عصر روز چهارشنبه 17 بهمن ماه 1397 دفتر انجمن جامعه شناسی ایران در لرستان با همکاری اداره کل بهزیستی استان لرستان نشستی با عنوان نقد و بررسی کتاب «فرهنگ، توسعه و خودکشی در غرب کشور» با حضور اردشیر بهرامی (مولف کتاب) و منتقدین؛ دکتر ابراهیم خدایی (جامعه شناس) و محمد چغلوند (انسان شناس) در سالن اجتماعات بهزیستی لرستان برگزار کرد. در این نشست مدیرکل بهزیستی استان خانم توکلی، معاونین و کارشناسان این سازمان و اعضای انجمن جامعه شناسی ایران در لرستان و دیگر علاقه مندان حضور داشتند.
متن بحثهای این نشست را در ادامه میخوانید.
در بخش اول این نشست محمد چغلوند به عنوان منتقد بحث خود را آغاز کرد و گفت: کتاب «خودکشی و فرهنگ و توسعه در غرب کشور» تلاشی ارزشمند در تبیین پدیده شوم خودکشی از دریچه فرهنگ است. البته مولف تلاش نموده است که این پدیده را با توجه به صورت بندیهای اجتماعی کلان جامعه ایران و تاثیرات آن بر لرستان نیز مورد توجه قرار دهد. خودکشی از انجا که دارای پیامدهای فردی، اجتماعی و اقتصادی مهمی در سطوح مختلف است حتی در تعداد و نرخ محدود نیز آسیبهای جبران ناپذیر و بلند مدتی را در پی خواهد داشت به همین دلیل هر تلاشی برای پرداختن به این مسئله از هر رویکردی قابل توجه و تاثیر گذار است. اما آنچه که در رابطه با این کتاب مورد بررسی اهمیت دارد تجربه زیسته مولف و تلاش وی برای نزدیک شدن به این مسئله از زاویه پنداشتهای فرهنگی محلی است. در این کتاب میتوان رابطه نزدیک و در اصطلاح نگاه امیک محقق به مسئله خودکشی را احساس نمود، گرچه در این راه نواقصی هم وجود دارد. به هر حال مولف با روایتی نزدیک به روایت محلی از این امر، در بعضی صفحات توانسته است احساس همدلانهای را به مخاطب در درک از خودکشی و مردم درگیر با آن منتقل نماید. به همین دلیل تلاش مولف قابل تقدیر بوده و در ابتدا باید به این مهم اشاره میشد.اما گذشته از این توصیف اجمالی که البته خود محقق هم آن را به نحو تاثیر گذاری برای ما بیان کرده است به طوری که شاید کسی دیگر نمیتوانست این وظیفه را انجام دهد کتاب به لحاظ فنی (صوری) و محتوایی هم باید توجه قرار گیرد، چون آنچه محقق در تلاش برای انتقال آن است بدون ارزیابی ساختارصوری و محتوای کتاب قابل اعتماد نیست.
وی افزود: کتاب به لحاظ صوری وانسجام فصل بندی به شکلی که بتواند در انتقال ایده و معنای مورد نظر کمک رسان باشد می توانست با ترتیب بندی منطقی تری ارایه شود. فصل اول با عنوان کلیات می توانست برای آشنایی مخاطب با بحث، اهمیت آن و جامعه مورد مطالعه مفصلتر تدوین گردد. به این منظور بهتر بود فصل پنجم تحت عنوان مباحث نظری و پیشینه مطالعات مربوط به خود کشی به فصل اول منتقل شده و به اهمیت ترتیب در رابطه با مباحث فصل ششم این مطلب می تواند موثرتر واقع شود. حسن این جابجایی فراهم آوردن زمینه مناسبتر نظری، تاریخی و فرهنگی برای ورود به بحث است. به عنوان مثال برای مخاطب غیر بومی و عام بدون مقدمه و آشنایی با روند کلی خودکشی در ایران و جهان و این که جامعه مورد نظر از نظر فرهنگی چه شرایطی دارد ورود به بحث خودکشی و ربط آن به ابعاد فرهنگی منطقه غیر منتظره و حتی میتواند مبهم باشد. فصل دوم که به مبحث آسیب شناسی روابط درون خانواده پرداخته می شود. در واقع این آسیب شناسی در رابطه با مواجهه لرستان با توسعه است که باز هم این بخش می تواند در فصل چهارم که منحصرا به تجربه نوسازی در لرستان پرداخته است قرار گیرد و این جابجایی مناسبتر به نظر می رسد. در کل می توان گفت فصل بندی دقیق تر همراه با تعمق بیشتر می توانست اثر منسجم تری را به مخاطب ارائه نماید.
او ادامه داد: در رابطه با نگارش کتاب هم بی دقتی در بخشهایی از آن قابل توجه است، بخصوص غلط املایی که گاه تعدد آنها در یک صفحه تمرکز خواننده را تهدید میکند بیشتر مورد نظر است. در چند مورد هم پاورقی ها بدون ارجاع در متن و یا عکس آن دیده میشود. در رابطه با رفرنس دهی البته به تعداد قابل اغماضی در متن مشکلاتی مشاهده میشود. در این رابطه میتوان به مشکل ویرایشی برخی پاراگرافها هم اشاره نمود که به صورت مکتوب برای نویسنده محترم ارسال خواهد شد. قلم مولف هم در این بخش مورد توجه است که به ژانرهای متفاوتی نزدیک میشود. در کل باید توجه داشت که نکات یاد شده از منزلت کار پیش رو نمی کاهد و توجه به این موارد برای پیشرفت کار و اصلاح مطرح است و این که شتاب زدگی در ارائه نتیجه نهایی (که در اینجا دیده می شود) میتواند در ارزیابی موفقیت اثر در معرفی ایده و نحوه پرداختن به آن و نتیجه گیری را مورد تاثیر قرار دهد.همچنین کتاب از نظر محتوایی نیز مورد توجه این جلسه است که در این خصوص نیازمند بحث و توجه جدیتری می باشد.
چغلوند گفت: در یکی ازفصل های کتاب مباحث روش شناسی مورد بحث قرار گرفته است. البته با توجه به ادعای کتاب مبنی بر در پیش گرفتن رویکردهای انسانی شناسانه و جامعه شناختی در کنار هم، به نظر می آید به صورت سطحی از این دو رویکرد که می توانند در هستی شناسی و معرفت شناسی با هم تفاوت های اساسی داشته باشند بهره گرفته می شود. در رابطه با رویکرد انسان شناسانه که در کل نقطه قوت آن در پیش گرفتن رویکرد امیک (نگاه از درون و از نقطه نظر مشارکت کنندگان در پژوهش یعنی که کسانی که قرار است موضوع از نگاه و دریچه فهم آنان روایت یا تبیین گردد) توضیحات روش شناختی بسیار کلی ارایه شده است به وجهی که ما را در نهایت برای ارزیابی اعتبار نتایج ارائه شده در جایگاه تردید آمیزی قرار میدهد. به این صورت که جامعه مورد بحث به طور مشخص تعریف نشده است و یا در خلال پژوهش از آنچه در ابتدا معین کرده است فاصله گرفته میشود. در این رابطه به نحو اغراق آمیزی ساکنان غرب کشور از ابعاد مختلف فرهنگی، قومیتی و حتی اقلیمی یکدست مفروض شده و در این رابطه تنوع قومیتی منطقه مورد نظر نادیده گرفته میشود که این خود خلاف رویکرد انسان شناسانه است (انسان شناسی تکثر را بریکدستی ترجیح می دهد). این یکسان انگاری در انتهای کار که ادعای تعمیم نتایج پژوهش به کل منطقه غرب کشور مطرح میشود بیشتر مورد توجه و مسئله برانگیز میباشد. به علاوه این که در طول مطالعه کتاب به خصوص در فصل دوم مخاطب تقریبا این مطلب که کتاب در رابطه با کل غرب کشور نگاشته شده است را از یاد برده و صرفا خود را به بررسی روستاییان پلدختر و کوهدشت محدود کرده است. ادعای فوق در رابطه با انتخاب جامعه مشارکت کننده در پژوهش باز هم بیشتر مناقشه برانگیز مینماید. چون با توجه به حجم نمونهای که بر اساس نمونه گیری هدفمند بر گزیده شده است به هیچ وجه نمایای کل جامعه نیست. چرا که در روش کیفی آنچه که در بحث نمونه گیری مورد توجه است مرتبط بودن موردها با موضوع تحقیق است. با توجه به این که قرار است خودکشی در غرب کشور بررسی گردد ضرورت دارد که انتخاب موردها در رابطه با ویژگیهای قومی – فرهنگی و تنوع تلقی های محتمل از این پدیده و نیز مفاهیم مورد بررسی در میان اقوام مختلف ساکن غرب کشور باشد. در این پژوهش عمده افراد مشارکت کننده در پژوهش از اهالی روستاهای شهرستانهای پلدختر و کوهدشت هستند (که دلیل منطقی ترجیح گزینش این مناطق مطرح نشده است) وهمچنین در این مورد که چگونه قرار است نتایج تحلیل دادههای به دست آمده از این جامعه به کل غرب کشور تعمیم داده شود نیز صحبت نشده است. البته بحث تعمیم و چگونگی آن در پژوهشهای انسان شناسی که عمدتا بر روش کیفی مبتنی هستند متفاوت از پژوهشهای کمی است.
در رابطه با حجم نمونه مشکل آنجا نمود بیشتری پیدا میکند که قرار است که یافته های به دست آمده از این جامعه به استان های دیگر مانند کرمانشاه و ایلام هم تعمیم داده شوند. استانهایی که دارای قومی تهای متفاوت از قومیت مشارکت کننده در پژوهش بوده و مهمتر این که نرخ خودکشی آنها به خصوص در ایلام فاصله ای غیر قابل انکار با جامعه مورد پژوهش دارد. بر اساس اطلاعاتی که پژوهشگر در اختیار ما میگذارد استان ایلام بالاترین نرخ خودکشی در جهان یعنی بیش از پنج برابر متوسط جهانی را دارد و در ادامه یافته هایی در مورد لرستان که نرخ خودکشی در آن از متوسط جهانی هم پایین تر است به آنجا تعمیم داده می شود. البته محقق برای این تعمیم صرفا به برخی از مصاحبه های خود با افرادی از شهرستان آبدانان اشاره دارد.
سخنران این نشست گفت: یکی از مشکلات این اثر استفاده از مفاهیم نارسا و غیر دقیق در این پژوهش است. در این رابطه به طور خاص باید به استفاده از اصطلاح خرده فرهنگ (Subculture) برای اشاره به مفاهیم و ارزش های فرهنگی است که به نظر نویسنده منشاء فرهنگی خودکشی است. خرده فرهنگ از اصطلاحات پر کاربرد در علوم اجتماعی است که معمولا به عنوان بخشی از جامعه که دارای الگوهای فرهنگی خاص خود است که به واسطه این اشکال فرهنگی از جامعه ای که در آن به سر میبرد متمایز است، استفاده میشود (گیدنز، 1386: 39 و Schaefer, Lamm, 1998: 81). اما مفاهیمی از قبیل؛ آبرو، تقاص، ناموس پرستی و غیره در حوزه ارزش های فرهنگی مورد توجه هستند و از این جهت الگوهایی برای عمل و بایدها و نبایدها را برای جامعه تجویز می نمایند و نمی توان به آنها عنوان خرده فرهنگ داد. در رابطه با مفاهیم و رویکردهای نظری مطرح شده به خصوص درمورد نظریه انسان شناسی میشل لالمان کمتر استفاده ای بعمل آمده و محقق نشان نمی دهد چگونه از آن در این مبحث بهره گرفته میشود البته انتظار نداریم یک پژوهش انسان شناختی و با روش نظریه مبنایی همچون یک رویکرد قیاسی از چارچوب نظری استفاده کند ولی آنچنان که بلومر به ما یادآور میشود در این گونه تحقیقات نظریه ها همچون مفاهیم حساس مورد استفاده قرار میگیرند. به هر حال هیچ پژوهشی حتی پژوهش های کیفی بدون ارتباط با مفاهیم و نظریه ها شکل نگرفته اند. موضوع و پدیده های اجتماعی در خلاء شکل نگرفته و بعید است به سبک مردم شناسان کلاسیک بتوانیم به پدیدههای بکر در جوامع ابتدایی روبرو شویم. نظریه ها و مفاهیم است که در نهایت بر آنچه تحلیل نهایی گفته میشود تاثیر گذار هستند و "ما را در گردآوری دادههای پر بارتر یاری میکنند"(فلیک، 1387: 67). که البته این رابطه در این پژوهش واکاوی نشده است. در این پژوهش همانطور که محقق نیز بیان کرده است تلاش برای فهم فرهنگی پدیده خودکشی نقطه قوت این تحقیق است که برای ارزیابی صحت یافتهها آشکار سازی نسبت محقق و زمینه تحقیقی بسیار مهم است. آنچه تحت عنوان بازتابندگی مورد توجه است افشای مواردی است که نقطه نظرات، پیوندها، پیشفرضها و رابطه محقق با موضوع و جامعه مشارکت کنندگان را در بر میگیرد. بیان این موارد میتواند در ارزیابی یافته ها موثر واقع گردد. با توجه به مطالب گفته شده این مطلب که محقق خودکشی را در رابطه با فرهنگ و ویژگی های آن ارزیابی میکند پذیرفته است. اما این که بخواهیم یافته های این پژوهش را به غرب کشور یعنی استان های مورد ادعا تعمیم دهیم مورد تردید می باشد.
او ادامه داد: در رابطه با نوسازی (توسعه) که از مفاهیم مهم این پژوهش است به نظر میآید در مواجهه فرهنگ سنتی با این پدیده جامعه دچار وضعیت بغرنجی در گذر از سنت به مدرنیته و یا همزمانی که نویسنده آن را نامیمون فرض میکند میباشد. این شرایط باعث شده است که ارزشهای سنتی در مواجهه با شرایطی که توسعه برای زندگی این مردم به ارمغان آورده است وضعیتی آسیب زا پیدا کند. به نقل از مولف توسعه به خاطر آگاهیها و آزادیهایی که برای جوانان و زنان در پی داشته است (بهرامی، 1397: 181) مطلوب آنان واقع شده است اما در عین حال ارزشهای فرهنگی سنتی که در جامعه ما قبل مدرن کارکرد هم داشتهاند همچنان خواهان استمرار خود در این جهان و البته انحراف تلقی کردن امتیازات زندگی مدرن برای این دو گروه هستند و این تلاقی وضعیت آشفتهای را برای زنان و جوانان در پی داشته است به نحوی که بیشترین آمار خودکشی کنندگان به لحاظ سنی مربوط به جوانان و به لحاظ جنسیت مربوط به زنان است. در این رابطه میتوان به تردید محقق در ارزیابی نهایی از این که آیا ارزشهای فرهنگی سنتی در زندگی مدرن آسیب زا هستند یا این که ورود مدرنیته به جامعه سنتی باعث این آشفتگی شده است اشاره نمود که در نهایت مانع فهم روشنتر نقش فرهنگ سنتی و توسعه در خودکشی افراد خواهد شد. این وضعیت با اشارههای محقق به این موضوع که فرهنگ سنتی حاوی ویژگیهایی است که موجد خشونت هستند و این ویژگیها عبارتند از: 1- حفظ آبرو، 2- ذهنیت مسمومی که پاسخ خشونت را با خشونت میدهد، 3- پایبندی به عنصر زور و تعصب و نگاه منفی به امیال و احساست جوانان(همان: 6-135) ما را با ارزیابی وضعیت پارادوکسیکال ازنقش مثبت توسعه در رفع این ویژگی های منفی و یا در ایجاد شرایطی که این ویژگیها در نهایت موجب خودکشی جوانان و زنان میشود مواجه میکند. در نهایت ایده کلی محقق در این کتاب که ویژگی های فرهنگی جامعه سنتی در همزمانی با توسعه نامتوازن بخصوص در غرب کشور می تواند از عوامل عمده نابهنجاری ها و مسائل اجتماعی از جمله خود کشی محسوب گردد، با توجه به استراتژی تحقیق موجود برای ارزیابی این ادعا و نتیجه کلی می تواند محل تردید و مناقشه باشد.
سپس دکتر ابراهیم خدایی به عنوان یکی دیگر از منتقدین سخنان خود را آغاز کرد و گفت: من به چند دلیل موظف و علاقمندم درباره کتاب «فرهنگ، توسعه و خودکشی در غرب کشور» صحبت کنم، دلیل اول یک دلیل شخصی است و آن این که نویسنده کتاب دوست من است و وظیفه دوستی ایجاب می کند به حرفهای دوستان گوش کنیم و نوشته های ایشان را تا حد امکان بخوانیم.دلیل دوم نیز به نویسنده کتاب بر میگردد. نویسنده کتاب، اردشیر بهرامی، بیش از ده سال است که بر روی مساله مشخصی (خودکشی) متمرکز است. هر محقق اجتماعی که ده سال درباره ابعاد اجتماعی هر پدیده ای مطالعه کند حتما حرف های جالبی برای گفتن خواهد داشت. این رویکرد برعکس رویکرد عمومی ما محققان و دانشجویان جامعه شناسی است که غالبا خواسته یا ناخواسته از این شاخه به آن شاخه می رویم. نویسنده کتاب ده سال است که روی یک مساله به نام خودکشی تمرکز کرده است و تجربه وعقل حکم می کند نوشته های چنین کسی را جدی بگیریم، زیرا او در این موضوع چیزهایی دیده که از چشم ما پنهان مانده است.دلیل سوم به اهمیت موضوع کتاب بر می گردد. خودکشی، آن هم در استان های غربی کشورهم دارای اهمیت و هم یک پدیده جالب توجه است. ما در سابقه تاریخی جغرافیایی مورد اشاره کتاب (استان ایلام، نیمه جنوبی استان کرمانشاه، نیمه غربی استان لرستان و شمال خوزستان) چیزی به نام خودکشی نداشته ایم. اگر صحبت بر سر موضوع خودکشی در ژاپن بود، می گفتیم در فرهنگ سامورایی ریشه دارد. اما ما در غرب کشور ایران چیزی به نام خودکشی نداشته ایم، چطور می شود که ظرف سی یا چهل سال چنین پدیده اجتماعی رخ می دهد و همه گیر می شود به گونه ای که این منطقه در مقایسه با بقیه مناطق کشور با فاصله گرفتار آسیب خودکشی می شود و حتی تبدیل به نقاط خودکشی خیز جهان می شود.
وی خاطر نشان کرد: من برعکس آقای چغلوند که می گوید ما در این منطقه قومیت ها و فرهنگ های متعددی داریم و خوب بود نویسنده کتاب تعیین می کرد که روی فلان قوم متمرکز است، معتقدم در این منطقه یک قومیت و فرهنگ داریم و اتفاقا همین تحلیل مساله خودکشی نشان می دهد فرهنگ مناطق جنوبی کرمانشاه و لرستان و ایلام یکی است هرچند امروزه به اسامی متفاوتی آن را بشناسیم اما در تاریخ حتی یک اسم هم داشته است، نام تاریخی این منطقه لرستان فیلی (پشتکوه و پیشکوه) و پیش از آن «لُر کوچک» بوده است. نویسنده کتاب از خرده فرهنگ های ناموس، جنگ تفنگ، نوم نسق و غیره نام برده است، اینها در میان همه مناطق مورد اشاره مگر مشترک نیست؟ شاید اینها تلفظ های مختلفی داشته باشند، اما در لرستان و کرمانشاه و ایلام مشترک است، در اصفهان و یزد و گیلان اینها را به این شکل نداریم. پس این فرهنگ یکی است، هرچند در این منطقه تنوع زبانی و گویشی داریم.دلیل چهارم اهمیت کتاب «فرهنگ، توسعه و خودکشی «رویکرد تحقیقاتی آن است، اکنون شاهد تحقیقات و پایان نامه های بسیاری از سوی دانشجویان و پژوهشگران علوم اجتماعی و انسانی بوده ایم که از جامعه لرستان به عنوان «نمونه موردی» استفاده کرده اند، اما اغلب آنها به گونه ای نگاشته شده اند که نام «لرستان» (و یا شهر یا منطقه ای از این استان) در عنوان، مقدمه و نتیجه گیری آن ها تکرار می شود، اما در صفحات میانی، در بحث ها و تحلیل ها چیزی از لرستان به ندرت به چشم می خورد. بیشتر تمرکز و حواس آن ها به بیان نظریات جامعه شناسی و سایر ملاحظات روش شناختی و نظری رشته دانشگاهی شان است تا جامعه ای که قرار است آن را بشناسند. اگر چند صفحه از وسط این پایان نامه ها جدا کنیم و به خواننده ای بدهیم نخواهد فهمید این مقاله مربوط به کدام استان است!. کتاب «فرهنگ، توسعه و خودکشی در غرب ایران» نُه فصل است، اما فصلی که من را متقاعد کرد و بنظرم لازم است این کتاب را ارج نهاد و الگو قرار داد، فصل دوم است، فصلی که البته به تنهایی یک سوم صفحات کتاب را به خود اختصاص داده است. این فصل با عنوان «زیست جهان خرده فرهنگ ها» کوشیده است با حفظ جایگاه دانشگاهی نویسنده، دل به جامعه مورد مطالعه بسپارد و در کنار مفاهیم و اصطلاحات تخصصی دانشگاهی، از «تقاص»، «نوم نَسَق»، «لیوه»، «لَچر»، «جنگ و تفنگ» و امثال آن سخن به میان می آید. در این فصل محقق خواسته نشان بدهد لرستان کجاست و وقتی به آن اشاره می کنیم از چه فرهنگ و «زیست جهان» (بوم) خاص و متفاوتی سخن می گوئیم.
او افزود: جامعه شناس باید ضمن حفظ منش، روش و بینش رشته دانشگاهی خود، همواره مد نظر داشته باشد پیشه اصلی اش «جامعه شناسی» است و نه «جامعه شناسی شناسی»، پس باید تمرکزش بر «جامعه» مورد مطالعه اش باشد. «جامعه شناسی شناسی» (شناخت روش ها، نظریه ها، صاحبت نظران و مفاهیم علم جامعه شناسی) به ما در اخذ فلان مدرک دانشگاهی کمک می کند، اما قرار نیست کوشش های مان در همین مسیر محدود بماند، برعکس، رسالت اصلی ما شناخت جامعه است.انتقاد مهمی که از نظر من بر کتاب وارد است به تغییر رویه آن در فصل های پایانی و مخصوصا فصل آخر (نهم) بر می گردد، کتابی که آن گونه درست و بجا از «زیست جهان»ها صحبت می کند تا نشان دهد درخت توسعه با همه میوه های رنگارنگش در فلان جامعه، وقتی در بوم لرستان کاشته شد، «خودکشی» ثمر داد، اینک بجاست در راه حل ها و پیشنهادهایش مسیر خود را گم نکند. اما بهرامی در فصل نهم (راهبردهای پیشنهادی برای پیشگیری از خودکشی) به جای آن که با توجه به تجربه خاص خودش در تحقیق درباره «خودکشی، توسعه و لرستان» به نتیجه گیری بپردازد و راه حلی مبتنی بر «زیست جهان» خاص لرستانیان ارائه دهد بیشتر به بیان «تجارب جهانی» از کنترل خودکشی می پردازد و به نظرم تناقضی نابخشودنی با نقطه شروع تحقیقش دارد. او باید نشان می داد با توجه به زیست جهانی که از آن سخن می گوید (بوم لرستان) برای مهار خودکشی چه می توان کرد؟ اگر در این زیست جهان محرّک هایی برای خودکشی وجود دارد، در همین زیست جهان چه امکاناتی برای مهار خودکشی داریم؟ و اگر بناباشد از تجارب جهانی استفاده کنیم، آیا نظر بهرامی اینست که بدون هیچ بوم اندیشی قادر به استفاده از آن تجارب جهانی هستیم؟ اگر محقق در زیست جهان لرستان عللی خاص برای خودکشی یافته است (مثل نوم نَسَق)، آیا نباید در ارائه راهکار نیز در فکر بهره بردن از امکانات خاص همین زیست جهان بود؟ زیست جهانی که خرده فرهنگ های «تقاص، نوم نَسَق، لیوه، لَچر، جنگ و تفنگ و غیره» را دارد که در فصل دوم مطرح و مرتبط با خودکشی دانسته شده اند، احتمالا می تواند خرده فرهنگ هایی مثل «لعنت بین، کیخاگری و غیره» را هم داشته باشد، یک فرهنگ و موسیقی شاد هم داشته باشد در کنار آن همه فقر و محرومیت، یک سرمایه خاص و بی نظیر برای این مردم قلمداد شود.
او گفت: آری! اگر محقق همان قدر که وقت صرف ریشه یابی علل خاص خودکشی در لرستان کرده است برای راهکارهای خاص و مناسب تر در این جامعه نیز وقتی صرف می کرد، کار ارزشمند خود را کامل تر کرده بود نه این که به برشمردن تیتروار راهکارهای عمومی و جهانی مثل آموزش و پرورش، مشاوره، زدودن فقر و تغییر باورها اکتفاء کند. بوم اندیشی «تمرکز اندیشه بر نیازها و داشته های محلی» است، به نظر نگارنده، بهرامی در فهم «نیازهای محلی» موفق عمل کرده است اما موفقیت در فهم «داشته های محلی» اگر بتواند اتفاق بیفتد ارزشمندتر خواهد بود.
در بخش دیگری از این نشست اردشیر بهرامی، مولف کتاب به بیان نظرات خود پرداخت و گفت: پیش از آغاز سخن، برخود لازم می دانم از مجریان برگزاری نشست «نقد و بررسی کتاب فرهنگ، توسعه و خودکشی در غرب ایران» دکتر مجتبی ترکارانی رئیس دفتر انجمن جامعه شناسی لرستان و خانم توکل، مدیر کل محترم بهزیستی استان لرستان و همچنین از تلاش ها و زحمات دوست و همکار عزیزم مهری فتاحی مدیرعامل محترم کانون کلینیک های مددکار سازمان بهزیستی کشور که در هماهنگی های لازم برای اجرای این برنامه بر عهده داشتند تشکر و قدردانی کنم. امروز قرار است در مورد کتابی که در پاسخ به شناخت خودکشی -که یکی از مهمترین مسائل اجتماعی جامعه غرب ایران که مهمترین دغدغه نخبگان، مسئولان و مردم منطقه محسوب می شود- گفتگو کنیم.از دوستان عزیز دکتر ابراهیم خدایی و محمد چغلوند در نقش منتقد تشکر و قدردانی می کنم. در اینجا به صورت خلاصه به برخی انتقادات ارزشمند دوستان پاسخ خواهم گفت. اگر چه اعتقاد دارم با انتقادات وارد شده به این کار و انجام اصلاحات بر ارزش و غنای محتوای کتاب افزوده خواهد شد.
او ادامه داد: کتاب «فرهنگ، توسعه و خودکشیدر غرب ایران» تحلیلی انسانشناختی و جامعهشناختی از برهمکنشی زیست جهان خردهفرهنگها و پدیده خودکشی در غرب کشور با تأکید بر استان لرستان است. به اعتقاد بنده پل ارتباطی میان فرهنگ و پدیده خودکشی «تجربه توسعه و نوسازی» در جامعه است. سؤال بنیادی کتاب این است که آیا مناطق غرب ایران با ورود به عصر نوسازی، توسعه و مدرنیته توانسته به رفاه و خوشبختی وعده داده شده، دست یابد و از فقر و توسعه نیافتگی نجات یابد؟ یا اینکه در فرایند گذار شتابان گرفتار مسائل اجتماعی عدیدهای شده است. در واقع سه تجربه متفاوت برای عبور جامعه سنتی به جامعه مدرن قابل شناخت است. سؤالات ما پیرامون این سه راه ممکن برای عبور جهان سنت به دنیای مدرن مطرح شده است. نخست: آیا فرهنگ سنتی در فرایند تجربه نوسازی و مدرنیته از فرهنگ جدید استقبال و با آن همراهی نموده است و جامعه سنتی بدون تنش و تعارض به دوران نوسازی و توسعه عبور کرده است؟ دیگر اینکه آیا زیست جهان سنت در فرایند نوسازی و توسعه به عنوان مانع توسعه مقاومت کرده و شرایط تضاد و تقابل دو زیست جهان مسائل اجتماعی جدید را به وجود آورده است؟ و در آخر، آیا دو زیست جهان سنت و مدرن در کنارهم، همزیستی و همراهی و همنوایی داشتهند؟!. در این کتاب رویکرد ترکیبی انسانشناختی و جامعهشناختی، به مسألهشناختی، چیستی، چگونگی و فهم عمیق خردهفرهنگها و باورهای فرهنگی و «پدیده خودکشی» به رشته تحریر درآمده است. لازم به ذکر است قلم کتاب، جامعه شناسی مردممدار است، تا برای همگان قابل فهم و استفاده باشد. در اینجا اعلام می کنم از مجموعه انتقادات دوستان جامعه شناسم استقبال می کنم.
مولف کتاب در پاسخ به نقدهای محمد چغلوند گفت: فصل بندی کتاب را به صورت بدیل، ساده و قابل فهم تدوین نمودهام: نخست بخش فرهنگ (پیش از تجربه نوسازی و توسعه)، سپس توسعه (به معنای تجربه نوسازی و توسعه نامتوازن و شتابان) و در نهایت بخش خودکشی که از برهمکنشی سیر تاریخی «زیست جهان سنتها و تجربه نوسازی و توسعه» پدیدار شده است. در خصوص دلیل انتخاب عنوان منطقه جغرافیایی غرب ایران چند نکته را باید مطرح کنم: نخست اینکه گسترده مناطق بحرانی خودکشی در بین سه استان استان لرستان (شهرهای نورآباد، خرمآباد، کوهدشت و پلدختر) ایلام (شهرهای ایلام، دره شهر، ایوان غرب، شیوران چرداول، آبدانان) و استان کرمانشاه (هرسین، کرمانشاه، اسلام آباد غرب) واقع شده است. به بیان بهتر همجواری مناطق خودکشی خیز در سه استان است و مربوط به یک استان نیست. حتی بخش هایی از استان همدان (نهاوند و ملایر) و شمال خوزستان (اندیشمک و ایذه) و فرهنگ حاکم بر زندگی مردم این مناطق شباهت ها و قرابت های بسیار گستردهای دارد و خرده فرهنگ های مولد خشونت ها و خودکشی مربوط به یک استان نیست بلکه فراتر از مرزهای یک استان دارد. با وجود تفاوت های قومی، زبانی و جغرافیایی فرهنگ حاکم بر مناسبات اجتماعی و روابط اجتماعی از یک الگوی تقریبا واحد تبعیت می کند. به طور مثال در مورد زمینههای فرهنگی خودکشی باید عرض کنم که وجود خرده فرهنگهای سوگ، تقاص، ناموس (حیثیت، آبرو و شرف)، نوم نسق، جنگ و تفنگ، شکار و باورهای فرهنگی حول مسأله عشق، ازدواج موجب بروز تنش ها و تعارضات خانوادگی، خشونت ها و در نهایت خودکشیها شده است. تئوری اصلی کتاب خودکشی «خودکشی به مثابه کنشی اعتراضی» است. بخش چهارم کتاب را «زیست جهان خرده فرهنگها و مسائل اجتماعی (خودكشی، خشونت و قتل)» نام نهادیم. ماهیت کنش خودکشی چیست؟ آیا خودکشی یک کنش اعتراضی است؟ و اگر این کنش ماهیت اعتراضی دارد این اعتراض به چه شرایط و مشکلاتی در زندگي است؟ این کنش در چه زمینه و فرهنگی رخ میدهد؟ آنچه مرا به طرح این سؤالات رهنمون کرد دریافت مفاهیم نوینی است که در مصاحبههای بیشماری که طی 10 سال با افرادی که اقدام به خودکشی داشتهاند به دست آوردم. هنگامی که میپرسیدم چرا دست به این کار (خودکشی) زدهاید؟ پاسخ کوتاه دو کلمهای به زبان لری این بود: «دِ غُصَه...» یعنی در اعتراض به... کسی یا چیزی یا خشونتی...» به صورت واکنشی انفعالی و رهاییبخشی دست به خودکشی زده اند.
تز اصلی کتاب: بازتولید زیست جهان سنتها د دوران نوسازی و پدیداری کنش های اعتراضی
مولف کتاب خاطر نشان کرد: تعریف مورد استفاده این کتاب از زیست جهان خردهفرهنگها عبارت است از؛ مجموعه ارزشها، هنجارها، باورها، اعتقادات، مناسک، سنن و مناسبات اجتماعی که به صورت عینی و ذهنی ریشه در فرهنگ گذشته جامعه دارند و تنظیم کننده بخشی رفتارها و کنشهای افراد هستند. این خرده فرهنگها اگرچه در بسیاری از فرهنگها اقوام و مناطق مختلف کشور وجود دارد، اما در مناطق غرب کشور عمومیت دارد و نهادینه شده و از شدت بیشتری برخوردارند. لازم به توضیح است که این خرده فرهنگها به مثابه یک سامان ارزشی – هنجاری در جامعه غرب کشور بسیاری از مناسبات اجتماعی و فرهنگی را تبیین میکنند. این خرده فرهنگها در جامعه پیش از تجربه نوسازی و مدرنیته دارای کارکرد بوده که اثرات و پیامدهای مخربی به شکل امروز نداشت. زیرا در بین همگان به عنوان قوانین نانوشته و عرف پذیرفته شده بود و همه مردم درک مشترکی از الزامات هنجاری آن و نحوه نگهداشت آن وجود داشت و در جامعه ماقبل تجربه نوسازی و مدرنیته دارای کارکرد انتظام بخش و انسجام بخشی بودهاند. اما از آنجایی که در فرایند تجربه نوسازی و مدرنیته جامعه تغییراتی بنیادین در زمینه باورها، اعتقادات، ارزشها و اعتقادات مردم به وجود آمده است به برخی از این خردهفرهنگها با دیده شک و تردید و انتقاد به آنها نگاه میشود و نسلها جوانتر و زنان خواهان رهایی از سلطه سنگین خرده فرهنگهای سنتی هستند و گاهی به عنوان عامل خشونتها، ضد ارزش و مانع توسعه و پیشرفت تلقی شدهاند و بر اساس مشاهدات مسائل و مشکلاتی را در مناسبات اجتماعی، خویشاوندی و خانوادگی ایجاد کردهاند که باید مورد مطالعه و تحقیق قرار گیرند. به نظر میرسد وجود زیستجهان خرده فرهنگهای سوگ، تقاص، ناموس، جنگ و تفنگ، شکار، نومنسق (انگ اجتماعی) در مناطق غرب ایران - که ریشه دیرینهای در نظامهای معیشتی شکار، کوچ، روستانشینی و کشاورزی دارند - در فرایند تجربه نوسازی و دنیای مدرنیته در عرصه حیات اجتماعی زنده و پویا هستند. زیستجهان سنتها در فرایند تجربه نوسازی به طور مستمر در حال تغییر، تعارض، تضاد و گاهی همزیستی تناقضگونه به حیات خود ادامه میدهند. اما به نظر میرسد جهان رو به توسعه و نوسازی هرچند گاهی اوقات با زیست جهان سنت بیگانه و غریب مینماید اما عرصه را بر رشد ریشه های درخت تنومند سنتها تنگتر مینماید و از ریشه و درون، آن را تضعیف مینماید.
بهرامی افزود: با این تفاسیر سؤال ما این است: زیستجهان خردهفرهنگهای تقاص، ناموس و نُوم نَسَق، سوگ، و جنگ و تفنگ و شکار، در فرایند تجربه نوسازی و مدرنیته چگونه به حیات خود ادامه داده و چه پیامدهایی برای جامعه به دنبال داشتهاند؟ مباحث کتاب با رویکرد تلفیقی انسانشناختی و جامعهشناختی نگاشته شده، با استعانت از مباحث نظری «چندگانگیهای جهانهای زیست اجتماعی» و «منسوخ شدن مفهوم آبرو» پیتر برگر (1381)، فرهنگ باوری میشل لالمان (1993)، در مناطق غرب ایران پرداخته شد. بر اساس مباحث و نتایج علمی این فصل: زیستجهان خرده فرهنگ سنتی در دروان نوظهور نوسازی و مدرنیته به دلیل فقر و تقدیرگرایی جامعه خود را بازتولید نموده و بر زندگی اجتماعی مردم منطقه احاطه دارند و در این فرایند همزیستی تعارضگونه سنتها، فقر و بی عدالتی و نوسازی مسائل اجتماعی قتلها، خشونتها و خودکشیها را پدیدار نموده است. در دوران کنونی در عرصه کنشهای متقابل در مناسبات اجتماعی و خانوادگی شاهد حضور همزمان دو زیست جهان سنت و مظاهر و مؤلفه های دوران نوظهور مدرن و تلاش برای غلبه و برتری یکی بر دیگری است. این مقابله و کشمکش را در کنش های زندگی خانوادگی و خویشاوندی به وضوح بیشتری می توان رؤیت کرد. ظهور عشق رمانتیک، انتخابهای عقلانی، تحقق استعدادها و خواسته های فردی همچون ازدواج، شغل، محل زندگی، علائق و سلایق و سبک زندگی توسط نسل های جوانتر، افزایش آگاهی و مطالبه گری حقوق فردی و اجتماعی زنان و دختران، داشتن زندگی عاری از خشونت موجب تضعیف سلطه سنتها در عرصه کنشگری می شود. در فضای اجتماعی که زیست جهان سنتها پویاتر و قویتر است و عرصه را بر تحقق استعدادها و خواسته ها و امیال تنگ میکند شاهد بروز کنشها و منشهای خشونت آمیز، انسداد اجتماعی، طرد اجتماعی، رنج، یأس و افسردگیها و خودکشی ها هستیم. از این منظر خودکشیهای حاصل اعتراض به ازدواج های تحمیلی، مخالفت در ازدواج، تلاش مردان برای به انقیاد درآوردن نوجوانان و جوانان نمونه های خاصی از کشمکش دور زیست جهان برای برتری و ماندگاری در زندگی است. ارزشهای مبتنی بر حفظ حیثیت، شرف و ناموس در دوران نوسازی نیز الزامات هنجاری خود بیش از سایر خرده فرهنگها را بازسازی کرده است. زیرا هنوز قضاوتها و پنداشتها وارزشگذاری ها اجتماعی با این خرده فرهنگ صورت میگیرد. پدیداری این وضعیت موجب انسداد اجتماعی و اختلال در نظام روابط و مناسبات اجتماعی در جامعه شده است. خودکشی زنان و جوانان، اعتراضی به خرده فرهنگ فشارهای اجتماعی ناموس و نوم نسق است. این وضعیت بیانگر تجربه تلخ «مرحله گذار طولانی پر رنج» جامعه سنتی از هویت مبتنی بر قومیت و طایفه به هویت فردی است. هر کدام از این خرده فرهنگها به شیوهای متفاوت در ایجاد سامان هنجاری – ارزشی مناطق غرب کشور نقش مهمی داشتند. اگرچه جامعه امروز تحولات فرهنگی زیادی نسبت به دوران گذشته (کوچ نشینی، روستانشینی و کشاورزی) تجربه کرده است. اما هنوز نوع مناسبات اجتماعی حاکم بر جامعه به صورت قومی، طایفهای و خویشاوندی است و ساحت زیستجهان سنتها بر زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی سنتی بر مناطق غرب کشور ساری و جاری است. در این میان دوگانگی های فرهنگی سنت –مدرن شرایط توسعه را در دورن منطقه با چالش های جدی مواجهه کرده است. آنچه روشن است همزیستی زیست جهانهای سنت و مدرن در کنار هم و تعاملات و تعارضات این دو زیست جهان یکی از چالشهای سیاسی اجتماعی و توسعهای استانهای غربی کشور است. به نظر میرسد با روند توسعه و تحولات فرهنگی اجتماعی جامعه امروز ما در آینده (دو دهه پیشرو) و تغییرات نسلی شاهد فاصله گرفتن از زیستجهان سنت وپذیرش فرهنگ و شیوه زندگی مدرن باشیم.
بهرامی ادامه داد: «خرده فرهنگ تقاص» در اشکال و رفتارهای متنوعی همچون، نزاعهای جمعی، قتلهای ناموسی، برخی خودکشیها در حال بروز و ظهور است. خرده فرهنگ تقاص به اشکال گوناگونی در زندگی اجتماعی مردم به حیات خود ادامه داده است. باور به فرهنگ تقاص یعنی انتقام گیری از ظلم و خشونت از ظالم و فرد خاطی هنوز به عنوان یکی از شیوههای مقابله با خشونتها و قتلها در جامعه غرب ایران وجود دارد. این باور در رفتارهای خشونتآمیز درون خانواده نسبت به اختلافات قومی از شدت بیشتری برخوردار است. افراد تحت خشونت در خانواده از جمله زنان و کودکانی که توان مقابله با آن را ندارند معمولاً با شیوهای انفعالی اقدام به خودکشی میکنند و این یعنی یعنی خشم و انتقام گیری و تقاص از دیگری که معطوف به خود میشود. در مسأله خودکشی فرد قربانی درصدد تقاص گرفتن از باورهای فرهنگی جامعه سنتی است. یعنی میخواهد با کشتن خود از خشونتها، خردهفرهنگهایی از جمله «مذمومیت عشق قبل از ازدواج»، «ازدواجهای تحمیلی» و «پایبندی به زور، تعصب و حیثیت» که در کانون خانواده نمود بارزی دارد، انتقام گیرد. زیرا توانایی کشتن والدین را ندارد و در این جامعه کشتن والدین تابو شدیدی محسوب میشود. باید اشاره کنیم که قتل والدین در مناطق غرب ایران تابو محسوب میشود ولی خودکشی در جامعه امروز این شرایط را ندارد.
نویسنده کتاب گفت: خرده فرهنگ سوگ در جامعه قومی و طایفهای یکی از عناصر انتظامبخش و ساماندهنده هنجاری – ارزشی است. این خرده فرهنگ با داشتن باورها، مناسک، آیینها و آداب و رسوم گسترده و اجتماعی و فرهنگی به منزله یکی از ستون و چارچوب اصلی ارزشی – هنجاری مناسبات اجتماعی محسوب میگردد. زیرا بخش زیادی از رفتارهای مردم منطقه در این خرده فرهنگ به منزله بده بستانهای اجتماعی میان خانوادهها، اقوام، همسایهها، دودمانها و اقوام ضروری تلقی میشود. نادیده گرفتن این سنت و عدم توجه به رعایت هنجارهای مرتبط با آن موجب سرزنش اطرافیان، طرد اجتماعی، کاهش جایگاه و اعتبار اجتماعی و خانوادگی میشود. وجود رسم پُرسانه (اهداء پول و کالا) یکی از مهمترین آداب مرتبط با خرده فرهنگ سوگ و نشان دهنده مناسبات اجتماعی و اقتصادی پایدار این خرده فرهنگ است. خرده فرهنگ سوگ علیرغم ارزش بخشیدن به غم، اندوه و درد و رنج، موجب نهادینه شدن مناسبات اجتماعی و فرهنگی و پیونده دهنده نسلها، انتقال فرهنگها، باورها، مناسک، ادبیات شفاهی، آیینها از گذشته تا به امروز بوده است. این خرده فرهنگ در ایجاد انگاره های غم، اندوه و افسردگی ها نقش مهمی دارند و جامعه را در حالت ایستایی نگاه می دارند.
او ادامه داد: برخی باورها و رفتارهایی که نقش مهمی در انضباط بخشی و هنجاربخشی جامعه داشتهاند، خود را در فرایند تغییرات بازسازی کرده و شیوهها و اشکال دیگری در انگ و نوم نسَقها هستند. این باورها و گفتارها در دروان مدرن جامعه از ریشهها و خاستگاه جامعه سنتی مبتنی بر «جسممندی» دارند، فاصله گرفته و در حال تجربه جامعه مبتنی بر «فرهنگ باوری» است. در این جامعه جدید «نوم نسقها» و انگها از توجه به اهمیت «جسم» و «جنسیت» به سمت اهمیت فرهنگ، تفکر، عقلانیت، احساس، شعور، آگاهی در حال دگردیسی است. بیشترین توجه انسان امروزی در کنار ارضای نیازها، امیال، خواستههای خویش به دنبال داشتن خانواده آبرومندی و روابط اجتماعی بدون خشونت است، درحالیکه بیشترین نا امنی و نگرانی و خشم را نه در فضای عمومی جامعه، بلکه در کانون خانواده خویش احساس میکند و همیشه نگران از بروز تنشها و خشونتی است که با چند واژه نامأنوس تهمت ناروا و نوم نسق خانواده را به آشوب کشانده شود. در جامعه مدرن با انگها و نوم نسَقهایی مواجهایم که عبارتند از؛ بیفرهنگ، بیبند وبار، بی هویت، بیریشه و بیاصالت، حتی نگاه به مسائل جنسی و انحرافات اخلاقی از نوع فرهنگی است، تا نگاه مبتنی بر جسمی و جنسی!. حضور این باورها نقش مهمی در بروز ناملایمات زندگی و رنجیده شدن ورح و روان مردم و بروز مسائل اجتماعی و روانی شده است.
بهرامی گفت: «خرده فرهنگ آبرو و حیثیت» پیوند دیرینهای با قدرت موورثی حاکمان و خاندان و خانوادهای گسترده دارد. یعنی خانوادهای که دارای قدرت و جایگاه است دارای آبروست و حتی در صورت بروز مسائلی که میتواند تهدید کننده جایگاه اجتماعی آن باشد عامل بازسازی اعتبار و آبرو میشود. آیا وجود قتلها و خشونتهایی که ریشه در پایبندی عمیق جامعه به باورهای حیثیت و آبروست میتواند ارزشهای آبرومداری را زیر سوال ببرد و جامعه یکباره دچار بینظمی اجتماعی شود؟ در فرایند گذارزیستجهانهای سنت به دروان مدرنیته کدام مؤلفهها و ارزشها حول حیثیت و آبرو و شرف باور باید نگه داشت و تقویت نمود و کدامیک را گفتار و رفتار مردم به تیغ اصلاح سپرد؟ باورهایی که خشم و خشونت، ظلم و بیداد را بر افراد و گروهها مغضوب تحمیل کند، باورهایی که انسان امروزه را در فرایندهای فکری درونی و ارتباطات اجتماعی به صورت خودخوری و روان رنجوری به جان خویش میاندازد در انزوای اجتماعی وانسداد اجتماعی حصارهای سنگی در اطراف خویش ایجاد میکند، همیشه نگران قضاوت ها و ارزشگذاری ها از دست دادن آبرویی باشد که فرهنگ و اجتماع برای وی تعریف کرده است. مفاهیمی همچون رفاه، آزادی و امینت اجتماعی که دولتها و حاکمان برای مردم تعریف میکنند اما در فضای واقعی کمتر اثری در زندگی اجتماعی مردم میبینیم. به نظر میرسد با تجربه دنیای نوپدید که پیش رو داریم آبرو و حیثیت در عرصه مناسبات اجتماعی اعتبار و جایگاه خود را از دست خواهد داد، اما در فرایندهای دیالکتیکی بازگشت به این عنصر مجدداً تکرار خواهد شد. زیرا جامعه فقیر دارای احساس تبعیض و توسعه نیافته، خود را نیازمند سامان هنجاری- ارزشی میبیند و با وجود قوانین مدنی این نظم اجتماعی و هنجارمندی را بازتولید می کند.
وی در پایان بحث خود گفت: همانطور که در تحلیلها و تبیینها مرتبط با خرده فرهنگها اشاره شد مجموعه باورها و اعتقادات پیرامون سوگ، تقاص، ناموس، انگ، شکار، جنگ و تفنگ در گذشته از کارایی و عملکرد خاصی برای نظام اجتماعی قومی و قبیلهای برخوردار بودهاند. اما امروزه وجود این خرده فرهنگها در زندگی اجتماعی مردم مشکلات عدیدهای ایجاد کردهاند. در واقع چارچوب اصلی مناسبات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جامعه سنتی خرده فرهنگهای یاد شده ساختهاند. بحث قابل توجه در تحلیل خرده فرهنگهای این نوشتار این است که علاوه بر ایجاد سامان حقوقی – هنجاری تعامل عمیق و معنی داری نیز با یکدیگر دارند و در تحلیل انسان شناختی نباید آنها را سوای از یکدیگر تحلیل نمود. به طور مثال در خرده فرهنگهای سوگ (رسم پُرسانه)، ازدواج، قرض دادن، آئین های همیاری، کارهای گروهی وحتی پرداخت دیه و غرامت در جرایم توسط اقوام، نظام اقتصادی پایداری وجود دارد. مشارکت در هر کدام از این خرده فرهنگها و آئینها ممکن است با اجرای دیگری جبران شود. نظام حقوقی تقاص و خونبس نظام حقوقی و عدالت تنبیهی در مواجهه به کنشهای قتل حاکم است که بدون مداخلات قانونی قضایی جدید اعمال میشود. همچنین خردهفرهنگهای تقاص، حیثیت و ناموس و جنگ ارتباط عمیقی با هم دارند و خشونت را توجیه میکنند و جامعه را در حالت هجومی یا تدافعی مستعد برزو جنگ های گروهی و قومی می کند. درواقع مجموعه این خرده فرهنگها یک سامان حقوقی – هنجاری در جامعه ایجاد میکند که در تضاد و تخاصم با جامعه مدنی مبتنی بر قانون است. جامعه سنتی با وجود این خرده فرهنگها خود تنظیم کننده و تعدیل کننده مناسبات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است. این خرده فرهنگها در دوران مدرن نیز به حیات خود ادامه دادهاند و هنوزدر مناطق غرب ایران در مناسبات اجتماعی و فرهنگی قابل مشاهدهاند و مشکلات زیادی از جمله خشونتهای خانگی، قتلها، خودکشی و افسردگی و .. را در غرب ایران به وجود آوردهاند. زنان و نسلهای جوانتر امروزی منتقد شدید باورهای فرهنگی منطقه هستند. از یک منظر خودکشی در اعتراض به سلطه این خرده فرهنگها در زندگی امروزی صورت میگیرد و به عنوان مانع پیشرفت، توسعه و آزادی جامعه تلقی میشوند. در مورد نقد بسیار ارشمند دوست عزیزم ابراهیم خدایی در خصوص راهبردها و راهکاری پیشگیری بومی باید عرض کنم بنده در حال تدوین برنامه ای جامع برای پیشگیری، مداخله و بازتوانی خودکشی های غرب ایران هستم و بخشی از این سند در سازمان های متولی همچون بهزیستی در حال اجراست. در مطالعات بعدی به این موضوع مهم خواهم پرداخت. هدف اصلی این مطالعه رسیدن به شناخت جامع برای کاهش خودکشی در بین نوجوانان و جوانان و زنان منطقه است. چیزی که همه ما را بسیار نگران کرده است.