نشست زنان، بیمها و امیدها در تاریخ 18 اسفند ماه 1402 در بستر پلتفرم گوگل میت به مناسبت روز جهانی زن از ساعت 18 الی 21 برگزار گردید. این نشست مجازی به مشارکت دفتر انجمن جامعه شناسی قزوین و گروه جامعه شناسی حقوق با حضور خانم رویا اخلاص پور، خانم دکتر فاطمه موسوی ویایه، خانم دکتر حمیرا کاظمی، خانم دکتر انسیه زواره، خانم معصومه کمالی و آقای دکتر عباسقلی انصاری و با دبیری خانم دکتر بیدا میرحسینی برگزار گردید.
در ابتدای برنامه میرحسینی ضمن بیان دلیل برگزاری نشست و تشکر از سخنرانان و نیز شرکت کنندگان، عنوان کردند که گرامیداشت این روز نه به عنوان تقابل جنسیتی بلکه طرح دوباره ضرورت پرداختن به کلیشههای جنسیتی، نظم حاکم جنسیتی و سیاستهای جنسیتی است که سویههایی از آنها آشکار و سویههایی پنهان است، سویههایی از آن در سطح فردی و سویههای وسیعی از آن به سیاستها، قوانین و دولتها برمیگردد و نیز تلاشی ست برای جلب توجه جامعه جهانی، دولتها، جامعه مدنی و مردم در جنسیتها، طبقات و گروههای مختلف به شرایط پروبلماتیک زنان که گاهی به عنوان اموری رایح و عادی قلمداد میشود و حیات اجتماعی زنان را در کشورهای مختلف در چالشی دایمی بین وضع مطلوب و وضع موجود قرار میدهد.... . در ادامه نشست ضمن معرفی سخنرانان از آنان دعوت گردید که به بیان سخنان خود بپردازند.
سخنان سرکار خانم رویا اخلاص پور
نگاهی نو به مسئله سوادآموزی :تمرینی در مسیر عاملیت
من به معلم پژوهشگر انجمن دوستداران کودک کرمان، تلاش خواهم کرد با استفاده ازبرخی منابع تاریخی و تجربه زیسته خودم، اهمیت سواد درقرن بیست ویکم را به تجربه زنان ایران درمشروطه پیوند بزنم . تجربه ای که ازمسیر کارمن با زنان مهاجر افغان میگذرد.
جنبش مشروطه در آستانه قرن بیستم همزمانی دارد با جنبشهای زنانه ایران و به عبارتی جهان و همانطور که میدانید، محور اصلی این جنبشهای زنانه در ایران بر بحث آموزش و سواد زنان و حضوراجتماعی آنان بود.
علیرغم فقدان آمارهای قابل اعتماد نرخ با سوادی کل جمعیت درایران، تقریبا 5 درصد تخمین زده می شود و به نظر می رسد، درست باشد اگر نرخ باسوادی در میان زنان ایرانی را نزدیک صفر درنظر بگیریم.
با آنکه مردان، رهبران سیاسی جنبش مشروطه بودند ، بدون شک این جنبش دریک مورد حداقل اثر خود را با قدرت بر زنان باقی گذاشت، به قول خانم منصوره اتحادیه؛ پذیرش حق سواد و آموزش و تحصیل برای زنان دستاورد مشروطه است . میتوان گفت در این زمینه فارغ از موانع اقتصادی و جغرافیایی در زمینه آموزش، تقریبا چون وچرایی باقی وجود ندارد و شاید اگر به روایت مادربزرگها و مادرانمان که متولدین ابتدای قرن میلادی هستند، توجهی نشان دهیم که عباراتی "چون سواد به درد زنان نمیخورد و مردم چه میگویند اگر دخترمان به مدرسه برود " از اذهان پاک شد، با آغاز مدرنیزهسازی دوره رضاشاه در سالهای 1920 و سالهای بعد این درخواست و حق برخاسته از جنبش در سراسر کشور با تاسیس مدارس آرام آرام محدودیت های مادی را نیز کاهش داد. درسال 1960نرخ باسوادی درمیان زنان به تقریبا 30درصد رسید .
جنبش 57 نیز علیرغم همه محدودیتهایی که برای زنان آفرید، درحوزه آموزش بر مبنای همان دست آوردهای مشروطه ودهههای گذشته راه خود را طی کرد وکسی نتوانست مانع سوادآموزی وتحصیل زنان شود و تا به امروز که نرخ باسوادی درمیان زنان باسواد تقریبا 90 درصدتخمین زده میشود.
همانطور که گفتم من درمرکز دوستدارکودک مشتاق درکرمان کار می کنم. فضایی برای یادگیری کودکان و زنانی که عمدتا مهاجران افغانستانی و ایرانیانی هستند که از آموزش رسمی بازماندهاند.
بدیهی است که این زنان و دختران مثل همه زنان دیگر مجموعه یکدستی نیستند از گروههای قومی متنوع ، سطوح درآمدی تاحدی متفاوت و در سنین مختلف، تشکیل شدهاند اما بیش از 80 درصد انها، اولین نسلی ازدختران در خانواده شان هستند که به مدرسه میروند وسواد می آموزند. البته تعدادی از آنها دختران تحصیل کرده و باسوادی افغانستانی هستند که آموزشگر وتسهیل مرکز می باشند.
اما یک نکته تقریبا مشترک، درمیان اکثر خانوادههای افغان هنوز وجود دارد و برزبان مادران جاری میشود "مردم چه میگویند" همچنان جای چون وچرا کردن در باره سواد و ادامه تحصیل دختران با تکرار این جملات وجود دارد .
چرا این تفاوت عظیم میان مردم ایران وافغانستان وجود دارد؟ مطالعاتی تطبیقی میان زنان ایران وترکیه و مصر انجام شده است، اما در مورد زنان افغانستان من چیزی نیافتم. .با فرض ثابت بودن سایر شرایط (که البته فرض درستی هم میتواند نباشد)، افغانستان تقریبا همزمان با ایران اصلاحات امانی، را با دولت رسمی امان الله شا ( مدرنیزاسیون از بالا) شروع کرد و حتی تاریخ کشف حجاب بانوان درباری آن زودتر از ایران بود. اما افغانستان نه در ابتدای قرن بیستم و نه درمیانه آن حتی با یک جنبش اجتماعی و به طور خاص جنبش زنانهای مواجه نبوده است، اعتراضات و مبارزات کوچکی وجود داشته که کمرنگ هستند. اصلاحات امانی بی پشتوانه جنبشی از درون خیلی زود تبدیل به یک دوره حاکمیت شریعت می شود. از سال 1964 تا سال 1996 با توجه به جریانات بین المللی بعد از جنگ جهانی، قوانین بیشتری به نفع زنان تصویب میشود، با توجه به آنکه حکومت طرفدار شوروی که تقریبا بیش از بیست سال درقدرت بود و البته قوانینی درجهت برابری زن ومرد را حداقل به عنوان یک شعار ایدئولوژیک پذیرفته بود.
و درآخرین تحولات یعنی دوره 20 ساله جمهوری افغانستان سالهای 2002 به بعد نیز، ظاهرا این اصلاحات از بالا ادامه پیدا میکند اما همچنان نرخ با سوادی درمیان زنان برمبنای آمار یونسکو در سال 2017، کمتر از 30 درصد باقی میماند، تقریبا برابر با نرخ با سوادی زنان ایران در سال 1960(1340). خوشبختانه جنبشهای زنان در افغانستان در دهه اخیر و به ویژه بعد از سقوط دولت جمهوری، صدای خود را بلند کردهاند، اما متاسفانه من هنوز جنبشهایی را میشناسم که علیرغم درخواستهای حقوقی و قانونی مترقی شان، نام خود را (زنان افغانستان را نجات دهید) میگذارند وبه جستجوی ناجی ازبیرون می روند .
بر میگردم به تجربه ما در مرکز یادگیری مشتاق که 18 ساله است. پذیرای کودکان ونوجوانان با تنوع سنی وجنسی، همانطور که گفتم به دلایل مختلف امکان حضور در مراکز رسمی اموزشی را نیافته اند .
برای مدتها مادران به ویژه مادران جوان این کودکان، نامرئی بودند و در مواردی اندک مادرانی که همسری نداشتند و یا تصور میکردند انجمن وابسته و مرتبط با کمیساریای عالی پناهندگان است و احتمالا کالایی برای توزیع دارد، به ما مراجعه میکردند .
حداقل به دو دلیل حضور مادران برای ما مهم بود : کودک همسری در میان دختران وخشونت درمیان پسران نوجوان .
یک ایده جدید در این میان زاده شد؛ مادرها ثبت نام شوند و عضو مشتاق باشند و کودکان، زیر مجموعه مادران یا مادران جایگزین (مادربزرگ، خواهر، عمه و ...) قلمداد شوند .این مادران عضو پروژه ای به نام "طرح سوادآموزی عاطفی اجتماعی مادر- کودک" شدند ودرصورت تمایل میتوانند درکنار کودکان خود به عنوان سوادآموز یا همیار حاضر شوند و در برنامههای ورزشی – اجتماعی وآموزشی شرکت کنند. اهمیت سواد به معنای کلاسیک آن شناخته شده است، اما چرا سواد اموزی با پسوند عاطفی اجتماعی برای ما مهم است؟ درک سواد به عنوان توانایی خوانش عواطف و ایجاد ارتباط و بازاندیشی اجتماعی برای افراد اعم از کودک و بزرگسال به ویژه افرادی که از طبقات اجتماعی ضعیف هستند، اهمیت دارد . فضای یادگیری به عنوان یک شبکه ارتباطی میتواند در ویرانی خشونت یاری رسان باشد. آموزش مهارتهای خویشتنداری، خودآگاهی، تفکر انتقادی و توانایی کمک گرفتن و کمک دادن و تصمیم گیری فرصتی برای این ویرانی ایجاد میکند.
محوریت پروژه سوادآموزی عاطفی – اجتماعی مرکز، بر کارکرد دیالوگ محور آن است .گفتگوهای مداوم که بر پایه زندگی و پرسشهای یاد دهندگان و یادگیرندگان شکل میگیرد ودرون آنها مفاهیم مورد نیاز آموزشی "خواندن – نوشتن ،علوم وریاضی ..".تنیده می شود.
همانطور که قبلا گفته شد فضای یادگیری مشتاق شامل گروههای متنوع سنی، جنسی و قومی است که فضایی را دراختیار دارند تا بتوانند درباره زندگی خود گفتگو کنند و درآن برای در دست گرفتن مهار زندگی خود تمرین کنند. بیشک مرور تجربههای گذشته و صحبت کردن درباره رویاها و انتخابهای آینده مستلزم فضا و زمانی برای بازاندیشی است و رویکرد مشتاق و نگاه نو آن به مسئله سواد، این فرصت را فراهم میکند.
برای پاسخ به مسئله دوم یعنی کودک همسری ، همزمان پروژهای به نام" دنیا زاد" را در مرکز مشتاق به اجرا درآمد که شامل دختران نوجوانی است که حداقل 5-6 سال آموزشی را گذراندهاند و امکان تحصیل در مراکز رسمی را نیافتهاند، اگر امکانی باشد کمک میکنیم که آنها در امتحانات متفرقه شرکت کنند ومدرکی بدست آورند. آنها دراین پروژه یک دوره "تربیت مربی "را میگذرانند و مهارت سواد آموزی و به ویژه سوادآموزی عاطفی اجتماعی را بدست میآورند . این توانایی میتواند به عنوان یک حرفه نیز برای آنها کارآمد باشد.
نام" دنیا زاد" در خود دو استعاره دارد : یکی پذیرفتن آنها به عنوان فرزندان جهان نه اتباع سرزمینی که از آن رانده شدهاند و نه اتباع کشوری که حداقل حقوق انسانی را از آنها دریغ میکند. و دوم اشاره به نام خواهر کوچک" شهرزاد" در قصههای هزار و یکشب که شهرزاد داستانهایش را خطاب به دنیازاد و برای تداوم زندگی و پایان روحیه زن کشی و مرگ روایت میکند .
گمان میکنم تا اینجا توانستهام روشن کنم که هدف" فضای یادگیری مشتاق" تربیت کارگر خوب یا شهروند نیست، هدف به قول آلن تورن - درجهانی که تغییرات سریع است و هنجارها رنگ باختهاند وتاثیر رخدادها و اتفاقات ب رزندگی پررنگتر است- یادگیری، عاملیت وتاب آوری است . ( در پرانتز بگویم من در سالهای 89تا 1392 معلم 28 دختر وپسر نوجوان در این مرکز بودهام که نیمی از آنها اکنون در سراسر جهان از افغانستان تا فنلاند پراکندهاند و با مسائلی مواجهاند که بسیاری از آنها برای من و آنها پیش بینی شان تقریبا غیرممکن بود) .
آنچه یک فضای یادگیری میتواند دراین دنیای دستخوش تغییر بدهد چیست ؟
آموختن اینکه چگونه فرد خودش باشد و به او توانایی دهد تا در آزادی یکپارچگی وجودی خود را کشف کند و درمواجهه با مشکلات زندگی و فشارهای اجتماعی یک پارچگیاش را ازدست ندهد و فرودست نپاشد.
مجددا برمیگردم به مشروطه به جریانهای کوچک مدرسه رشدیه ، پرورش ، دوشیزگان ، ناموس ..جریاناتی که بذر یک قرن متفاوت را گذاشتند و جهانی که در سده بیست و آستانه قرن بیست ویکم، برای ایران وزنان ایران ساخته شد. بدون انها شاید ممکن نبود ، تحولات فرهنگی که یک به یک ایران پشت سرگذاشت و تا به امروز مدیون آنهاییم با همه رنجها و شادیهایش ، پسرفتها وپیشرفت هایش و امروز نیز درمیانه یکی از این تحولات فرهنگی و با تاکید میگویم یک تحول فرهنگی زنانه قرار د اریم واین تحول بیشک جدا از فهم سواد به عنوان تمرینی در مسیر عاملیت انسانی نخواهد بود .
تحولات فرهنگی به یکباره رخ نمی دهد واصلاحات ومصوبات قانونی تنها بخشی از آن محسوب می شوند وبی شک بخشی ارزشمندهستند .
برای استقبال از تحول درونزا و ماندگار، باید با خلاقیتها ونوآوریهای کوچک در مسیر تحولات بزرگ، گام گذارد. مرکز دوستدار کودک مشتاق، یک نوآوری کوچک دراین مسیر است. این ایدهای فقط برای کودکان وزنان مهاجر نیست، بلکه برای همه زنان وکودکان ایرانی نیز هست. درصورتی که بپذیریم هدف آموزش، افزایش قابلیت انسان برای کنشگری آزاد است و راهی برای انکه افراد عاملیت داشته باشند، بتوانند از خود حرف بزنند، گذشته را بازاندیشی کنند و حال و آینده ر ا با تفکر مستقل و انتقادی بسازند ، سوژه وجودی خود باشند، دیگران را نه فقط بردبارانه به رسمیت بشناسند بلکه بتوانند با آنها زندگی کنند، بتوانند با آنها بگریند، بخندند و برقصند و این فضا تمرینی است کوچک، درمسیری بزرگ و پیچیده برای زیستنی انسانی.
سرکار خانم معصومه کمالی
کلیشههای جنسیتی در زنان تحصیلکرده
احقاق حقوق زنان از جمله موارد اساسی یرای رسیدن به دموکراسی و توسعه پایدار در یک جامعه می باشد که بدون آن پیمودن این مسیر ممکن نیست. در ابتدای امر درک مفاهیمی مانند : جنس، جنسیت، هویت جنسیتی ، کلیشه های جنستی و.. حائز اهمیت است.
جنسیت ویژگی مهمی است که نشان می دهد ادراکات، نگرشها، رفتارها و متزلت افراد در جامعه به شدت تحت تاثیر یادگیری اجتماعی و فرهنگی می باشد. جنسیت به معنای مردانگی و زنانگی، یا آنچه که با گذشت زمان تحت تاثیر تغییرات اجتماعی قرار می گیرد یکی از بارزترین نمونه ها در کلیشه های جنسیتی (در ناهمگنی انتظارات در نقش های خانوادگی ، اجتماعی) برای زنان می باشد. در واقع به همه انچه که ما به باورهایی که به دلیل تقلیل جنسیت( انتظارات اجتماعی، نقش ها و هنجارهای منتسب به مرد یا زن) به جنس ( ویژگی های فیزیکی و جسمی زن و مرد ) داده ایم و بصورت عادت واره در افراد بازتولید می شود، کلیشه های جنسیتی می گوییم.
از نظر بوردیو عادت واره بر چگونگی کنش، احساس، تفکر و بودن ما تمرکز دارد. عادت واره مشخص میکند که چگونه ما سرگذشت خود رابا خود به دوش میکشیم. چگونه این سرگذشت را با شرایط فعلی خود تطبیق میدهیم و چگونه تصمیم میگیریم به گونهای خاص و نه به هرشکلی دیگر کنش داشته باشیم.
بوردیو در بُعد هستی شناسی، جامعه را فضایی اجتماعی مرکب ازمجموعه بهم پیوستهای ازمیدانها (ساختارها) و افراد دارای عادت وارههای مرتبط با میدانها میداند که به عنوان کنشگر درقالب قواعد حاکم بر میدانهای اجتماعی و طبق عادت وارههای خود درجهت دستیابی به انواع سرمایهها در تعامل و رقابت قراردارند.
{عادت واره ×سرمایه} + میدان = کنش
از منظر بوردیو کنش نتیجهی رابطه بین تمایلات شخصی (عادت واره) وجایگاه او درمیدان (سرمایه) است در واقع سه ابزار تفکراصلی او: عادت واره، میدان وسرمایه درارتباط با یکدیگرند. بدین ترتیب کنش صرفاً نتیجهی عادت واره فرد نبوده، بلکه نتیجه رابطه بین عادت واره شخص با وضعیت فعلی او هستند. ما درگیر روندی مداوم از ساختن سرگذشت خود هستیم، اما دروضعیتی نیستیم که همه چیز مطابق میل خودمان باشد ما در مسیر زندگی در هرلحظه با دوراهیها یا گزینههای گوناگونی روبه رو هستیم مجموعهی این گزینهها به شرایط فعلی ما وابسته است و ( جایگاهی که در میدان اجتماعی در تصرف ماست) اما در همین زمان، اینکه کدامیک از گزینهها برای ما عملی است و کدام یک را ممکن نمیبینیم، نتیجهی شرایط گذشته ماست، زیرا تجربههای ما نگرش ما را شکل دادهاند بنابراین اینکه کدام گزینه را انتخاب میکنیم به مجموعۀ گزینشهای موجود در آن لحظه (مطابق زمینهی فعلی ما) یا مجموعهی گزینشهای قابل مشاهده و به تمایلات ما (عادت واره) یا تجربههای تنیده شده با وجودمان بستگی دارد. بنابراین برای درک کنش لازم است هم میدانهای پویایی که عاملان اجتماعی قرار دارند و هم عادت وارههای پویایی را که عاملان اجتماعی را وادار به انجام کنشهای خود میسازند، به خوبی درک کنیم.
بوردیو در نظریه خود از مفهوم دوگزا (باور رایج ) استفاده می کند.که منظور از آن در جهان مدرن، ادراکات و عقاید پیشاتاملی و مشترک اما مسلم و قطعی می باشد که از جهان های خرد اجتماعی(میدان ها) ناشی می شود. در واقع “باور رایج" به باورها و اعتقادات به ظاهر طبیعی ارجاع دارد که در پیوند نزدیک با میدان و عادت واره ها قرار دارند. باور رایج عمومی ترکیبی از مجموعه باورهای خاص در هر میدان است که عادت واره های مشترک کسانی را که درون میدان عمل می کنند، شکل می دهد."
عادت واره زنان تحصیلکرده در میدان فرهنگی با باورهای رایج سنتی مسلط بر میدان جنسیت در تعارض قرار می گیرد. در واقع نوعی ناسازگاری و انطباق ناقص میان دو عنصر که در گذشته باهم هماهنگی و انتظام داشتند، بوجود می آید وهم چنین ناسازگاری میان عادت واره های میدان دانشگاه ،میدان فرهنگی و میدان جنسیت که باعث می شود زنان تحصیلکرده با سرمایه های فرهنگی نسبتا بالا نتوانند باورهای رایج جنسیتی را تغییر دهند. باورهای مبتنی بر علایق سنتی ، نه مانند گذشته اما همچنان کارکرد خود را در بین زنان با تحصیلات دانشگاهی حفظ می کنند.
با توجه به مباحث نظری و پژوهش های تجربی و براساس این نکته که تحولات جامعه از سنتی به مدرن قابل ارزیابی و تحلیل است، می توان انتظار داشت ،افرادی که بیشتر در موقعیت های سنتی قرار دارند و متاثر از جریان های فکری حامل سنت می باشند به کلیشه های جنسیتی بیشتر گرایش داشته اند و برعکس. براین اساس، به نظر می رسد عناصری همچون سن، تحصیلات ،وضعیت اشتغال از این جهت که میزان رویارویی افراد با باورها و ارزشهای جدید یا سنتی را کم و زیاد می کنند، بر نگرش زنان نسبت به کلیشه های جنسیتی تاثیر متفاوتی داشته باشد. علاوه بر این ،از دیدگاه بوردیو ، موقعیت افراد در ساختار اجتماعی و فرهنگی می تواند شکل دهنده باورها ،نگرش ها و رفتارهای اجتماعی و فرهنگی باشد. از این رو سرمایه فرهنگی , سرمایه اجتماعی و سرمایه اقتصادی که نشان دهنده جایگاه فرد در سلسه مراتب نظام اجتماعی است بر باورها و نگرش ها او در زمینه کلیشه های جنسیتی تاثیر می گذارد. جامعه پذیری جنسیتی و هویت جنسیتی (طبق نظریه طرحواره جنسیتی) نیز می تواند بر شناخت فرد از کلیشه های جنسیتی تاثیر گذار باشد.
سخنان خانم دکتر حمیرا کاظمی
بررسی تجربه دو زیست جهان زنانه
: بلومر معتقد است که جهان اجتماعی یا زیستجهان یعنی دنیایی که برای هر گروه اجتماعی خاص معنای خاص اما مشترکی دارد که براساس همان معانی رابطه میان گروهی ممکن میشود. امروزه در جهان مدرن شاهد تکثر در زیستجهان ایرانیان و به ویژه نسل جدید هستیم که این موضوع را میتوان در اموری چون رفتن به کافیشاپ، کنسرتهای موسیقی، سینما و گشت و گذار و حضور در شبکههای مجازی مشاهده کرد. از سوی دیگر در جامعه ایران هنوز شاهد برخی رویدادهای سنتی چون برپایی هیأتهای مذهبی توسط سنتگرایان هستیم و اینگونه به نظر میرسد که هنوز دست کم بخشی از جامعة ایران در جهان سنتی خودش سیر میکند آنچه که اهمیت دارد و میتواند در قالب یک مسأله مورد واکاوی قرار گیرد بررسی این دوزیستجهان است که دریابیم کنشگران حاضر در این دوزیستجهان دارای چه تجربههای زیستهای هستند و هر کدام چگونه این دوزیستجهان را معنا میکنند و مورد تفسیر قرار میدهند.
ماکس وبر در تعریف کنش اجتماعی میگوید: کنش اجتماعی مبنی بر فهم تفسیر انسان از موقعیت است ناگزیر در هر جامعهای میتوان گونههای متفاوت کنش اجتماعی را از هم بازشناخت مبتنی بر دیدگاه ماکس وبر هر کنشگر اجتماعی توانایی فهم تفسیری از موقعیت خودش در جامعهای که در آن زیست میکند را داراست بر این اساس اگر زنان تهرانی را بتوان در قالب کنشگران اجتماعی تصویر کرد آنگاه رفتن به کافیشاپ و هیأتهای مذهبی را میتوان مبتنی بر تفسیر از موقعیت آنان تلقی کرد.
این کنشگران زن تهرانی هستند که با تفسیر مبتنی بر باورهای عمیق درونی خود، کافیشاپ یا هیأتهای مذهبی را برای خود انتخاب میکنند.
با توجه به مقولات بدست آمده و در مدل پارادایمی که ما ایجاد کردیم معناها در کافه و هیأت با هم متفاوتند این معناها از کجا میآید؟ از تجربه زیسته افراد، از مدل جامعهپذیریشان و عوامل متعددی میتواند در آن تأثیرگذار باشد. به نظر میرسد چیزی که دارد اتفاق میافتد، ساختها دارند تغییری کنند، ساخت سنتی دارد از بین میرود و ساخت سنت ـ مدرن در کنار هم دارد بازتولید میشود. سیالیت را به نوعی داریم تجربه میکنیم و معناهای معنوی دارد بازسازی میشود، یک معنای جدید.
در این تحقیق آنچه که بیشتر از همه در مصاحبهها دیده میشود این است که در جامعه ایران ما هنوز به آن مصالحه کامل سنت و مدرنیسم نرسیدیم، اگرچه که تحول رو به جلو هست. اگر از منظر هیأتها نگاه کنیم شاید تعابیری جدید از اسلام دارد شکل میگیرد.
در واقع کیفیت معنویت انگیزه این است که نسلهای جدید یک کیفیت حضور جدیدی را در محافل مذهبی تجربه میکنند. حالا این از دو منظر حائز اهمیت است.
از یک منظر میتوان گفت که از نظر سنتیها ترویج بیبند و باری است ولی از نظر کافیشاپروها و آدمهای مدرن یک تحول است. کافیشاپ دارد رشد میکند و اقتصاد کافیشاپی دارد شکل میگیرد.
این تحقیق نشان داد که کارکرد مناسکی هیأتها اگرچه دچار تحول شده است اما همچنان اثر و قدرت خود را بر روی جامعه سنتی و جامعة هیأتهای مذهبیرو حفظ کرده است.
در اینجا باید در نظر بگیریم که در هر حال فرهنگ خانوادگی افراد در شکلگیری عقاید مذهبی مؤثر است اما آن چیزی که حائز اهمیت است، این است که نوعی جامعهپذیری اولیه در زنان شکل میگیرد اما در برخورد با تغییر و تحولات دنیای مدرن بعضاً ما شاهد نوعی متفاوت از ورود زنان به هیأتهای مذهبی هستیم، در واقع آنان توانستهاند با ورود به هیأتهای مذهبی درخواستها و مطالبات جدیدی را مطرح کنند. اگر در گذشته زنان صرفاً برای نوعی مواجهة اقتصادی و دینی به هیأتهای مذهبی میرفتند زنان جوان امروزی در این پژوهش بر این مسأله صحه میگذارند که ورود زنان به هیأتهای مذهبی جدید پاسخگوی درخواستهای مدرن آنهاست. در واقع آنها با سؤالهای جدیدی مواجه هستند و به سراغ افرادی میروند که بتوانند به این سؤالها پاسخ دهند.
این تحقیق و نتایج آن نشان داد که زنان توانستهاند در حوزه مدرنیته ایرانی جایگاه ویژهای را برای خود پیدا نمایند. نتایج مصاحبهها نشان داد که زنان با ورود به کافیشاپ عرصه تقابلی بین سنت و مدرنیسم را با کنشهای جدی مواجه ساختهاند در واقع آنها توانستهاند کافیشاپ را به مثابه مکان سوم به رسمیت بشناسند.
به طور کلی در بحث و نتیجهگیری با توجه به نتایج بدست آمده به نظر میآید معناهای مدرنیته که در غرب تکوین یافته و شکل گرفته است هنگامی که به جهان خارج از خود رفته است به دلیل وجود معناهای متفاوت تغییر کرده است و این همان چیزی است که گیدنز بر آن تأکید دارد. بنابراین ما در حال ورود به دورهای در ایران هستیم که مناسبات اجتماعی جدید در آن در حال شکلگیری است. شکلگیری دوآلیته کافیشاپها و هیأتهای مذهبی نوعی صورتبندی جدید است که با نمونههای قبلی و سنتی فرق دارد و با آنچه در غرب به عنوان نهادهای مدرن وجود دارد نیز متفاوت است. این پژوهش نشان داد که در ایران بعضی کافیشاپها سنتی هستند و همچنین هیأتهایی هستند که خیلی مدرن هستند. بنابراین این ترکیبهای جدید بیانگر آن است که سازی جدید در ایران در حال شکلگیری است و این ساز جدید معیارهای خاص خود را دارد و به مرور درونیسازی میشود و نسلهای فعلی و آینده را با این روند همساز میکند.
این روند انتخاب جامعه نبوده بلکه پذیرشی جبری، مسیری فشاری و تحمیلی بوده و یک ترکیب جدید را ایجاد کرده است.
ادبیات و خلق مضامین ادبی میتواند در موقعیتهای مختلف شکل بگیرد. یکی از موقعیتهایی که میتواند سوژه را برای نویسندگان تولید کند مکانهایی مانند کافیشاپها و مکانهای مذهبی هستند پس یکی اینکه خود کافیشاپ و هیأتهای مذهبی میتواند سوژه نوشتنها باشد و هم اینکه، اینها مکانهایی است که نویسندگان میتوانند در آن تجربه زیسته خودشان را به شکل نوشتار درآورند.
اساساً در فرهنگ ما کافیشاپ همیشه مرکز مجمع روشنفکری بوده یعنی نویسندههایی مثل بزرگ علوی صادق هدایت، جلال آل احمد و... در یک دورههایی از زندگیشان کافیشاپرو بودهاند. بنابراین کافیشاپها را میتوان محفل گفتگو میان ادبا و روشنفکران در ایران و سایر کشورها به حساب آورد در اینجا 5 خصیصه برای ادبیات امروزه زنان ایران مطرح میکنیم و از 5 زاویه این موضوع را مورد بررسی قرار میدهیم.
1- با توجه به اینکه زنان ایران در عرصههای تحمیلی توانستند موفق باشند و مدارج دانشگاهی را طی کنند ولی به موازات آن نتوانستند وارد بازار کار شوند به همین مناسبت زنان در عرصههای نوشتن و ادبیات و هنر سعی کردند خودشان را نشان دهند. مثلاً در حوزه داستاننویسی خانم بلقیس سلیمانی، زویا پیرزاد، منیر و روانیپور و... که مربوط به دهههای مختلف بودند در این عرصهها رشد کردند.
2- دومین نکته اینکه زنان در حوزه نوشتن شروع به ساختارشکنی کردند یعنی قهرمانان داستانها را که در خیلی از دورانها مردان بودند را به زنان تبدیل کردند و این ساختارشکنی در مواجهه با فرهنگ مردسالاری موضوع خیلی مهمی است.
3- نکته سوم به نظر میآید که نوعی ادبیات شفاهی در ایران در حال شکلگیری است. خارج از نوشتن یعنی زنان در عرصههایی مانند کافیشاپها یا هیأتها با قالبهای متفاوتی حاضر میشوند. (مثل حضور زنان در خیابان بدون حجاب بعد از فوت مهسا امینی)
4- ما نمونههای زیادی داریم از زنانی که کار نوشتن را از درون کافیشاپها شروع کردند. گاه در تحقیق دیده شد که حضور یک شاعر یا نویسنده چه تأثیر تسریبخشی دارد که زنان دیگر هم این اقدام را در دستور کار خود قرار دهند که البته این مطلب نه تنها در حوزه ادبیات که در حوزه هنر ـ موسیقی ـ نقاشی و... حضور پررنگ زنان را میبینم.
5- میتوان یک نمونه موفق از حضور زنان را در گسترة فضای فراغنی جامعه مثال بزنیم پل طبیعت که آن را خانم لیلا عراقیان طراحی کردند و پل طبیعت از این نظر حائز اهمیت است که عرصه کافیشاپروی و کافیشاپنشینی را برای بخش اعظمی از زنان و مردان جامعه باز کرد. و همین حضور زنان در پل طبیعت در موقعیتهای کافیشاپی این منطقه باعث عرصه رشد زنان در یک فضای متفاوت را شکل میدهد.
گزیده ای از سخنان دکتر عباسقلی انصاری
جایگاه زن در نظام حقوقی ایران معاصر
مهمترین ارمغان رویارویی با غرب برای ما ایرانیان چالش ایجادی بین سنت و مدرنیته بود و شاخص ترین بخش این چالش نهضت عدالت خواهی و برابری طلبی بود که در سایهی آشنایي زنان ایرانی با وضع زنان در غرب پدید آمد و منجر به شکل گیری ضرورت تغییر، در تحلیل موقعیت زنان خارج از محدودهی خاص خانواده بعنوان افراد مكلّف،به عنوان عنصری فعال در نظام اجتماعی بعنوان فردي محقّ گردید. همین امر در سایهی وضع قواعد بینالمللی، ظرفیت های حقوقی و قانونی جدیدی برای رفع تبعیض از زنان ایجاد کرد و اگر چه در سه دورهی متمایز مشروطه ،پهلوی و انقلاب اسلامی شاهد تحولات جدّی در این عرصه هستیم اما بدون شک شرایط حاصل از نگاه فقهی بعد از انقلاب اسلامی نه تنها به پیشبرد موقعیت رفع تبعیض از زنان همگام با تحولات جهانی منجر نگردید بلکه باعث وقفهای واپسگرایانه نسبت به مصوبات بسیاری از کنوانیسیون ها که ایران هم عضو آنها بوده است، گردید،خلأ قوانین حمایتی از زنان و وضع قوانین سرکوبگرایانه نسبت به ایشان که به وضوح در ساحت قوانین ایران مشهود است ،چشم اندازی حمایتی از جانب حاکمیت برای ایجاد برابری و رفع تبعیض از زنان را بنظر نمیرساند. و براي برون شد از وضعيت كنوني بنظر ميرسد ساخت نهادهاي مدني و مشاركت فعال تر زنان ميتواند گزينهاي اثر بخش باشد.
گزیده ای از سخنان خانم دکتر انسیه زواره
از شناسنامه تا دانشنامه( چرخش زنانگی از خانه تا دانشگاه)
زنان در پوسته هویت جنسیتی به دنیا می آیند. مراحل رشد و تکامل زیستی خود را آمیخته با کلیشه های جنسیتی پشت سر می گذارند و حتی تغییر مکان از خانه پدری به خانواده زن و شوهری اگرچه تغییراتی را در زندگی آنها ایجاد می کند آنها را با دنیای زنانه متفاوتی رو به رو نمی کند و زنانگی آنها همچنان متاثر از خانه است.این در حالی ست که فضای متکثر جهان ارتباطی امروز، زنانگی دیگری را در ذهن آنها می سازد که به دنبال بروز این ذهنیت در جهان واقع و تحقق آن در زنانگی خود هستند.پس فاصله جدی میان زنانگی در دسترس که متاثر از خانواده و در انقیاد هویت جنسیتی ست با زنانگی مطلوب مبتنی بر هویت فردی وجود دارد. این گونه می شود که زنان به این نتیجه می رسند که برای رهایی از چنین زنانگی تقیدخواه، باید در جستجوی راهی باشند که برای آنها مسیر ساختن هویت فردی بر پایه ویژگی هایی باشد که آن ویژگی ها بر اساس فردیت آنها شکل گرفته نه جنسیت یا حداقل کمتر جنسیت پایه باشد و دانشگاه بر خلاف مدرسه با ساختار سنت زده اش ، پتانسیل امکان ایجاد تغییر در هویت را برای زنان دارد.چرا که فرد می تواند با تجربه زیست اجتماعی ،همزمان آنچه در ذهنیت خود و متاثر از دانش ارتباطیش تصویر می کند را به تدریج پیش ببرد.البته نه بدون چالش و نه اینکه الزاما در هر کس این ظرفیت تغییر هویت جنسیتی وجود داشته باشد اما مجالی ست برای برون رفت و یا فاصله گرفتن از زنانگی خانگی .مهاجرت، تحصیل در شهر یا کشور دیگر، امکان انتخاب زمان ازدواج، کم و کیف ازدواج، ورود به بازار کار و...از جمله مقدماتی ست که برای تجربه زنانگی متفاوت از مسیر دانشگاه در برابر زنان قرار می گیرد. اگرچه ساختارهای جنسیت زدهمی کوشد نهایت تلاش خود را برای تحت کنترل درآوردن زنان به خرج دهد، مثلا همچنان دختر دانشگاه رفته مثل همه دختران، نیازمند اذن پدر برای سفر و حضر هستند، نمیدانند پس،از ازدواج رشته های آمال شغلی و آروزهای توسعه گرایانه شان پاره می شود یا نه. مادری مورد انتظار از آنها،همچنان سنت گرایانه است، اما باید پذیرفتدختری که در اول مهر به دانشگاه می رود ،در راه بازگشت دیگر همان زنانگی که با خود همراه برده بود را در خود ندارد.در مجموعه ای از بودها و هست ها، می کوشد تا به "می خواهد باشد خود"، نزدیک تر شود حالا بعضی سهل تر و بعضی با چالش دشواری بسیار.این تفاوت خواست زنانگی، با در نظر داشتن تفاوت های هم زمان نسل های مختلف باید ملاحظه شود. به گونه ای که می توان این ایده را مطرح ساخت که دختران نسل نو یا دهه۸۰ که تجربه زیست دانشگاهی را پیدا می کنند به مراتب با صاحبان چنین تجربه ای از نسل های پیشین خود متفاوت تر هستند. این نسل جرات ورزی آشکاری در بروز نسانه های زنانگی مطلوب خود را دارند.بر خلاف نسل های پیشین ، اهل تساهل به نفع حاکمیت، نهاد دانشگاه و نظام سنت های جنسیت زده نیستند. حقوق فردی خود در مقام شهروند صاحب حق و دارای توانایی و فرصت های اجتماعی، بر نقش های جنسیتی مقدم می دانند.کمتر از خود همنوایی با زندگی روزمره زنان سنتی نشان می دهند و روی دانشگاه به عنوان راهی امن، مورد پذیرش خانواده و جامعه ، برای تغییرالگوهای زندگی حساب می کنند. امکانی که در نسل های قبل کمتر از این دریچه مورد نظر بوده است و در حالی که از میانه دهه ۷۰، ورود دختران به آموزش عالی روند افزایشی چشمگیری داشته است، اما فرایند تاثیرگذاری این رشد ، در زیست دختران دانشگاهی دهه ۸۰، پدیدار شده است.در نسل های قبل، دختران به واسطه کسب موقعیت های اجتماعی به میدان دانشگاه وارد می شدند تا ورود سخت به جامعه را بر خود آسانتر کنند در حالی که نسل دهه۸۰، دخترانی هستند که شاید آرمان گرایی گذشتگان خود را ندارند اما به جهت دسترسی به منابع دانشی فراوان در پیشبرد اهداف علمی خود پیشروتر هستند و بلندپروازی های همراه با واقع گرایی را دنبال می کنند. وابستگی های زمانی و مکانی کمتری دارند.از این جهت حتی به راحتی مسیر تغییر زندگی در سطح بین المللی را با میل به مهاجرت دنبال می کنند. همزمان که تحصیل در دانشگاه را آغاز می کنند به دنبال اندوختن تجارب کاری، توسعه مهارت های شناختی و ارتباطی خود نیز هستند و خود خواسته سایر جنبه های زندگی خود را مدیریت می کنند. در انتخاب الگوهای زیست زنانه نیز تابع همین آگاهی انتخاب گرانه هستند.در نتیجه حیات جنسی، گزینش شیوه زیست جنسی، زمان و کم و کیف ازدواج را خود بر می گزینند. آنچه در مادران آنها به شدت کنترل شده بوده است . این دختران ، در مقابل خواست خانواده ،جامعه و نهادهای سنتی در تبعیت آنها از الگوهای مرسوم در زندگی زنان، با اتخاذ دو شیوه اهداف خود را در تغییر زنانگی موجود به زنانگی مطلوب پی می گیرند. یا گزینه تقابل رو در رو را دنبال می کنند که عملا هویت جنسیتی متفاوتی را به نمایش می گذارند و یا زیست دوگانه و بازی دختر خوب خانه و دختر متفاوت خارج از خانه را پیش می برند که در این بازی، در مواجهه با خانواده و کلیشه های حاکم، همزمان سکوت می کنند و از تماس مدام کناره می گیرند اما در عمل، راه خود را می روند.نتیجه چنین زندگی دو گانه ای باز هم همان تفاوت زنانگی مادران و دختران خواهد بود.بدین گونه جامعه زنان، با تغییر از درون شیوه های زندگی ، پروژه تغییر زنانگی را از طریق جایگزین کردن مفهوم زنانگی مبتنی بر خواست های فردی و اولویت هویت انسان کنشگر صاحب اندیشه به جای هویت جنسیتی سنتی، مدیریت می کنند. آنچه بدان اشاره شد گویای آن است که شواهد این تغییرات، نیازمند پژوهش های دامنه دار حوزه های مختلف علوم اجتماعی در زمینه ارتباط متقابل زیست زنان و جامعه است.
سخنان خانم دکتر فاطمه موسوی ویایه
زنان شاغل تهرانی و سیاست زندگی
ایشان بخشی از نتایج رساله دکترای خود درباره بازاندیشی زنان شاغل در نقشهای جنسیتی خانوادگی را ارائه کردند: روش کار کیفی بود و با پانزده زن طبقه متوسط مصاحبه شد، مصاحبهشوندگان در گروه سنی میانسال و دارای تحصیلات دانشگاهی قرار داشتند، از مدت ازدواج آنها بیش از ده سال میگذشت و هیچ کدام فرزند کوچکتر از پنج سال نداشتند. حداقل پنج سال سابقه کاری داشتند و اشتغال آنها به دلیل نیاز مالی نبود.
این محقق اشاره کرد: رویکرد زنان شاغل درباره هزینهکرد درآمدشان در خانواده بسته به انتظارات شوهر متفاوت بود و سه گروه متمایز وجود داشت:
گروه اول زنانی که درآمدشان را پسانداز میکردند چون شوهر انتظار نداشت که درآمد زن برای خانواده هزینه شود. اما بعد از مدتی شوهر در توافقی ناگفته برای هزینهّهای شخصی زن مانند لباس و آرایشگاه پولی به حساب او واریز نمیکرد. در این گروه بیشتر مردان در کارهای خانه مشارکتی نداشتند گویا اشتغال زن تصمیم شخصی بود و به وظایف خانوادگی او ربطی نداشت.
در گروه دوم زنان شاغل تمامی درآمد خود را در اختیار مدیریت مالی شوهر قرار میدادند، البته شوهر به صراحت چنین درخواستی نداشت و تصمیم خود زنان بود، در این گروه شوهر در کارهای خانه یا فرزندپروری کمک میکرد اما میزان آن متفاوت و بسته به تمایل و مهارت شوهر بود. اما بیشتر شوهران با شراکت پنجاه/پنجاه در مالکیت خانه یا کمک به خرید ماشین همسر از او قدردانی کرده و سهم او را به رسمیت شناخته بودند اما این اتفاق بعد از بیان نارضایتی زن در نقاط عطفی مانند خرید خانه اتفاق افتاده بود و دو سه نفر از زنان که به چنین نقطه عطفی نرسیده و اعتراض خود را جدی بیان نکرده بودند همچنان به طور رسمی سهمی از ثروت خانواده نداشتند و نگران بودند.
در گروه سوم که کوچکتر از دو گروه دیگر بود، مدیریت مالی خانواده به دست زن بود اما هزینههای اصلی با مشورت و چانهزنی بین هر دو نفر انجام میشد، شوهر در انجام کارهای خانه و نگهداری از فرزند نیز مشارکت کامل داشت و در زمره خانواده مدنی و برابر محسوب میشدند.
در هر سه گروه زنان درباره زمان فرزندآوری و تعداد فرزندان عاملیت داشتند، به درجات مختلف از پرداخت هزینههای شخصی تا گذاشتن همه حقوق در سبد خانواده، در تامین معاش خانواده مشارکت داشتند و مشارکت در تصمیمگیری مالی و مدیریت روابط اجتماعی را حق خود میدانستند. آنها خواهان احترام، صمیمیت و تعهد همسر خود بودند. تعارض میان زوجین با گفتگو و مصالحه حل میشد و هیچ موردی از خشونت فیزیکی و کلامی میان زوجین گزارش نشد. مصاحبه شوندگان گزارش کردند که انتظارات خود را به صراحت بیان میکردند ولی در موارد بسیاری اختلاف نظر باقی میماند و در این موارد با گذشت زمان، سازگاری و گاه کوتاه آمدن رخ میداد. گاه زنان برای اجتناب از بحث، از تکنیک پنهانکاری (مثلا گزارش قیمت کمتر خرید یک کالا یا هزینه ثبتنام در مدرسه فرزند) استفاده میکردند. زنان از نابرابری قدرت حقوقی خود آگاه بودند و موفقیت آنان در مشارکت در تصمیمگیری به سطح برابرپذیری شوهر و زمینه مدرن ازدواج (ازدواج عاشقانه) نیز بستگی داشت، هرچه مردان سنتیتر بودند کمتر در برابر انتظارات زنان نرمش میکردند و اصولا زنان مذهبیتر انتظارات کمتری داشتند.
این پژوهشگر حوزه جامعهشناسی زنان و خانواده تاکید کرد: زنانی که با آنها مصاحبه کردیم، در برابر هویت سنتی مقاومت میکردند و مایل بودند در عین حفظ کیفیت زندگی خانوادگی، حضور اجتماعی داشته باشند و به منزلت اجتماعی و رشد فردی برسند. هیچکدام از مصاحبهشوندگان مردسالاری را به چالش نمیکشیدند و حتی به بخشی از کلیشههای آن مانند احساساتی بودن زنان یا بیارزش بودن کار خانگی باور داشتند. آنها ترجیح میدادند در زندگی فردی خود و پیگیری سیاست زندگی (سیاست مربوط به تصمیمگیریهای زندگی) موفق باشند. در عین حال به این معنا نیست که سردرگمی و چالشهای اندکی داشتند زنان ناچار بودند بارها و بارها بسنجند کجا بهتر است با ساختار مردسالارانه کنار بیایند و کجا میتوانند با تحمل مشکلات و پرداخت هزینه، علایق خود را درون این ساختار اقتدار مردانه پیگیری کنند. پیگیری سیاست زندگی توسط این زنان بیحاصل نیست، تلاش آنها برای عاملیت در زندگی شخصی و سبک فرزندپروری غیراستبدادی قدمهایی برای تحقق خانواده مدنی است.
در پایان جلسه خانم میرحسینی ضمن بیان اهم سخنان تمام سخنرانان، به مسیر راه یابی زنان از خانه به جامعه از صفویه تا دوران معاصر پرداختند و با اشاره به مجموعهای از شاخصهای اجتماعی اقتصادی، بیان نمودند که ما در سپهر عمومی جامعه ایران، راهی بس طولانی جهت دست یابی به عدالت جنسیتی داریم. در پایان سوالات شرکت کنندگان توسط خانم دکتر الهام نظری طرح و توسط سخنرانان پاسخ داده شد.