انجمن جامعهشناسی ایران روز یکشنبه 8 دی 1398 نشست «اعتراضات و نا آرامیهای آبان ماه 98: ریشهها و پیامدها (1)» را با حضور علی اصغر سعیدی، کمال اطهاری، ابوالفضل دلاوری و سیامک زند رضوی برگزار شد.
جامعه ایران و فقدان «گفتمان رفاهی»
«علیاصغر سعیدی» جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران در نشست بررسی اعتراضات آبانماه که انجمن جامعهشناسی ایران امروز آن را برگزار کرد با اشاره به مفهوم گفتمان رفاهی به تحلیل وقایع اخیر پرداخت و تصریح کرد: روشنفکران با درک نیازهای جامعه وظیفه دارند این گفتمان را در راستای اقدام سیاسی ایجادکنند.
حوادث آبانماه همچنان محل تحلیل و بررسی بین نخبگان فکری و دانشگاهی کشور است. در ادامه نشستهای علمی در مورد حوادث هفته پایانی آبانماه، نشست «اعتراضات و ناآرامیهای آبانماه: ریشهها و پیامدها» به همت انجمن جامعهشناسی ایران با حضور «علیاصغر سعیدی» جامعهشناس و استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران، «کمال اطهاری» اقتصاددان، «ابوالفضل دلاوری» استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و «سیامک زند رضوی» عضو انجمن جامعهشناسی ایران در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
در این گزارش متن سخنان دکتر سعیدی در نشست آمده است؛
تبعات تضعیف بنگاههای کارآفرین
سعیدی در ابتدای سخنان خود با اشاره به صحبتهای کمال اطهاری مبنی بر کمکاری روشنفکران در جامعه ایران گفت: با صحبتهای آقای اطهاری کار من راحت شد. اولین باری است که از شخصیتی دانشگاهی و آکادمیک میشنوم که روشنفکران در حوزه سیاست اجتماعی کمکار هستند و فقدان گفتمان رفاهی و سیاست اجتماعی وجود دارد.
امیدوارم این بحثها در آینده شروعی بر این مسئله شود که گفتمان رفاه اجتماعی ایجاد شود. البته شکلگیری این گفتمان نیازمند درگیر شدن همه است. حداقل در بحثهایی که در نظم گفتمان از جمله در مباحث فوکو شنیدم باید وقتی کسی از سیاست اجتماعی حرف می زند طرد نشود و حرف آن فرد زده شود و به قول فوکو کسی نباشد که وقتی حرف میزند مورد طرد قرار گیرد.
استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در ادامه با بیان اینکه بحث من در راستای کاوش ریشهها و راهحلهای چالش اخیر است افزود: از چهار دهه گذشته شروع میکنم. به نظر من نباید این گذشته را نادیده گرفت. ما از اول انقلاب تغییراتی در نظم اجتماعی داشتیم و به نظر من باید به این تغییرات توجه کنیم. ما وقتی از دولت پهلوی صحبت می کنیم همیشه به غلط میگوییم پهلوی اول و دوم، در حالی که باید در نظر بگیریم آن بازه زمانی که در پهلوی اول بود ۱۶ سال بیشتر نبود و تقریبا دوره حکمرانی واقعی محمدرضا هم حدود ۱۶ سال بود یعنی ۴۱ تا ۵۷ بنابراین این دوران را از حیث تغییرات نباید یکسان تلقی کرد.
وقتی ما بازه شروع انقلاب را مورد بررسی قرار میدهیم شاهد نقدهای زیادی به روشنفکران هستیم که تحلیلهای اشتباهی ارائه کردند یا در حوزه انقلاب باید نظریهپردازی میکردند که نکردند. به نظر من اولین اقدامی که بعد از انقلاب صورت گرفت مصادره اموال یکسری از سرمایهداران بود که روشنفکران در آن نقش داشتند و در حال حاضر هم روشنفکران از این اقدام با عناوینی چون وابستگی این سرمایهداران به دربار حمایت میکنند و از این سرمایهداران تحت عنوان نئولیبرالیزم دوره پهلوی یاد میکنند.
به نظر من روشنفکران بدون هیچ تحقیقی در این زمینه وارد شدند. به نظر من باید به این گروه از سرمایهداران که تعدادشان هم زیاد بود اسم کارآفرین میدادیم چرا که اینها برای جامعه کار تولید میکردند. من در این زمینه مفصل تحقیق کردم و میتوانم مطرح کنم که مسئله اشتغال یکی از زیرساختهای مهم فقر است. حداقل طبق تحقیقات انجامشده بیش از چهل درصد افرادی که زیر خط فقر هستند بیکار هستند. البته بخشی از آنهایی هم که شغل دارند زیر خط فقرند، بنابراین شغل هم در این کشور عامل فقر زدایی نیست و اتفاقا افرادی که اعتراض کردند جزو همین گروهها هستند.
در این جا نتیجه تضعیف کارآفرینان را میتوانیم مشاهده کنیم. چهار دهه گذشته دهههای مهمی به شمار میآیند که متاسفانه شروع کردیم به زدن بخشی از نیروهایی که سرمایه کشور بودند. در کنار خانواده پهلوی که به درستی مورد نقد قرار گرفتند گروه زیادی از تکنوکراتها را هم که از ۱۳۰۸ تربیت شده بودند، زدیم. بعد از آن شروع به حذف سرمایهدارها کردیم. در نتیجه، در حال حاضر شما با اقتصادی روبرو هستنید که اگر سیاست رفاهی هم برای آن مستقر کنید آن وقت مسئله رشد اقتصادی مطرح میشود اما پرسش مهم این است که چه کسانی قرار است این رشد اقتصادی را ایجاد کنند؟ بنیادها، شرکت ها، تامین اجتماعی و... . همه این ها را که از بین بردهایم یا اگر هم فعالیت میکنند زیان ده هستند.
شما در این شرایط چگونه میتوانید انباشتی به وجود بیاورید که سیاستهای مسکن، بهداشت و آموزش را مستقر کنید. یکی از دلایلی که دولت ایران مثل برخی دولتهایغربی مشکل تامین هزینه رفاهی دارد مسئله رشد اقتصادی است.
انقلاب اسلامی انتظارات مردم را بالا برده است
یکی دیگر از مسائلی که در این جا باید مورد توجه قرار بگیرد و در کتاب «انقلاب طبقات اجتماعی» اثر «احمد اشرف» به آن پرداختهشده است، مسئله بالا رفتن انتظارات مردم است. در این کتاب وقتی که صحبت از ورود اسلام در دوره ساسانیان به ایران میشود نویسنده اشاره میکند که یک تغییر ذهنیتی در نتیجه ارائه ایدههایی مانند مساوات و برابری در جامعه ایران ایجاد شد و این مسئله یک قشر بندی باز در ذهن ایرانیان ایجاد کرد.
این مسئله تقریبا بعد از انقلاب اسلامی هم اتفاق افتاد. این ذهنیت باز که البته در جامعه به طور ملموسی در حال حاضر هم هست سطح انتظارات را افزایش داد به نحوی که هیچ کس دیگر جایگاه طبقاتی و موقعیت گروهی خودش را بر نمیتابد حتی گروه هایی با موقعیت بالا و مناسب.
نتیجه این فرایند، تحرک اجتماعی بسیار بالا در جامعه ایران است. شما این مسئله را در سیاستهای آموزش، مسکن و بهداشت میتوانید ببینید. من معتقد نیستم که مثلا سیاستهای مسکن درست بوده بلکه معتقدم اینکه چرا این سیاستها اجرا شده به دلیل سطح انتظارات بالای جامعه بوده است.
جامعه ایران تا سال ۷۶ مرتب این انتظارات را افزایش داده است و روشنفکران هم به این انتظارات دامن زده اند. اینکه حقوق اجتماعی در قانون اساسی آمده بخاطر همین گفتمانی بود که روشنفکران راه انداخته بودند. بنابراین تا سال ۷۶ هم تمام گروههای سیاسی و روشنفکر بر اساس مواضع اقتصادی از هم متمایز میشدند.
از سال ۷۶ این گفتمان تغییر پیدا کرد چون در این سال طبقه متوسطی به وجود آمد که این طبقه دیگر آن خواستههای آنچنانی اقتصادی را نداشت و خواستههای سیاسی و مدنی داشت. در واقع طبقه متوسط ایران بعد از دوم خرداد به دنبال حقوق سیاسی رفتند و روشنفکران هم این گفتمان را تقویت کردند. مشکل ما در حال حاضر این است که هنوز آن تحریک اجتماعی بالا در جامعه ایران وجود دارد و هنوز سطح انتظارات بالا است.
هنوز افرادی که در همین قلعه حسن خان هستند، نیازهای پایهای رسیدگی نشده دارند ولی این فقط نیازهای اولیه نیست. وقتی اینها رفع شود اینها نیازهای دیگری خواهند داشت. در مقابلِ سطح انتظاراتی که قشربندیها در ذهنیت ایرانیان ایجاد کرده است، گفتمان رسمی بدون گفتمان رفاهی روشنفکران امکان جواب دادن به این انتظارات را ندارد.
روشنفکری و مسئولیتی که به انجام نرسید
هنوز گفتمان روشنفکری در حوزه رفاهی ایجاد نشده است. شما مثال این امر را در مسکن ملی مشاهده می کنید.
اصلا مشخص نیست که چه گفتمان روشنفکری در سطح جامعه شکل گرفته که در این اقدام مثلا اولویت به افراد مجرد داده شده است. ولی وقتی شما به کشوری دقت کنید که گفتمان رفاهی پیشرفته دارد میبینید در بسیاری از موارد این نظر و تئوری را روشنفکران مطرح کردند تا تبدیل به عمل سیاسی شده است.
متاسفانه در حال حاضر روشنفکران ما تنها نیاز جامعه را این تشخیص دادهاند که به هرچیزی انگ نئولیبرالیستی بزنند و این حرفها بدون هیچ سند و مدرکی زده میشود.
بیان این شعارهایی که باید مالکیت را به توده برگرداند باعث تاسف است من واقعا تعجب میکنم، بعد از چهل سال باز هم این روشنفکران اشتباه خود را تکرار میکنند. شما وقتی این نیازها را به وجود آوردید و نیازهای هر گروه هم متفاوت است تنها با گفتمان رفاهی می توانید پاسخگو باشید.
همین افرادی که در قضیه بنزین اعتراض کردند تنها مسئله آنها بنزین نبوده است. به هرحال نیازهای دیگری هم داشتند ولی ما در دانشگاه تهران داریم در مورد قطع اینترنت صحبت میکنیم. البته برای آنها هم مهم است ولی برای ما فقط این مسئله اینترنت گویا مهم است.
پس این مسئله نشان میدهد که نیازهای گروههای مختلف متفاوت است. درانداختن گفتمان رفاهی که اخلاقیون، فیلسوفها، جامعه شناس و اقتصاددان ها در آن مشارکت داشته باشند راه حل این معضل است.
جامعه ما دارای طبقه متوسط و طبقات دیگر است که نیازهای مختلفی دارند. فقدان سیاست رفاهی منجر به نابرابری شده و نابرابری امکان تجزیه هر کشور را افزایش می دهد.
«تلههای فضایی» پیش روی جامعه ایران
«کمال اطهاری» اقتصاددان، وضعیت کنونی جامعه را به گرفتاری در «تلههای فضایی» تعبیر کرد که ناشی از «قفلشدگی نهادی» است.
حوادث آبانماه همچنان محل تحلیل و بررسی بین نخبگان فکری و دانشگاهی کشور است. در ادامه نشستهای علمی در مورد حوادث هفته پایانی آبانماه، نشست «اعتراضات و ناآرامیهای آبانماه: ریشهها و پیامدها» به همت انجمن جامعهشناسی ایران با حضور «علیاصغر سعیدی» جامعهشناس و استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران، «کمال اطهاری» اقتصاددان، «ابوالفضل دلاوری» استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و «سیامک زند رضوی» عضو انجمن جامعهشناسی ایران در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
در این گزارش متن سخنان اطهاری در نشست آمده است؛
روشنفکریِ بیبرنامه
اطهاری سخنان خود را چنین آغاز کرد: به طور یقین اقدامات اساسی وجود دارد برای اینکه بتوان با یک تحلیل درست و دادن آگاهی به جامعه از یک واقعه تلخ جلوگیری کرد. پس از اینکه انقلاب در چین پیروز میشود نیما شعر «زردها بیهوده قرمز نشدند/ قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار» را میسراید. او در انتها به این بیت اشاره دارد که «من دلم سخت گرفته است از این میهمانخانه مهمانکش روزش تاریک/ که به جان هم نشناخته/ انداختهاست چند تن خواب آلود/ چند تن ناهشیار»
واقعهای را که هماکنون و در فضای خوابآلودگی و ناهوشیاری شاهد آن هستیم تنها ناظر بر ناکارآمدی دولت نیست. چرا که همه می دانیم این دولت نتوانسته وظایف خودش را به عنوان یک دولت توسعهبخش به انجام رساند. به همین ترتیب روشنفکران جامعه مدنی هم نتوانستند وظیفه خود را به درستی انجام دهند. به عبارتی روشنفکران جامعه مدنی به قول «آنتونیو گرامشی» بر اساس چارچوب «آنتی هژمونی» صحبت میکنند. البته باید در نظر داشت که ضد و ضد بودن کار آسانی نیست، چون به اندازه کافی این جهان ناملایمات و زشتیها و پلشتیهای خود را دارد. همه این روشنفکران، در رابطه با محیط زیست، ضدآلودگی، ضدجنگطلبی و ... صحبت میکنند ولی برنامه جایگزین ندارند. لذا وظیفه روشنفکر جامعه مدنی در این زمینه به درستی ایفا نمیشود.
این موضوع در حوزه «جامعه شناسی» هم قابل رویت است. مثلاً کانون اصلی این اعتراضات که همان سکونتگاههای غیررسمی یا «تلههای فضایی» است، در جامعهشناسی از دریچه آسیبشناسی با آن برخورد میشود. جامعهشناسی در این زمینه آسیبشناسی میکند ولی در مورد «سیاست اجتماعی» که چگونه باید این تله فضایی شکسته شود صحبتی به میان نمیآورد. این گفتمان اصلی چه در حوزه اقتصاد سیاسی و چه در حوزه جامعه شناسی، تاکنون بر این مبنا، یعنی ارائه برنامه جایگزین صورت نگرفته است.
در این خصوص حتی روشنفکر جامعه مدنی هم نتوانست برنامه جایگزین، به این ترتیب که این علم ارائه میدهد طراحی کند. درواقع، زمانی که چنین اتفاقی رخ میدهد، علوم اجتماعی هم که باید تبدیل به علوم رهاییبخش برای جامعه باشد، از وظیفه اصلی خود باز ایستادهاست. زمانی که مردم تا گوشت و پوست و استخوان خود، تلخیهای اجتماعی را حس کرده و ما هم آن را نشان میدهیم اما برای درمان آن راهکاری نداریم، به سان طبیبی هستیم که درد را دیده و تشخیص داده، به بیمار هم نشان میدهد، ولیکن برای درمان آن راهی را در نظر ندارد. نکته کانونی و محور بحث من در خصوص اعتراضات اخیر نیز به نوعی تبیین همین موضوع است؛ طبیبی که به همراه بیمار از درد خبر دارد ولیکن در جایگاه یک طبیب نمیتواند راهکاری را ارائه دهد.
تلههای فضایی و قفلشدگی اجتماعی
من به طور مختصر در آخرین شماره مجله «ایران فردا» تصویری از مقوله «تله فضایی» ارائه دادم که در اینجا بیشتر بدان میپردازم. «تلههای فضایی» موضوع بسیار مهمی است که به آن «قفل شدگی اجتماعی-فضایی» هم میگویند و زمانی به وجود میآید که «قفل شدگی نهادی» بهوجود آمده باشد. در واقع جامعه ایران به شدت دچار «قفل شدگی نهادی» است. به عنوان مثال در ایران با سیستمی روبرو هستیم که دچار فساد است. مثلاً اگر در دانشگاه فساد وجود داشته باشد، اما از طرف دیگر با نهادهایی روبرو هستیم که میخواهد این فساد را با کشیدن «سیم خاردار» به دور دانشگاه مهار کند، در حالی که مقابله با «فساد» با سیم خاردار امکانپذیر نیست. این نحوه برخورد در واقع یک نوع کژکارکردی نهادی است که به وجود آمده است. شاید به این معنا وقتی جامعه توانمندی دستیابی به منابع و توزیع منابع را نداشته باشد، به نوعی دچار یک قفلشدگی نهادی شده که میتواند در اثر یک نوع «دیکتاتوری» یا «توتالیتاریسم» ایجاد شده باشد.
به این ترتیب، انواع تلههای فضایی فقر در ایران به وجود آمده که از تلههای فضایی شهری تا منطقهای مثل سیستان و بلوچستان را در برگرفته است. باید در نظر داشت که این تلههای فضایی در اثر چندین عامل اصلی ایجاد میشوند. یکی از این عوامل، در حیطه «عوامل طبیعی» است. مثلاً زمانی که منطقهای خاک کشاورزی باروری نداشته باشد به مانند آن چه که ما در سیستان و بلوچستان داشتیم، مسلماً تلههای فضایی هم ایجاد میشوند. طبیعی است زمانی که راه به اندازه کافی وجود ندارد، مشارکت مردم در امور سیاسی هم وجود ندارد. عامل دیگر «فلش نمایی» قومی است که قبلاً در مورد سیستان و بلوچستان وجود داشته است و هنوز هم آثار آن باقیمانده است. به عنوان مثال تضاد شیعه و سنی و ... که هنوز هم وجود دارد نمونههایی از آن است. این دو عامل به علاوه عوامل دیگر که به آنها «زیرساختهای نرم و سخت» می گویند، از جمله مواردی است که در ایجاد این تلههای فضایی موثرند. زیرساختهای سخت نظیر راههای ارتباطی و ... هستند و زیرساختهای نرم نظیر نهادها و ... هستند که ناقصاند. این موارد درواقع تله فضایی را در مناطق ما ایجاد میکند.
عسلویه را ببینید که به مانند یک جزیره است. جزیرهای که بدتر از جزیره آبادان است. البته منظور از سیستم جزیرهای این است که در حوزه «فعالیتهای اقتصادی» سیستم از بیرون وارد میشود ولی ارتباطی با سایر نقاط پیدا نمیکند. زمانی که پالایشگاه آبادان به دست شرکت نفت ایران-انگلیس در سال ۱۹۱۲ تأسیس شد، درواقع جزیرهای در یک دریای عقب مانده بود. یکی از وظایف انقلاب این بود که این ارتباط اقتصادی را با سایر نقاط برقرار کند و وظیفه ویژه و ماده یک مناطق ویژه و آزاد و ... هم همین را پیگیری میکرد ولی این اتفاق رخ نداد.
شما حتماً عسلویه را دیدهاید که هم خودش آلوده است و هم درون خودش را آلوده کرده و یکی از مناطقی بوده که شورش داشته است. وضعیت عسلویه نشان میدهد که بسیار بدتر از آبادان است چرا که حداقل در آبادان خانههای کارگری و تجهیزات متناسب با آن وجود داشت. در حالیکه اگر عسلویه را دیده باشید این پیوند مابین شهر و آن مرکز اقتصادی یعنی مجتمع پارس جنوبی که در آن قرار داشته ایجاد نشده و درواقع از مزایای آن مرکز فعالیت اقتصادی، چیزی به جامعه پیرامون نشت نکرده است.
حتی موارد حداقلی هم در خصوص رابطه این مرکز با شهر بوجود نیامد. مسلماً وجود چنین مرکز درآمد اقتصادی که به نوعی دریایی از درآمد مالی است، نفعی برای جامعه محلی نداشته و جامعه محلی را هم مورد توجه قرار نمیدهد. وجود چنین مواردی موجب شکلگیری نطفههای اعتراضات و شورش است.
تبعات سیاستهای اجتماعی نامشخص
یکی از مواردی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایجاد شد، «حقوق اجتماعی» است که این حقوق حتی در قانون اساسی مشروطه هم وجود نداشت. یکی از ممیزههای قانون اساسی جمهوری اسلامی غیر از جمهوریت و اسلامیت آن، وارد شدن حقوق شهروندی اجتماعی است. یعنی حق مسکن، بیمه و ... که در قانون اساسی مشروطه هم وجود نداشت. البته باید در نظر داشت که این مقوله حقوق اجتماعی زمانی از اهمیت برخوردار میشود که در یک برنامه توسعه همراه با رشد سیاسی، همافزایی با رشد اقتصادی را هم به همراه داشته، تا از این طریق تبدیل به یک برنامه توسعه جامع شده و عدالت را با رشد اقتصادی پیوند بزند.
متاسفانه طی این چند دهه «دوگانهسازی» در دولتها به وجود آمده است. برای مثال آقای احمدی نژاد «عدالت» را شعار خود کرده و بر این باور است که عدالت بر «رشد اقتصادی» مرجح است. در حالی که قبل از وی آقای هاشمی رفسنجانی رشد اقتصادی را بر عدالت ترجیح میداد. آقای هاشمی شمول قانون کار را خارج میکند چون میخواهد رشد را بر عدالت تقدم بدهد و تمام مشاوران آقای روحانی هم به همین صورت عمل میکنند. اما احمدی نژاد به صورت معکوس عمل میکند. همگی هم یارانه میدهند.
این موضوع نشان میدهد که دولتها «سیاست اجتماعی» ندارند و درواقع کسی که یارانه میدهد، صدقه میدهد. این دولتها به جای «توسعهبخش» بودن «رانتی» بودهاند و این خصلتی است که در همه آن دولتها وجود دارد. یکی از خصایص دولت رانتی شعار دادن است. همگی در این زمینه شعار میدهند هم آقای هاشمی شعار میدهد که رشد را سرلوحه خودش قرار میدهد و هم احمدی نژاد عدالت را سرلوحه خود میکند که این کار ملغمه ای را ایجاد میکند. مثلاً آقای روحانی «مسکن ملی» را ایجاد میکند، درحالی که آقای احمدی نژاد «مسکن مهر» را مطرح میکند. هر دو یارانه میدهند. هر دو نه سیاست اجتماعی دارند و نه پیوندی مابین رشد و عدالت را در برنامههای خود پیگیری میکنند.
این معضلی است که دامن روشنفکران جامعه مدنی را هم گرفته است. در جامعهای که نئوفئودال است همه «ناقد» و بر ضد نئولیبرالیسم هستند. همه این روشنفکران بر ضد سرمایهداری جهانی فعالیت میکنند بدون این که بخواهند در مورد برنامه جایگزین گفتمان کنند. جای خوشحالی است وقتی میبینیم کسی در خارج در مورد میزان «استثمار آیفون» تحقیق میکند و عدهای هم برای ترجمه آن اقدام میکنند اما باید توجه داشت که گفتمان غالب نقد اقتصاد سیاسی نباید درباره آیفون در آمریکا باشد، چون که اینها هیچ ربطی به مسائل ما در ایران ندارند.
ما با جامعهای روبرو هستیم که یک ثنویت مانوی بر تضاد آن در یک جامعه نئوفودال حاکم است. در این مجموعه نه دولتی داریم که بخواهد گفتمان شایسته توسعهبخش داشته باشد و نه روشنفکر جامعه مدنی که چنین گفتمانی داشته باشد. روشنفکران ما بیشتر آسیبشناسی میکنند.
من در مقالات خودم هم بدان اشاره کردهام کسی که سرمایهداری را دروغ میداند نه تنها یک رابطه اجتماعی را درک نکرده، بلکه حتماً به جنگ ارواح میرود. چنین روشنفکری نمیتواند برای این مردم کاری بکند. من از این تریبون انجمنها را دعوت میکنم که یک برنامه گفتمان ارائه کنند که جایگزین این برنامه «غالب آسیبشناسی» بوده و از ظرفیتهایی که در حوزه دانشگاهی وجود دارد استفاده کنند. نباید تنها دولت مخاطب باشد بلکه جامعه مدنی هم باید مخاطب قرار بگیرد.
بنابراین یا دولت به این گفتمانی که ما به عنوان یک برنامه گفتمان جایگزین بدان اشاره داریم توجه میکند و از فروپاشی خود جلوگیری میکند یا در صورت عدم توجه راه این جامعه بسیار پر درد و رنج تر خواهد شد.
حداقل میتوان به مانند ژاپن و آلمان عمل کرد. وقتی که «روشنفکر جامعه مدنی» بتواند جامعه را به یک برنامه قانع کند، حداقل میتواند به مانند این دو کشور شده و تبدیل به کشوری مانند افغانستان و عراق نشود. این وظیفهای است که به شدت در پیش روی ما است و تنها به این صورت است که میتوان درد و رنج جامعه را کاهش داد.
جعبهابزاری برای توقف استهلاک اجتماعی
اعتراضات هفته پایانی آبانماه از نگاه برخی جامعهشناسان نشانههایی از فرسایش نهاد دولت و جامعه را پدیدار ساخته است؛ وضعیتی که با راهکار و ابزارهایی جامعهشناسانه باید برای آن چارهجویی کرد.
«اعتراضات و ناآرامیهای آبانماه؛ ریشهها و پیامدها» عنوان نشستی است که دیروز هشتم دیماه و به همت انجمن جامعهشناسی ایران در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
در این نشست «علیاصغر سعیدی» جامعهشناس و استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران با اشاره به ضعف و کاستیهای جامعه روشنفکری در بررسی و انعکاس نیازهای مردم، فقدان «گفتمان رفاهی» را از حلقههای مهم پیدایش چالشهای پیش روی جامعه عنوان کرد.
«کمال اطهاری» اقتصاددان دیگر سخنران نشست دیروز بود که نهاد دولت را فاقد سیاست اجتماعی مشخص طی دهههای گذشته دانست و گفت جامعه به خاطر از دست دادن توانمندی دستیابی به منابع و توزیع منابع به نوعی دچار یک قفلشدگی نهادی شده که میتوان نام «تله فضایی» را به این وضعیت اطلاق کرد.
در ادامه، «ابوالفضل دلاوری» استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و «سیامک زند رضوی» عضو انجمن جامعهشناسی ایران به بیان دیدگاههای خود پرداختند که خلاصهای از آن در ادامه آمده است؛
بسترهای تاریخی اعتراضات و ابزارهای جامعهشناسی برای رفع چالشها
سیامک زند رضوی به زمینههای بروز اعتراضات آبانماه اشاره کرد. به گفته وی اصلاحات ارضی در دهه چهل خورشیدی باعث شد تا کشاورزان فاقد حق نسق زراعی روستاهای خود را ترک کرده و دست به مهاجرت به شهرهای بزرگ بزنند. این مهاجرت باعث شد تا نسلهای دوم و سوم مهاجرانی که پس از مهاجرت تبدیل به فروشندگان نیمهکار شدند، امروزه در خیابانها معترض باشند.
به نظر این جامعهشناس، افزایش قیمت نفت در اوایل دهه ۱۳۵۰ باعث شد تا شاهِ خودکامه و متوهم که بر دشمنی با حقوق شهروندان اصرار داشت با بازتوزیع پول نفت، نابرابریها را گسترش دهد؛ اقدامی که ناگزیر بازار و روحانیت را تقویت کرد و مساجد و تکایا را توانا ساخت.
در دهه بعدی، اسلام سیاسی میان طبقه متوسط شهری به ویژه دانشجویان گسترش یافت و در کنار آنان اسلامگرایان ملی- مذهبی هم در این دهه فعالتر شدند.
خیزشهای سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ به انقلاب بهمنماه منجر شد و سمبلهای مبارزه با شاه از زندان آزاد شدند. در این میان، گروههای چپگرا به جای تاکید بر رفاه و آزادی که خواست اکثریت شهروندان بود، ضدیت با آمریکا را اولویت خود دانستند.
پس از آن و با اشغال سفارت آمریکا، طیفهایی از نیروهای انقلابی، گروههای چپگرا را که مدعی مبارزه با آمریکا و امپریالیسم بودند، خلع سلاح کردند. دانشجویان پیرو خط امام گفتند ما آرمانهای این گروههای چپگرا را بهتر به انجام رساندیم.
در پی این تحولات، تا حد زیادی درخواست آزادی و رفاه شهروندان زیر سایه شعارهای سیاست خارجی قرار گرفت. پس از آن هم جنگ هزینههای مادی و غیرمادی خود را به همراه داشت.
زند رضوی سپس به این طرح این بحث پرداخت که چگونه دانش جامعهشناسی میتواند به حل مشکلات در کشور ایران کمک کند. وی به این نکته اشاره کرد که دانش جامعهشناسی یک جعبه ابزار دارد. به نظر این صاحبنظر جامعهشناسی، بینش، دانش، انواع پژوهشهای مشارکتی، تسهیلگری اجتماعی به عنوان یک فرایند توانمند سازی و تمرین گفتگوی موثر، بخشهای مختلف این جعبه ابزار به شمار میآیند.
وی افزود: سه نکته در بینش جامعهشناسی مهم است. اول آنکه پدیدههای اجتماعی، تاریخی هستند. رفتار افراد در تحولات اجتماعی بدون فهم شرایط تاریخی آنها امکانپذیر نیست. این شرایط در زمانی شکل میگیرند و دگرگون میشوند. پدیدههای اجتماعی بدون درک این فرایند قابل درک نیستند.
دومین نکته این است که پدیدههای اجتماعی را در کلیت آن میتوان درک کرد و شناخت. حذف برخی از اجزاء به صورت دلبخواهی به شناخت ناقص منجر میشود و در اینجا است که ورود با دانشهای مختلف و تحقیقات میان رشتهای برای تحلیل مسائل، راهگشا است. سوم آنکه پدیدههای اجتماعی با مشارکت و تلاش در جهت تغییرشان قابل شناسایی میشوند.
سیامک زند رضوی در بخش بعدی سخنرانی خود به روشهایی علمی و جامعهشناختی اشاره کرد که میتوانند به حل مشکلات و مسائل اجتماعی کمک کنند. به زعم وی، «پژوهشهای مشارکتی» یکی از این روشها است. پژوهشهای مشارکتی دیوار میان پژوهشگر و پژوهششونده را از میان برمیدارد و پژوهش شوندگان خود پژوهشگر میشوند. نوع ساده این روش، «مسئلهیابی مشارکتی» است. امروزه نیاز به این نوع از پژوهش احساس میشود. این شیوه یک فرایند جنبی و متکی بر ذینفعان است. این آن چیزی است که دانش جامعه شناسی میتواند به جامعه بدهد.
این جامعهشناس همچنین به نقش «تسهیلگری» جامعهشناسی به عنوان یکی از ابزارهای علمی این رشته در حل مسائل و مشکلات اجتماعی اشاره کرد و گفت: تسهیلگری اجتماعی فرایندی است که در آن اطمینان حاصل میشود که با حضور تسهیلگران صدای همه ذینفعان شنیده شده و همگان در برنامهریزیها، اختصاص منابع، مدیریت و غیره، مشارکت فعال خواهند داشت.
به نظر زند رضوی، دیدهبانی و نظارت بر اصول گفت وگو دیگر اقدام موثر در این زمینه است. اصول گفتوگو به ما میآموزد که هر گفتوگویی در هر مقیاسی، اهمیت اساسی دارد. پذیرش تام حرمت دیگران، جویایی و کنجکاوی، فرضیات را به تعلیق درآوردن، پرهیز از شتاب، داشتن ذهن باز و آماده پذیرش، گوش فرا دادن به هنگام شنیدن، گرایش به یادگیری، از دل سخن گفتن، جانب داری سازنده و بر خویشتن خویش ناظر بودن از اصول این گفتوگو است.
این جامعهشناس یادآور شد که پنج بخش اصلی موجود در جعبه ابزار جامعهشناسی و کمک به اشاعه آن منجر میشود. ما از گرایش به پیدایش و گسترش انواع عوامزدگیهای موجود جلوگیری میکنیم، به ویژه وقتی که کمک میکند اعضای جنبشها و ناجنبشهای اجتماعی موجود با این ابزارها آشنا شوند. وی از جنبشهای محیطی زیستی، حمایت از حقوق کودکان، برابری حقوقی زنان و مردان، جنبش کارگری و جنبش زبان مادری به عنوان جنبشهای فعال در ایران یاد کرد و ناجنبشهای موجود در ایران را نیز شامل ناجنبش بیکاران، حاشیهنشینان، جوان، سبک زندگی و ... دانست.
راهکاری برای جلوگیری از استهلاک دولت و جامعه
دلاوری سخنانش را اینگونه آغاز کرد که رویدادهای مشابه آبانماه امسال، در سالهای گذشته نیز در کشور ما اتفاق افتاده است. برای تشریح این وقایع ابتدا باید به تعریف دولت پرداخت. دولت به معنی ساده کلمه، تمرکز اقتدار یا قدرت اجتماعی برآمده از یک الگوی ارتباطی است که در مواقع ضروری از خشونت مشروع استفاده میکند. آیا چنین نوعی از قدرت در کشور ما وجود دارد؟ واکنش ساختار حاکمیت به اعتراضات اخیر، نشاندهنده کاستیهای قدرت است. گفتوگو و مناظره مردم با پلیس ضدشورش در اعتراضات اخیر یعنی درماندگی جامعه. جامعه نیز هیچ قدرتی ندارد. نداشتن قدرت، هم از طرف نهاد دولت و هم جامعه نشاندهنده نوعی فرسودگی است.
وی با تعبیر این وضعیت به «زوال و استهلاک دولت و جامعه» افزود: اگر هوشیاری عمیق و بهموقع در مورد وقایع اخیر صورت نگیرد نمیتوان به آینده این کشور آنچنان که باید امیدوار باشیم. در چند دهه اخیر استهلاک قدرت به دلیل نبود روابط تعاملی میان جامعه و دولت متوقف شده است. حداقل قدرت در این است که در اعلام برنامه افزایش قیمت بنزین ترسی وجود نداشته باشد و لو این برنامه غلط یا صحیح باشد. ما حتی اقتدار و توان فضاسازی رسانهای حداقلی را در بحث اعلام قیمت افزایش بنزین نداشتیم و این عمل با چراغ خاموش انجام شد.
این تحلیلگر مسائل سیاسی در ادامه این سخنرانی اظهار داشت: من برای برونرفت از این وضعیت «دولت حل منازعه» را پیشنهاد دادم. رویکرد این دولت مهمتر از ساختار آن است.
دولت حل منازعه باید تمام تجربیات گذشته خود را بازاندیشی کند. ما همچنان به دولت، سازمان، قدرت و توسعه نیازمندیم. در الگوی دولت حل منازعه، نوعی تعامل وجود دارد که بنیادش بر قرارداد اجتماعی است، بدون تأکید بر اینکه بخشی از نهادهای جامعه را حذف کند.
دولت حل منازعه نهادهایی را که دربرگیرنده همه نیروهای جامعه و منشأ اجتماعی قدرت است بازنمایی و بازآفرینی میکند. این الگو نهادها و سازوکارهای دموکراسی خاص در جامعه را به وجود میآورد. امیدوارم پیشنهاد دولت حل منازعه مورد توجه قرار گیرد زیرا ضربه اعتراضات اخیر چندان سنگین بود که دیگر گوشنواز نبود بلکه تکاندهنده مغز بود. امیدوارم این فرصتها را هم ما و هم متولیان سیاسی مغتنم بشماریم.
منبع گزارش:
در نشست «اعتراضات و ناآرامیهای آبانماه؛ ریشهها و پیامدها» بررسی شد (۱): جامعه ایران و فقدان «گفتمان رفاهی» / خبرگزاری ایرنا 8 دی 98
در نشست «اعتراضات و ناآرامیهای آبانماه؛ ریشهها و پیامدها» بررسی شد (۲) : «تلههای فضایی» پیش روی جامعه ایران / خبرگزاری ایرنا 9 دی 98
در نشست «اعتراضات و ناآرامیهای آبانماه؛ ریشهها و پیامدها» بررسی شد (۳) : جعبهابزاری برای توقف استهلاک اجتماعی / خبرگزاری ایرنا 9 دی 98