چهارشنبه پنجم دی ماه سال 1386، نشستی در گروه علمی- تخصصی مطالعات انسان‌شناسی فرهنگی انجمن جامعه‌شناسی ایران برگزار شد که موضوع آن "قوم‌شناسی موسیقی و انسان‌شناسی" بود و طی آن، دکتر محسن حجاریان، موسیقی‌شناس و اتنوموزیکولوگ سرشناس ایرانی به سخنرانی پرداخت.
وی در آغاز بحث خود، قوم‌شناسی موسیقی (اتنوموزیکولوژی) را رشته‌ای علمی معرفی کرد که در آن موسیقی به عنوان یکیاز عناصر جوامع و گروه‌های انسانی مورد مطالعه قرار می‌گیرد. به گفته او، این حوزه علمی در سال 1885،یعنی تنها 35سال بعد از ظهور علم جامعه‌شناسی، شروع بهفعالیت کرده ولی در عین حال، در حوزه‌نظری کاملا متاثر از رشته‌هایی مانندجامعه‌شناسی، انسان‌شناسی و زبان‌شناسی بوده‌ و هیچ‌گاه نظریه مستقلینداشته‌است.

حجاریان در ادامه خاطرنشان کرد کهسال 1885،در پی سه واقعة اختراع ضبط صوت(گرامافون)، ابداع سیستماندازه‌گیری فواصل موسیقایی یا اصوات به نام سنت و روش‌مند کردن بررسی موسیقی توسطگیدو آدلر، نقطه شروع شکل‌گیری موسیقی شناسی قومی به عنوانیک علم به شمار می‌آید. از سوی دیگر، به تعبیر او، شکل‌گیری موسیقی‌شناسی قومی را می‌توان مانند انسان‌شناسی، ناشی از برخورداروپاییان با جوامع غیر اروپایی دانست؛ چرا که باشروع جریان استعمار جهانگردان،مبلغان مذهبی و هیئت‌های سیاسی با جوامعی برخورد کردند که از نظر تماممولفه‌های اجتماعی از قبیلخویشاوندی، دین و اقتصاد، با جوامع اروپایی متفاوت بودند وعلم انسان‌شناسی در نتیجه تلاش برای شناخت این دیگری غریب به وجود آمد. از آنجا کهموسیقی نیز یکی از این حوزه‌های متفاوت به شمار می‌آمد، با اختراعگرامافون امکان ضبط موسیقی این جوامع و بردن صفحات به اروپا فراهم شد کهدر پی آن، موسیقی‌شناسان اروپایی به بررسی این موسیقی پرداختند.

وی با اشاره به اندیشه غالب تطور‌گرایی در علوم اجتماعی،که در این دوره تحت تاثیرچهره‌های شاخصی مانند داروین(زیست‌شناسی)، اسپنسر(جامعه‌شناسی) ویلیامجونز (زبان‌شناسی) و تایلر و مورگان (انسان‌شناسی) در اوج خود قرار داشت؛ گفت:میدان مشترک میان انسان‌شناسی و قوم‌شناسی موسیقی یعنی مستعمرات، سبب شد تابررسی موسیقی این جوامع نیز با رویکرد تطور‌گرایانه پیگیری شود. به اینترتیب که موسیقی تمام جوامع غیر‌اروپایی جمع‌آوری شده و سپس با مطالعهتطبیقی میان آن‌ها، امکان نیل به هدف اصلی که شناخت مسیر تکامل موسیقی جهان بود، مهیا می‌شد. در این سیر تکاملی موسیقی، جوامع ابتدایی به عنوان ساده‌ترین وخام‌ترین شکل موسیقی در ابتدای سیر تکاملی و موسیقی کلاسیک اروپای غربی بهعنوان عالی‌ترین شکل موسیقی در انتهای مسیر تکاملی قرار داشت. این رویکردتکاملی باشیوه تطبیقی بررسی موسیقی از 1900 تا 1930 در آلمان در اوج خودبود و آرشیو فونوگرافی برلن به جمع‌آوری رکوردهای موسیقی به منظور شناختمنشا و مسیر تکامل موسیقی جهان می‌پرداخت.
حجاریان ادامه داد: قدرت گرفتن احزاب فاشیسم در اروپای دهه 30 باعث شد تا نخبگان آلمان ابتدابه فرانسه و انگلستان و با شروع جنگ جهانی دوم، به آمریکا مهاجرت کنند. دراین زمان در آمریکا بواس و سپس مالینوفسکی از رویکرد تکامل‌گرایانه فاصلهگرفتند و مطالعه هم‌زمان بر روی پدیده‌های اجتماعی را جایگزین مطالعه درزمان و تاریخی کردند.از شاگردان بواس و انسان‌شناسانی که در زمینه موسیقی نیز علاقمند به تحقیقبودند، می‌توان از هرتزاگ، هرستکویتس و همچنین استروس که از فرانسه بهآمریکا آمده بود، نام برد. این افراد نیز با پذیرش دیدگاه کارکردی مبتنیبر محدودیت اندیشه تطور‌گرایانه، به بررسی کارکرد موسیقی در جوامع‌پرداختند.

سخنران این نشست در ادامه بحث خود، به معرفی هر یک از این انسان‌شناسان علاقمند به موسیقی پرداخت و در این زمینه گفت: جرج هرتزاگ یکی از موسیقی‌شناسان آلمانی بود که پس از مهاجرت بهکالیفرنیا و آشنایی با بواس، مفاهیم انسان‌شناسی را وارد حوزه کاریخود کرد. وی با حضور در میان سرخ‌پوستان امریکا (قبیله ناواهو) به بررسیموسیقی و رقص ارواح در میان آنان پرداخت. شاگرد هرتزاگ به نام برونو نتلنیز به بررسی میدانی موسیقی در گستره جغرافیایی‌ای پرداخت که شامل ایراننیز می‌شد.از سوی دیگر، هرستکویتسموسیقی مردم آفریقا و آمریکاییان آفریقایی‌تبار را مورد توجه قرار داد.او با به کار‌گیری رویکرد هم‌زمانی، از موسیقی برای نشان دادن وجوهتمایز میان این دو گروه استفاده کرد. در عین حال، لوی استروسکه چهره‌ای شاخص در زمینه اسطوره است، نیز برای تحلیل اسطوره‌ها از واحدهای تحلیل موسیقی استفاده کرد. بدین ترتیب در این دوره بیست ساله، موسیقی شناسی به انسان‌شناسی و به ویژه انسان‌شناسی کارکردی بسیار نزدیک شد.
وی سال 1950 را به عنوان مبدأ تحولی دیگر در علم موسیقی‌شناسی دانست و در این زمینه توضیح داد: تا قبل از این زمان، بررسی موسیقی ار دیدگاه اجتماعی از سوی کسانی انجاممی‌گرفت که یا شناخت کافی ازموسیقی نداشتند ویا با مفاهیم علوم اجتماعی بیگانهبودند؛ اما ریچارد واترمن و آلن مریام (شاگردان هرستکویتس) شاخه جدیدی درموسیقی‌شناسی آمریکا به وجود آوردند که می‌توان آن را انسان‌شناسی موسیقینامید. از این زمان به بعد، پژوهشگران برای شناخت بهتر موسیقی می‌بایست که در هر دوزمینه موسیقی و انسان‌شناسی یا فرهنگ‌شناسی، دانش کافی کسب می‌کردند.

حجاریان با اشاره به دو شاخه شدن روش‌شناسی رویکرد جدیدی که با عنوان قوم‌شناسی موسیقی فعالیت می‌کرد؛ گفت:گروه نخستکه تا دهه 70 دراکثریت بود،در بررسی موسیقی، با ادعای استقلال از انسان‌شناسی و داشتنیک رویکرد فرهنگ‌شناسی مستقل حرکت می‌کرد. این گروه عمدتا موسیقی مورد بررسی خود را از جوامع غیر اروپایی انتخابمی‌کرد و چهره‌های شاخص آن، مانتل هودبود.از دهه هفتاد بهبعد رویکرد گروه دوم بر موسیقی‌شناسی غلبه یافت و به این ترتیب مفاهیمانسان‌شناسی در اولویت قرار گرفتند. آلن مریام که از چهره‌های شاخص این گروه و تحت تاثیر مالینوفسکی بود، اعتقاد داشت که مطالعه هر نوع موسیقی بایددر فرهنگ مربوط به آن انجام گیرد و هیچ گاه نباید موسیقی را از بستر فرهنگیآن جدا کرد؛ چرا که اساساً موسیقی همان فرهنگ است.
وی در ادامه سخنان خود، قوم‌شناسی‌موسیقی را از سال 1970، تحت تاثیر کلیفورد گیرتز چهره شاخص انسان‌شناسینمادین دانست و گفت: تیموتی رایس موسیقی‌شناس برجسته این دوره متاثر از گیرتز،موسیقی را سیستمی نمادین می‌داند و معتقد است که موسیقی نیز مانند سایرسیستم‌های نمادین، به صورت تاریخی ساخته شده، به صورت اجتماعی حفظو به شکل فردی به کار برده می‌شود. در عین حال، رویکرد نمادین علاوه بر ضرورتانجام مطالعه هم‌زمان بر مطالعه در‌زمان یا تاریخی نیز تاکید می‌کند وهمین بخش آن نیز مورد انتقاد است زیرا بسیاری از جوامع انسانی فاقد خطهستند و تاریخی اسطوره‌ای دارند.
دکتر حجاریان در بخش دیگری از سخنان خود،‌‌ حوزه‌های مختلف شناخت در قوم‌شناسی موسیقیرا مورد بررسی قرار داد و در این خصوص گفت: یک انسان‌شناس برای بررسی موسیقی لزوماً باید به صورت علمی نیز با آنآشنایی داشته‌باشد و انسان‌شناسان در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توانند در موردنوع اصوات مورد استفاده، نوع کلام در موسیقی، فواصل میان اصوات و زمینه اجتماعی موسیقی کار کنند.
وی همچنین خاطرنشان کرد: ماده موسیقی یعنی اصوات، در ابتدا خام بوده و همه آن را یکسان در اختیاردارند(مانند زبان) اما چگونگی انتخاب اصوات و ترکیب و به‌کارگیری آنهادرون هر طبقه‌بندی مانند سن، جنس، مذهب و پهنه جغرافیایی، شکل خاصی به خودمی‌گیرد. واژه قوم نیز اگرچه اصطلاحی است که برای بیان این طبقه‌بندی‌هابه کار می‌رود، اما بار معنایی آن که افراد ساکن در یک پهنه جغرافیاییمشخص با زبان و سبک زندگی خاصی را به یاد می‌آورد، باعث می‌شود که این پرسش مطرح شود که امروزه که یک موسیقی توسط افرادی با پیشینه‌های مختلفتولید می‌شود و مخاطبانی از گروه‌هایی بسیار متفاوت و در پهنه‌هایجغرافیایی پراکنده دارد، آیا واژه قوم (قوم‌شناسی موسیقی) می‌تواند شناختاین نوع موسیقی و مخاطبان آن‌ها را زیر پوشش بگیرد؟
حجاریان در ادامه و در توضیح ارتباط میان قوم‌شناسی موسیقی و رفتارشناسی حیوانی، گفت: رفتارشناسی حیوانی علمی است که اعمال حیوانات را به دلیل استمرار، کاربردیو عقلانی بودن آن‌ها رفتاری مشابه رفتار انسانی می‌داند و اگرچه فرهنگ بامولفه‌هایی مانند استمرار (تاریخ)، دگرگونی و کلیت تعریف می‌شود، اما برخیمعتقدند که در میان حیوانات نیز می‌توان از فرهنگ سخن گفت.
وی همچنین افزود:‌ صوت یا موسیقی از دو زاویه phone و toneقابل بررسی است. phone را بخشیطبیعی می‌دانند که در میان تمام حیوانات وجود دارد اما tone بخش فرهنگی استیعنی زمانی که phone از جایگاه خاص خود در مغز به جایگاه tone می‌رود، بهدلیل دارا شدن مولفه‌های فرهنگ انسانی، بهرفتاری انسانی یا فرهنگی تبدیل می‌شود. سوالی که در این‌جا مطرح می‌شوداین است که آیا می‌توان در مورد اصوات حیوانی از اصطلاح موسیقی استفادهکرد. پاسخ این سوال به این دلیل دشوار است که رابطه میان phone و tone یکرابطه پیوستاری است، به این معنا که نقطه تمایز phone ازtone درهر فرهنگی متفاوت است، به عبارت دیگر موسیقی بودن یا نبودن اصوات توسطفرهنگ هر جامعه مشخص می‌شود و این فرهنگ است که موسیقی را تعریف می‌کند.پس نمی‌توان این حرکت را کاملا آگاهانه و مختص به جوامع انسانی دانست.
دکتر محسن حجاریان در پایان سخنرانی خود در گروه انسان‌شناسی فرهنگی انجمن، در بحث از روش‌شناسی فرم‌گرا یا محتواگرا در بررسی موسیقی، تاکید کرد که اگرچه نمی‌توان تعدد ابزار موسیقی و یا شیوه آوازخوانی رانشان‌دهنده تکامل موسیقی دانست ولی می‌توان آن را نشانه‌ای از گرایش بهصوری‌گرایی در کل جامعه به حساب آورد