بخش نخست
پرسش اساسی بخش نخست: چرا در ایامی مانند پیدایش کرونا ویروس، آنها که «آسیبپذیرترند» در خانه نمیمانند؟ با کالبدشکافی گزارۀ «در خانه بمانید» معلوم میشود که این درخواست بە ظاهر موجه، بر چه بنیان غیرمنطقی و غیرواقعیای استوار است؛ و دقیقاً به همین خاطر است که واکنش بە این پیام از طرف «مردم»، با خواست «مسئولین و متخصصین» تا حد زیادی در تضاد است.
به طور کلی مردم جامعۀ ما در مقابل پیام «در خانە بمانید» بە سه دستە تقسیم میشوند: گروە اول عدەای هستند کە اصلاً «نباید» در خانه بمانند. پزشکان، پرستاران، نانواها، کارگران شهرداری و نظافت شهری، تولیدکنندگان مواد خوراکی و بهداشتی، نمونۀ این افراد هستند. اینها اگر در خانە بمانند چرخۀ حیات تقریباً تماماً بە زیر سوال خواهد رفت. گروه دوم افرادی هستند کە «باید» در خانە بمانند اما بە دلیل وضعیت اسفبار مادی، حتی برای یک روز هم نمیتوانند به این درخواست موجه، پاسخ مثبت بدهند؛ و علیرغم هشدار فراوان متخصصان امور اجتماعی و اقتصادی در طول سالیان گذشته، هیچگونه «اقدام جدی» برای بقای آنان در چنین مواقعی صورت نگرفته است. بر اساس مشاهدات میدانی، تعداد افراد این طبقە بسیار زیاد است و به دلیل ضعف مادی و جسمی، به شدت در معرض هر نوع خطری هستند کە این امر میتواند به آسانی آنان را ناقل مجدد خطرات نماید. در واقع دردی که جامعه، سرمایەداران و مسئولین بی تعهد، آگاهانە و مستقیم بە آنها دادەاند، را آنان نیز با بیرون آمدن و با انتقال مجدد بیماریها و بلایا، ناخواستە و غیرمسقیم بە همە خواهند داد؛ و حق و تاوان خود را خواهند گرفت.
در واقع تذکر یا پیام «در خانه بمانید» برای آنها در حکم باد هواست، این گروە مدتهاست که در «کارزار مرگ و بقا» به جنگ هر گونه ویروسی رفتهاند، از ویروس گشت و گذار در سطلهای زباله بگیر تا ویروس خودفروشی و دیگرفروشی و از آنجا تا ویروس بیتوجهی اطرافیان کە جز کلیگویی چیزی برای ترمیم دردهایشان ندارند. سەگانۀ: «عصیان»، «گرفتن حق و تاوان» و «تقلا برای بقا»، دلیل آنان برای «در خانه نماندن» است. برای چه باید در خانه بمانند؟ با کدام منطق و استدلال باید بمانند؟ او خیلی وقت است که زندگی را باخته است و مدتهاست که مرگ را و نامردمیترین مرگها را زندگی میکند، او چیزی برای از دست دادن و چیزی برای ترسیدن نمیبیند و با بیرون آمدن عصیان میکند، عصیانی به حق در مقابل ویروس روانی/اجتماعی «نادیده گرفته شدن». آنان با بیرون آمدن از خانه، خودکشی و دیگرکشی و مرگ همگانی را ندا میدهند و به آوردگاه مبارزه فرا میخوانند. چرا باید بمانند؟ اتفاقاً عقلانیترین کنش برای آنان همان «به میدان آمدن» است. سالهاست که صدای بی صدای آنان طنین انداز این فریادهاست: آهای همنوع، ما توانایی ماندن در خانە را نداریم، چه شد که کسب پول، عدەای را نابینا کرد و عدەای را از این بدنۀ حیات بە تاریکخانۀ فراموشی سپرد، قرار بود که ما «اعضای یک پیکر باشیم» چه چیز ما را به این سیه روز جهنمی رساند، چرا ما را کج فهم قلمداد می کنید؟ کج فهم تویی که صدای پای فلان ویروس میکروسکوپی را شنیدید ولی صدای داد و فغان چندین سالۀ میلیونها گرسنه و بی نان و نوا را نشنیدید. کج اندیش تویی که فقط خود خودت را و خود موقعیتت را و خود ایدئولوژی عجیبت را میبینی. هیچ میدانی که اینک به «پیامد» رفتار خود توهین میکنی؟ اگر ما بە ناچار و بە احتمال، ممکن است ناقل ویروس کرونا شویم؛ ولی تو سالها بدون این اما و اگرها ناقل ویروس دروغ و دزدی و ریا و حقەای.
باری، با گذری محدود در اطراف هر شهر، تعداد بیشمار این عدە و وضع اسفناک شان هر وجدان نسبتاً بیداری را تا مرز سکته و طغیان میبرد. پس وقتی مشاهدۀ یک لحظۀ آنان هر ناظر بیرونی منصف را به طغیان وا میدارد، چرا خود طغیان نکنند. توصیه به «در خانه ماندن» برای این جهنمیان راستین، عین پاشیدن نمک بر زخم مضاعفشان است. انسان وقتی از نزدیک این همە نیازمند را مشاهدە میکند گزارۀ مشهور «طغیان کن، عصیان کن و نپذیر» آمریکای لاتین دهۀ چهل در ذهنش پررنگتر و عبارت «در خانه بمان» برایش بی معناتر و کم رنگتر میشود. نمونۀ افراد گروە دوم: تهی دستان، نیازمندان حاشیەها، بیوە ها و یتیمان بیسرپرست، افراد مسن و بی بضاعت، اکثریت مردم روستاها، بیکاران و بیخانمانها هستند کە گفتە شد مسئولین و اطرافیان تا بە امروز هیچ اقدام «جدی، کافی و عملی» برای ماندن آنها در خانە انجام ندادەاند. توصیه به «ماندن در خانه» برای کسی که نان شب ندارد و زن و بچۀ گرسنه و بیمار در منازل تنگ و تاریک، نمناک، کرایەای و غیره بر دوش دارد تا زمانی که هیچ اقدامی برای نان و نیاز آنها اندیشیده نشدە، حرفی ناروا و غیر انسانی است. گروە سوم عدەای هستند کە درآمد و یا ذخیرۀ مادی نسبتاً مناسبی دارند و می توانند حتی برای مدتی نسبتاً طولانی در خانه بمانند اما نمی مانند. مخاطب دوم این نوشتار معطوف به این افراد است.
بخش دوم
پرسش بنیادی بخش دوم این است که چرا در این ایام بحرانی «مقابله با کرونا» آنهایی کە از نظر مادی میتوانند در خانە بمانند، نمیمانند؟ در این روزها کە درخواست «تمامی متخصصین از مردم» ماندن در خانە و پرهیز از شرکت در اجتماعات است، چرا بخشی از مردم کە توانایی ماندن در خانە را دارند، در منزل نمیمانند و به این «درخواست ضروری» پاسخ مثبت نمیدهند. چه چیز باعث میشود که ما از «کانون به اصطلاح گرم خانواده» فراری شویم و «محیط آلوده بە ویروس بیرون» را بر ماندن در خانه ترجیح دهیم.
در ادامە خواهیم دید کە چرا عدەای این گونە رفتار میکنند؛ و بررسی خواهد شد که چگونه ضربۀ یک موجود بە ظاهر میکرویی بە نام «ویروس کرونا»، بسیاری از گزارەهای کلیشەای و باورهای دیرین را عریان و عیان می کند و حقیقت وضع را بر عکس آنچه که تا به امروز بیان می کردند، نمایان خواهد کرد.
پیش از هر چیز لازم است که برای روشن شدن چرایی این «پرسش بنیادین» به یک پرسش فلسفی و اساسی دیگر اشاره کنم و آن عبارت است از این که: انسانها برای انجام یک رفتار یا یک کنش، بر اساس چه چیزی عمل میکنند؟ پاسخ به این سوال، عمدتاً حول این نظریه دور می زند که: «عقل و احساس» به عنوان دو کانون تام «محرک رفتار» (چه رفتار فردی و چه رفتار جمعی) وضعیت ما را مدیریت میکنند. مدیریت رفتار بر اساس «احساس»، به رانەهای حسادت و کینه و لذت و رحم و گذشت و عشق و ایثار و غیره بر می گردد که بحث در این باره را به نوشتەای دیگر موکول می کنم. اما در بحث مدیریت رفتار بر اساس «عقل» لازم است که به یک تقسیم بندی قدیمی از عقل اشاره کنم و آن تقسیم عقل به دو حوزۀ: «عقل عملی» و «عقل نظری» است. در حوزۀ «عقل عملی» ما «هدفی» را تعیین و سپس «موقعیت خود» را شناسایی میکنیم، بعد از آن، بهترین مسیر، برنامه و یا راهکار را برای رسیدن «از این موقعیت به آن هدف» را مشخص و بر اساس آن «عمل» میکنیم. اما در حوزۀ «عقل نظری»، عمل یا رفتار ما بر اساس آموختەها، تفکرات، مطالعات و در کل بر اساس اندیشەهای ما صورت خواهد گرفت. در این حوزه پای رفتار و یا عمل ما به اندازۀ گلیم «تفکر و اندیشۀ ما» و یا «آموختههای ما از دیگران» گسترده خواهد شد.
از این مقدمۀ نسبتاً فلسفی میتوان یک نتیجۀ جامعەشناختی بیرون کشید که عبارت از این است که رفتار آدمها بر اساس «عقل» به دو صورت انجام می شود:
۱- رفتار بر اساس عقل عینی یا آبجکت.
۲- رفتار بر اساس عقل ذهنی یا سابجکت.
در رفتار بر اساس «عقل عینی»، استفادە از کانون خرد و اندیشە تقریبا تعطیل می شود، تصمیمات فوری و ارژانسی خواهد بود، رفتارها بر اساس نیازهای آنی و لحظەای است، دوراندیشی و تحمل سختی امروز برای واکسینه شدن در دراز مدت بی معنی خواهد بود و در کل مدیریت رفتار بە دست عینیات و نیازهای فوری و تصمیمات آنی خواهد افتاد. به عبارت دیگر آنها کە تسلیم رفتار بر اساس «عقل عینی» می شوند تنها به آن نوع از پیام ها و دستورات توجه می کنند که «خود» آن را «تجربه» کرده باشند و یا در میان نزدیکان خود شبیه آن را «دیده» باشند.
اجازە دهید کە برای روشن شدن موضوع بە چند مثال اشاره کنم و بعد از آنها به اصل مطلب برگردم. مثلاً در طول سالیانی طولانی از طرف «متخصصین راهنمایی و رانندگی» دهها پیام به جامعۀ رانندگان داد میشود که «لطفاً نکات ایمنی را رعایت و از سرعت مجاز تجاوز نکنید»، اما کسانی هستند که این پیام «ذهنی» را در «عمل» رعایت نمیکنند و تا خود یا نزدیکان خود را در یک سانحه دلخراش در دم مرگ نبیند در مورد آن پیام اندیشە نمیکنند؛ و فکر نمیکنند که این پیام یک دستور «اندیشیده شده و آزمایش شده» است و اجرای آن برای همه ضروری و به نفع همگان است.
یا از طرف «متخصصین حوزۀ انحرافات اجتماعی» به جامعه پیام داده میشود که «حتی برای یکبار و حتی برای آزمایش نیز نباید به طرف مصرف مواد مخدر رفت». اما فراوانند افرادی که این پیام «نظری و اندیشیده شده» را در عمل نادیده می گیرند و بارها این تست و آزمایش (مصرف) را با توجیهها و بهانههای مختلف انجام میدهند و پس از مدتی خود را اسیر آن و مفلوک در برابر آن میبینند.
یا از طرف «اندیشمندان حوزۀ خانوادە» به جامعه پیام داده می شود که: «نباید در سن پایین ازدواج کرد؛ در امر ازدواج نباید تنها به یک عامل، مثلاً به ظاهر طرف مقابل توجه نمود و باید مجموعهای از عوامل را در نظر گرفت». اما کم نیستند افرادی که بی توجه به همۀ این «پیامهای تجربه شده و اندیشیده شده» اقدام به تشکیل زندگی مشترک میکنند و بعد از مدتی کوتاه سر از مراکز مشاوره و شورای حل اختلاف و دادگاهها در میآورند.
در مورد مسائل بهداشتی و پزشکی هم همین گونه است. چندین روز است که از طرف پزشکان و پرستاران و آگاهان امر سلامت و بهداشت به جامعه پیام داد میشود که: «برای حفظ جان خود و اطرافیانتان چند روزی در خانه بمانید و بیرون نیایید و در اجتماعات شرکت نکنید». اما کم نیستند افرادی که توانایی مالی ماندن در خانه را دارند و هیچ کار ضروری و حیاتیای ندارند، اما گوششان به این پیامهای اندیشیده شده بدهکار نیست. این نافرمانی ضداجتماعی که به یک نوع خودزنی شبیه است، ریشه در «زندگی بر اساس عقل عینی» دارد، یعنی «این جماعت یا این کامیونیتی» تا به چشم خود کشتار کرونایی را نبینند و خود نتیجۀ آن پیام را تجربە و آزمایش نکنند به هیچ کس و هیچ چیز، حتی بە فرمان آگاهترین و قویترین متخصصها هم باور نمیکنند، چرا که به مقولۀ «اندیشۀ برتر» باور ندارند. اساساً او به پیام «نظری» متخصصان و عالمان هیچ حوزەای باور ندارد. او باید تصادف را، اعتیاد را، طلاق را و مرگ بر اثر کرونا را خودش تجربه کند تا آن را باور کند. او هنوز بر اساس آزمایشات خود و بر اساس باور به قانون کهنه و بی اعتبار: «تست همه چیز به صورت شخصی» رفتار میکند. او هنوز نمیفهمد که علم یعنی مجموعۀ تجربههای مکرر در مورد چیزهای مختلف و بیرون کشیدن فرمولها و پیامها و دستورهای مهم از درون آن برای زندگی بهتر. او نمیداند که علم برای این است که ما همه چیز را دوباره تجربه و آزمایش نکنیم. او درک نمیکند که دیگرانی قبلاً این راه را مطالعه، شناسایی و یا تجربه کردهاند و متخصصین از درون آن تحقیقات و تجربهها و با استفاده از متدهای دقیق و پذیرفته شده، نتایجی را کشف و تحویل جامعه دادهاند. این نشان از آن دارد که تخصص و پیام تخصصی برای بعضیها کشک محض است. در واقع این علم و تخصص و اندیشه نیست که رفتار آنان را هدایت میکند، بلکه این تجربۀ عینی/شخصی از امور، بر اساس خرد ویژه و مطالعه نشده خود اوست که رفتارش را مدیریت می کند. این ذهنیت فاتالیستی و معتقد بە قضا و قدر خود ساختە و بی باور بە خرد برتر، همە چیز را از عینک «تجربۀ شخصی» و «باور به شانس و قسمت» تفسیر می کند.
نتیجە
پشت پا زدن به درخواست متخصصین، از طرف «آنهایی که هیچ امکان مالی برای ماندن در خانه را ندارند»، نباید به گزارەهای تک علتی، قرون وسطایی و سادەسازی وضعیت و یا به پاسخهای کوتاه و بی معنایی مانند کج فهمی، تقلیل داده شود. حال و روز آنها پیچیدەتر از آن است کە با یک عبارت کوتاە و سادە پاسخ دادە شود و بحرانی تر از آن انتظارات فوری و بی معناست و بی توجهی «آنان کە هیچ کار ضروری ندارند و توانایی مالی ماندن در خانه را نیز دارند ولی به پیامهای علمی و اندیشیده شده پاسخ منفی میدهند و رفتارشان عمدتاً بر اساس عقل عینی صورت میپذیرد»، ریشه در دلایل تاریخی بسیار دارد کە «ضعف مراکز فرهنگی» از نمونەهای اصلی آن است. نهایتاً در چنین موقعیتهایی است که معلوم میشود که فرهنگ آموزشی ما به شدت کج راهه رفته است.