نعمت الله فاضلی

قصه تلخ و مکرر اخراج، تعلیق، بازنشست زودهنگام و منزوی کردن اعضای هیات علمی این روزها مجددا شدت و حدت زیادی پیدا کرده است.

این قصه سر دراز دارد و از انقلاب فرهنگی شروع شد. هیچ گاه کامل قطع نشد، اما هر از گاه، حکومت مجالی می یابد به دانشگاه به ویژه علوم انسانی تعرض می کند و بی مهابا با بهانه های جورواجور اداری و سیاسی، تعدادی از برجسته ترین نخبگان دانشگاه را طرد و منزوی می کند.

اعضای هیات علمی هم به ویژه اعضای اندیشه ورز و مستقل، فاقد قدرت دفاع هستند و محکوم و مستاصل می شوند.

این تعرض، هم پایمال کردن حقوق شخصی و شهروندی مدرسان و استادان است، هم تعرض به حقوق جمعی و جامعه.

رشد و شکل گیری دانش آموخته دکتری و برآمدن و بالنده شدن یک شخصیت علمی در اندازه داریوش رحمانیان، عبدالحسین نیک گهر، مرتضی مردیها، سعیدمعیدفر، سیروس شمیسا، احمد اشرف، محمدحسین پاپلی یزدی و صدها اندیشمند برجسته دیگر که از انقلاب فرهنگی تاکنون اخراج، تعلیق یا بازنشسته اجباری شده اند، رخداد تمدنی است. پرورش نخبگانی در این سطح نه تنها سرمایه اقتصادی سنگین بل حاصل درهم آمیختن تحولات عظیم تمدنی و فرهنگی است.

محروم کردن جامعه از این سرمایه های سترگ فرهنگی و فکری، تخریب بنیان های جامعه و خسارت جبران ناپذیری به روند حرکت توسعه ملی مملکت است.

حذف مدرسان جوان تر، مثل رضا امیدی، محمد فاضلی، مهدی خویی و ده ها نفر دیگر که مستعد درخشش های تمدنی آینده هستند، تضعیف بنیادهای آینده ایران است. همان طور که خشک شدن دریاچه ارومیه، نابودی جنگل ها و محیط زیست، نابودی تمدنی ایران فرداست.

جامعه ایران نه اخراج استادان بزرگ در دوره انقلاب فرهنگی را فراموش کرده و می کند و نه اخراج های این روزها را.

تک تک این استادان می توانستند صدها جوان ایرانی را شکوفا کنند. جامعه ایران چگونه می تواند چنین خیانتی به خود و فرزندانش را ببخشد و فراموش کند؟

تک تک این استادان می توانستند رشته های علمی را رونق ببخشند و بنیاد خرد و توسعه ایران شوند. منزوی کردن این نیروهای نهادساز و توسعه آفرین را چگونه می توان جبران کرد؟

نهاد دانشگاه، دستاورد بزرگ تاریخ معاصر ماست. گماشتن افراد ناشایست و ناتوان در مقام هیات علمی، تخریب نهاد تمدنی معاصر ماست.

تاریخ ایران این روزهای تاریک و تخریب گر را هرگز فراموش نخواهد کرد و دیر یا زود عوامل و بانیان چنین اقدامات و سیاست هایی روسیاه و رسوا خواهند شد.

هر گونه تعرض به نهاد دانشگاه تعرض به جامعه ایران و بنیادهای فکری و توسعه آن است. این که مردم می کوشند از هر راه ممکن مانع این سیاست تعرضی شوند و بانیان و عوامل آنها را در حوزه عمومی شناسایی و اعلام می کنند، گواهی است بر هشیاری و حساسیت ملت ایران نسبت به نهاد دانشگاه.

به صلاح حکومت است که این ماشین تخریب تمدنی را هر چه زودتر متوقف کند و از تعرض به دانشگاه دست بردارد و از عاقبت این کار بهراسد.

استیصال و سکوت فعلی جامعه و دانشگاهیان در برابر این ویرانگری همیشگی نیست و نتواند بود.

کاملا آشکار است که روسای دانشگاه ها و دانشکده ها و وزیر علوم خود بخشی از این ماشین ویرانگرند و بازیچه و ملعبه نیروهای بالادستی شان هستند و از آنها انتظار شهامت و مسوولیت و فهم درست داشتن نابجاست. این حکومت است که باید و می تواند و مسول جلوگیری از ادامه نابودی نهاد دانشگاه است.