و وفاق خود، «قدرت» را تولید می‌کند.

خواست نیروها و طبقات اجتماعی وقتی به صورت‌های همبسته‌ای از بیان بالفعل سیاسی بدل می‌شود، قدرت هم تولید شده و جامعه «حیات» دارد. اما دقیقاً از محل زایش همین نهال‌های قدرت، «استیلا» هم سر بر می‌آورد. یعنی صورت‌هایی از اعمال اقتدار «قاهرانه» که به این قدرت‌ها میدان داده و توازنی را در آن ایجاد می‌کنند، قدرتی را بر قدرت‌های دیگر برتر نشانده و میدان‌هایی را در مرکز و میدان‌هایی را در حاشیه قرار می‌دهند.

چنین چیزی نشان دهنده یک جامعه زنده است. این جامعه از یکسو به طور مداوم قدرت، و از سوی دیگر استیلا می‌زاید. صورت‌های استیلا هم توسط مولفه‌های قدرت به پرسش گرفته شده و پس از جاری شدن خون، شکل جدیدی از «استیلا» ظهور می‌کند. در ایران وضع به‌گونه‌ای است که امکان‌های تولید قدرت در آن به حداقل رسیده و در این حالت با جامعه‌ای مواجه‌ایم که حجم عظیمی از مطالبات به همراه کمترین امکان تولید قدرت وجود دارد.

دقیقاً به‌طور همزمان با ساختار سیاسی مواجه هستیم که کمتر از همیشه قادر به اعمال سلطه، استیلا و قدرت قاهره است.

«آلتوسر» در پاسخ به چرایی به‌وجود آمدن این وضعیت که «سوژه‌ها» احساس بی‌قدرتی کرده و نظام سیاسی هم در استیلای قدرت ناتوان است، از واژه‌ای به نام لحظه «ماکیاولی» نام‌ می‌برد. یعنی به رغم وضعیت نگران کننده‌ای که «غلیان اجتماعی» تبدیل به «آشوب» و «بی‌نظمی» شده و آینده مبهمی را پیش‌رو دارد، لحظه مهمی ایجاد می‌شود. در این لحظه «ساختارها» کم قدرت بوده و مردان و زنان سیاسی می‌توانند وارد میدان شوند و چیزی را عوض کنند.

اما این که جامعه ایران امروز سوژه‌ای را طلب کرده و اعمال قدرت می‌کند، بسته به وضع موجود است. اگر قرار باشد تا سوژه تعیین کننده، موازنه «میدان» را عوض کند، باید دید «بسترهای» موجود چگونه سوژه‌ای را طلب می‌کند؟ ما در تاریخ سوژه‌های تعیین کننده زیادی داریم. کسانی مانند «ناپلئون» که قلمروهای سیاسی را گسترش می‌دهد، «بیسمارک» که قادر است تا یک جامعه «گسیخته» را به شکلی «واحد» درآورد یا فردی  مانند «لنین» که قادر است تا به واسطه قدرت قهریه خود «صورت‌بندی» بهتری را برای جامعه ایجاد کند و یا امثال «گاندی» و «ماندلا» که صرف‌نظر از غایت‌های بزرگ خود این ایده را در جامعه جا می‌اندازند که می‌توان یکدیگر را «تحمل» کرده و «دوست» داشت.

چرا جامعه فاقد قدرت و استیلاست؟

اگر بر مبنای نظر آلتوسر پیش برویم باید بپرسیم که یک جامعه خاص منتظر کدام‌یک از این سوژه‌هاست؟ اما قبل از آن لازم است تا به این پرسش پاسخ دهیم که چرا جامعه به چنین جایی رسید؟

برای پاسخ به این سوال باید به ۲ عاملی که موجب «کاهش» تولید قدرت و به همین اعتبار تولید اقتدار و استیلا می‌شود، اشاره داشت:

۱. «دایرمداری» دین در عرصه سیاسی و

۲. «بازاری» شدن مفهوم سیاست.

دایرمداری دین در عرصه سیاست موجب می‌شود تا همه مولفه‌هایی که به درستی شاخصه یک سازمان حیات دینی هستند به شاخصه‌های حیات سیاسی بدل شوند. در این حالت هم حیات دینی از بین رفته و هم حیات سیاسی مضمحل می‌شود. خداوند در حیات دینی مولد اقتدار و تولید قدرت و مهرورزی است که دایره شمول جهانی دارد. اما وقتی‌ آن‌چه که در این نظام «دایرمدار» حیات دینی است، به «دایرمدار» سیاسی بدل شود، قهاریت و جباریت هم قدرت شمول ورزی نداشته و جز «جباریت» چیزی از آن باقی نمی‌ماند. دایره «مهر» این خدا هر روز فقیرتر شده و دایره قهرش گسترش می‌یابد. آن‌چه که مقوم «حیات دینی» است از جا کنده شده و به مقوم «حیات سیاسی» بدل می‌شود. در چنین حالتی چیزی جز قهر باقی نمی‌ماند. اگر نتوان «شمولیت» را در جهان تجلی داد، چیزی جز قهر و نفرت هم باقی نمی‌ماند. وقتی خدا را دایر مدار توزیع ارزش‌ها و مسایل توزیع نامتوازن قدرت می‌کنیم، درواقع چیزی جز این ایجاد نکرده‌ایم.

نکته دوم هم که به انحلال جامعه سیاسی و کاسته شدن از امکان تولید قدرت در جامعه  می‌انجامد، «بازاری» شدن امر سیاسی است. مثلاً وقتی‌که این ایده در جامعه جا بیافتد که همه چیز در حیات سیاسی در «صندوق رای» متجلی می‌شود، در این حالت صندوق رای نیز -هرچند در جوامع دموکراتیک محل پایان منازعات است، اما- «پایان» نقطه نهایی است نه «آغاز» آن.

وقتی سیاست را به صندوق رای منحصر می‌کنیم، به نوعی شیوه‌ای از اضمحلال شیوه‌های تولید قدرت را ایجاد کرده‌ایم. جامعه باید به طرق مختلف مولفه‌های قدرت خود را تولید کرده و این نیروها باید در جایی مانند صندوق رای حساب خود را صاف کنند. اما اگر اول و آخر قدرت صندوق رای باشد، به نوعی «مرگ» سیاست و امکانات یک جامعه برای تولید قدرت است. بنابراین جامعه  علیرغم دارا بودن مولفه‌های دیگر، چون تولید «قدرت» و «اقتدار» نمی‌کند، سر هر حادثه‌ای غلیان اجتماعی ظهور کرده و به لحاظ «پیامد» غیرقابل پیش‌بینی است.این لحظه همان لحظه «ماکیاولی» است که سوژه‌ سیاسی می‌تواند این میدان را سازمان‌دهی کند.

به گمان من در جامعه ایران امروز سوژه‌ای که می‌تواند «میدان» را عوض کند، شخصی مثل «ناپلئون» یا «بیسمارک» نیست! بلکه آن شخص «گاندی» و «ماندلا»ست که پس از دهه‌ها «آزمون»، «طرد» و «حذف» به میدان آمده و قبل از هر نام، عنوان، دین و قومیت، به ما یادآور شود که ما انسان هستیم و باید یکدیگر را دوست بداریم و در پرتو این «همبستگی» بنیادین تولید قدرت، نزاع یا توافق داشته باشیم.

نارضایتی؛ وجه اشتراک اعتراض‌های اجتماعی

«حمیدرضا جلایی‌پور» معتقد است هرچند ماهیت جنبش‌های اخیر با یکدیگر متفاوت است، اما جامعه ایران یک جامعه جنبشی است که اعتراضات در آن خود انگیخته و وجه مشترک آن‌ها «نارضایتی» است.

در بخش دوم از نشست «بحران‌های اخیر و چالش‌های همبستگی در ایران» که به میزبانی «انجمن جامعه‌شناسی ایران» و در روز یکشنبه ششم بهمن‌ماه در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، «حمیدرضا جلایی‌پور» ملاحظاتی را درباره اعتراضات اخیر در جامعه ایران به تصویر کشید. مشروح گفته‌های وی در ادامه آمده است.

طی سه ماه اخیر جنبش‌های مردمی بسیار فشرده شده است. مثلاً در سال ۹۶ جنبش اعتراضی مالباختگان را داشتیم که در ۸۰ شهر با جمعیت بیش از ۱۰۰ هزار نفر را در برگرفت که آن هم مهار شد. در آبان‌ماه ۹۸ با افزایش قیمت بنزین، اعتراضات مردمی را در اقمار شهرهای بزرگ ایران شاهد بودیم که بر خلاف تجمعات سال ۹۶ در تجمعات ۱۵ نفر تا ۵۰۰ نفر خودش را نشان داد.

اعتراضات مردم ایران آگاهانه است

بعد از اعتراض‌های آبان با مساله ترور سردار سلیمانی و بدرقه عظیم و بی‌نظیر مردم ایران در سطح شهرهای بزرگ روبرو بودیم که به نوعی قابل مقایسه با مراسم بدرقه امام خمینی در سال ۱۳۶۸ و بلکه هم بیشتر بود. بعد از این واقعه نیز مساله اعتراضات پس از سقوط هواپیما و سه روز عدم اطلاع رسانی دقیق را داشتیم که در بخش‌هایی از دانشگاه‌های معروف و شهرهای بزرگ کشور شکل گرفت. احتمالاً نزدیک انتخابات هم شاهد ۳۰ تا ۵۰ درصد اعتراضات مردم باشیم. برخلاف بسیاری از تحلیل‌ها که اعتراضات مردم ایران را با رویکرد روان‌شناسانه و تحت تاثیر مکتب صوفی، هیجانی می‌دانند، رویکرد خاص خودم را راجع به این اعتراضات دارم. به نظر من مردم «آگاهانه» اعتراض می‌کنند و این نوع اعتراض یک عقبه طولانی از زمان مشروطه تاکنون دارد. من تلاش دارم تا به سه مبحث در این زمینه بپردازم.

۱. ماهیت اعتراضات: معمولاً خطایی رخ می‌دهد که همه اعتراضات را علیرغم تفاوت با یکدیگر در یک قالب جمع می‌کنند. از این جهت می‌توان گفت نام جنبش اعتراضی مناسب است، اما باید به تفاوت‌ها هم اشاره داشت.

۲. چرایی این اعتراضات، که به گمان من جامعه ایران همچنان جامعه جنبشی باقی خواهد ماند.

۳. آینده این جامعه و جنبش‌ها

نارضایتی ویژگی مشترک تمام اعتراضات

در همه این سه مورد یک وجه مشترک وجود دارد و آن این‌که همه مردم در این موارد «ناراضی» هستند. بنابراین بحث «فریب» خوردن مردم در این اعتراضات منتفی است. به غیر از خیزش استقبال مردم از سردار سلیمانی که در برابر حاکمیت انجام نشد، سایر خیزش‌ها در برابر حاکمیت است. خیزش‌ها همیشه وجود دارد که گاهی اوقات دیده می‌شود که ممکن است سرکوب هم نشده باشد ولی به نتیجه هم نرسیده است. از اینرو  ما با یک جامعه «جنبشی» مواجه هستیم. اما باید در نظر داشت که این اعتراضات خصیصه‌های متفاوتی هم دارند. مثلا اعتراض سال ۸۸ یک جنبش مدنی طبقه متوسط فرهنگی مردم ایران بود که در بسیاری از موارد تمام اعضای یک خانواده در آن حضور داشتند. هرچند این جنبش خشونت‌آمیز به پایان رسید ولی هرگز خشونت‌آمیز نبود. همچنین مطالبات این جنبش هم طی ۱۰ سال گذشته پاسخ داده نشد، ولی حاکمیت تلاش کرد تا پاسخ‌هایی را برای آن در سال‌های بعد در نظر بگیرد.

اما اعتراض دیماه سال ۹۶ قدری متفاوت بود. هسته اصلی این جنبش را «مالباختگان» مشهدی تشکیل می‌دادند که بسیار هم حامی حاکمیت بودند. این افراد به دلیل از دست رفتن سرمایه‌شان در مقابل درِ حرم امام رضا(ع) تجمع کرده بودند که این اعتراضات تحت تاثیر شبکه‌ای از رسانه‌ها در فضای مجازی به سایر شهرها هم گسترش یافت.

این مدل اعتراضات با اعتراضات «بهار عربی» اشتراک دارد. مثلا در مدل اعتراضات بهار عربی جمعیت ناراضی در حاکمیت نماینده ندارند ولی به خاطر ارتباطات رسانه‌ای اگر فرصت بیابند فریاد اعتراض‌شان به قسمت‌های بالا می‌رسد. این نوع اعتراض رهبری و هدف سیاسی ندارد. هرچند هشدار بسیاری داده شد که این جنبش بسیار مهم است، اما چندان توجهی بدان نشد.

جنبش‌های اخیر خود انگیخته با ماهیت معیشتی است

هنگامی‌که مقرر شد تا قیمت بنزین طبق یک تصمیم قدرتمند، افزایش یابد، بسیاری از مردم طبقه پایین دریافتند که قرار است تا ۲۰ درصد از حقوقشان را برای ایاب و ذهاب بپردازند که این امر به نوعی برنامه زندگی بسیاری را مختل می‌کرد. بدین ترتیب می‌توان گفت که اعتراضات آبان ۹۸ به نوعی یک اعتراض «خود انگیخته معیشتی» بود. هرچند به عقیده بسیاری این جنبش با واقعه شهریور سال ۵۷ قابل قیاس است، اما این قیاس از نظر من درست نیست. اگر قرار بود تا این جنبش به مانند جنبش سال ۵۷ باشد، باید در مراسم چهلم جان‌باختگان تعداد زیادی شرکت می‌کردند که این‌گونه نشد. از اینرو می‌توان گفت که این جنبش یک جنبش معیشتی خود انگیخته است. یعنی بسیاری از مردم در این قضیه متضرر شدند.  

راجع به خیزش مردمی در بدرقه سردار سلیمانی، حرکتی انجام شد که به نوعی در دفاع از ایران بود. به عبارتی جامعه ایران در این حالت و در مقابل آمریکا احساس خطر کرد. هرچند سلیمانی محبوبیت زیادی در بین مردم داشت اما استقبال مردم از او به دلیل نگرانی بود که مردم از آینده خود داشتند. تیم آمریکایی هم متوجه شد که وضعیت ایران با وضعیت سوریه بسیار متفاوت است. در زمینه قدرت نرم ایرانی‌ها نشان دادند که این قدرت قابل ملاحظه است.

اعتراضات بعد از سقوط هواپیما هم که روحیه تعداد زیادی از جمله دانشجوها را جریحه دار کرد باعث شد تا حتی بسیاری از دانشجویانی که اصلا سیاسی هم نبودند در حرکت اعتراضی دانشگاه و دانشجویان به این مساله شرکت داشته باشند. حرکت بعد از آن نیز شبیه اعتراضات بهار عربی بود. همه ماهواره‌ها و رسانه‌ها از مردم خواستند تا در همه شهرها به سمت میدان آزادی حرکت کنند. اما این اعتراضات جمعیتی چندانی را به دنبال نداشت.

چرا این اعتراضات در ایران اتفاق افتاد؟

تمام این اعتراضات یک عامل «ماشه‌ای» یا کوتاه مدت داشت که این عامل ماشه‌ای بسیار هم مهم بود. این عامل موجب می‌شود تا یک اعتراض به راه بیفتد. مثلا در یک جامعه جنبشی و معترض، مال‌باختگی یک عامل اعتراض است یا مثلا اعلام نتایج انتخابات در همان شب برگزاری انتخابات در سال ۸۸ یک عامل ماشه‌ای بود. یا افزایش ناگهانی قیمت بنزین، یا ترور سردار سلیمانی توسط ترامپ، اینها چیزی است که ممکن است بعداً هم اتفاق بیفتد.

لازم به ذکر است که هر چه از دهه ۱۳۳۰ به این سو می‌آییم جامعه ناراضی و بیشتر مطالباتی شده که با فساد هم روبرو بوده و میزان گسترش رسانه‌ها در آن هم قابل توجه است. لذا یک زمینه اعتراض دائمی وجود دارد که در چند دهه ریشه دارد و این ریشه در دوران کنونی با وسایل ارتباط جمعی درحال تشدید شدن است.

نکته بعدی در رابطه با این جامعه مطالبات حکمرانی نامناسب است که می‌توان آن را با یک حکمرانی مناسب نجات داد. چند نشانه وجود دارد که نشان می‌دهد این حکمرانی چندان متناسب عمل نکرده است. به عنوان مثال بعد از گذشت سه ماه از زمان اعتراضات آبان، تاکنون هیچ آماری از کشته‌شدگان در دسترس نیست. این آمار هر تعداد هم که بود باید برای مردم شفاف‌سازی می‌شد. نزدیک به ۷۰ نفر در کرمان و در مراسم تشییع سردار سلیمانی کشته شدند که هیچ گزارشی راجع به آن اطلاع رسانی نشده است. چند جامعه‌شناس به دولت تذکر دادند باید دولت برای مشخص کردن مسائل به میدان بیاید اما حکمرانی نامناسب موجب شد تا این حضور دولت در میدان به تعویق بیفتد.

عامل بعدی که در تاریخ آمریکا هم بی‌سابقه بود، خروج یکطرفه ترامپ از برجام است. این کار بسیار خطرناک و مقاومت ایران هم بسیار قابل توجه بود. در این بین عامل دیگری هم درحال شکل‌گیری بود که چندان هم به چشم نمی‌آمد و آن تلاش عاملان دیپلماسی در خارج کشور بود که من از آن تحت عنوان «دیپلماسی کلنگی» یاد می‌کنم. مجموع این چهار عامل موجب شد تا مطالبات مردم تخصیص پیدا نکرده و مطالبات با یک حادثه اعتراضی شود. اعتراضات جامعه ایران تا زمانی که این چهار عامل کاهش نیابد، ادامه ادامه خواهد داشت.  

هشداری که جدی گرفته نشد

«حسین ایمانی جاجرمی»، گفت: «موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» دانشگاه تهران در سال ۱۳۴۱ طی بررسی‌های به عمل آمده هشدار داده بود که این شهر در آینده با چالش‌های زیادی در زمینه فراهم کردن زیرساخت‌ها، اسکان جمعیت و مطالبات آن‌ها روبرو خواهد بود.

«حسین ایمانی جاجرمی» در نشست «بحران‌های اخیر و چالش‌های همبستگی در ایران» که در روز یکشنبه ششم بهمن‌ماه، دفتر انجمن جامعه‌شناسی ایران در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، وقایع چند ماه اخیر ایران را از منظر جامعه‌شناسی شهری تحلیل کرد. به گفته ایمانی، اعتراضات اخیر در دو دسته سیاسی و معیشتی قابل طبقه‌بندی است که هریک نماینده بخشی از طبقات اجتماعی هستند. مشروح نظرات وی در ادامه قابل ملاحظه است.

وضعیت اعتراضات اخیر در جامعه ایران از ابعاد گوناگونی قابل بررسی است که هر بار گوشه‌ای از آن نمایان می‌شود.  نتایج بررسی‌ها تا بدین لحظه نشان داد که اعتراضات ایران در دو دسته قابل طبقه‌بندی هستند:

۱. اعتراضات «سیاسی» به مانند جنبش سال ۱۳۸۸ که مربوط به طبقه متوسط مدرن شهری بود و

۲. اعتراضات «معیشتی»، که بر خلاف باور عموم تنها مختص سال‌های اخیر نبوده و طی سال‌های قبل در دهه ۷۰ هم شاهد نمونه‌هایی در مشهد و اسلامشهر(۱۳۷۲)، بودیم.  

نکته مهم در رابطه با این اعتراضات «سرعت» آن است که از سال ۱۳۹۶ تا آبان ۱۳۹۸ به شکل قابل ملاحظه‌ای افزایش یافته است. اگر از دید جامعه‌شناسی شهری به این رخداد اجتماعی نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که این اتفاقات محصول چند خطا و برنامه از جانب حاکمیت طی چند سال اخیر بوده است. هرچند طبیعی خواهد بود که هر حاکمیتی برای بقای خویش به برنامه‌های متفاوتی روی بیاورد، اما باید در نظر داشت که این برنامه‌ها دارای اشکالات مهمی بوده است.

برنامه‌های شکست خورده  

آن دسته از اعتراضات که در کلان‌شهر تهران با هدف دست‌یابی به «آزادی» و «قدرت» شکل می‌گرفت، بیشتر جنبه سیاسی داشت. یعنی افراد در این شهرها می‌خواهند تا قدرت داشته و از آزادی هم برخوردار باشند. این دقیقا موضوعی است که برای نسل جدید طبقه متوسط مدرن از اهمیت زیادی برخوردار است.

در همین راستا، ایده تشکیل شوراهای شهر که با هدف افزایش مشارکت طبقه متوسط شهری برای نخستین بار در سال ۱۳۷۷ و توسط دولت «سید محمد خاتمی» اجرا شد، یکی از این برنامه‌های شکست خورده بود. شوراهای شهر نه تنها توانایی اداره شهر را نداشتند، بلکه در سال‌های بعد نیز به زائده‌ای از شهرداری تبدیل شدند. چیزی که می‌توان امروزه از آن به عنوان «بن‌بست» پروژه شوراهای شهر از آن یاد کرد. مثلاً در شورای اول شهر هدف «تسری» دادن مشارکت اجتماعی به سطح محلات بود که حتی منجر به ایده تشکیل «شورایاری محلات» شد؛ ایده‌ای که در پنجمین دوره آن به دلیل مشارکت اندک مردم و در نتیجه عدم «مشروعیت»، با شکست مواجه شد.

رویکرد اقتصادی به سیاست‌های اداره شهر

از دهه ۷۰ در شهرهای بزرگ با پدیده‌ای به نام سیاست‌های فروش شهر یا فروش «تراکم» روبرو هستیم که عملاً کالاسازی و فروش قانون و ضابطه است. این سیاست مدیریت فروش شهر هرچند درآمدی را برای شهرداری فراهم آورد ولی، موجب شد تا زیرساخت‌های اجتماعی شهری تحلیل رفته و طبقه متوسط شهری که اهل تعامل و مشارکت است، چندان فضایی نداشته باشد. در بعد فضای شهری هم عملاً بسیاری از فضاهای طبقه متوسط شهری از مردم گرفته شد. به عنوان مثال قرار بود تا یک فضای خالی که در شهرک اکباتان وجود داشت به یک فضای سبز مجانی برای استفاده عموم تبدیل شود اما با تغییر کاربری شهرداری، این فضا تبدیل به «مگامال» اکباتان شد. یعنی مدیریت شهری هم‌اکنون هیچ فضای گفتگو و تعامل نداشته و لذا این فضا به فضای مجازی نقل مکان کرد. با این تفسیر می‌توان گفت مدیریت فضای شهری با دست خودش فضای گفتگو و مطالبه را مسدود کرد و بنابراین نباید از نقل مکان تعداد زیادی از افراد به فضای عمومی متعجب باشیم. سیاست‌های اداره شهر در این زمینه بیشتر از بعد اقتصادی مد نظر بود تا بعد اجتماعی و فرهنگی.

طبقاتی شدن نهادهای عمومی

اشتباه بعدی که نارضایتی طبقه متوسط مدرن را بیشتر کرد، مربوط به «طبقاتی» شدن و یا به عبارتی دیگر «پولی» شدن نهادهای عمومی مانند آموزش و پرورش، بیمارستان و ... است که مطابق با قانون اساسی باید برای تمام مردم رایگان و یا با هزینه بسیار پایین باشد. یعنی برای استفاده از خدمات بهداشتی مناسب باید به بیمارستان‌های خصوصی مراجعه کرد که در ازای دریافت پول بیشتر خدمات باکیفیت‌تری را به مراجعه کنندگان ارائه می‌دهد.

درست همین موضوع در رابطه با مدارس غیرانتفاعی و خصوصی هم مطرح است. یعنی افرادی‌که به لحاظ مالی از وضعیت بهتری برخوردارند، می‌توانند از خدمات بهتر آموزشی استفاده کرده و در نتیجه برای ورود به دانشگاه هم از وضعیت مناسب‌تری برخوردار باشند. بدین ترتیب این پولی شدن به خودی خود موجب ایجاد نارضایتی در سطح شهر شد.

ناکارآمدی سازمان‌های اجرایی    

مطابق با نظر «پاتنام» اگر جامعه و نهادهای مدنی قوی شود، سرمایه اجتماعی تولید شده هم قدرت زیادی خواهد یافت. در این صورت هم مشارکت اجتماعی افزایش یافته و بر بحران اعتماد غلبه خواهیم یافت. بنابراین حاکمیت هم باید در انجام این کار ثابت قدم باشد.

برخلاف این رویکرد، دیدگاه دیگری وجود دارد که می‌گوید سرمایه اجتماعی تنها در فضای مدنی ایجاد نمی‌شود و اتفاقاً آن‌چه که به تقویت فضای مدنی یاری می‌رساند، «کارآمدی» و «بی‌طرفی» سازمان‌ها و نهادهای اجرایی است. اشتباهی هم که دولت در این زمینه مرتکب شد همین بحث بی‌توجهی به ناکارآمدی نهادهای سیاسی بود که دولت انتظار داشت این نقیصه را از طریق افزایش مشارکت و قوی‌تر کردن نهادهای مدنی، پوشش دهد. غافل از این‌که چنین چیزی در عمل غیر ممکن بوده و بی‌اعتمادی به نهادهای اجرایی را هم بیشتر می‌نمود.

البته به گمان من احتمالاً چیزی که مورد غفلت قرار گرفت این بود که ساز و کارهای اجرایی به شدت سیاسی شده بود. مثلاً به مانند دوره قاجار که «تیول» فروشی در کشور رایج بود و حاکم هر آن کاری که می‌خواست با تیول می‌کرد، این سازمان‌های اجرایی هم بعد از واگذاری کاملاً رها شدند. مثلاً شهرداری، صدا و سیما و ... از حالت سازمان‌های مدرن به سازمان‌های ارائه پاداش و تامین «رضایت» حلقه بزرگ بالادستی سیاسیون تبدیل شد.

شعار منجی مختص اعتراضات معیشتی است

مجموعه موارد فوق موجب شد تا ما با یک شهر فقیر مواجه شویم. از طرف دیگر روندهای مهاجرتی هم که از دهه ۴۰ در کشور راه افتاده بود، همچنان ادامه داشته و در ۵ سال ( از ۹۰ تا ۹۵ ) نزدیک به ۴۰۰ هزار نفر به تهران مهاجرت کردند. غالب این مهاجران هم کسانی هستند که به لحاظ «معیشتی» چندان وضعیت مناسبی نداشته و بیشتر در شهرهای «حاشیه‌ای» و «اقماری» تهران ساکن شده بودند. مطابق با گزارش وزارت کشور که در مورد اعتراضات اخیر به دست رسیده بود، بیشترین اعتراضات در مناطق مهاجرپذیر استان تهران  نظیر شهریار، اندیشه، رباط‌کریم، نسیم‌شهر و ...که تراکم جمعیتی بالایی هم دارند رخ داده است.

اگر به شهرها نگاه کنیم به نوعی شاهد شهری شدن پدیده فقر و نبرد طبقاتی در شهر هستیم که در همه جای این شهر هم مشهود است. مثلاً خیابان و پیاده‌رو تحت سلطه موتورسواران و یا بخش عمده آن تحت کنترل دستفروشان است. فارغ از خوبی و بدی، این پدیده‌ای است که رخ داده و ما هم‌اکنون شاهد یک نبرد طبقاتی در طبقه سیاسی مدرن هستیم که این طبقه اصولاً  اعتراضاتشان از نوع «دانشگاهی» است. این طبقه هیچ‌گاه در شعارهای خود از رضاشاه یاد نمی‌کند یعنی شعار «منجی» در اعتراضات معیشتی بیشتر به چشم می‌خورد که به دنبال تامین نیازهای اولیه نظیر نان، مسکن و کار هستند و عمدتا در پیرامون شهر و از طبقه پایین هستند. برخلاف طبقه متوسط مدرن که «قدرت» و «آزادی» می‌خواست.

اعتراضات نتیجه چند سیاست اشتباه است

این که چرا این وضعیت در کشور ایجاد شد به این دلیل بود که چند سیاست اشتباه در کشور پیاده شد. مثلا سیاست نسبی ایجاد شهرهای «جدید» در دهه ۷۰ یکی از این موارد بود. دولت در این دهه مکان‌هایی را در خارج از شهرهای بزرگ برای مهاجران ایجاد کرد و پیش‌بینی‌ها بر این بود که غالب این شهرها با جمعیتی قابل ملاحظه در آن ساکن شوند که چنین پیش‌بینی محقق نشد. بخش عمده‌ای از این ساکنان در خارج از محیط‌های شهری هم ساکنان مسکن مهر و سکونت‌گاه‌های غیر رسمی بودند که جمعیت فقیر در آن اسکان یافت. به عنوان مثال منطقه ۲۲ در تهران قرار بود تا برای کاربری فضاهای فرهنگی مورد بهره برداری قرار بگیرد ولی بدون توجه به برنامه‌ها و سیاست‌های شهری، به جولانگاه ساخت و ساز ساختمان‌های مسکونی بدل شد. بدین ترتیب در بسیاری از قسمت‌های حاشیه‌ای شهرها که از کمترین حد امکانات شهری نظیر مدرسه، بیمارستان دسترسی مناسب و ... برخوردار بود مطالبات و تقاضاهایی داشت که پاسخ به آن‌ها مبهم بود.

در این‌جا باید به فعالیت پژوهشی «موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» دانشگاه تهران اشاره کرد که در سال ۱۳۴۱ طی بررسی‌های به عمل آمده هشدار داد، تهران در آینده با چالش‌های زیادی در زمینه اسکان جمعیت و مطالبات آن‌ها روبرو خواهد بود. یعنی تهران به عنوان یک شهر مدرن به سمت فضایی پیش می‌رفت که بر خلاف شهرها در کشورهای توسعه‌یافته زیرساخت مناسب در بسیاری از زمینه‌ها از جمله حمل و نقل را نداشت. باید توجه داشت که فقرا به حمل و نقل بیشتری نیاز دارند و وقتی که تامین چنین نیازی از این قشر مورد توجه قرار نگیرد، شکل‌گیری اعتراضات نیز دور از انتظار نخواهد بود. این افراد از این جهت که از طبقه پایین بوده و آگاهی چندانی از وضعیت خود نداشته و گمان می‌کنند هیچ تمهیدی از جانب حاکمیت برایشان اندیشیده نشده است. مضاف بر این موارد مسئله «نوسازی» بافت فرسوده هم در تهران مطرح شد که آن هم موفق عمل نکرد.

بنابراین ما در شرایطی قرار داریم که به نارضایتی طبقه متوسط و پایین اضافه شده است. در چنین وضعیتی اگر گروهی بیاید و نوید «آینده» بهتری را داده(که هیچ گروهی در حال حاضر وجود ندارد) و «تصویر» مشخصی از آن را فراهم کند، در این شرایط، جنبش طبقه فقیر و متوسط به هم پیوند خورده و اوضاع بدتر خواهد شد.

 


بازتاب های خبری نشست بحران‌های اخیر و چالش‌های همبستگی در ایران امروز (1)