دومین نشست از سلسله نشستهای مجازی عدالت با عنوان «مفهوم عدالت و ساحتهای آن» به همت دفتر انجمن جامعهشناسی ایران در قزوین روز جمعه مورخ 21 آذرماه 1399 با حضور دکتر رحیم محمدی و دکتر لیلا اردبیلی در فضای مجازی برگزار شد.
بعد از توضیحات دکتر اردبیلی از مفهوم تاریخی عدل و عدالت در ایران باستان تا زمانی که عدالتخانهخواهی در عصر مشروطه به وجود آمد و تا یک جنبش تاسیس عدالتخانه به راه افتاد، دکتر محمدی نسبت میان سوژه و عدالت یا تجدد وعدالت را مورد بررسی قرار داد.
دکتر رحیم محمدی در خصوص اینکه چه درک و برداشتی از این مفهوم در طول اعصار وجود داشته و دستخوش چه تحولاتی شده است، گفت: همان زمان که میپرسیم عدالت چیست و در پاسخ میگوییم نمیدانم، ناخودآگاه مساله عدالت برای پژوهشگر طرح میشود و اهمیت پیدا میکند. مفهوم عدالت اغلب در کنار مفاهیمی چون عدل، برابری، قسط، انصاف و حق توضیح داده می شود. همین که میگوییم عدالت یعنی هرکسی به حق و حقوق خود برسد اینکه این حق و حقوق چیست و چگونه برآورده می شود عدالت را محقق میکند. موضوع مهمی که باید توجه کرد این است که باید تعریف این مفاهیم روشن شود اما معمولا نمی افتاد و در ساحتها و گفتگوهای مختلف هرکسی بر اساس درک گفتمانی خود این مفاهیم را معنا میدهد. اگر بخواهم این مفاهیم را به اسلام محدود کنم میتوان درک نسبتاً مشترک پیدا کرد. حق در اسلام با سه حوزه تعریف میشود حق مالکیت که فرض بر این است که اگر این حق به رسمیت شناخته شود گویا عدالت محقق شده است. دوم، قدرت که لازم است عادله باشد. سومین حوزه که بیشتر مطرح است عدالت با داوری و قضاوت هم رتبه بوده و کسی که در این منصب قرار میگیرد باید انصاف را رعایت کند و حق رابه حقدار بدهد. در کنار این سه مورد، مفهوم جان نیز در رابطه با عدالت است به این معنی که اگر جان انسانها محترم شمرده شود عدالت برقرار میشود.
مدیر گروه جامعهشناسی ایران انجمن جامعهشناسی ایران افزود: در دوره اسلامی با درک دیگری هم مواجه هستیم که با شخصیت و هویت انسانها ارتباط داشت. اگر انسانها تعادل مزاج داشتند در واقع آدم عادلی بودند، یعنی آدمی که نه خیلی خشگین، نه غضبناک بود و نه بیشتر به قوه شهویه خود توجه میکرد. پس اگر انسانی بین قوه غضبیه، عاقلیه و شهویه تعادل ایجاد میکرد انسان عادلی محسوب میشد. اما اگر از این عرصه بیرون بیاییم و زندگی مردم عادی را نگاه کنیم مردم عادی نگاه سلبی و نه ایجابی به عدالت داشتند. اینکه حاکمان بین مردم فرق نگذارند، ظلم نکنند، زور نگویند و مردم را از حق و حقوق خود محروم نکند. برای مثال اگر کسی مانند رئیس قبیله، پدر خانواده و حاکم این رفتار سلبیه را داشتند و به طور کلی تبعیض قایل نمیشدند و رفتارهای زورگویانه اتفاق نمیافتاد در واقع عدالت برقرار بود. مولوی نیز در مثنوی با شعر «عدل چه بود وضع اندر موضع اش ظلم پچه بود وضع در ناموضع اش» به نوعی دارد تفکر عادلانه در دوره خود را بیان میکند. در این رویکرد عدل آن چیزیست که در موضع خود قرار گیرد در این معنا که اشاره مثبت به عدل دارد زن باید زنانگی کند، بچه بچگی، شاهزاده حاکم باشد، کارگر مزد خود را بگیرد، پست و مقام در دست آدم شایسته قرار گیرد، مردان کار سنگینتر و زنان کار سبکتر. اما این نکاه یک کارکرد منفی دارد که نباید از آن غافل شد و آن ذهنی است که تعریف میکند موضع مناسب چیست. آن ذهن از روی کدام منطق، درک، جهان بینی و اعتقاد جایگاه هر شی و چیز را تعریف می کرد؟ پس نقش کنشگر چه چیزی بود، ذهن و زبان کنشگران عصر در تشخیص و قراردادن شی در موضع مناسب به میان میآید. بنابراین در این تعریف از عدالت یک نوع توازن، تعادل و تناسب پیدا میشود و وضع این تعادل و تناسب یک نظم اجتماعی و سیاسی ایجاد میکند که به تعبیر جامعهشناسی هر نظمی به قدرت تبدیل میشود. پس وقتی میگویم جایگاه زن، مرد، کودک، شاه، حاکم و رعیت به صورت مفروض و پیشینی این است و لاغیر داریم جامعهای را تعریف میکنیم که یک قدرت مستقر و مشروع دارد. در نتیجه و این تعادل و تناسب و توازنی که از مفهوم عدالت برداشت میشد یک ثبات اجتماعی ایجاد میکرد که از هر گونه تغییری جلوگیری میکرد. در این صورت از یک سو جلوی هر گونه بدعت، ابتکار وخلاقیت و از سوی دیگر رهایی و آزادی گرفته میشود. با این امر از درک هندسی یا متوازن از عدالت که هر شی یا هر کسی جایگاهی دارد، درکی پیدا می شد که جلوی رهایی، تغییر و دگرگونی را میگیرد.
ایشان افزود: در این مورد مثال عامیانهای هم وجود دارد که میگوید «یا رب روا مدار که گدا معتبر شود، گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود» این مضمون دلالت بر همان نظم هندسی دارد چون در این تفکر جایگاه گدا، رعیتی باشد و اگر خلاف آن شود از خدا بی خبر میشود. می توانیم بگوییم این مثل نماد درک از عدالت است که وقتی نظم سیاسی دارد برساخت میشود براساس این درک ساخته میشود. به همین خاطر هر کس باید در جایگاه خودش قرار بگیرد. پس ان درک از عدالت که بر توازن و تعادل تاکید میکند یک نظم سیاسی را ایجاد میکند که همیشه به نفع قدرتمندان و حاکمان بود. چون از پیش قرار است بدون هیج شایستگی و فقط بر اساس آن چه که بوده است هر شی و هر شخص در جایگاه خود قرار گیرد مانند همان شعر از مولوی که بیان شد. این موقعیت بازتولید همان وضعی است که بود. در واقع مولوی هم دارد گفتمان غالب و مسلط زمانه خود را باز تولید میکند و تداوم میبخشید که پیشتر از او هم فقها و فلاسفه در علوم قدیمه بیان کردهاند. در این درک از عدالت قدرمندان در راس هرم بوده اند و انسان در کلیت خود به ابژه تبدیل میشود و به این ترتیب در نظم مسلط به اسم عدالت در سلسله مراتب قدرت منقاد و مطیع میشوند. تداوم این وضعیت انسان را به ابژه تبدیل میکرد، یعنی انسانها بر اساس همانند شدن در نظم مسلط زمانه در جایگاه خود قرار میگرفتند تا عدالت برقرار شود. به این صورت اگر آگاهی مدرن بر حسب دانش جامعهشناسی این فهم از عدالت را تغییر نمیداد همچنان انسانها این نظم مسلط را عادلانه برداشت میکردند. در واقع اگر این آگاهی ایجاد نمیشد همین درک از عدالت جزئی از منقادسازی، ستمگری و ابژه سازی تعریف میشد. پس می توان گفت که گفتمان عدالت میتواند بخشی از ظلم و ستمگری سیاسی باشد و همیشه اینطور نیست که تصور و عمل عادلانه به عدالت منجر شود. چراکه تعریف از عدل و داد ابتدا وضعی را ایجاد میکند که در هر عصر بر مبنای نظم مسلط اجرا میشد و بخشی از دستگاه ظلم و ستمگری است.
دکتر محمدی افزود: اولین اتفاق در عصر روشنگری آن بود که گفتمانهای مسلط را زیر سوال بردند. تعریف دوباره از عدالت مطرح شود که در آن انسانها برابری ذاتی دارند و مفهوم عدالت به برابری تغییر کرد. امروزه ما بیشتر مفهوم عدالت را به معنی برابری به کار میبریم و فیلسوفها بیان کردند که انسانها فارغ از دین، زبان، نژاد و غیره ذاتاً برابرند. این تعریف از عدلت بنیاد نظم مسلط و فهم قدمایی و پیشین را تغییر میدهد و انسانها وقتی ذاتاً برابر باشند دیگر نمیتوان آنها را به برده و آزاد، زن و مرد و رعیت و حاکم تقسیم کرد. این تعریف از عدالت با ظهور سوژگی یا کنشگری همزمان است و آن مفهوم از عدالت را زیر سوال می رود. با تعریف سوژگی انسانها، برابری بازتولید شده و توسعه مییابد و عرصه جدیدی از تعریف و توزیع عدالت ظهور پیدا میکند. این درک جدید از عدالت متناسب با سوژه شدن انسان و مستقل شدن فرد گسترش پیدا می کند. اینجاست که حرف مارکس معنادار می شود زمانی که که میگوید تا امروز انسانها میخواستند جهان را تفسیر کنند اما از امروز به بعد انسان ها میخواهند جهان را تغییر دهند. یعنی نظم سیاسی موجود را تغییر داده و یک نظم جدیدی بیآفرینیم که با بودن ما و سوژگی ما متناسب باشد. می خواهیم جهان اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود را تغییر دهیم پس با ظهور سوژگی روبرو هستیم و درک از عدالت از بنیاد متحول میشود. این نقسیر مدرن از عدالت میگوید که این درک نباید بخشی از سیستم ظلم و ستمگری باشد باید براساس دانش جدید درکی پیدا کنیم که درک از عدالت به سیستم تبعیض دامن نزد .چون انسانها فارغ از هر اسم و رسمی و جنسیتی برابر و مشابه با یکدیگر هستند. این تعریف از عدالت وقتی پیدا شد درک از آزادی و تغییر اجتماعی هم متحول شد و این درک روز به روز به سمتی میرود که برابری انسانها محقق شود.
این جامعهشناس در پایان گفت: وقتی درک از عدالت به هم ریخت درک از حق هم به هم ریخت. بنابراین این موضوع پیش آمد که قانون باید عادلانه وضع شود و در سیستم قانون گذاری و حکومت مشروع این نگاه به وجود آمد که انسان ها فارغ از هر دین، نژاد و رنگی با یگدیگر برابرند مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر. از اینجا به بعد است که دیگر نسبتها و نقشهای انتسابی و اکتسابی بهم میریزد و دیگر خون پادشاهی معنی ندارد و شایستگی مد نظر قرار گرفت. از سوی دیگر درک از مرکز و پیرامون نیز بهم ریخت و همه در معرض امتیازات برابر قرار گرفتند و مناسبات فرادست و فرودست مورد سوال قرار گرفت. این رویکرد به عدالت نقطه عطفی است در ایجاد آشوبها در جهانهای ذهنی و عینی چراکه درک جدید از انصاف و عدالت در حال شکلگیری است. اگرچه هنوز هم به درستی محقق نشده چرا که آنچیزی که بین روحانیت، دانشگاهیان، حاکمان از این مفهوم مشترک است فقط لفظ عدالت است، اما هر کدام برداشت خود دارند. در واقع یک نوع ستیز معرفتی، دانشی، عملی، سیاسی و اجتماعی به وجود میآید درست مانند آن چیز که در ایران به عنوان انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی اتفاق افتاد و در هر دو این اتفاق ها که هدف بسط و ایجاد عدالت بود اما همواره ستیز و کشمکش وجود داشته بین آن بخش دیندار جامعه که فهم خود را بیشتر از علوم قدیمه و قدما میگیرد و نگاه مقابل که درک معرفتی خود را از علوم مدرن و دانشگاه کسب میکند. وجود این نیروهای اجتماعی متضاد همان طرح مساله عدالت در زمانه و جامعه ما است.