نشست «صلح و نظم نوین نیولیبرالیسم» به همت انجمن جامعهشناسی ایران با حضوردکتر سیدجواد میری (دانشیار پژوهشکده مطالعات اجتماعی) و پرفسور الکساندر آزادگان (استاد کالج سدل بک کالیفرنیا ) یکشنبه هشتم اسفند 1395 در سالن کنفرانس انجمن جامعه شناسی ایران برگزار شد.
در ابتدای جلسه حسن امیدوار، دبیر گروه جامعهشناسی صلح با بیتی از حافظ «این چه شوری است که در دور قمر می بینیم / همه افاق پور از فتنه و شر می بینیم» سخنان خود را آغاز کرد و به تشریح اهداف و طرح مباحث نشست پرداخت. او گفت: با اینکه تاریخ جهان متاسفانه شعری زیبا نیست، ولیکن شرایط پر اشوب منطقه و جهان علیرغم آنکه رئیس سازمان ملل، آقای گوترش اظهار امیدواری کرد که سال 2017 سال صلح باشد ولی چالش های موجود، شرایط و چشم انداز مطلوبی را برای صلح نوید نمیدهند. همان طور که اریک هابز باوم گفته است «فضای مه آلود جهانی ما را احاطه کرده است». مهاجرت و مبادلات جمعیتی همیشه همراه با پیامدهای مثبت و منفی خود مورد توجه جامعه شناسی بوده است. نکته تاریخی آن مسیر مهاجرت ها می باشد که در طول تاریخ معمولا از شرق به غرب صورت پذیرفته است. به نظر میرسد یکی از پیامدهای جنگها و آشوبهای خاورمیانه و شمال آفریقا حجم انبوه آوارگان و پناهندگانی است که به سمت غرب مهاجرت نموده است. امروزه علاوه بر مشکلات و مسائل طبیعی آوارگان و پناهندگان، مسئله داعش و مباحث تروریسم، افراطی گری و اسلام هراسی به صورت ابزاری تبدیل گردیده است تا بر مصبیتها و رنج های آوارگان بیافزاید. نکتهای که باعث نگرانی بیشتر اصحاب صلح و انسان دوستی می گردد و از منظر جامعه شناسی قابل تبیین و نگرانی است؛ مباحثی است که توسط رئیس جمهوری آمریکا (به عنوان رهبری جهان غرب و رهبری نظم نوین نیولیبرالیسم یعنی دونالد ترامپ ) اظهار، طرح وبه شکل قوانین ارائه گردیده است. بدیهی است این اقدامات منجر به نهادی شدن انزجار نژادی، مذهبی و ... می گردد که در ادامه عدم تحمل و دفع مهاجران را مشروع و قانونی می نماید و به دیگر ستیزی ختم می گردد که چالشی خطرناک برای دوستی ملتها بشمار خواهد رفت. برخوردهای نا مناسب و افزایش حملات به آوارگان و هم چنین اردوگاه های پناهندگان صحت نگرانی های فوق را تایید می نماید.
ترامپ فاجعه جهانی
پرفسورالکساندر آزادگان ضمن انتقاد از رویکردها و سیاستهای رئیس جمهور آمریکا اظهار داشت: به قدرت رسیدن ترامپ یک فاجعه جهانی است و متاسفانه این فاجعه در ادامه می تواند منجر به قدرت گرفتن تندروهای دست راستی و نژادپرست در اروپا شود.
وی در ادامه افزود: بسیاری از ایرانیان تحلیلهای اشتباهی از روی کار آمدن ترامپ دارند. به عنوان مثال من بارها شنیدهام که میگویند: خوب است که شخصی مثل ترامپ رییس جمهور شد تا دنیا چهره واقعی واشنگتن را ببیند. در این که این امر نوعی تحلیل است شکی وجود ندارد؛ اما آیا این بدین معناست که ما باید این شخص را دست کم بگیریم؟ . ترامپ انسان بسیار خطرناک و نامتعادلی است که حتی قوانین ایالات متحده آمریکا را هم نمیداند. ترامپ افکار و عقاید هیتلری و فاشیستی بسیار ترسناکی دارد و به هیچ عنوان نباید چنین فرد خطرناکی را دست کم بگیریم.
پرفسور آزادگان با اشاره به ایران هراسی که در غرب به وجود آمده است، بیان کرد: نگرانی بنده از آن روزی است که اتحاد میان اشخاصی مانند ترامپ و تندروها و علاقهمندان به فاشیسم در اروپا تکمیل شود و افکار نژاد پرستانه، اسلام هراسانه و ... تمام دنیا را دربرگیرد. دیوار سازی بین مرز مکزیک و آمریکا در قرن بیست و یکم و زمانی که تمامی دیوارها در حال فروپاشی است، نشان دهنده این موضوع است که ترامپ به هیچ عنوان تاجرانه فکر نمی کند و اگر این اتفاق بیافتد، چهارده میلیون مکزیکی از آمریکا خارج می شوند و اقتصاد آمریکا یک روزه سقوط خواهد کرد.
دگرهراسی
دکتر سیدجواد میری در ابتدای بحث خود گفت: مسئله امروز جهان به اعتقاد من دگر هراسی است. همچنین نوع نگاهی که به مهاجران در سرتاسر دنیا می شود و سیاست های اشتباهی که در غرب امروز ما شاهد آن هستیم یعنی سیاست های اسلام هراسی و سیاه پوست هراسی.
وی در ادامه خاطرنشان کرد: با آمدن دولت ترامپ ما باید منتظر تغییر بسیار عمدهای در جغرافیای سیاسی اروپای غربی نیز باشیم. احتمالا این روزها آخرین روزهای اشخاصی مانند مرکل (صدراعظم آلمان) است و پس از این ما باید شاهد حضور راست افراطی در قاره سبز باشیم.
ميري با طرح اين پرسش كه چرا جهان دارد به عقب برمیگردد و به اين سمت میرود؟ گفت: آيا مساله صرفا روانشناختی است. جناب آزادگان به يكی از مولفههای آن اشاره كردند كه همان بحث دموگرافيك است. ولي پشت اين مساله عوامل متعددی هستند كه به دو مورد از آن اشاره میكنم. دهه 70 ميلادی بسياری از تحليلگران برجسته امريكايی- در حوزه جامعهشناسی كه ايمانوئل والرشتاين يكی از آنها بود، ميگويند: نطفه افول آمريكا در سالهای 1970 به بعد اتفاق افتاده است و آرام آرام اين حركت قهقرايی از آن سالها شروع شده است و تا 2040 و 2050 اين روند تشديد خواهد شد. اينجا بايد يک اما به آن اضافه كنيم. آيا افول و فروپاشی آمريكا همانند فروپاشی اتحاد جماهير شوروی به اين گستردگی خواهد بود؟ كه اين جای پيشبينی و تحليل دارد. ولی يک واقعيتی ممكن است اتفاق بيفتد كه در مقام يک آلترناتيو است. فروپاشی آمريكا به معنی فروپاشی سيستم ايالات متحده نخواهد بود. او با بيان اينكه ما چرا ما شاهد رشد سياستهای بسته در آمريكا و اروپا هستيم، گفت: آيا اين فقط ريشه در مسائل روانی دارد يا يک واقعيتهايی هم در حال تغيير هستند كه باعث شده اين سياستها به نرمی اعمال شود. آن واقعيت چه چيزی ميتواند باشد؟ من فكر میكنم در تحليلهايمان نبايد از اقتصاد سياسی هم غافل باشيم. بخش زيادی از مساله به ساختارهای اقتصاد سياسی جهان برمیگردد. اقتصاد در قالب حساب و كتاب در عميقترين لايههای زندگی نفوذ كرده است. اقتصادی كه دين دنيای ليبراليسم شده است. بايد گفت عوامل متعددی كه در اين تغيير و تحولات نظام جهانی سهيم هستند كه هر يک به نوبه خود بر وضعيت صلح و آينده جهان تاثيرات خاص خود را خواهند گذاشت.
او با اشاره به صحبتهای استيگليتز، برنده اسكار 2004 گفت: استيگليتز در يكی از سخنرانیهايش گفت كه از نظر اقتصادی چين در پايان سال 2014 از آمريكا سبقت خواهد گرفت. اين يعني چه؟ از اين سو 50 سال پيش اگر شما به چين يا ژاپن میرفتيد، شايد درآمد ماهانه يک خانواده چينی به بيش از 20 دلار نمیرسيد. چينیها در انقلابهايی كه داشتند، توسعه را برای خود اينگونه تعريف كردند که هر چينی بتواند از منظر كيفی سطح زندگیاش را به وضعيت قاره اروپا يا آمريكا برساند.
وی افزود: اين درحالی است كه خود اين قارهها دورانی از استعمار را پشت سر گذاشتهاند. يعنی همه منابع عظيم طبيعی و انسانی را در اختيار داشتند تا به اين سطح از تمدن و توسعه كيفی و كمی رسيدند. حالا اگر چين بخواهد با اين جمعيت كه در سال 2040 به 2 ميليارد خواهد رسيد به آنجا برسد، منابع جهان بايد 50 برابر شود تا مردم چين به اين سطح از توسعهيافتگی برسند. در كنار آن هم شما هند را اضافه كنيد و بقيه دنيا را در نظر نگيريد. اين سياستهای بسته میتوانند از اين ديدگاه قابل توجيه باشند كه منابع جهان محدود شدهاند.
اين عضو هيات علمی با اشاره به اينكه ترامپ نه يک فرد كه ظهور يک جريان است، گفت: اين وضعيت میتواند سياستهايی را ايجاد كند كه جهان ما به جای اينكه به سمت صلح برود و ديگری را بپذيرد، خود يک رقابت ستيزهجويانه را در جهان ايجاد كند. من فكر میكنم به جای فهم آمدن ترامپ و فهم ترامپ به مثابه يک جريان، او را به يک فرد تقليل دهد و در سطح فردی به او نگاه كند و او را هم به مسائل جامعهشناختی تقليل دهد. كه يعنی ما با يک ديوانه روبهرو هستيم. ديوانهای كه نمیداند چطور بايد با ديگري حرف بزند. در واقع مساله ترامپ اصلا مساله فردی نيست. يك رويكرد و يک وضعيت است.
ميری در پايان صحبتهاي خود با اشاره به مساله آيندهنگری گفت: ما اساسا هيچ برنامهای برای آينده نداريم. برعكس كشورهاي توسعه يافته كه تا 500 سال آينده را پيشبينی كردهاند. مثلا نروژیها از حدود 15 سال پيش، پروژهای را آغاز كردهاند مبنی براينكه 500 سال ديگر امكان دارد با اين تغيير و تحولات اقيلمی كه صورت ميگيرد، بعضي از گونههای گياهی كه منابع غذايی ما را تشكيل میدهند، نابود شوند و از بين بروند. به همين دليل آنها در قطب شمال يک سردآبه ای را تعبيه كردند و از تمام كشورهای دنيا گونههايی خاص را در آن براي بشريت نگه ميدارند. شک نكنيد كه آينده از آن آنها است. با اين آيندهنگری و پيشبينیها، آنها زمان را كلونی و مستعمره خود میكنند.
سایر اخبار:
شمیم شرافت
در صورتی که قصد بررسی انواع نگاههای انتقادی به نظام درمان و تولید دانش را در جامعهشناسی داشته باشیم، به دو جریان اصلی برمیخوریم. جریان چپی که نه تنها نظام پزشکی و درمان را نظامی رهاییبخش نمیداند، بلکه به نظر آن این نظام بیماریزا هم هست. چراکه برمدار منطق درآمدزایی در حرکت است و تولید بیماری هم یک صنعت درآمدزا است. نویسندگان کتاب حاضر را میتوان در این جریان دید. جریان دوم جریانی ایجابی است که از دل همین جریان اول شکل گرفته است، اما صرفا به نقد نپرداخته و تزهایی برای رهاییبخشی هم ارائه میکند.
ایلیچ یکی از منتقدان جریان اول است. نقد ایلیچ به همهگیری بیماری یا به تعبیر دیگر بیماریزایی است. از نظر ایلیچ تولیدکنندگان و توزیعکنندگان صنایع دارو و درمان با ایجاد وحشت از مرگ و بیماری، جامعه را ترویج به مصرف میکنند. او تاکید میکند که با اینکه پزشکی در بهبود بیماریهای عفونی نقش داشته، اما در پیکار با بیماریهای همهگیر ناکام شده. یکی از مهمترین علل پیدایش بیماریها به زعم ایلیچ عوامل محیطی مانند تغذیه، مسکن، آب سالم، هوای پاک، شیوه زندگی و بهداشت است. ما شاهد افزایش میزان بیماری در کشورهای کمتر توسعهیافته، در شهرهایی با هوای آلوده، در نقاطی از شهر یا روستا که فاقد آب آشامیدنی سالم هستند یا بخاطر تغذیه نامناسب هستیم. پس اینجا سرنخی هست که گم شده و کسی به آن توجه نمیکند و آن هم پیشگیری، بهبود سبک زندگی، بهبود تغذیه و در مجموع سواد سلامت و ارتقای سلامت افراد است.
ایلیچ از لفظ تندرستان خودبیمارپندار در بیماریزایی استفاده میکند. یعنی در جامعه پزشکی شده شما توسط انواع خطرهای بیماری بمباران میشوید و در هر لحظه بیماری در گوشهای در کمین شما است. در پزشکی آفتزا، ایلیچ به دو آفت ناشی از پزشکی اشاره میکند که یکی بیماریهایی است که ناشی از دخالت در بدن ما است، مثل انواع قصورها و دیگری آفت تحریک افراد به ترس از بیماری. ایلیچ پدیده برداشتن رحم در زنان را مثال میزند. مثالی که نویسندگان کتاب هم در زمان خود حدود 50 سال بعد هم به آن پرداختهاند. ایلیچ اشاره کرده است که در دهه 70، در یک سال، در 35 بیمارستان خصوصی لسآنجلس 6284 زن رحم خودشان را برداشتند، که 88.5 درصد آن، یعنی 5558 عمل بدون ضرورت و غیراضطراری بوده است. مسئلهای که 50 سال بعد هم در کتاب هم به آن اشاره شده و ذکر شده که در ایالات متحده حدود 200 هزار زن در سال، رحم خودشان را برمیدارند. تعداد زیادی این کار را برای پیشگیری از سرطان انجام دادند. در حالی که هر سال فقط 14 هزار زن بخاطر این سرطان جان خود را از دست میدهند. ایلیچ میپرسد: «اگر پزشکی نمیتواند بیماری را معالجه و دردی را درمان کند، پس تشخیص بیماری به چه درد میخورد؟» انسان مدرن در بیمارستان زاده میشود، در بیمارستان معالجه میشود و همانجا هم میمیرد. اینگونه نهادهای عظیم و ماشینهای غول پیکر، محصول تراکم سرمایه و تعمیم روابط سوداگری، انسان را از اساسیترین حق حاکمیت خودش محروم کرده و زندگی او را تنظیم میکنند.
ایلیچ به خوبی اشاره میکند که صنعتی در کار است و این صنعت برای اینکه چرخش بچرخد، نیاز به بیماریزایی دارد که در نتیجه آن، تولید ثروت مادی و خدمات بیشتر میشود. در واقع هزینه برقراری این صنایع و سازمانها جزء تولید ملی ناخالص کشورها است و نشانگر ثروتمند شدن آنها است. پس اگر روزی برسد که تعداد بیماران کاهش پیدا کند، یا از بین برود، درب یکسری از این کارخانههای عظیم تخته خواهد شد و ما همچنان در انتظار آن آینده نزدیکی هستیم که سرطان درمان شود! نکتهای که در کتاب هم به آن اشاره شده و از وعده وعیدهای پایان سرطان طی 20، 30 سال اخیر گفته شده است.
ما نیاز به بازاندیشی در شاخصهای تندرستی و بیماری داریم. دستگاه درمان در جهان سرمایهداری فعلی گسترش پیدا کرده و قدرتمند و البته انحصاری شده است و شکست این انحصار و قدرت نیازمند دگرگونی سیاسی و فرهنگی است. یکی از راههای مواجهه با اختاپوسهای درمان، سواد سلامت است. در صورتی که از اسطورهها، معماها و اعمال اسرارآمیز حوزه پزشکی به نوعی تقدسزدایی شود، زمانی که اطلاعرسانی شفاف درخصوص درمانهای ارائه شده وجود داشته باشد و در صورتی که آموزش پزشکی و سلامت و بهداشت در سراسر کشورها عمومی و همگانی شود، با شهروندانی مطالبهگر سروکار خواهیم داشت که تبدیل به موشهای آزمایشگاهی سیستم درمان نخواهند شد. مسئلهای که در کتاب اشاره شده، پنهانکاری همین شرکتهای تولید واکسن است که هرجا نویسندگان کتاب از آنها درباره علل دیگر بیماری غیر از ویروسی که در پی کشتارش هستند پرسیدند، هرجا خواهان اطلاعات بیشتر برای آگاهی مردم از علت بیماری و یا واکسن تجویزی شدند، به در بسته خوردهاند.
چناچه از یافتههای محققین کتاب برمیآید ما با یک سرمایهداری عظیم در صنعت شیفتگان ویروس سروکار داریم که با در اختیار داشتن عناصر مهم و تاثیرگذار همچون پایگاه علم و پایگاه رسانه قدرت تولید دانش و انتشار آن را در اختیار دارند.
و البته باید به آثار فوکو هم در این حوزه پرداخته شود. به زعم فوکو قدرت، بدن افراد را از طریق آموزش و نظم دادن به محیط زندگی تحت تاثیر قرار میدهد و به همین دلیل میتوانیم از زیست قدرت یا زیست سیاسی حرف بزنیم که بر بدنهای ما اعمال میشود و در نظم خودش آن را سازمان میدهد. در بیماریهای همهگیر این مسئله بیشتر مشخص میشود. در بیماریهای همهگیر مثل کرونا، یک جور پلیسی شدن و قوانینی هست که برای جلوگیری از همهگیر شدن بیماریها ایجاد میشود و حالا نظام دانش با کمک قانون به عرصههای مختلف زندگی بیماران و غیربیماران نفوذ میکند. مقررات بهداشتی تعیین میکنند که مردم چطور غذا بخورند، لباس بپوشند و از تماس با دیگران پرهیز کنند. در دوران کرونا نبرد سرمایهدارانه برای ماسک و بعد از آن واکسن خودش را نشون داد. جنگ واکسنها در سراسر جهان و نحوه توزیع آن در میان ثروتمندترین کشورها حاکی از این تولید و توزیع دانش انحصاری است. جایی که اخلاق علمی زیرسوال میرود و نگاه اقتصاد سیاسی درمان حاکم میشود.
ما به تازگی همهگیری کرونا را تجربه کردیم که در کتاب هم به آن اشاره شده است. یکی از چهرههای تاثیرگذار و نجاتبخش در این زمان (در رسانههای عمومی) بیل گیتس بود. بیل گیتس متخصص بهداشت عمومی یا پزشک، دانشمند حوزه درمان یا داروساز نیست. اما سرنوشت سلامت بسیاری از افراد در سراسر نقاط جهان را تعیین میکند. گیتس مصداق بارز انحصار دانش و رسانه است. چطور؟ گیتس سرمایه پوشش جهانی رادیو ملی آمریکا NPR را تامین میکند، سرمایه وبسایت Our World in Data را تامین میکند که البته رصد آخرین آمار و تحقیقات ویروس کوید-19 را در دوران همهگیری کرونا بر عهده داشت. گیتس سرمایه بیبیسی درخصوص مسائل بهداشت جهانی را تامین میکند. پوشش خبری سلامت انبیسی و... در واقع حوزهای در سلامت جهانی نیست که گیتس در آن سرک نکشیده باشد. او حتی یکی از بنیادهای مهم حوزه سلامت یعنی Gavi را نیز راهاندازی کرده است. هدف Gavi با مشارکت بخش خصوصی در سطح جهانی و دولتها و شرکتهای دارویی بزرگ آن است که بازاری برای واکسن و دیگر محصولات ایمنسازی ایجاد کند. حتی خود سازمان بهداشت جهانی هم وابسته به بودجه بنیاد بیل و ملیندا گیتس است! چون این بنیاد بعد از دولت ایالات متحده، بیشترین کمک مالی را به آن میکند! حضور گیتس در عرصه تولید واکسن سرمایه او را چند برابر کرده و تعجبی هم ندارد که در دوران کرونا، سروکلهاش پیدا میشود.
ایلیچ در زمانهای زندگی میکند که پیشرفت پزشکی را مدیون بیولوژی و زیستشناسی و واکسن میداند. اما وقتی کتاب حاضر را مطالعه میکنیم و صنعت پرسود واکسن را بررسی میکنیم میبینیم که چطور این دانش توانسته است هرچیزی در دل خودش را به عنصری برای سرمایه تبدیل کند. در واقع واکسن که ظاهرا با هدف پیشگیری ایجاد شده، با تکامل سرمایهداری و رشد قدرتش، تبدیل به صنعتی پرسود شده که برایش ویروس تولید میشود تا ساخته شود و در واقع از هدف اصلی که براش ایجاد شده فاصله گرفته که البته این خاصیت سرمایهداری است که هرچیزی را به ضد خودش بدل میکند. واکسنی که با هدف پیشگیری میتواند پدیدهای کاملا اخلاقی باشد، به یک گاو شیرده تبدیل میشود. مثل پزشکی بیماریزا و غیره و غیره. چون زمانی که ماهیت براساس تولید سود باشد، بحث اخلاق درمان نادیده گرفته میشود و البته این ساختار با خودش تعارض منافع را هم به همراه دارد. اینکه سرمایهداری و منطق سود، خودش را سوار نظام پزشکی میکند، چون واکسن و میزان فروش آن در سطح جهانی است به بهترین جایی تبدیل میشود که میتوان روی آن سرمایهگذاری کرد. درصدی از آنچه واکسن هست، مثل عملهای جراحی غیرضروری است. نفی واکسن به صورت کلی، مثل نفی جراحی به صورت کلی است. ما نمیتوانیم ضرورت جراحی را در بسیاری موارد انکار کنیم، اما سوار شدن منطق سرمایه روی آن است که فساد ایجاد میکند. فرق اساسی واکسن با جراحی در این است که وقتی واکسن پروپاگاند میشود، به عنوان چیزی برای همه پروپوگاند میشود. حالا آیا این کار ضرورت دارد؟ در این زمینه باید از پزشکان، ویروسشناسان و… بخوایم که اگر واکسن را به صورت امری همگانی نبینیم چه خواهد شد.
دانشمندانی هم هستند که در رقابت برای کشف جدید، دریافت نوبل، دریافت امتیاز و در همدستی با شرکتهای عظیم تحقیقاتی و تولید واکسن و دارو تولید علم را تحت سیطره خودشان قرار دادند و علمی تولید میکنند که سوگیری دارد و بعد در همدستی خودشان با رسانهها به توزیع این دانش به زبان ساده و البته ترسناک اقدام میکنند. ایجاد شبح بیماریهای واگیردار، شبح مرگ در جامعه، کاری است که این رسانهها انجام میدهند و البته در آن موفق هم هستند و ما باز هم میرسیم به سواد سلامت که میتواند مطالبهگری درخصوص دادههای دریافتی از بمباران اطلاعاتی موجود را افزایش بدهد و آن را زیر سوال ببرد.
ما باید به خاطر داشته باشیم که این جامعه است که سلامت و صحت را به حد مطلوب برای افراد تامین میکند و بجای اینکه آن را به دستگاه عظیم درمانگران حرفهای بسپارد، در میان تمام افراد وسایل و مسئولیت پاسداری از تندرستی را توزیع میکند تا خودشان بتوانند با بیماری مقابله کنند. افراد تندرست طبزده نیستند، بلکه کسانی هستند که در خانههای سالم زندگی میکنند، خوراکی سالمی میخورند و در محیطی زندگی میکنند که میتوانند فرزندان خود را پرورش بدهند، کار کنند و دست آخر هم بمیرند. پس نباید مسئولیت از دولتها برای ایجاد جادههای ایمن (آمار تصادفات رانندگی و کشتههای حاصل از آن هر روز در حال افزایش است و کاری هم برایش انجام نمیشود! انگار که ما به واکسنی برای این تصادفات هم نیاز داریم، عرصهای که سودآور نیست و نیازی به بهبود نداره)، آب سالم، هوای پاک (درمان سرطان ریه سودآورتر از جلوگیری از اقدامات کارخانهها، خودروهای فرسوده و چه و چه و چه است) و... برداشته بشه.
باید به خاطر داشته باشیم که این انتقادات، به پزشکانی که با حفظ اخلاق پزشکی به دنبال اجرای رسالت پزشکی خودشان هستند، وارد نمیشود. مشکل بر سر یک سازوکار است. یک سازوکار کاپیتالیستی که بعد از تسخیر حوزههای مختلف زندگی، حوزه سلامت و درمان و البته تولید دانش پزشکی را هم تحت سیطره خودش گرفته و همانطور که در جامعه مصرفی به تولید اقلام مصرفی برای فروش بیشتری میپردازد، به تولید دارو، واکسن و بیماری بیشتر برای کسب سود هم میپردازد.
بعد از مرور تفکرات جریان اول انتقادی به نظام درمان و سلامت، میتوانیم به جریان دوم که از دل جریان نقد سرمایهداری سلامت بیرون آمده بپردازیم. جریانی که بیشترین تاکید را روی پیشگیری دارد. شاخههای پیشگیری و بهداشت، دانشکدههای بهداشت و تغذیه و مراکزی این چنین زاده این نقد هستند. در واقع اگر فرض کنیم جریان انتقادی (که نویسندگان کتاب را هم میتوان در این جریان دید) اساسا نقد را روی میز میگذارند، اما جریان دوم که یک جریان ایجابی هست با پیشفرض انتقادات مطرح شده و از دل آن به دنبال ایجاد نهادهایی برای بهبود سبک زندگی، ترویج بهداشت و.. است. اما متاسفانه قدرت لازم را ندارد چون سرمایهداری پزشکی از تاریخ شکلگیری خودش تاریخ ثروت بوده و قدرتمند است. میتوان گفت این جریان هرچند ضعیف، اما میتواند قدرتمند شود. ایجاد جریانهای غیررسمی با کمک انجیاوها، نهادهای مردمی، کمونهای سلامت و نهادهایی که از دل خود مردم و برای مردم زاده شدند و میتوانند با گسترش خودشان رسانه خودشان را هم شکل بدهند و با گسترش سواد انتقادی سلامت و زیرسوال بردن اقدامات دولتها و شرکتهای ابرقدرت امکان نه تنها نفی بلکه شرایط ایجابی را هم فراهم کنند.
ما در حال حاضر با دانشی سروکار داریم که وظیفه اخلاقی خودش را که تولید حقیقت بوده زیرپا گذاشته و در واقع خودش را فروخته است. حالا آنچه کتاب مطرح نکرده و کاری که کرده صرفا قدم گذاشتن در حوزه اول، یعنی حوزه انتقادی بوده و وارد بحث ایجابی نشده. ما الان به دانشی نیاز داریم که حقیقت را به ما بگوید. آیا تولید چنین دانشی اصلا ممکن نیست؟ من معتقدم که جریان دوم، یعنی جریان علم مبتنی بر پیشگیری همین نقش را ایفا میکند و نباید نادیده گرفته شود. بلکه باید به توانمندسازی آن کمک شود. حضور متخصصان سلامت، جامعهشناسان و دانشمندان در این حوزه میتواند به این انتقادات جامه عمل بپوشاند.
منتقد: دکتر اردشیر بهرامی، پژوهشگر و جامعهشناس
این اثر علمی با درک اهمیت و ضروت تدوین برنامه عملی مداخلات اجتماعی در مساله اجتماعی خودکشی به رشته تحریر درآمده است. پیش از هر چیز از تلاش و ممارست نویسنده محترم که - داری تجارب ارزشمندی در زمینه مددکاری و مداخلات خودکشی است- برای خلق این اثر و سایر پژوهش ها و تالیفات در زمینه مسائل اجتماعی ایران قدردانی مینمایم. امید است نتایج علمی کتاب کشاکش مرگ و زندگی، توسط سیاستگزاران و برنامهریزان و مداخلهگران و کارشناسان مورد توجه و بهرهبرداری قرار گیرد.
ساختار کتاب:
فصل اول: مبانی اجتماعی پیشگیری و مداخله در خودکشی، دوم: روایت نجاتیافتگان از خودکشی، سوم: برنامه اجتماع محور پیشگیری از خودکشی، چهارم: مداخله در صحنه خودکشی، پنجم: روشهای مددکاران اجتماعی در مداخله خودکشی، ششم: راهنمای مداخله در بیماران مبتلا به اختلالات روانی.
طرح سوال کلیدی نویسنده در مقدمه کتاب: طرح مبانی نظری مداخلات اجتماعی خودکشی، مداخلات اثربخش در خودکشی برای مددکاران و کارشناسان، تجارب نجاتیافتگان از خودکشی؟، فرایند برنامه اجتماع محور از خودکشی و چه مولفههایی دارد؟
چالشها و ابهامات مقدمه کتاب:
الف. نسبت به مساله اجتماعی مورد نظر، روندها، آمارها، کانونهای جغرافیایی خودکشی، گروههای اجتماعی و اقشار اجتماعی اشارهای نشده است. در اخر مقدمه ضرورت تالیف کتاب به دنبال طرح رویکردهای اجتماعی و استفاده از ظرفیتها و پتانسیل های اجتماعی جامعه ایرانی مسکوت مانده است. در مقدمه کتاب، مبحث اصلی یا سوال اصلی هر فصل کتاب بطور خلاصه آمده است.
ب. نتایج پژوهشها و ارزیابی سیاستهای اجتماعی طرحها، برنامهها و فعالیتهای سمنها و نهادهای متولی (وزارت بهداشت، بهزیستی، فراجا، سازمانهای مردم نهاد، اجتماعات محلی در زمینه اجرای مداخلات اجتماعی، رویکردها و روشهای اجرا بطور مسنجم و هدفمند ارائه نشده است. سنخیت جایگاه روشهای فردگرایانه و مدیکال پزشکی، روانپزشکی، روانشناختی مداخلات خودکشی با روشهای اجتماعی در این کتاب تعریف و روشن گردد و نقاط تضاد یا تعارض یا همنوایی این روشها در مداخلات خودکشی تشریح گردد. در پایان فلسفه توجه نویسنده به مداخلات اجتماعی خودکشی تشریح گردد. طرح پرسش: خودکشی یک مساله اجتماعی است یا آسیب اجتماعی است یا بیماری؟. کتاب از منظر مددکاری نگاشته شده است یا جامعه شناس؟ یا رویکردی ترکیبی دارد؟
ج. برقراری ارتباط مباحث نظری کتاب با تحلیل 24 روایت بازماندگان خودکشی؛ مفاهیم و مباحث اجتماعی برساخت شده در بخش تحلیل روایتها (ملال و خستگی، شخصیت ناجی، تنهایی، مواد مخدر، عشق سیال، خشم و تحلیل رفتن هویت، روزمرگی، باور به ایجاد تغییر، تناسخ، تفکر لحظهای، سبک زندگی خودکشیگرا، زیادهخواهی، فضای مجازی (موسیقی)، فروش دارو در بازار غیرقانونی،)
د. انتقال برخی از سرفصلها و مباحث به سایر فصلهای کتاب: در صفحه 183 کتاب برنامه مدرسهمحور و نوجوانان می تواند در فصل سوم کتاب (برنامه اجتماع محور پیشگیری از خودکشی)، مبحث فقر اقتصادی خانواده (ص 208)، مباحث وضعیت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مدل ها تا صفحه 140) به فصل دوم کتاب منتقل شود.
با توجه به فروپاشی سرمایه اجتماعی (اعتماد، مشارکت، همکاری) در جامعه ایران چگونه می توانیم از برنامه های اجتماع محور در مداخلات خودکشی بهره بگیریم. تجربه کاهش گرایش و تمایل موسسات تخصصی حوزه آسیبهای اجتماعی و سمنها در این زمینه اجرای برنامههای اجتماع محور پیشگیری از خودکشی چگونه میتوانیم این مدل ها اجرا کنیم. راهبردها و راهکارهای ابتکاری نویسنده محترم برای زنده کردن سرمایه اجتماعی در این برنامه چیست؟
صفحه 220 به جای خلاصه فصل میتواند بحث و نظر نویسنده مطرح شود.
فصل اول: مبانی اجتماعی پیشگیری و مداخله در خودکشی؛
یکی از مباحث قابل توجه در این فصل مرور آمارهای خودکشی ایران است. دلیل پرداختن به مبحث «فقر، بیکاری در غرب ایران» در ابتدای این فصل روشن نیست. آشفتگی مباحث تئوریک و مفهومی در این فصل روشن است. مجموعهای از نظریههای منعکس شده است: برچسب زنی، فشار عمومی، توسعه و نقشهای اقتصادی،معانی خودکشی داگلاس، مدرنیته، فردگرایی و خودکشی. ارتباط مباحث نظری و مفاهیم با مقوله مداخلات اجتماعی خودکشی چیست؟ پیشنهاد می گردد نویسنده محترم به جای این مباحث به مباحث زیر بپردازد:
- ترسیم ساختارهای اجتماعی فرهنگی جامعه ایران، خرده فرهنگها، در مساله خودکشی و ارائه روشهای مداخلاتی اجتماعی در خودکشی؛ تلاش برای تغییر نوع نگاه و دیدگاههای سیاستگزاریهای کلان از رویکردهای فردگرایی مدیکال و روانشناختی به رویکردهای اجتماعی در حوزه پیشگیری و مداخله و توانبخشی خودکشی؛
- تببین چرایی مهاجرت و شناسایی کانونهای خودکشی در اجتماعات محلی شهری و حاشیهنشین و ترسیم ساختار موزائیکی و نامتجانس و ناهمگن محلات حاشیهنشین و نقش آن در خودکشی و طرح ایدهها و راهبردهای عملیاتی در مداخله اجتماعی مددکاری؛ ترسیم نقش موسسات و مراکز تخصصی برای مداخله اجتماعی موثر در خودکشی؛
- چگونگی استفاده از ظرفیتهای جامعه سنتی در مداخلات خودکشی؛ همیاری های گروهی، حمایتهای اجتماعی، مناسبات خویشاوندی، میانجیگری در مناقشات خانوادگی و خویشاوندی، آیین ریشسفیدی و حل و فصل تعارض زناشویی؛ حمایتهای اقتصادی و اجتماعی از اقشار آسیب پذیر، در معرض آسیب، مجرم؛
- تببین چرایی انسداد ارتباطی و انسداد معنایی و راههای برون رفت از مساله انسداد اجتماعی بر اساس ظرفیتهای اجتماعی محلی و خانوادگی؛
- فهم مقوله عشق رمانیک و انتخاب ها و اولویت ها و مقوله خودکشی؛
مباحثی بسیار با اهمیت از نگاه و نظر نویسنده محترم مسکوت مانده است:
الف. تعریف سیاستهای اجتماعی، امکانات، و بسترهای اجتماعی در مساله خودکشی؛
حوزههای پیشگیری، مداخله و بازتوانی را نمیتوان از یکدیگر مستقل در نظر گرفت. برای پیشگیری و مداخله در خودکشی در جامعه ایرانی به ویژه کانونها جغرافیایی مناطق زاگرسنشین، و حاشیههای اقماری تهران میباید متناسب با ساختار اجتماعی و زیستجهان فرهنگی خاص خود میباید مدلهای اجتماعی مداخلاتی منعطف و قابل اجرا در سطح اجتماعات با توجه به حساست های فرهنگی و جامعه بسته تعریف شود. بطور مثل در برخی مناطق جغرافیایی خوزستان (ایذه، باغملک، قلعه تل،) یا مناطق حاشیه شهر تهران (شهریار، ملارد، اسلامشهر، رباط کریم، قرچک و...) میباید متناسب با ساختار اجتماعی موزائیکی و ساخت نامتجانس فرهنگی اجتماعی این الکوی مداخلاتی تعریف شود.
- وجود تیمهای حرفهای مددکاری اجتماعی، روانشناختی، روانکاوی، تسهلگیر اجتماعی، بصورت شبانهروزی در کانون های مخاطرهآمیز خودکشی و داشتن سطح بالای دانش، آگاهی، مهارت تیمهای مذکور برای مواجه با مساله خودکشی در سطح زندگی اجتماعی مردم محلی؛
ب. فقدان امکانات و بسترهای اجتماعی برای مداخله در خودکشی: برای مداخله در خودکشی دسترسی آسان و سریع مردم اجتماعات محلی به تیمهای حرفهای و مراکز تخصصی ضرورتی انکار ناپذیر است. در برخی مناطق جغرافیایی کشور در زمینه وقوع خودسوزی، مراکز درمانی سوانح سوختی وجود ندارد؛ در برخی شهرستانها علیرغم وجود میزان بالای اقدام به خودکشی و وجود اختلالات روانی مراکز تخصصی اعصاب روان وجود ندارد. سیاست جامعیی برای مقابله با فروش و توزیع سموم شیمیایی و قرصهای برنج وجود ندارد. این ابزار به سهولت در دسترس مردم وجود دارد.
ج. نادیده انگاشتن زمینههای اصلی پدیدار شدن مساله خودکشی (فقر، بیکاری، طلاق، سوء مصرف مواد مخدر و محرک و داروهای روانگردان)؛ آیا ای زمینهها و دلایل توسط تیم مددکاری اجتماعی حرفهای، نهادهای قضایی، حقوقی، انتظامی، برای صیانت اجتماعی و حمایت اجتماعی از گروههای درگیر خودکشی مورد توجه قرار میگیرد یا خیر؟
د. آیا تیمهای حرفهای مددکاری اجتماعی، روانشناختی درگیر مداخله در بحران توسط سازمان بهزیستی و وزارت بهداشت و درمان و سایر دستگاهها برای حمایت روحی روانی و تخیله هیجان مورد توجه قرار میگیرند. مرگهای خودکشی رزیدنتهای پزشکی به عنوان افراد متخصص جامعه ایران در این زمینه قابل تامل است که نشانگر عدم توجه جدی وزارت بهداشت به این بخش از بدنه کادر درمان است. همچنین نارضایتی اکثریت کارشناسان اورژانس اجتماعی در زمینه فعالیتهای طاقت فرسای مداخله در آسیبهای اجتماعی از جمله خودکشی قابل توجه است. نحوه حمایت و تعامل مراکز درمانی و حقوقی و قضایی با تیمهای مداخله در خودکشی در کیسهای دشوار؛ این مساله کاربست مداخلات اجتماعی را بسیار چالشهای جدی مواجهه میسازد.
م. وجود تیمهای پژوهشی و تحقیقاتی در پروندههای مداخلاتی افراد اقدام کننده به خودکشی و منجر به فوت، این تیم های پژوهشی نتایج را در اختیار تیمهای حرفهای مددکاری قرار دهد تا مداخلات اجتماعی مبتنی بر عینیات جامعه ایرانی صورت گیرد. تیم مددکاری حرفهای، تیم روانسناختی حرفهای، تیمهای ترکیبی (روانشناس، مددکار و روانکاو) مشاوره حقوقی (ارائه راهبردهای مداخلاتی و اطلاعاتی که خلاءهای قانونی مداخلاتی را می تواند برطرف نماید.
و. فقدان نتایج علمی از ارزیابی و آسیبشناسی از مداخلات مددکاری و روانشناختی در برنامههای اورژانس اجتماعی، مشاوره تلفنی خط 1480، مراکز سلامت روان وزارت بهداشت، درمان و پزشکی و کشف زوایای پنهان مداخلات اجتماعی. بررسی زمینههای خودکشی در جامعه ایران حداقل طی دو دهه 80 و 90 و ارائه مهمترین مولفهها، دلایل و زمینهها و تدوین سیاستها و برنامههای عملیاتی مداخلات اجتماعی بر اساس آن؛ سیاستها میبایند متناسب و همخوان با دلایل و زمینههای اجتماعی شکلگیری مساله اجتماعی تعریف شوند.
ه. عدم توجه به خلاءهای قانونی و حقوقی کشور به تولید و بازتولید آسیبهای اجتماعی: نظام مددکاری اجتماعی قوانینی که زمینههای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی تولید و بازتولید خشونت خانگی، طرد اجتماعی، انگ اجتماعی، حاشیهنشینی را مورد ارزیابی و نقد قرار دهد. قوانین مجلس این ساختارهای معیوب را تضعیف نمایند و موقعیت فرودست گروهها و اقشار آسیبپذیر به حاشیهرانده شده را بهبود بخشد. مواردی چون فرهنگ مردسالاری، کودک همسری، قتلهای ناموسی و انسداد ارتباطی و اجتماعی در فضای خانواده که میتواند توسط قوانین حوزه خانواده میتواند توسط نظام مددکاری اجتماعی و حوزههای حقوقی و قضایی کشور تصویب و تعدیل گردد و این ساختارهای مولد جرائم، آسیبها و انحراف اجتماعی به چالش کشده شود. نمونه عینی این قوانین که به تازگی توسط مجلس شورای اسلامی ایران به تصویب رسید، قانون مجازات برای ازدواج دوم مردان است. این قانون قدرت سلطه مردان را به بطور جدی به چالش کشیده است.
ی. فقدان توجه سیاستهای اجتماعی به تقویت حوزه عمومی جامعه برای شکلگیری گفتگوی اجتماعی رها از سلطه کنش ارتباطی و فهم مشترک؛ حوزه عمومی فضایی فارغ از فضای کار و خانه است. در این فضا در شهرهای ایران به شدت تضعیف شده است. وقتی حوزه عمومی جامعه پویا و زنده باشد افراد فرصت بیشتری برای معاشرت اجتماعی دارند و برای کمک به افراد در معرض آسیب فرصتهای بیشتر وجود دارد.
در پایان ضمن قدردانی مجدد از آقای دکتر سلمان قادری نویسنده محترم کتاب و آرزوی سربلندی برای ایشان از همه خوانندگان محترم به ویژه کارشنان آسیبهای اجتماعی، روانشناسان، مددکاران اجتماعی، مدیران و برنامهریزان حوزه مسائل و آسیب های اجتماعی کشور استدعا دارم کتاب «کشاکش مرگ و زندگی؛ راهنمای عملی مداخلات اجتماعی در خودکشی» را مطالعه و از نتایج علمی و تجربی این اثر ارزشمند بهره لازم ببرند.
جلسه نقد و بررسی کتاب «در کشاکش مرگ و زندگی» نوشته سلمان قادری در تاریخ 3 اسفند 1402 در مرکز آموزش انجمن جامعهشناسی ایران توسط گروه جامعهشناسی پزشکی و سلامت برگزار شد. پدیده خودکشی در ایران طی سالهای اخیر رشد داشته است و همین افزایش، نگرانی جامعهشناسان، پزشکان و سیاستگذاران را هم به همراه داشته است. با اینکه این پدیده امری فردی است، اما به اشکال مختلف اطرافیان فرد و جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد.
سلمان قادری نویسنده کتاب، علت نگارش این کتاب را تجربه زیسته خود دانست. وی که مددکار اجتماعی است و در اورژانس اجتماعی مشغول به کار است، از تجربه کاری خود در مواجهه با افرادی که قصد خودکشی داشته و یا اقدام به آن کردهاند گفت. قادری به از بین رفتن پیوند عاطفی با اعضای خانواده و از بین رفتن معنای زندگی در علل خودکشی اشاره کرد. او کتاب را از دریچه یک مدد کار اجتماعی با هدف پرداختن به رویکردهای مبتنی بر مداخله و درمان نوشته است و همچنین برنامههای اجتماعمحور در این حوزه را پوشش داده است. قادری در این کتاب تلاش کرده است تا با پررنگتر کردن مداخلات اجتماعی به شیوهای کاربردی به مسئله خودکشی بپردازد.
حمزهعلی، دبیر نشست، ضمن قدردانی از تلاش قادری برای طرح این موضوع، تاکید کرد که در همه جای دنیا بالاخص ایران، نگاه به خودکشی نگاه پزشکی و روانپزشکی بوده و نیاز به بررسی عوامل اجتماعی پدیده خودکشی احساس میشود.
دکتر اردشیر بهرامی منتقد کتاب نیز ضمن اشاره به پیچیدگی پدیده خودکشی، به عواملی پرداخت که میتوانند نقش بازدارنده در این پدیده داشته باشند. بهرامی تاکید کرد که سن خودکشی در سالهای اخیر افزایش داشته است که خود نیاز به بررسی دارد. انسان امروزی در ایران به زعم وی، تنها است و در شرایط بحرانی، منابع اجتماعی لازم حمایتی ندارد و برای همین گفتمانسازی در خصوص این پدیده ضرورت دارد.
از جمله نقاط قوت کتاب از منظر بهرامی، برخاسته بودن آن از تجربیات نویسنده است. برای همین، کتاب توانسته دردهای فردی که تجربه خودکشی داشته است را به خوبی ترسیم کند. همچنین تلاش قادری برای تدوین راهبردهای عملیاتی و برنامه مداخله هم شایان توجه است. همچنین با توجه به ارزشمندی این اثر، پیشنهاداتی درخصوص افزایش غنای کار هم توسط بهرامی و حمزهعلی پیشنهاد شد.
در انتهای جلسه، شرکتکنندگان نیز به تبادل آرا در این خصوص پرداختند. دکتر میرحسینی مدیر انتشارات آوای نور اشاره کرد که این مجموعه همواره رویکردی پذیرا در انتشار آثار داشته است و تلاش کرده تا به جامعه علمی خدمت کند و با وجود تمام مشکلات پیش رو، به بسط دانش در این حوزه بپردازد.
همچنین برخی از تجربهگران خودکشی حاضر در جلسه به نقد نگاه بیرونی جامعهشناسان به این پدیده پرداخته و تجربه خود را در این خصوص مطرح کردند.
گروه جامعهشناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعهشناسی ایران با همراهی باشگاه اندیشه بهمناسبت (روز جهانی پیشگیری از خودکشی) سهشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲نشستی را با مديريت دکتر پيام روشن فکر (مدير گروه جامعه شناسی پزشکی و سلامت) و با عنوان ♦گفتوگویی پیرامون مسئله خودکشی♦برگزار کرد که در آن دکتر حمیده عادلیان راسی (هیئت علمی گروه مددکاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی)؛ دکتر سلمان قادری (مددکار اجتماعی) و ساناز حمزه علی (عضو گروه جامعهشناسی پزشکی و سلامت) مباحثی را ارئه داند و نهايتا گفتگوهایی بين حاضرين جلسه در اين موضوع انجام شد. متنی که در ادامه آمده است گزارش اين نشست است.
دکتر پیام روشنفکر - مدیر گروه جامعه شناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعه شناسی ایران در ابتدای جلسه به عنوان مقدمه میگویند از هر ۱۰۰ هزار نفر چند مرگ ناشی از خودکشی وجود دارد که این عدد برای ایران یک زمانی ۵.۱ بود و تغییراتی کرده به ۶.۲ و ۷.۲ رسیده و الان چون آمار ۱۴۰۲ هنوز منتشر نشده است آخرین آمار ۷.۲ است ولی در اطلاعات غیر رسمی که از سال ۱۴۰۲ وجود دارد این رقم افزایش پیدا کرده است. اگر این را با مرگهایی که بر اثر حوادث ترافیکی اتفاق افتاده مقایسه کنیم که یک زمانی در ایران از ۱۰۰ هزار تا ۳۲ بود، از لحاظ دید سلامت عمومی لااقل در یک دهۀ گذشته خودکشی جزو اولویت های نظام سلامت نبوده است اما این دیدگاه در یکی دو دهه اخیر تغييراتی پیدا کرده است. در جهان نرخ خودکشی در اکثر کشورها رو به کاهش است، ما اینجا یک روند معکوسی را تجربه میکنیم یعنی در یک دهۀ اخیر نرخ خودکشی در ایران افزایش پیدا کرده است. اینکه میانگین پایین بوده است سر جای خودش اما به هر حال دارد افزایش پیدا میکند در حالی که کل دنیا دارد کاهش پیدا میکند. این خودش یک علامت برای نگران شدن همکاران ما در بخش سلامت است. یک نگرانی دیگر این بود که این شیب افزایش زیاد است که خیلی مهم است، یعنی دارد به سرعت افزایش پیدا میکند این هم باز یک علامتی بود گرچه کماکان از میانگین جهانی پایینتر است. نکتۀ دیگری که اپیدمیولوژیستها به آن توجه میکنند این است که معمولاً وقتی مسئلۀ سلامت در یک جا و در یک گروه متمرکز باشد هنوز یک شکلی از نگرانی دارد اما وقتی متنوع شده و در گروههای مختلف میرود یعنی در دانش آموز، نویسنده، هنرمند، کارگر، معلم، روزنامه نگار، فعالین سیاسی و در همۀ اقشار مختلف در این سالها بروز پدیده خودکشی را داشتیم بنابراین از لحاظ اقشار اجتماعی تنوع پیدا کرده است، همۀ اینها باعث شده است که همکاران ما در بخش سلامت هم به این مسئله اهمیت بدهند و توجه کنند. به اين موضوع از منظر برداشت و نگرانی متفاوت متخصصين علوم اجتماعی بازخواهم گشت. اما پیش از آن، نکته ی دومی را بد نيست ذکر کنم وقتی در مورد خودکشی حرف میزنیم در ذهنتان یک هرم را متصور شوید بالای هرم عددهایی که گفتم مرگهای ناشی از خودکشی است، اما از هر یک نفری که در اثر خودکشی جانش را از دست میدهد تعداد بیشتری (برای ايران اين عدد ۲۰ نفر گفته شده است) هستند که اقدام به خودکشی کردند و به هر دلیلی موفق نبودند حتی ممکن است لحظات آخر به بیمارستان رسیده باشند و جانشان نجات پیدا کرده باشد. این آدمهایی که اقدام میکنند که در یک لایۀ پایینتر از هرم هستند، چندين برابر این افراد، آدمهایی هستند که اقدام نکردند ولی برای خودکشی برنامهریزی کردند مثلاً دارو يا سم يا ... تهیه کرده اند و پایینتر از آن آدمهایی هستند که افکار خودکشی دارند که این پایینترین سطح هرم است. وقتی که به پایین هرم میرسیم خیلی تعدادشان زیاد است، برخی از این آمارها در ایران موجود است ولی آمار در و داده ها در اين رابطه و در سطوح مختلف اين هرم بروز و دقيق رصد نمی شود و موجود نیست. تنها مرگ و میر خودکشی تاحدودی سیستماتیک مشخص است و یک رده پایینتر آمار بستریها را هم داریم که البته در تجميع و اعتباريابی آن هنوز خیلی کار داریم و اقدامات اساسی نشده است. سطوح پايين تر هرم را باید با مطالعات پیدا کنیم. این هم یک مفهوم دیگر است و بنابراین وقتی در مورد خودکشی حرف میزنیم باید به این موارد توجه کنیم.
اما بحث خودکشی در علوم اجتماعی، واقعیت این است که از همان ابتدای پیدایش علوم اجتماعی پدیدۀ خودکشی لزوماً یک پدیدۀ مربوط به مرگ فرد یا جمعی از افراد نبود، یعنی از بنیانگذاران جامعه شناسی که معروفترین آن اميل دورکیم است ایشان خودکشی را یک مسئله مربوط به انسجام و انتظام جامعه و نسبتی که این دو با هم برقرار میکنند میفهمید. یعنی آن را به مثابه اتفاقی در جامعه میفهمید و لزوماً به مثابه اتفاقی صرفا در بدن و ذهن فرد نمیدید. به همین دلیل ما در علوم اجتماعی به غیر از این عددها نشانههای دیگری هم داریم که ممکن است ما را خیلی بیشتر نگران کند و نگرانی های نوع علوم اجتماعی لزوما متوقف در این اعداد مرگ و بستری نیست که در جای خود برای نظام سلامت بدرستی اهميت دارد. از نظر تحلیلهای علوم اجتماعی در حال حاضر وضعیت انسجام اجتماعی در ایران، وضعیت تعارض بین انتظام اجتماعی و اهداف و تعادل بين اينها دچار پیچیدگی و بحرانهایی شده است و نگران کننده است به همین دلیل خودکشی در بین اصحاب علوم اجتماعی به شکل دیگری نگران کننده است. وقتی ما به عنوان اصحاب علوم اجتماعی به خودکشی نگاه میکنیم کمی متفاوت از پدیدۀ فردی در بدن یک فرد یا در روان یک فرد نگاه میکنیم. اولاً درعلوم اجتماعی، فرد هم برمیگردد به جامعه و به آن به عنوان یک موجود اجتماعی نگاه میکنیم نه صرفا بیولوژيک. شما می دانيد وقتی یک آدمی به روانپزشک یا روانشناس مراجعه میکند عموما شرح حالی از او میگیرد، شرايط جسمی و روانی و حتی ممکن است وضعیت غدد و سیستم عصبی را بررسی يا آزمایش کنند، تستهای روانشناسی از او بگیرد تا بفهمند در چه وضعیتی هستند. ولی ما در علوم اجتماعی وقتی میخواهیم به شرح حال جامعه نگاه کنیم چیزهای ديگری را هم متوجه میشویم، همین خودکشی حتی موقعی که ميانگين آن پایین بود، در یک جای خاصی مثل استان ایلام نرخ خودکشی ۱۹.۲ در ۱۰۰ هزار بود یعنی بسیار بالاتر از ميانگين جهانی و ملی و تقریبا به اندازه رتبه سوم جهان در خودکشی. در همان استان ایلام چنانچه دوست جامعه شناس من دکتر موسی نژاد که از متخصصين خودکشی هستند به من گفتند روستایی وجود داشت که فکر میکنم اسمش مرگزاز است که آنجا پدیده باز شديدتر و متفاوت است، یعنی روستایی است که تعداد محدودی خانوار دارد ولی وقتی به آرامستان آنجا میروید میبینید بخش مهمی از مرگها مربوط به کسانی هستند که در اثر خودکشی مردهاند.
از طرف ديگر ما با نگاه علوم اجتماعی به خودکشی متوجه میشویم که اگر به تاریخ تحولات در ایران نگاه کنیم مثلاً در نیم قرن اخیر، عموما بعد از انتخاباتهایی که در ایران انجام شده است بلااستثنا یک سال بعد از انتخابات نرخ خودکشی پایین آمده است. پس یک دلیلی دارد، یک معنای دیگری دارد که با معاینه شرح حال بيولوژيک و ژنتیک و تست روانشناسی یک آدم نمیتوانید این را متوجه شوید که بعد از انتخابات نرخ خودکشی پایین میآید، چرا در دولتهای مختلف نرخ خودکشی متفاوت است در استانها و شهرها دليل اختلاف چیست؟ خودکشی در محيط های نظامی در شرايط مختلف اجتماعی تغييراتی ميکند، خودکشی افراد حساس جامعه مانند هنرمندان به چه معناست اگر ورزشکاران خودکشی کنند دلیل چیست؟. شما با معاینه شرح حال و تست روانشناسی نمیتوانید تاثیر نظام قانونی مثلاً قوانین ارث را بر نرخ خودکشی تحليل کنيد که باعث میشود شما خودکشی را گزارش نکنید و ترجیح بدهید مرگ را چیز دیگری بنویسند. یا اتفاقی که در جاهای دیگر دنیا میافتد و ظرفيت اجتماعی پاسخ به خودکشی را بالا می برد، مثلاً فرض بفرمایید سازمانهای مردم نهاد مثل NGOها و انجمنهای علمی حتی حرکتهای جمعی از بازماندگان خودکشی، اعم کسانی که خودشان خودکشی کردند يا کسانی که عزیزانی را از دست دادند با هم یک جنبشی را درست میکنند برای اینکه در حل اين مشکل حمايت طلبی کنند و پیش ببرند. اینها به ساختار اجتماعی ربط دارد، اینکه چقدر امکان این کارها هست، چقدر مردم سالاری و مشارکت وجود دارد و خیلی بحث مفصل هست که در ادامه سخنرانان مدعو ما به آن اشاره می کنند، اینکه رسانهها چقدر مرجع هستند، چقدر مردم به رسانهها گوش میدهند و چقدر به آن اعتماد دارند و چقدر به منابع خبری دیگر گوش میدهند، اینها همه ربط دارد که چقدر ما ظرفیت برای پیشگيری و مواجهه با خودکشی داریم. امروز قرار است کمی ما از نظر زاویه علوم اجتماعی به خودکشی نگاه کنیم. خودکشی وجوه مختلفی دارد یک موقع در مورد پیشگیری آن صحبت میکنیم و یک زمان در رابطه با مسائل دیگر و خیلی خوشحال هستم که همکاران و استادان عزیزی دعوت ما را پذیرفتند. اول از خانم دکتر عادلیان دعوت میکنم که استاد دانشگاه علامه طباطبایی هستند، دانش آموختۀ دکترای مددکاری اجتماعی و استاد گروه مددکاری دانشگاه علامه طباطبائی هستند.
دکتر حمیده عادلیان راسی - هیئت علمی گروه مددکاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی
همانطور که آقای دکتر توضیح دادند بک گراند من مددکاری اجتماعی است و من از نگاه مددکاری اجتماعی به این مسئله میپردازم و با این هدف که در خصوص چنین پدیدهای مددکاران اجتماعی در چه جایگاهی قرار میگیرند و چه نگاهی میتوانند در عرصۀ مداخلاتی داشته باشند. امیدوارم بتوانم آنچه که مد نظرم هست را به درستی ارائه دهم. همانطور که استحضار دارید یکی از گرایشهای مددکاری اجتماعی، در عرصه سلامت است به اسم مددکار اجتماعی سلامت. در مددکاری اجتماعی سلامت بخش دیگری را داریم که به طور خاص به خودکشی برمیگردد که آن هم سلامت روان است. خودکشی از چالشهای این عرصه است و به طور خاص به نوعی سلامت روان است که به این مسئله میپردازد اما نکتۀ بسیار مهمی که نباید آن را از یاد ببریم نگاه و رویکرد زیستی، روانی و اجتماعی و به صورت همه جانبه بودن عرضه سلامت در رابطه با خودکشی است که من فکر میکنم یک جاهایی مغفول مانده شاید به نوعی ورود عرصه پزشکی در این حوزه خیلی بیشتر بوده است. میبینیم که حوزه روانی به این عرضه ورود پیدا کرده اما متاسفانه نگاه و رویکرد اجتماعی هر چند سعی شده از طریق صاحب نظران حوزۀ علوم اجتماعی به آن پرداخته شود اما متاسفانه هنوز مغفول مانده و ما خیلی شاهد برنامههایی که با این نگاه اثر خودکشی را دنبال میکنند نیستیم. اشاره در رابطه با آمار خودکشی شد، چرا چنین چالشی در عرصه سلامت مطرح میشود؟ یکی از دلایلش به خاطر روند صعودی خودکشی است، در بعضی از کشورها کاهش پیدا کرده است ولی در کشور ایران با روند صعودی این آمار مواجه هستیم و متاسفانه نبود یک سری زیرساختهایی که در عرصۀ سلامت وجود دارد و کسانی که با این پدیده مواجه میشوند، چه خود فرد و چه خانواده و همین طور بستر جامعه متأسفانه عملاً این زیرساختها وجود ندارد. نکتۀ بسیار مهمی که باید در ادامه به آن پرداخته شود این است که وقتی بحث خودکشی مطرح میشود صرفاً خودکشی واقعی که اتفاق میافتد مد نظر نیست، بحثی که در مورد خودکشی در این جلسه با هم صحبت میکنیم انواع خودکشی را در بر می گیرد؛ برنامهریزی برای خودکشی، اقدام به خودکشی و در نهایت خودکشی که به صورت واقعی اتفاق میافتد. بخشی از آمارهایی که سازمانهای بهداشت جهانی مطرح کرده به طور خاص خودکشی یکی از سه دلیل مهم مرگ و میر در دنیا است به این دلیل یک مولفۀ بسیار مهم برای سلامت شناخته میشود. مسئلۀ بعدی که باید به آن توجه شود گروههای در معرض خطر و در معرض آسیبی هستند که باید در حوزۀ برنامههای سلامت، با نگاه خاص و ویژه به آنها پرداخته شود. بخشی از آن، گروههای نوجوانان و جوانان را پوشش میدهد و یا گروههایی که بک گراندهای خانوادگی یا موقعیتهای پرخطر دارند و این میتواند احتمال خودکشی را در آینده برای آنها به دنبال داشته باشد. نگاه و رویکرد بین المللی مددکاری اجتماعی سلامت اشاره میکند که مددکار در این حوزه ارائه دهندۀ حمایتهای روانی اجتماعی است برای افراد، خانوادهها و جوامعی که با اختلالات و بیماریهایی که با آنها به صورت اورژانسی و بحرانی مواجه میشوند و یا به صورت مزمن با این اختلالات دست و پنجه نرم میکنند، خودکشی را در می توان در زمره موارد بحران و اورژانسی در نظر بگیریم. در مورد یک سری بیماریهایی که در جامعه تابو است و همین طور بیماری های مزمن مثل سرطان، فشار خون، دیابت و مسائلی از این قبیل. نکتۀ مهمی که بعد از ارائه حمایتهای روانی و اجتماعی مطرح می شود تاکید بر پیشگیری از این اختلالات و بیماریها است بطوریکه فعالیت مددکار اجتماعی سلامت صرفاً در عرصۀ مداخلات یعنی بعد از بروز بیماریها نباید دیده شود. متاسفانه نه تنها عرصۀ مددکاری اجتماعی سلامت بلکه خود سلامت را هم اگر بخواهیم نگاه کنیم و به آن بپردازیم با این مواجه میشویم که ارتقای سلامت و بحث پیشگیری جایگاه چندان محکم و استواری در سیستم سلامت و بهداشت ما ندارد و من فکر میکنم یکی از مشکلات اساسی که ما در عرصۀ سلامت داریم همین مسئله است. من ادامۀ بحث و اهمیت بحث را بر اساس پیوستار سلامت به شما نشان می دهم. بحث پیوستار سلامت از ارتقاء سلامت شروع میشود و بعد پیشگیری، بعد بحث مداخلات و درمان و بعد حفظ و نگهداشت سلامتی که بعد از طی مراحل درمان به آن میرسیم. متاسفانه تمرکز سیستم سلامت ما در ایران روی مداخلات و درمان است و هم در بحث ارتقاء سلامت و پیشگیری دچار مشکلات بسیار هستیم و هم در بحث ریکاوری یعنی حفظ و نگهداشت و این دو مورد به نظر من در پیوستار سلامت اهمیت بسیار بالایی دارد. چرا ما برنامهریزیهایی را در عرصه سلامت و پیشگیریمان نداشته باشیم که بعد بخواهیم با فرایندهای درمان مواجه شویم؟ دلیلش تاکید عرصه سیاست گذاری سلامت روی بحث خدمات پزشکی، ویزیت پزشکی، راهاندازی مراکز درمانی، بیمارستانها و مسائلی از این قبیل است. در صورتی که اگر سیاست تمرکز بر روی ارتقاء سلامت داشته باشد ما باید مراکز و جایگاهها و پایگاههایی داشته باشیم که در آنجا آحاد مردم بتوانند به برنامههایی که میتواند ارتقای سلامت و مراقبتهای اولیه را برای آنها به ارمغان آورد، دسترسی داشته باشند. اگر ما جایگاههایی داشته باشیم که بتواند مشاورههایی را به افراد در سطح جامعه بدهد و یا بسترهای آموزشی را برایشان مهیا کند که اطلاعات به روز را بتوانند دریافت کنند بنابراین خیلی بیشتر میتوانند از بروز یک سری بیماریها پیشگیری کنند. اما به عنوان یک فرد عادی در جامعه در نظر بگیرید که چقدر فضاهایی در اطراف شما وجود دارد که شما بخواهید در آن فضا در حوزه سلامت خودتان اطلاعات کسب کنید، میزان دسترسی شما به این بستر چقدر است و خدماتی که در این عرصه ها میتوانید دریافت کنید به چه صورت است؟ فکر میکنم خیلی خیلی محدود است، شاید کسانی که در سیستم سلامت و رفاه اجتماعی فعال هستند، به دلیل اینکه با فضاهای این بخش آشنا می باشند دسترسی به خدمات و منابع داشته باشند ولی فکر کنید کسی که اصلاً حوزهاش، حوزۀ سلامت و مسائل اجتماعی نیست، مثلاً در عرصۀ تکنیک فعالیت میکند چنین ارتباطهایی را هم ندارد، چگونه می تواند به منابع و خدمات دسترسی داشته باشد. مسئلۀ بعدی که من فکر میکنم باید به آن بپردازیم و با دید خاصی به آن نگاه کنیم تلفیق مراقبتهای سلامت و مراقبتهای اجتماعی است که مطالعات در همه جای دنیا نشان داده که اگر فرایند درمان در عرصه سلامت جسمی خوب پیش برود صرفاً فقط ۲۰ درصد موفقیت درمان به این حیطه برمیگردد، ۸۰ درصد دیگر به حوزۀ محیط و ارتباطات اجتماعی و به منابع اجتماعی که در دسترس دارد برمیگردد. بنابراین چقدر مهم است که ما بتوانیم به بحث مراقبتهای اجتماعی اهمیت و توجه خاصی داشته باشیم که آن هم فکر میکنم در جامعۀ ما، ایران وضعیت نسبت به کشورهای توسعه یافته به مراتب عقبتر است اما نمیتوانم این را ندید بگیرم چون دوستانی را در حیطه سلامت و پزشکی می شناسم که تاکیدشان بر مراقبتهای اجتماعی قابل تحسین است. آمار این افراد اندک هست ولی وجود دارد و این نشان دهندۀ این است که با سیاست گذاری درست می توانیم به این سمت گام برداریم. در این بحث، من قرار نیست خیلی وارد مداخلات بالینی شوم، بیشتر تمرکزم روی این است که چطور میشود روی بستر مداخلات جامعهای به ارتقا سلامت و پیشگیری توجه کرد بنابراین خیلی وارد درمان بالینی نمیشوم ولی درمان بالینی هم به عنوان یکی از بحثهای مهم در بخش مددکاری اجتماعی سلامت است. به طور کلی بحث ارتقاء سلامت را میتوانیم تلاشهای پیشگیرانه، مداخلات جامعوی یا مبتنی بر جامعه با هدف کاهش بار ناشی از اختلالات و عوامل خطر مرتبط با آن ببینیم. بنابراین در حوزۀ پیشگیری هم قاعدتاً برنامههای مراقبتی و برنامههای پیشگیری بسیار میتواند حائز اهمیت باشد. همانطور که گفتم تمرکز من روی بحث اقدامات مبتنی بر جامعه است و خود سازمان بهداشت جهانی هم روی این مسئله تاکید فراوانی کرده که ما مداخلات اجتماعی و محیطی وسیعی را میتوانیم در عرصه ارتقاء سلامت در سطح جامعه تعریف کنیم و وقتی میگوییم Health Promotion فقط منظور ما نباید نوع مداخلاتی باشد که فرد را مورد مطالعه و هدف قرار میدهد، این نکته خیلی مهم است. من بحث سلامت را با بحث رویکرد توانمندسازی میخواهم تلفیق کنم چون به نظر من توانمندسازی یکی از رویکردهای محوری است. من فکر میکنم اگر ارتقاء سلامت را بخواهیم بر اساس توانمندسازی تعریف کنیم میتوانیم بگوییم فرایند توانمندسازی افراد برای اینکه افزایش کنترل بیشتری روی سلامتشان داشته باشند و بتوانند سلامتشان را ارتقا بدهند. بنابراین وقتی میگوییم توانمندسازی مباحث آموزش مطرح میشود و موضوعاتی که به توسعۀ آن ظرفیتها و توانمندیها در عرصۀ سلامت برمیگردد. از دید جامعه ای اگر بخواهیم به این مسئله توجه کنیم چه برنامههایی ارائه میشود؟ متاسفانه کشور ما کار چندانی در این زمینه نکرده ولی جاهای دیگر دنیا با نگاه مداخلات مبتنی بر جامعه چه کارهایی انجام دادهاند؟ یکی از مهمترین کارهایی که صورت میگیرد این است که غربالگری اتفاق میافتد و بسته به میزان اعتباراتی که سیستمهای مورد نظر در آن جوامع دارند میتوانند یا برای آحاد جامعه، که قاعدتاً کم اتفاق میافتد چون همیشه یک سری محدودیتها وجود دارد، بنابراین بیشتر برای افرادی که در معرض آسیب هستند و گزینش میشوند، از طریق ابزارهای مورد نظری که سنجش میکنند مثلاً مولفههای خودکشی یا مولفههای دیگری که در ارتباط با خودکشی است این افراد گزینش میشوند و بعد وارد برنامه مداخلاتی میشوند. همانطور که اشاره شد پایۀ ارتقای سلامت آموزش است، یک سری موقعیتهای خاصی را شناسایی میکنند و بعد سعی می نمایند آموزش را در چنین بسترهایی ارائه بدهند. یکی از آن موقعیتها مدارس هستند که روی این مسئله تمرکز میکنند و با هماهنگی مراکز دیگر چنین منابعی دیده میشود. مراکز خانههای بهداشت پایگاههای دیگری است که میتوان این موضوع را در آنجا دنبال نمود. گروههای محلی ظرفیتهای مشارکت در بستر جامعه هستند و نقش زیادی در ارتقای سلامت دارد، بنابراین گروههای محلی نقش بسیار مهمی را ایفا خواهند کرد. سازمانهای مردم نهاد در این عرصه بسیار مثمر ثمر بوده و میتوانند نقش ایفا کنند و محتواهای آموزشی لازم را ارائه دهند. در مطالعات بیشتر محتواهای آموزشی برمیگردد به ارتقاء مهارتهای مقابلهای و به طور خاص حل مسئله که استراتژی و آموزش اینها بسیار حائز اهمیت است. نقش گروههای همتایان را بسیار تاکید کرده اند که نمونۀ بارز آن NA و انجمن معتادان گمنام است که تا حدی شاید در بحث اثربخشی کاری که انجام میدهد با یک سری حوزههای تخصصی که در عرصۀ اعتیاد صورت گرفته برابری میکند. دلیل مهمش هم بهتر از هر کس دیگری میدانید، اتفاقی که در این گروهها میافتد اولین آیتم بحث اعتمادسازی است که راحتتر صورت میگیرد، بحث بعدی نقشهای همدلی است که اتفاق میافتد و حمایتهایی که صورت میگیرد و در کنارش بحث یادگیری که اتفاق میافتد بسیار مهم است و بستر بسیار مناسبی است. راهاندازی و داشتن مراکز خدمات جامع مورد دیگری است که به آن اشاره شده است. من فکر میکنم سه عرصهای که در مورد آن صحبت کردیم خیلی راحت در بستر این مراکز خدمات جامعهای میتواند اتفاق بیفتد. اما نکتۀ بسیار مهم در مورد مراکز خدمات جامعهای این است که دسترسی آسان افراد را به این مراقبتهای اولیه خودکشی میتواند مهیا کند. نکتهای که همیشه پیش میآید این است که اگر خدایی نکرده با همچین مسئلهای روبرو شویم کجا باید رجوع کنیم؟ اولین جایی که به ذهنمان میرسد ۱۲۳ یا اورژانس اجتماعی است و بعد از آن دیگر نمیدانم، مگر اینکه مراکز مربوطه آمده باشند و سیستمهایی را دیده باشند مثل دانشگاهها که یک سری مراکز مشاورهای دارند که قاعدتاً به این مسئله هم توجه کردهاند. به عنوان یک فرد عادی در این جامعه ۱۲۳ و اورژانس است و اینکه اورژانس چقدر کارکرد دارد ؟ بحث دیگری است که پرداختن به آن در اینجا نمی گنجد، ولی باز هم ممکن است خیلیها اطلاعات لازمی در مورد اینکه همچین خط تلفنی هست که میتوانیم از آن کمک بگیریم هم نداشته باشند. اما اگر مراکز خدمات جامعهای وجود داشته باشد که بتوانند بحث ارتقای سلامت را به صورت ژنرال مطرح کنند و در دل برنامههایی که میآید مباحث خودکشی وجود داشته باشد، رفت و آمد افراد در آن محل مورد نظر که میتواند خدمات را دریافت کنند عملاً دسترسی و همینطور ارتباطات سلامت را میتواند افزایش بدهد. به عنوان مثال فرد برای شرکت در یک برنامه آموزشی وارد آن مرکز می شود، بروشورهای پیشگیری از خودکشی را آنجا می بیند و مطالعه می کند و یا با یک فردی برخورد کرده که میگوید چه خدماتی در این مرکز دریافت می شود، پس بنابراین مراکز خدمات جامعهای در دسترسی آسانتر و ارتقاء سلامت میتواند حائز اهمیت باشد. مراکز خدمات جامعهای بر یک سری مراقبتهای حمایت روانی، اجتماعی و اقتصادی تاکید میکنند، یعنی اگر ببینند فرد دچار مسائل و مشکلاتی است که نیازمند حمایت اقتصادی است قاعدتاً یا ارجاع میدهند یا میتوانند منابع حمایت مالی را برایش آماده کنند. نکتۀ بعدی این است که ما بتوانیم محیطهای اجتماعی حمایت کننده و پشتیبانی کننده را راهاندازی کنیم و به نظر میآید که در کنار گروههای همتایان و برنامههای آموزشی در چنین مراکزی قاعدتاً میتوان به این مسائل دست پیدا کرد و همینطور پیادهسازی و سازمان دهی برنامههای جامعهای مثل خدمات سیاری که میتواند در آن جامعه اتفاق بیفتد، مانند همیاران سلامت و یا سلامت روانی که میتواند صورت بگیرد و تاکیدشان بر بحث خودکشی باشد. برای ما این سوال پیش آمده بود که آیا میتوانیم در مرکز بهداشت فعالیتهای این چنینی داشته باشیم که بتواند به کاهش آمار خودکشی کمک کند؟ یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد ما در این زمینه مداخله و برنامهریزی کرد و با هماهنگی مرکز بهداشت زرند استان کرمان یک تعداد از این نوجوانهایی که به مرکز بهداشت مراجعه کرده بودند را شناسایی و از طریق روانشناس یک سری پرسشنامههای مربوط به اهداف خودکشی و دو مولفۀ امید و عزت نفس که در این پروژه نقش داشت را چک کرد. ۳۰ نفر را در دو گروه مداخله و کنترل تقسیم کرد و برنامه آموزشی مبتنی بر الگوی حل مسئله رهیاب را سعی کرد در ۱۲ جلسه آموزش بدهد. نتیجهای که به دست آمد این بود که گروه مداخله ما نمراتی که قبل از مداخله داشتند و بعد با گروه کنترل مقایسه شد تفاوت معناداری هم در کاهش افکار خودکشی هم در امید و هم در عزت نفس دیده شد. نکته جالب آن این بود که ما در اصل امید و عزت نفس را به عنوان مؤلفههای میانجی در نظر گرفتیم. الگوی رهیاب طی آن جلسات به نوجوانها آموزش داده شد و فرضیۀ ما این بود که الگوی رهیاب امید و عزت نفس افراد را بالا میبرد و همین مسئله باعث میشود که ما شاهد کاهش افکار خودکشی باشیم. خوشبختانه این در بحثهای آماری که اتفاق افتاده شد و مقایسههایی که در گروه آزمایشی صورت گرفت اثبات شد اما جالبتر این بود که امید تاثیرگذاری بیشتری نسبت به عزت نفس داشت. اگر اشتباه نکنم امید متغیر پیش بینی کننده 0.99 درصد را پیش بینی میکرد در صورتیکه عزت نفس نزدیک به ۲۰ درصد را پیش بینی می نمود. امید ماهیت شناختی دارد، یعنی امید چیزی نیست جز اندیشیدن و تفکری که اتفاق میافتد و فرایند مشکل گشایی در موقعیت های مختلف زندگی. ما عملاً با این وضعیت مواجه میشویم که باید چه کار کنیم؟ میخواهم بگویم که برنامههای آموزشی از این دست در چنین مراکزی مثل مرکز بهداشت که به عنوان بسترهای لازم برای کاهش خودکشی هستند، چقدر میتواند حائز اهمیت باشد. بنابراین اگر بخواهیم در حوزه پیشگیری و ارتقاء سلامت مبتنی بر آموزش و توانمندسازی فعالیت داشته باشیم، نیاز به این داریم که دسترسی آسان به مراکز اجرای سلامت در سطح جامعه داشته باشیم، دوم باید غربالگری در زمینههای خودکشی صورت بگیرد و ما بتوانیم آموزش را در سطوح مختلف برای آحاد جامعه ارائه بدهیم. تاکید بر مشارکت و استفاده از این پتانسیلها بسیار حائز اهمیت است و خیلی از جاها اشاره شده که نقش گروههای محلی در شناسایی و غربالگری و آموزشها بسیار میتواند حائز اهمیت باشد و نهایتاً یادمان نرود که وقتی میخواهیم در این عرصه ورود کنیم حتماً به رویکرد ارتقاء سلامت توجه کنیم و رویکرد اجتماعی را هم با آن ترکیب نماییم. امیدوارم روزی برسد که بتوانیم چنین بستر و چنین مراکزی را در سطح جامعه داشته باشیم. در حال حاضر یکی از مشکلات مهم پیشگیری و ارتقا سلامت این است که ما فقط سلامت را در روند درمان میبینیم، پست های مددکاری اجتماعی در بیمارستان و مراکز درمانی وجود دارد، یعنی وقتی که خودکشی اتفاق میافتد مددکار اجتماعی ورود پیدا میکند. هنوز هیچ جایگاهی برای مددکاری اجتماعی تعریف نشده است که بخواهد در ارتقای سلامت ورود پیدا کند و پیشگیری از خودکشی را بتواند در دستور کار خود قرار دهد.
دکتر پیام روشنفکر - مدیر گروه جامعه شناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعه شناسی ایران
این دو سه سال اخیر شعار جهانی روز جهانی خودکشی این است که با عمل امید بسازیم، فرمودند که امید چقدر در پیشگیری از خودکشی مهم است. امید دادن و امید پیدا کردن را مددکاران اجتماعی خیلی خوب میتوانند به ما کمک کنند. بحث ما این نیست که کارهای پزشکی، روانپزشکی و روانشناسی مفید نیست، بحث ما این است که اولا چون خودکشی پدیدهای است که فراتر از جسم و روان است و به وضعیت ما به عنوان موجود اجتماعی هم ربط دارد و ثانيا ظرفيت ما برا مواجهه با اين پديده در ابعاد مختلف پیشگيری و درمان و بازتوانی بسيار متاثر از عوامل اجتماعی است لذا باید متخصصين علوم اجتماعی در کنار آنها قرار بگیرند که بتوان کار را با ظرفيت بالاتری پیش برد. وقتی میخواهیم با جامعه کار کنیم مددکارها بلد کار هستند، وقتی میخواهیم با گروههای همتا و مراکز مبتنی بر جامعه کار کنیم مددکارها خوب هستند، وقتی بحث انگ زدایی است چون آدمها دوست ندارند مشکلاتشان که منجر به خودکشی است را بگویند و اصولاً مشکلات سلامت روان و پیگیری آن هنوز انگ دارد، جای جامعه شناسان خالی است. الان در قوانین ما حتی واژگانی که برای کسانی که با اختلالات روان زندگی میکنند به کار برده شده است، برچسب آفرین است، به هر حال اینها جاهای خالی است که باید اصحاب علوم اجتماعی، مددکار، تسهیلگر اجتماعی، جامعه شناس، انسان شناس و رشتههای مختلف بیایند برای همین بحث ما بیشتر یک بحث ترکیبی است.
یکی از چیزهای دیگری که خیلی در پیشگیری از خودکشی مهم است و غير مستقيم اشاراتی به آن شد، یک مهارتی است که به آن میگوییم کمک خواهی. در مورد چیزی که شما دوست ندارید بگویید و یا در جامعه چیز بدی است اصولاً کمتر ممکن است کمک بخواهید در حالی که اتفاقاً اگر نگوييم بیشتر که لااقل به اندازهی ساير موارد نیاز است که کمک بخواهید. بماند بعد از اینکه کمک بخواهید آیا به اندازه کافی منبعی هست که به تو بگویند باید چه کار کنید؟ اینجا بیشتر تجربههای موفق در دنیا این بوده است که مردم وسط آمدند و یک کارهایی کردند، خودشان سازمان ساختند، حرکتهایی کردند، خطوط پاسخ در بحران در کنار ۱۱۵ و ۱۲۳ درست کردند که جواب میدهند، همدلی میکنند. علاوه بر متخصصین علوم اجتماعی اعم از مددکار، جامعه شناس، و انسان شناس خود مردم هم میتوانند کمک کنند و شعار این دو سه سال اخیر سازمان بهداشت جهانی همین است که میگوید نمیشود همچین چیزی را فقط با متخصصين اعم از دکتر و روانپزشک و روانشناس و ساير متخصصين حل کرد، همه باید کمک کنند که بتوانند این مسئله را حل کنند.
دکتر حمیده عادلیان راسی - هیئت علمی گروه مددکاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی
وقتی بحث امید است و مددکار اجتماعی میخواهد در جلسه مداخله خود بنشیند و به امید دست پیدا کند فقط آن احساس دستیابی به امید نیست که مهم است، نظریۀ امید اشنایدر به این مسئله توجه کرده و میگوید امید چیزی نیست که فقط به بحث احساس برگردد، بلکه کاملاً شناختی است یعنی امید را مساوی با تامین هدف و راه رسیدن به هدف و عاملیت برای دستیابی به آنچه می خواهد، قرار داده است. در مددکاری اجتماعی یکی از رویکردهای اساسی مشکل گشایی است، جریان مشکل. جریان مشکل گشایی چیزی جز تعیین هدف و انگیزهای که فرد پیدا میکند برای پیاده سازی راههای رسیدن به هدف نیست، به همین دلیل در پروژه رهیاب که به امید رسیدیم یکی از دلایل این بود که ما در مورد جریان مشکل گشایی، اندیشیدن، تفکر و احساس حرف میزدیم. یا در مورد این بحث می کردیم که وقتی با موقعیتی روبرو میشویم که منافع خودت و منافع دیگری در میان است چگونه موازنه برقرار کنیم؟ این موضوع ها و گفتمان ها عملاً باعث میشود که امید بالا برود. چون روزنه برای تغییر از طریق این جریان مشکل گشایی صورت می گیرد. این مهم با تئوری اشنایدر قابل تبیین است؛ امید وقتی اتفاق افتاد که افراد در جریان مشکل گشایی قرار گرفتند.
دکتر پیام روشنفکر - مدیر گروه جامعه شناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعه شناسی ایران
این نکتۀ مهمی است، بعضی وقتها که ما در رابطه با مفهوم تاب آوری بحث میکنیم میتواند برداشت اشتباه این باشد که آدم خیلی باید در مقابل مشکلات و تغييرات و همه چیز در زندگی، مقاوم يا به اصطلاح پوست کلفت باشد در حالی که این نیست، یک بخشی مهارتهای حل مسئله است و یک بخش دیگر تاب آوری میگوید قابلیتهای فردی، خانوادگی، محلی و اجتماعی و نهادی است که به تو کنترل بر سلامت را میدهد. ما نمیتوانیم همه چیز سلامت را کنترل کنیم، من فرد چگونه این قابلیت را داشته باشم که آلودگی شهر تهران را کنترل کنم؟ ولی میتوان به آن فکر کرد که من فرد اگر در یک زیست اجتماعی که بتوانم صدایم را با کسانی که مشکلی مثل من دارند بلند کنم بتوانم حتی روی آلودگی هم اثر بگذارم. در تاب آوری علاوه بر چیزهایی که مربوط به دانش و احساس است شما باید منابعی داشته باشید، مثلاً تاب نیاوردن به خاطر اینکه ورشکسته شدید و هر چیزی که داشتید و داشتید را از دست دادید یا زلزله آمده و تمام هستی تو را خراب کرده منبع تاب آوری لزوماً درون تو نیست، باید همزمان مثلا یک نظام بانکی باشد که وقتی آدم ورشکست شده از آن بتواند به راحتی پول بگیرد. بيمه و نظام محافظت و ... باید یک سیستم مربوط به حوادث و بلایایی باشد که اگر انسان همه چیزش را از دست داد بتواند کمکش کند. بنابراین بعضی از اینها منابع است. حتی در یکی از نشستهایی که چندی پیش در رابطه با تاب آوری داشتیم همکار ما دکتر اميدی توضیح میدادند که سبد خانوار افراد چقدر میتواند به عنوان منبعی است که شما میتوانید این را جابجا کنید از آن پول بردارید و روی پول مسکنتان یا دارو بگذارید، اگر این به یک حدی برسد که هیچ امکان جان به جایی نداشته باشد یکی از منابع تاب آوری که اینها است کم میشود.
خب دعوت ميکنم از سخنران محترم بعدی آقای دکتر سلمان قادری مددکار اجتماعی که دعوت ما را پذيرفتند که مباحث خود را ارائه بفرمایند.
دکتر سلمان قادری - مددکار اجتماعی
من بحثم را با یک جمله از استاد ملکیان شروع میکنم، ایشان میگویند که نجات افرادی که دارای افکار خودکشی هستند از جلسات مشاوره نمیگذرد، بلکه اینها نیاز به تغییرات در زندگی اجتماعیشان دارند و این تغییرات را مددکاران اجتماعی و متخصصان حوزه علوم اجتماعی و جامعه شناسان میتوانند انجام بدهند. به طور کلی اگر بخواهیم رویکردهای مطرح در حوزۀ خودکشی را در چهار رویکرد پزشکی، روانشناسی، جامعه شناسی و رویکرد حقوقی دستهبندی میکنیم. مشاهده میکنیم که عموماً در رویکردهای پزشکی، روانشناسی و حقوقی خیلی دیدگاهها دیدگاههای فرد محور است و عموماً تمرکز بیشتر روی روان انسانها است و زمانی که به مسائل خودکشی میپردازند بنابراین بیشتر افراد را مقصر بروز مسئله میدانند. به عنوان مثال رویکرد پزشکی خودکشی را یک رویکرد کاملاً زیستی تعریف میکند، رویکردهای روانشناختی آن را اختلال روانی یا یک موضوعی ناشی از ناامیدی و بروز فریادی از درون فرد تعریف میکند و رویکردهای حقوقی هم دیدگاهش نسبت به خودکشی جرم انگارانه است که ممکن است نظم عمومی را به خطر بیندازد. هرچند که در سالهای اخیر به سمت جرم زدایی به سمت جامعه پیش رفتیم اما همچنان این مسئله در جوامع وجود دارد. رویکردهای جامعه شناسی رویکردهایی هستند که جامعه نگر هستند، خودکشی را حاصل پدیدههایی مثل کاهش سرمایه، تبعیض در جامعه، نابرابری، مصرف گرایی، کمبود عدالت اجتماعی، شرایط حمایتی و اجتماعی ضعیف، وجود خرده فرهنگهای مربوط به خودکشی، فردگرایی افراطی در جامعه، توسعه نیافتگی همچنین خشونتهای خانگی و غیره میدانند. بنابراین این مسئله نشان میدهد که در رویکردهای جامعه شناسی یک مقدار به صورت کلانتر به این موضوع نگاه میکند. اما اگر بخواهیم مرور کنیم که در حال حاضر در جامعه چه میگذرد من بر اساس مشاهدات و تحقیقاتی که در سالهای اخیر انجام دادم بر اساس گزارشات موجود میزان اقدام به خودکشی در سطح جامعه بر اساس گزارش پزشکی قانونی کشور در حال افزایش است. گزارش پزشکی قانونی که در سال ۱۴۰۰ ارائه داد نشان میدهد که خودکشی ۱۲ درصد نسبت به سال قبل رشد داشته است، البته آمار دقیقی از میزان افکار وجود ندارد اما به نظر میرسد که افکار هم به همین اندازه و شاید بیشتر رشد کرده باشد. میزان افکار و اقدام به خودکشی در بین زنان بیشتر گذاشته شده است، سن اقدام به خودکشی کاهش پیدا کرده است و این مسئله در بین نوجوانان و جوانان زیاد شده است. عوامل خطرآفرین مثل تحولات ناشی از تغییر در نظام خانواده، بیکاری و تورم، اختلالات روانی، شکستهای عاطفی، نقش رسانهها و شکافهای مسیر خم رو به افزایش است است و به نظر میرسد از عوامل خطرآفرین در افزایش خودکشی و بیشتر شدن در بین نوجوانان و جوانان باشد. برنامههای پیشگیری در کشور ضعیف است و اجرای برنامه ملی پیشگیری از خودکشی هم با چالشهای زیادی مواجه است، هرچند که ما در انجمن جامعه شناسی ایران پیشنهادهایی بوده که در چند صفحه به وزارت بهداشت ارائه دادیم ولی بیشتر تمایل داشتند رویکردهای مدیکال خودشان را پیش ببرند. رویکردهای موجودی که الان در حال حاضر وجود دارد عموماً رویکردهای درمانی و برنامههای سیستم روانی، سازمان بهزیستی و اورژانس اجتماعی و در بیمارستانها و مراکز بهداشتی است. ارتباط بین مراکز ارائه دهندۀ خدمات ضعیف است و عموماً به صورت جزیرهای عمل میکنند. بین بیمارستان و مراکز روانشناختی اساساً هیچ ارتباطی وجود ندارد یا مراکز انتظامی مثل کلانتریها و سیستمهای درمانی، یعنی کاملاً قطع میشود و یکی از این چالشها است. رویکرد سیاستهای کلان در حوزه خودکشی فردگرایانه است و زمانی که خودکشی اتفاق میافتد بیشتر خود فرد را مسئول این مسئله میدانند. هرچند که برنامههای اجتماع محور پیشگیری از خودکشی دارد در بعضی از مناطق طرح مسئله میشود ولی هنوز در ابتدای راه است. برنامههای موجود هم از نظر انسجام نظری و عملی با چالشهای زیادی مواجه است و رویکرد پزشکی غالب است که این میتواند یکی از چالشهایی باشد که با آن مواجه هستیم. اما اینکه چرا رویکردهای اجتماعی و پیشگیری از اهمیت برخوردار است اساساً رویکردهای اجتماعی چه مدلی را میتوانند ارائه بدهند بیشتر سعی میکنم بحثم را روی این موضوع مطرح کنم. بر خلاف نظری که پزشکان و روانشناسان دارند مددکاران اجتماعی و روانشناسان قادر هستند نقش عمدهای را در ارتقاء برنامۀ سلامت ایفا کنند. یکی از دلایلش این است که خودکشی یک پدیده چند عاملی است، علاوه بر عوامل زیستی و فردی عوامل خانوادگی و اجتماعی هم نقش دارند. افزایش خودکشی در جامعه اتفاق نظر داریم که رشد داشته است، وقتی یک پدیده رشد پیدا کند صرفاً با رویکرد فردگرایانه و مدیکال نمیتوان تحلیل کرد بنابراین بایستی سراغ دلائل کلان جامعه مثل عوامل فرهنگی، اجتماعی و سیاست گذاری اجتماعی پیش برویم و ببینیم چه اتفاقی در سطح جامعه در طی دهۀ اخیر رخ داده است. رویکردهای پزشکی و فردگرایانه اساسا قادر به تبیین چرایی و چگونگی افزایش خودکشی نیستند و بنابراین در حوزه برنامههای پیشگیری به نظر میرسد که ضعیف عمل میکنند و به جز اینکه در حوزۀ آموزش پیش میروند اما به جز این قدم بیشتری برای توانمندسازی و برگرداندن و ایجاد تغییر در زندگی اجتماعی برنمیدارند. رویکردهای اجتماعی جامع و سیستمیک هستند و قادر به تبیین دلایل ساختاری هستند و به این دلایل به نظر میرسد که ما نیاز داریم ببینیم در حوزۀ مسائل مربوط به فرهنگ و اقتصاد و همچنین نظام خانواده در چند سال گذشته چه اتفاقاتی افتاده است. من در مطالعه حدود ۶۰۰ پروندهای که در طی دو سال کار کردم به این نتیجه رسیدم که ۸ مولفۀ عاملی که میتواند در اقدام به خودکشی نقش داشته باشد به این صورت است که به طور خلاصه میگویم. در حوزه نظام فردی باور به عمل گرایی، اختلالات ارتباطی، کمال گرایی، هویتهای تک بعدی، بحران هویت، سطح زندگی خودکشی گرا و اختلالات روانی. در حوزه خانواده افزایش مشاجره و خشونت خانوادگی به عنوان یکی از عوامل مهم، رشد مصرف گرایی، ظهور عشق سیال مخصوصاً در بین جوانان، باور به جادو در بین خانوادهها، سنتهای خانوادگی، تبعیض و بیتفاوتی، اعتیاد، اختلالات روانشناختی و سابقه خودکشی در خانواده. در حوزه فرهنگ مشخصاً از دیدگاههای استاد ملکیان گرفتم و بعد بررسی کردم و دیدم درست و دقیق بود مثل پیشداوری، تعصب، جدی نگرفتن زندگی، خوشایند و مصلحت، زبان پریشی در جامعه، تلقین پذیری، اعتقاد به برگزیدگی و دیدگاه مبتذل به کار. در سطح اجتماعی کاهش سرمایه اجتماعی، افزایش فردگرایی خودخواهانه، آرمانگرایی افراطی نسل جوان، کاهش انسجام اجتماعی، سرخوردگیهای اجتماعی، یأس فرهنگی و ناامیدی و افزایش حضور زنان در جامعه. در حوزه متغیر اقتصادی هم افت شاخصهای اقتصادی مثل تورم افسارگسیخته، سقوط دهکی در سطح جامعه، کاهش ارزش پول ملی، افزایش نقدینگی، افزایش بیکاری، فرسوده شدن زیرساختها و کاهش کیفیت و ناایمنی فضای کسب و کار از عوامل اقتصادی بودند که موثر بودند. بنابراین اگر بخواهیم به طور کلی به این متغیرها نگاه کنیم به نظر میرسد که صرفاً عوامل فردی تعیین کنندۀ بروز خودکشی نیستند بلکه خودکشی یک پدیدۀ چند عاملی است که میتواند موثر باشد. اما من در حوزۀ پیشنهاداتم که رویکردهای اجتماعی است و اینکه رویکردهای اجتماعی چطور میتوانند مداخله کنند و پیشگیری به چه صورتی میتواند باشد در قالب ۴ هدف استراتژیک آوردم و ذیل هر هدف استراتژیک چند فعالیت تعیین کردم. هدف استراتژیک اول این بود که رویکردهای اجتماعی اساساً با ارتقاء مشارکت مردم و سازمانهای غیر دولتی در تبیین اجرای برنامههای پیشگیری میتوانند موثر باشند. فعالیتهایی که میتواند ذیل این استراتژی باشد سیاستهایی است که مبتنی بر کاهش استفاده از مواد اعتیاد آور به عنوان دلایل خودکشی است، تقویت پیوندهای اجتماعی و سرمایه اجتماعی، تقویت مشارکت اجتماعی، تشویق به گفتگوی عمومی در رابطه با مسئلۀ خودکشی، ایجاد کمپینهای آگاهسازی از خودکشی، آموزش و فرهنگسازی برای شکلگیری فضای گفت و گو و تعامل در بین اعضای خانواده، کاهش تعارضات خانوادگی و ارتقاء سرمایه اجتماعی. هدف استراتژیک دوم تغییر رویکردها بر اساس شاخص جنسیتی است، به این صورت که تقویت نظام اجتماعی از افرادی که در معرض خودکشی و یا بازمانده از خودکشی هستند با توجه به اینکه احتمال بروز خودکشی در بین بانوان بیشتر است حمایت از این افراد میتواند کمک کند. ایجاد شبکه سازی حمایت اجتماعی و زنجیرهای به این معنا که این سیستم بین نهادهای مختلف اجتماعی و مردم به وجود بیاید. ارتقای برنامههای مبتنی بر مدرسه و دانشگاه هم با توجه به اینکه ما الان شاهد افزایش موارد خودکشی هم در سطح مدارس و هم در سطح هستیم بنابراین یکی از ضرورتهای اساسی ارتقای برنامههای آموزش دهنده است. ارتقای مهارتهای حرفه آموزی بر اساس استعداد و نیازهای جامعه با توجه به شاخص بیکاری. یکی از عوامل مهم این است که کارگران معمولاً با مشکلات اقتصادی درگیر هستند بنابراین ارتقای برنامههای آموزشی در محل کار هم میتواند یکی از این موارد باشد. ارتقای برنامۀ مراقبت کردن از افرادی که درگیر اجرای برنامه هستند مثل مددکاران اجتماعی، اورژانس اجتماعی، پزشکان و یا پرستارانی که در مراکز درمانی حضور دارند. اجرای برنامه توانمندسازی CPR با هدف پیشگیری از اقدام مجدد به خودکشی. هدف استراتژی سوم تقویت رویکردهای محله محور است که اهمیت خیلی زیادی دارد. همانطور که آقای دکتر فرمودند در برخی از روستاها آمار خودکشی بالا میرود و طبیعتاً زمانی که در یک جایی مثل روستا یا در دانشگاهها و خوابگاه خودکشی اتفاق بیفتد ما با یک پدیده مواجه هستیم و احتمال بروز خودکشی هر لحظه بیشتر میشود، اجرای برنامههای مبتنی بر روستا مخصوصاً در مناطق آسیب پذیر میتواند اهمیت زیادی داشته باشد. اجرای پروژۀ توانمندسازی محلی مخصوصاً در شهرهای پرخطر، در رابطه با استان ایلام صحبت شد اما طبق آمارهای ما استانهای کهگیلویه و بویر احمد، کرمانشاه و لرستان بیشترین آمار خودکشی را داریم که البته به نظر میرسد به شهرها هم گسترش پیدا کرده است، اما هنوز هستند شهرهایی که آمار خودکشی بالایی دارند. تشکیل کارگاههای آموزش مهارتهای روابطهای زناشویی در مناطق آسیب پذیر، تسهیل مراکز درمانی، مراکز قضایی و انتظامی مخصوصاً در جاهایی که آمار بالای خودکشی وجود دارد. ایجاد مهارت آموزی مخصوصاً در مناطق فقیرنشین یا مناطق حاشیهای و توسعه نیافته، این کار میتواند به کاهش بیکاری و به ارتقای شاخص سلامت کمک کند. اجرای برنامههایی مثل فقر زدایی در شهرهایی که آسیب پذیر هستند. ایجاد پایگاههای خدمات اجتماعی و طرح برنامههای اجتماعی محور در رابطه با فقرزدایی. در آخر هدف استراتژیک چهارم در نظر گرفتن مولفههای فرهنگی و اقتصادی است که میتواند موثر باشد. توسعه برنامههای سلامت روان، ارتقای پژوهشهای اجتماعی که در حوزۀ خودکشی وجود دارد، فقر زدایی و تامین معیشت برای افرادی که دچار بحران هستند، تغییر زیرساختهای اجتماعی مثل مددکاری اجتماعی، روانشناسی و سازمانهای مردم نهاد در مناطق آسیب پذیر. تجربه نشان داده که در کشورهای توسعه یافته مخصوصاً با آمارهای خودکشی بالا بر اساس یکسری الگوها میتوانند آن الگو را راهنما قرار بدهند و تجربۀ جهانی نشان داد که توانسته نرخ آمار خودکشی را در بین مناطقی که آمار خودکشی بالایی داشت پایین بیاورد. تقویت مددکاری اجتماعی، این مسئله هم اهمیت دارد چون مددکاران اجتماعی در خط مقدم و بحرانی هستند. مددکاران اجتماعی رویکرد جامعی دارند و جامعه شناسی کاربردی محسوب میشود بنابراین نظام مددکاری اجتماعی بسیار میتواند به کاهش موارد خودکشی کمک کند. در نهایت خیلی لازم است که ما در موادرد خودکشی به گروههای آسیبپذیر جامعه و افرادهای طرد شده اجتماعی که آمار خودکشی در بین آنها خیلی بالا است مثل دختران فرار، معتادها، کارتن خوابها، حتی گروههایی مثل اتباع، کودکان و نوجوانان که گروههای آسیب پذیری هستند یا افرادی که فقیر هستند یکی از کارهای مهمی که متخصصان علوم اجتماعی میتوانند انجام بدهند توجه به گروههای محروم و آسیب پذیر است.
دکتر پیام روشنفکر - مدیر گروه جامعه شناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعه شناسی ایران
در رویکردهایی که آقای دکتر میگفتند در اعتیاد چهار دهه قبل نگاه به معتاد به دید یک مجرم بود و کسانی که وسط میآمدند قاضی و پلیس بودند، کم کم این نگاه عوض شد و گفتند معتاد بیمار است و بعد روانپزشک، روانشناس و کلینیکهای ترک وسط آمد. بعد نگاه اجتماعیتر دیدند و از نگاه فردی بالاتر گفتند معتاد حاصل شکست و ناپایداریهای جامعه است، جامعه شکست میخورد که ما این چیزها را داریم و بعد مددکار اجتماعی و تسهيلگر و سازمانهای خود مصرف کننده ها مثل معتادان گمنام آمدند، البته مددکارها از اول بودند ولی منظورم این است که اهمیت پیدا کردند. تشکلهایی مثل تولدی دوباره ایجاد شد. اگر نگوییم عملکردشان از مجموع اقدامات جامعه و نظام سلامت موثرتر بوده به هر حال تنه به تنه آنها گذاشته و بسیار موثر است. در این موضوعات هم این زمینهها باید باز شود و فقط نگاه زیست پزشکی و بایومدیکال باشد که آن هم متمرکز بر درمان نه لزوماً بر پیشگیری، اگر اینطوری باشد خیلی راه به جایی نمیبریم الان چون به نظر موضوع خیلی مهمی نیامده خیلی به اندازهای که باید برایش منابع و امکانات نبوده ولی به تدریج سالها داریم میبینیم که این مسئله اهمیت پیدا کرده باید به این جامعیت رسید.
سخنران اخر ما يکی از اعضای گروه جامعه شناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعه شناسی ايران خانم حمزه علی هستند. ايشان در حال تدوين تزدکتری در جامعه شناسی بررسی مسايل اجتماعی با موضوع خودکشی هستند و چندسالی است به صورت تخصصی روی موضوع خودکشی با نگاه اجتماعی متمرکز شده، مطالعه و پژوهش می کنند از ايشان هم دعوت می کنيم مطالب خود را ارئه بفرمایند.
ساناز حمزه علی - عضو گروه جامعه شناسی پزشکی و سلامت
میخواهم در رابطه با نقش سازمانهای مردم نهاد در پیشگیری از خودکشی صحبت کنم. قطعاً چیزهایی که میگویم را همه میدانید؛ یادآوری کنم که نقش سازمانهای مردم نهاد در پیشگیری از خودکشی چگونه است، نه فقط پیشگیری از خودکشی بلکه در تمام سطوح از جمله درمان و بازتوانی، سازمانهای مردم نهاد چه نقش موثری دارند. اصطلاحات و تعاریف متعددی از سازمانهای مردم نهاد ارائه شده گاهی اوقات میگویند سازمانهای غیرانتفاعی، سازمانهای ریشهای، سازمانهایی که لابیگری میکنند و یا سازمانهای مدنی. در ادبیات اجتماعی و سیاسی کشور ما به سازمانهای مردم نهاد NGO میگویند ولی تفاوتهای بین NGO و سازمانهای مردم نهاد وجود دارد ؛ بنا به تعریف وزارت کشور در ایران به سازمانهای مردم نهاد سمن گفته میشود در ایران حدود ۲۲ هزار سمن داریم که در حال فعالیت هستند و من هر چقدر جستجو کردم سمن یا NGO یا سازمان مردم نهادی که مشخصا روی خودکشی کار کند در ایران نداریم، شاید در کنار سایر فعالیتها یک بخشی هم در رابطه با پیشگیری از خودکشی و اطلاعرسانی اختصاص بدهند. اگر اشتباه نکنم جمعیت علمی پیشگیری از خودکشی ایران که وابسته به دانشگاه علوم پزشکی تهران است، تنها سازمان غیردولتی است که البته وابسته به یک نهاد آموزشی آکادمیک است. اما در سطح جهان سازمانهای مردم نهاد بسیاری در حوزه خودکشی مشغول به فعالیت هستند.
جمعبندی کلی در رابطه با سازمان مردم نهاد این است که به واسطۀ مردم در حمایت از مردم برای پیگیری از مسائل مردم تشکیل میشود و نقش اصلی فارغ از جنسیت، قومیت و جغرافیایی که دارند با توجه به نیازشان ایفا میکنند. تعریف ارائه شده بدهم باید بگویم با توجه به تعریفی که از سازمانهای مردمنهاد شد، در مورد سازمانهای مردم نهاد فعالدر کشورهای خارجی به نوعی موسسین، فعالین، داوطلبین و افرادی که در آن دخیل هستند تجربۀ مواجهه با این پدیده را به عنوان فردی که خودش اقدام کرده، عزیزی را از دست داده و تجربهاش را داشته است، دارند. به نظرم این تعریف از یک سازمان مردم نهاد است که مردم بر اساس نیازهایشان تشکلی را ایجاد میکنند. در ایران ۲۲ هزار سازمان مردم نهاد داریم که با توجه به ساختارهای اجتماعی و سیاسی کشور، مستقل به معنای واقعی نیستند. یکی از تعاریفی در مورد سمنها این است که سمنها دو رسالت و یا دو بال دارند؛ یک بال نگاه منتقدانه به ساختار ،سیستم و نهاد اصلی است و بال دیگر توجه به جامعه هدفشان است که جامعه هدف ما اینجا خودکشی است.
سمنهایی که در حوزه سلامت فعالیت میکنند باید نگاه انتقادی نسبت به ،راهکارهای نظام سلامت داشته باشند. .اما به هر دلیلی که همۀ ما بخش زیادی از آن را میدانیم این اتفاقات در مورد NGO ها ، سمنها و سازمانهای مردم نهاد در ایران نمیافتد. البته در خیلی از جاهای دنیا هم همینطور است درواقع یکی از چالشهای سمنها این است که در دوگانه عاملیت و ساختار ترازو به سمت عاملیت سنگینتر است. . یعنی در مواجهه با فردی که اقدام به خودکشی کرده، خانوادهای که فرزندش خودکشی کرده، دوستی که دوستی را از دست داده و یا هر فرد دیگری تمام نگاهها نگاه به فرد است و نگاه به ساختار نیست. بخشی از آن به خاطر محدودیتهایی است که شما نمیتوانید به نوان متولی و یک فعال در حوزۀ مدنی ساختار را نقد و بررسی کنید و یک بخش این است که پرداختن به فرد راحتتر است و بخش دیگر هم این است که اصولاً خودکشی پدیدۀ فردی در نظر میشود. همه ما میدانیم که خودکشی اقدام فردی که دلایل فردی هم دارد اما اثرات اجتماعی عمیق، پررنگ و همه جانبهای هم دارد. در جامعه شناسی وقتی در رابطه با خودکشی صحبت میکنیم اولین نظریهپردازی که در مورد خودکشی صحبت کرده و نگاه اجتماعی به این پدیدۀ فردی در آن زمان داشته دورکهایم است. به نظر او با وجود اینکه خودکشی اقدام فردی است ولی بسیار متاثر از شرایط اجتماعی است. در جامعۀ مدرن به خاطر اینکه نهادهای اجتماعی بسیار زیاد میشوند و کارکردها متفاوت میشود دولت، سیستم حاکمیت و ساختار دولتی به دلیل این گستردگی ناتوان از رسیدگی و نظارتبر هم اینها است به خاطر همین ناگزیر است تا از مشارکت خود مردم و سازمانهای مردمی استقبال کند. بگیرید با وجود اینکه سازمانهای مردم نهاد در خیلی از جاهای جهان در یک مرز نمیگنجند، مانند سازمانی که سازمانی موسسش در انگلستان بوده اما الان در ۲۰ کشور دنیا نماینده دارد. به هر حال شما اگر یک کشور را در نظر بگیرید با وجود وسعت جغرافیایی، تنوع فرهنگی در دولت و حاکمیت هم نمیتواند همۀ افرادی که در مرز جغرافیاییش هستند و با تمام تفاوتهای فرهنگی، قومی، شخصیتی، شرایط سنی، جنسی و جغرافیایی بتواند اینها را پوشش بدهد به خاطر همین باید از سازمانهای مردم نهاد سازمانهایی که به آن محیط آشنا هستندرا به رسمیت بشناسد و از آنها کمک بخواهد. حالا اینکه چرا آنها را به رسمیت نمیشناسد یا آزادی عمل آنچنانی نمیدهد مورد بحث ما نیست. فقط میخواهم بگویم که سازمانهای مردم نهاد چقدر میتوانند مهم باشند. کلاً این نظام سلامت است که رسالت تامین سلامت همگانی را دارد اما سازمانهای مردم نهاد هم در بعضی از این رسالتها میتوانند نقش پررنگی داشته باشند. سازمانهای مردم نهاد علاوه بر تمرکز روی جامعۀ هدفشان میتوانند بهعنوان مشاور و یکی از ذینفعان در کمک به نهادهای کلان و ساختار کلی کشور نقش داشته باشند. به هر حال یک نظام سلامت نمیتواند به صورت رودررو با همۀ افراد یک جامعه ارتباط داشته باشد و تمام مشخصاتشان را بررسی کند، اینجا است که سازمانهای مردم نهاد، سمنها و NGO ها به دلیل ارتباط رودررویی که دارند و شناختی که از جامعۀ هدفشان دارند، میتوانند مشاوران بسیار خوبی در سیاستگذاری برای نظام سلامت بهطور خاص و نهادهای سیاستگذاری بهطور عام باشند. توانمندسازی افراد علاوه بر اینکه میتواند در بخش سیاستگذاری مورد توجه قرار بگیرد خود سازمانهای مردم نهاد به خاطر اینکه با این افراد کار میکنند و به آنها خدمات میدهند نیز میتوانند در این توانمندسازی نقش داشته باشند. یکی از بازوهای قوی نظام سلامت سازمانهای مردم نهاد مخصوصاً در بخش توانمندسازی افراد هستند. در بخش پیشگیری از خودکشی حتی مداخله در پیشگیری از خودکشی میتواند اتفاق بیفتد، یعنی افرادی که تجربۀ اقدام به خودکشی و افکار خودکشی داشتند، اگر آموزش ببینند میتوانند بهعنوان افراد مطلع و با دانش کمک کنند چراکه فردی که اقدام به خودکشی کرده باید آموزشهایی را ببینند تا بتواند به فرد دیگری که میل به خودکشی دارد یا اقدام به خودکشی کرده کمک کند. بهطور مشخص اگر بخواهیم در حوزۀ پیشگیری از خودکشی در مورد نقش سازمانهای مردم نهاد صحبت کنیم اصولاً نظام سلامت، سمنها و NGO هایی را که در حوزۀ سلامت کار میکنند خیلی جدی نمیگیرد به خاطر اینکه این سمنها خدمات تقریباً غیر پزشکی ارائه میکنند و دارو نمیدهند از طرفی نگاه به خودکشی هم یک نگاه پزشکی است . در سالهای اخیر نگاه به مسائل اجتماعی نگاهی با غلبه گفتمان روانشناختی بر نگاه جامعه شناختی بوده است، NGO هایی که در حوزۀ سلامت کار میکنند سعی میکنند در کنار نگاه روانشناختی که دارند نگاه جامعهشناختی هم داشته باشند اما چون خیلی پزشکی نیستند و خدمات پزشکی نمیدهند نظام سلامت خیلی آنها را جدی نمیگیرد و از طرفی خیلی هم درگیرشان نمیشود برای اینکه فکر میکنند اینها به فرد آسیب پزشکی نمیزنند. این آسیبی است که حداقل در ایران میبینیم. به هر حال در ایران در خودکشی مثل خیلی از چیزهای دیگر خلاف روند جهانی حرکت میکند و آمار خودکشی در کشور ما صعودی است. من یک مصاحبهای با آقای دکتر پیران داشتم که ایشان گفتند باید منتظر موجی از خودکشیها باشیم، شرایط اجتماعی و سیاسی اینطور پیش بینی میکنند که ما با خودکشیهای زیادی مواجه شویم. به عقیده برخی از جامعه شناسان نشاط اجتماعی کم شده و طبق نظر دورکهایم شاید داریم دچار آنومی میشویم ولی با توجه به همۀ اینها باز هم ما سازمان مردم نهادی نداریم که نگاه اجتماعی داشته باشد. خود من، خواهر من، اعضای خانواده من، دوست من و کسانی که با من صحبت میکنند و یا حتی اقدام به خودکشی کرده باشد آیا جایی هست که بتوان به راحتی به آن دسترسی داشت تا بتوانیم بگوییم یکی از اعضای خانوادهام، دوستم، همکارم و...در مورد خودکشی حرف میزند؟ من باید در این مواقع چه کاری انجام بدهم؟ با توجه به اینکه کشور ما همچنان نسبت به نامنظمیهای روانی گارد داریم و فکر میکنیم که اگر بگویم دارم به این موضوع فکر میکنم در وهلۀ اول همه فکر میکنند که من دچار مشکل هستم و از طرفی خدمات روانشناسی در ایران گران است. شما اگر بخواهید از طرف روانپزشک یا روانشناس ویزیت بشوید برای یک مشاورۀ سادۀ روانشناس باید ۶۰۰ هزار تومان برای 40 دقیقه بدهید. با نگاه جامعهشناسانه طبقه متوسط و متوسط رو به پایین تحت فشار بیشتری هستند و جامعه دارد این فشار بیشتری را به او تحمیل میکند فکر میکنم این هزینه نمیتواند برایش هزینۀ مناسبی باشد و از طرفی شرایط مشاوره هم فقط یک جلسه نیست و باید ادامهدار باشد. میخواهم بگویم سازمانی وجود ندارد که به آن دسترسی آسان داشته باشیم، حتی برای اطلاعرسانی که وقتی کسی در رابطه با خودکشی حرف میزند باید به آن چه بگوییم؟ آیا باید به آن توجه کنیم؟ آیا باید جایی را به آن معرفی کنیم؟ خودم باید نسخه بدهم و یا حتی به امید بدهم؟ ما بهعنوان افراد جامعۀ پرتنش حتی این آموزش را ندیدیم، نهتنها این آموزشها خیلی کم است بلکه حتی در دسترس هم نیست. چرا سازمانهای مردم نهاد مهم هستند؟ به خاطر اینکه تجربۀ جهانی ثابت کرده که رویکرد صرفاً دولتی و نگاه از بالا نمیتواند در مسائل اجتماعی تاثیر گذار باشد و نمیتواند آنقدر که پیش بینی شده موثر واقع شود. شرایط خانوادگی هم باید در نظر بگیریم، پدر یا فردی حرفی بزند قطعاً نگاه از بالا باعث میشود که ما نسبت به پدر و یا بزرگ خانواده گارد بگیریم و این حتی در شرایط اجتماعی هم همینطور است. باز هم نگاه رودررو، برخوردهایی که دارند، آشنایی که سازمانهای مردم نهاد با محیطهای اجتماعی دارند یکی از دلایلی است که باید بیشتر به آن توجه کنیم. ما در لرستان روستایی را داریم که آمار خودکشی در آن خیلی زیاد است و بخش اعظم مرگهای روستا با خودکشی اتفاق افتاده است، نظام سلامت که پایتخت محور است شاید اصلاً از وجود چنین روستایی باخبر نباشد و در دستهبندیها و برنامهریزیهایش تمام دلایل خودکشی را مثل دلایل عمومی در نظر بگیرد، در صورتی که اگر یک سازمان مردم نهاد یک NGO ای باشد که به صورت بومی کار کند و با آدمهای آنجا آشنا شود میتواند خیلی کمک کننده باشد. به هر حال در حوزه خدمات سلامت، سیاستگذاری و تبادل اطلاعات سازمانهای مردم نهاد خیلی میتوانند کمک کنند. درست است که نظام سلامت خدمات سلامت را برنامهریزی و در اختیار مردم قرار میدهد ولی سازمانهای مردم نهاد میتوانند خیلی کمک کنند حتی دسترسی به داروهای اعصاب و روان، آنهایی که خیلی سخت پیدا میشود و گران است میتوانند کمک کننده باشند. میتوانند در اینکه تحقیقاتی که در مورد خودکشی شده، آموزشهایی که باید به افراد بدهند، چه فردی که بهعنوان مددکار است، چه فردی که بهعنوان جامعهشناس است و چه فردی که خودش در معرض خطر است میتوانند این بستر را فراهم کنند که این اطلاعات به راحتی در اختیار افراد قرار بگیرد. خانهای را در نظر بگیرید که به شکل یک سازمان است و شما فارغ از اینکه از کدام طبقه اجتماعی هستید وارد میشوید، چند بروشور و چند پوستر هم هست، متاسفانه نگاه نگاه فردی به مسائل اجتماعی است. ما حتی در پوسترها و بروشورهای NGO هایمان محور فردی را میبینیم. حتی در روز جهانی پیشگیری از خودکشی که شعار چند سال اخیرشان این است که ایجاد امید از طریق اقدام یا عمل نگاه باید نگاه جامعهمحور باشد ولی حداقل در ایران این را نمیبینیم. تو اگر اقدام به خودکشی میکنی برو پیش روانپزشک، ولی این بستر را برایش فراهم نمیکنیم. سطح پیشگیری همگانی و انتخابی است پیشگیری موردی هم هست مخصوصاً NGO ها دارند کار میکنند ولی در پیشگیری همگانی هم نظام سلامت میتواند از NGO ها کمک بگیرد. مثلاً یک NGOای در لندن فعالیت میکند که برای روز جهانی خودکشی در خود لندن یک مسابقه دو میدانی ترتیب داد که در این مسابقه گفتند شما بیایید یک سری پلاکارد دستتان بگیرید و به صورت خیریه یک سری کمکهای مردمی جمع کنید و حتی این کارها را هم میکنند. شما به عنوان فردی که این کارتها به لباستان چسبیده شده اگر کسی از شما پرسید که این چیست شما میتوانید آنجا متوقف شوید و به او توضیح بدهید و یا معرفی کنید. متاسفانه این نوع فعالیتها در کشور ما مغفول مانده است و یا اهمیتش آنچنان دیده نشده و یا هنوز نگاه نگاه روانشناختی است. من دو نمونه در مورد NGOهایی که در حوزه خودکشی هستند آوردم، یکی انجمن بینالمللی پیشگیری از خودکشی است که در سرتاسر دنیا NGOهایی دارد که با آن همکاری میکنند. علاوه برای افرادی که خودکشی کردند در فعالیت درمان و پیشگیریشان کار میکند، در بحث سیاستگذاریها خودش را محق میداند و در کنار نظام سلامت و سیاست گذاری آن هست. کاری به آن نداریم که آنجا این فرصت و امکان و اجازه به آنها داده میشود ولی NGOها این حق را برای خودشان قائل هستند. از طرفی روی خانوادۀ افرادی هم که خودکشی متمرکز میشوند چون فرایند سوگواری برای افرادی که خودکشی کردند متفاوت است با افرادی که به مرگ غیر خودخواسته از بین عزیزانشان رفتند. یکی دیگر از انجمنها موسسۀ سامریها است که در حمایت از مردم به واسطۀ مردم برای مشکلات مردم آن تجربه زیستی و تجربه مشترک این موسسات است که یک کشیشی که خودشان یکی از عزیزانشان را از دست داده بودند تصمیم گرفتند در دهۀ 70 میلادی یک NGO ای را راه بیندازند NGO کاملا غیر مذهبی است ولی اسم مذهبی دارد و مشاوره میدهد، در حوزه سیاستگذاریها هم فعال است ؛ مخصوصاً گروههای پرخطر را شناسایی میکند و فقط یک جامعۀ محدود را برای خودش در نظر نمیگیرد. در چند سال اخیر با پناهجویان و مهاجرهای غیرقانونی و افرادی که از شرایط بحرانی و پرتنش سیاسی مخصوصاً از کشورهای خاورمیانه آمدند در نظر میگیرد، در زندانها و همۀ اینها خدماتی را در نظر میگیرد.