سیمین کاظمی

داریوش مهرجویی به وحیده محمدی می گوید، می خوام روسریتو بردارم، خانم محمدی می گوید، نمی تونم، بهش عادت کرده ام، چهل ساله روی کله‌مه. مهرجویی می گوید برش دار... پاشو ...نترس و دست زن را می گیرد تا از جایش بلند شود .. بعد مهرجویی روسری را از سر زن برمی گیرد و روی سر درخت (شی ای که صورت انسان دارد) می اندازد. زیبایی موهای زن هویدا می شود و زیبایی درخت پنهان.

این ویدیوی کوتاه که گویا بخشی از یک فیلم بلند مستند است، را باید واکنش یک کارگردان روشنفکر دانست، به جنبش اعتراضی که یکی از مطالبات مهم آن بازپس گیری حق اختیار بر پوشش است. ویدیو مورد تحسین قرار می گیرد، همان طور که پیش‌تر ترانه "روسریتو" مهدی یراحی  مورد استقبال و تحسین هواداران جنبش زن زندگی آزادی قرار گرفت. البته که کار مهرجویی و یراحی در حمایت از حق اختیار بر پوشش زنان، ارجمند است، به ویژه که حالا مهرجویی با سرنوشتی غم انگیز و تآسف آور دیگر در عرصه هنر و سینما حضور ندارد و یراحی به خاطر این ترانه زندان رفته و به تازگی آزاد شده است. اما این ارج گذاری به کنش حمایتی آنها نمی تواند مانع تآمل و نقد کارشان شود.

"روسریتو در بیار" یراحی و "می خواهم روسری ات را بردارم" مهرجویی، نفی عاملیت زنانه و نادیده گرفتن اراده و اختیار زن بر پوشش اش است. این ادبیات و نحوه پرداختن به موضوع غیر از حمایت، لایه های معنایی دیگری هم دارد، همچون برتری اراده و اختیار مردانه، یادآوری اقتدار مردانه و اینکه مرد به عنوان مالک و صاحب اختیار زن، ابتکار عمل در مواجهه با حق پوشش را به دست می گیرد و گویا از جایگاه ارباب مقتدر فرمان یا مجوز برداشتن روسری را امضا می کند. در کار مهرجویی و یراحی اثری از آگاهی زن، خواسته و عاملیت اش در تعیین نوع پوشش نیست. مرد با فهم و هوش و اقتداری که به نام او سند خورده است وارد میدان می شود و یگانه بازیگر خلاق و هوشمند میدان است که به زن به عنوان شیء منفعل و ناآگاه می گوید چکار کند! در دیالوگ مهرجویی و محمدی، زن با ستم خوگرفته، منفعل است، می ترسد و توان حرکت ندارد، این مرد است که روسری را قابل برداشتن می داند و دست  زن را می گیرد و با خود می برد تا روسری از سرش بردارد. روسری از روی سر زن روی سر درخت انداخته می شود، از شیءای به شیء دیگر. تا زیبایی یکی به بهای پنهان شدن زیبایی آن یکی، هویدا شود. از این شیء چیزی که مهم است زیبایی است که حالا اجازه رویت پذیر شدن یافته است.

در سنت روشنفکری ایرانی زن در همین حد و حدود بوده است و نه بیشتر، حتی حالا هم که اراده و عاملیت زنانه در جنبش "زن، زندگی، آزادی" عیان و آشکار است روشنفکران هنرمند نمی توانند خودمردانه شان را در مرکز قرار ندهند و برای اولین بار سوژگی زن را به رسمیت بشناسند و نه او را به ابژگی ازلی و ابدی محکوم کنند، زیبا بودن، عطر خوش و مصاحب مهربان مردان بودن آن چیزی است که روشنفکر هنرمند سزاوار زنان می داند و نه بیش از آن. روشنفکر ما یا نمی داند یا غافل است از این که حمایت از حق اختیار زنان بر پوشش شان، اگر حامل صغارت زن و دربردارنده قیمومت مرد باشد، کمکی به رهایی زنان نمی کند و تسلسل وضعیتی است که انقیاد و فرودستی زنان را رقم زده است.
۲ آبان ۱۴۰۲