علی جنادله

اگر آکادمی را نوعی میدان تلقی کنیم، آنچه آن را از دیگر میدان‌ها متمایزش می‌کند و در عین حال نسبتش با آنها را مشخص می‌کند، ترکیبی از عادت‌واره‌هایی است که جهت دهنده کنشها در این میدان و سرمایه‌هایی است که تعیین کننده موقعیت اجتماعی کنشگران در این میدان است.

مهمترین عادت واره‌های میدان آکادمی، مجموعه‌ای از فضیلت‌های آکادمیک همچون حقیقت‌جویی، عدالت‌خواهی، تفکر انتقادی، شجاعت، شهامت و صداقت علمی و فکری و... هستند که هدایتگر و سوق دهنده اصلی کنشها در میدان آکادمی هستند. همچنین مهمترین سرمایه‌های تعیین کننده موقعیت کنشگران در این میدان، خردورزی، دانش، آگاهی، تعهد اجتماعی، ایده‌های نوآورانه و در مجموع بینش علمی هستند. و بر همین اساس است که نسبت میدان آکادمی با میدانهای دیگر و جامعه به طور کلی مشخص می‌شود. آکادمی فارغ از وجه سازمانی و کارکردهای آشکارش، مهمترین کانون فرهیختگی جامعه و مهمترین منبع پرورش فضیلت‌های شهروندی است: شهروند مسئولیت‌پذیر و حساس دربرابر جامعه. بخش عمده‌ای از افراد در زیست جهان آکادمی است که فضیلت‌های شهروندی را در خود پرورش داده و از طریق کنشگری در فضاهای مختلف این زیست جهان، شهروندی را تمرین و مشق می‌کنند.

اما آنچه چندی است شاهد آن هستیم، سیطره و سلطه تدریجی و خزنده عادت‌واره‌ها و سرمایه‌های میدان‌های دیگر بر آکادمی است. بگونه‌ای که موقعیت کنشگران در آکادمی نه براساس سرمایه‌های میدان آکادمی که براساس سرمایه‌های میدان‌های دیگری همچون قدرت، اقتصاد و بروکراسی است که رقم می‌خورد و کنش‌های کنشگران این میدان نه براساس عادت‌واره‌هایی همچون حقیقت‌جویی، تفکر انتقادی، شهامت فکری، مسئولیت‌پذیری در برابر جامعه و ... که گویی براساس عادت‌وراه‌هایی همچون تبعیت و اطاعت، همسویی، بی‌تفاوتی، مدرک اندوزی و رزومه‌سازی و ... محک زده شده و درونی‌سازی چنین عادت‌واره‌هایی از آنها طلب می‌شود.

فرآیند استیلای میدان‌های دیگر بر آکادمی از طریق مکانیزم‌های مختلفی همچون فرآیند‌های جذب، آیین نامه‌ها و رویه‌های ترفیع و ارتقا، مقررات تشویقی و سپردن امور آکادمی به کارگزاران میدان‌های دیگر یا پرورش یافته براساس عادت‌واره‌های این میدان‌ها و ... صورت گرفته و می‌گیرد. اما در مقاطع مختلفی از جمله یکی دو سال اخیر، شاهد فرآیندهای آشکار اعمال انواع محدودیت‌ها بر آکادمی و کنشگران اصلی آن یعنی اساتید و دانشجویان بوده‌ایم. محدودیت‌ها و اخراج‌هایی که مدتی است در دانشگاه‌های مختلف از جمله دانشگاه شهید بهشتی(محمد فاضلی)، تهران(رضا امیدی، داریوش رحمانیان)، شریف(آرش اباذری و شریفی زارچی)، علامه طباطبایی(مرتضی مردیها، علی سرزعیم، و اخیرا آرمین امیر، مهدی خوئی،آمنه عالی و حمیده خادمی) و لیست بلندبالایی از دانشگاه‌ها و افراد دیگر شاهد آن هستیم، نمود عینی استیلای عادت‌واره‌ها و سرمایه‌های میدان‌های دیگر به عنوان معیارهای تصمیم‌گیری درخصوص سرنوشت آکادمی و کنشگران اصلی این میدان هستند. نکته قابل تامل و مهم این است که این اخراج‌ها و انواع محدودیت‌هایی همچون تذکرهای مکرر، احضار، عدم تمدید قرارداد، راکد گذاشتن فرآیندهای اداری مربوطه و... بیشتر اساتیدی را مورد هدف قرار داده‌اند که فراتر از وظیفه و رسالت معلمی و دغدغه‌ها و چارچوب‌های بروکراتیک ترفیع و ارتقا و جایگاه و سمت، نسبت به مسایل و دردهای جامعه حساس‌تر بوده و در کنش با دانشجویان فراتر از رابطه معلمی و آموزش انبوه محفوظات یا ترسیخ عقلانیت خاصی، تلاش خود را معطوف به پرورش تفکر انتقادی، شهامت علمی و مسئولیت‌پذیری در برابر جامعه کرده‌اند و در بین دانشجویان از بیشترین سرمایه اجتماعی برخوردار هستند. اساتیدی که عموما در شرایط بحرانی، از بیشترین قابلیت برای برقراری ارتباط موثر با دانشجویان برخوردار بوده و عمدتا این ارتباط به عقلانی‌تر شدن هرچه بیشتر کنش‌های دانشجویی و کاهش رادیکالیسم منجر شده است.

نتیجه استمرار فرآیند استعمار آکادمی توسط میدان‌های دیگر، استحاله تدریجی آکادمی از درون و تهی شدن آن از صداهای حقیقت‌جو و دلسوز جامعه و در مقابل میدان‌داری افراد بی‌تفاوت، منفعت‌طلب و یا در بهترین حالت افرادی با عادت‌واره‌های بروکراتیک و تهی از هرگونه توانایی، صراحت و شجاعت در شناسایی و بیان مسایل و مشکلات جامعه یا به تعبیری کارمندان علمی که عمده دغدغه‌شان معطوف به روزمه‌سازی، تولید مقالات انبوه، کسب امتیازهای لازم برای ترفیع و ارتقا و تصاحب پست‌ها و مقام‌های اداری است و در نهایت جدایی و بیگانگی هرچه بیشتر آکادمی با جامعه خواهد بود. در چنین شرایطی، آکادمی از محتوا و اهداف و کارکردهای اصلی‌اش تهی شده و آنچه غالب می‌شود نمودی مناسکی و بروکراتیک از رخدادهای دانشگاهی در قالب نشست‌ها، سخنرانی‌ها و دیگر برنامه‌هایی است که مخاطب عمدتا عاجز از فهم ربط این برنامه‌ها با شرایط و مسایل جاری جامعه است. هرچند که تجارب تاریخی نشان داده دینامیسم و منطق درونی آکادمی بگونه‌ای است که سرانجام همه این فرآیندها را درون خود هضم کرده و آکادمی همچون ققنوسی دوباره سربرخواهد آورد. اما در این میان بیشترین آسیب متوجه جامعه خواهد بود. حذف و خاموش کردن این صداها از عرصه آکادمی، به ناآگاهی جامعه از مسایل و مشکلات اجتماعی، انباشتگی آنها و در نهایت ظهور و نمود انفجاری آنها و رادیکالیسم هرچه بیشتر و همزاد آن یعنی پوپولیسم خواهد انجامید.

باتوجه به شرایط فعلی جامعه، امروزه بیش از هر زمان دیگری نیازمند شرایط و فضای مناسب برای گفتگو بر سر مسائل و چالش‌های جدی جامعه هستیم و چه فضا و بستری مناسب‌تر از دانشگاه است که در آن افراد عمدتا بدون انگیزه‌ها و چشم‌داشت‌های مرسوم در میدان‌های دیگر همچون قدرت، اقتصاد و بروکراسی و بیشتر براساس انگیزه‌های حقیقت‌جویی و مسئولیت‌پذیری در برابر جامعه و چه بسا با تقبل بسیاری از هزینه‌ها و خطرها، مسئولانه شناسایی مسایل اساسی جامعه و تلاش برای ارائه راهکارهای برون رفت از چالش‌ها و تنگناهای موجود را وجه همت خود قرار داده‌اند. برهمین اساس مساله آکادمی و دفاع از آن در شرایط امروز، بیش از آنکه موضوعی شخصی یا صنفی باشد، مساله‌ای ملی است که باید مورد اهتمام همه، به ویژه اصحاب آکادمی بوده و در چشم‌اندازی فراتر از یک موضوع یا مساله صنفی به عنوان موضوع بحث و گفتگو در عرصه عمومی جامعه تبدیل شود.