دکتر فهیمه نظری*

دکتر اویسینشست روز سه شنبه مورخ 17 دی ماه 1398 از سلسله نشست‌های «خانواده در بستر پژوهش» گروه علمی– تخصصی جامعه‌شناسی خانواده با عنوان «تجربه جانبازان قطع نخاعی از زندگی خانوادگی» در سالن کنفرانس انجمن جامعه شناسی ایران با همکاری انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات برگزار شد.

 سخنران این نشست دکتر قاسم اویسی فردویی (جانباز قطع نخاعی و استاد دانشگاه تهران) بود. در ابتدای این نشست دکتر فهیمه نظری (دبیر گروه علمی –تخصصی جامعه شناسی خانواده) که مدیریت جلسه را بر عهده داشت، ضمن عرض خیر مقدم و خوشامد گویی به حاضرین گفت: جنگ ایران و عراق دارای اتفاقات خوشایند و ناخوشایندی بود که حاصل آن دستاوردها و پیامدهای مثبت و منفی بود. برخی از این پیامدها شامل خسارت‌های وسیع انسانی در سطح کلان از جمله تخریب شهرها، مجروح و مصدوم شدن بیش از دو میلیون نفر بود و در سطح خردتر عواقب روحی، روانی و جسمی، اجتماعی وخانوادگی را می توان نام برد. همچنین ، تعدادی ازرزمندگان شهید و تعداد دیگر به عنوان مجروح که «جانباز» نام گرفتند. این گروه از رزمندگان جانباز دچار آسیب‌های فراوانی اعم از جسمی، روحی و روانی شدند. از آن پس، دولت بنیاد مستضعفان را ملزم به رسیدگی وضعیت این گروه از جانبازان کرد. در ابتدای امر، جانبازان مورد توجه اجتماع، رسانه و مردم قرار گرفتند و با گذشت زمان این فضا تغییر کرد و جانبازان مورد بی‌مهری اجتماع، رسانه و مردم قرار گرفتند. جانبازان نیز سعی کردند تا بر موانعی که بر سرشان بود غلبه کنند و دنبال راهی بودند که بتوانند مستقل عمل کنند. در حال حاضر این گروه از افراد جامعه بویژه جانبازانی که قطع نخاعی هستند مشکلات فراوانی دارند. بررسی‌ها و مطالعات نشان می دهند که مسائل مربوط به این عزیزان به ندرت مورد توجه محققان و پژوهشگران اجتماعی قرار گرفته است. به عبارت دیگر می‌توان گفت جانبازان در حال حاضر، به عنوان گروهی بی صدا، در اقلیت و حاشیه قرار گرفته اند و تقریبا از حوزه مطالعاتی کنار گذاشته شده اند در صورتی که در گفتمان های رایج اجتماعی با رویکرد تلفیقی – سیاسی مدام این ادعا مطرح می شود که جانبازان دارای حق و حقوق و احترام هستند. در حال حاضر آنها خود مصم هستند تا موانع و حصرهایی چون سیاسی – مشارکتی ، نهادی، اجتماعی و خانوادگی را از سر راه خود بردارند.

دکتر نظری ادامه داد: سخنران جلسه ما دکتر قاسم فردویی یکی از جانبازان قطع نخاعی هستند که در جنگ 8 ساله ایران و عراق مجروح 70 درصد و به عنوان جانباز قطع نخاعی هستند.

سپس دکتر قاسم اویسی فردویی سخنان خود را آغاز کرد و ضمن خیرمقدم به افرادی که در جلسه حضور پیدا کردند و تشکر از گروه جامعه شناسی خانواده که این نشست را برگزار نمود گفت: در مقدمه بحث خود باید بگویم که جنگ در جامعه انسانی نوعی «ستیز گروهی» است. جنگ پدیده‏اي است با دستاوردها و پیامدهای متنوع مثبت و منفی ، اقتصادی، اجتماعی، جمعیتی، روحی و روانی و از همه مهم تر، خسارت‌هاي وسيع انسانی است، از بین پیامدهای منفی جنگ، تلفات انسانی، ناخوشایندترین خسارت‏هاي غیر قابل جبرانی است که همواره به عنوان «شوک بزرگ و خاطره غم انگیز در اذهان مردم جامعه جنگ زده و نسل های پس از آن باقی خواهد ماند. بخشی از خسارت‏هاي انسانی هر جنگی تعداد کثیری از معلولان و مصدومانی است که از جنگ باقي خواهد ماند. در هر جنگی به طور طبیعی تعداد مجروحان از تعداد کشته شدگان آن بیشتر است. جنگ 8 ساله ایران و عراق نیز چون سایر جنگ ها بویژه با شعار ارتش بیست میلیونی و بهره گیری از تاکتیک «سپر انسانی» در برابر تجهیزات و جنگ افزارهای نظامی تلفات انسانی زیادی ببار آورد. این جنگ تنها برای ایران از نظر خسارت های انسانی بالغ بر یک تا دو میلیون مجروح و مصدوم بر جای گذاشت. از بین معلولان و مصدومان جنگ «جانبازان قطع نخاعی» به عنوان نمادهای ماند گار از جنگ، بنا به محدودیت‏هاي شدید حركتي و همواره در «معرض خطر»، از جایگاه خاصی برخوردارند. با گذشت نزدیک به سه دهه از پايان جنگ؛ جانبازان قطع نخاعي همچنان با مسائل و مشکلات متنوع در ابعاد «فردی»، «اجتماعی» و بویژه «دشوای های خانوادگي» مواجه شده‏اند.

عضو هیأت علمی دانشگاه تهران افزود: در جریان و تحت تاثیر جنگ ایران و عراق اتفاقات خوشایند و ناخوشایند زیادی در جامعه ایران رخ داد. از جمله این اتفاقات به عنوان یکی از پیامدهای ناخواسته جنگ، در ذیل تلفات انسانی خیل عظیمی از مجروحان و «جانبازان قطع نخاعی» ** به عنوان «گروه های خاص اجتماعی» است. این عده در اولین گام پس از جانبازی به منظور مداوا و درمان جراحات وارده، عازم بیمارستان ها و مراکز درمانی مختلف شدند. بسیاری از آنها به علت ضایعه نخاعی زمان زیادی در بیمارستان ها تحت مراقبت های ویژه پزشکی قرار گرفتند تا اینکه بتوانند با مداوا و خروج از وضعیت حاد جسمی، حداقلی از توانمندی خود را به دست آورده و وارد زندگی عادی خود شوند. از این مرحله می توان تحت عنوان «زندگی روی تخت» یا «تمام زندگی روی یک تخت» که نمادی از سکون و بی تحرکی جسمی آنان بوده است یاد کرد. در این وضعیت تنها امید و دلخوشی آنها پنجره اطاقی است که آنها می توانند از روی تخت بیرون را نگاه کنند. دوره ای که برخی از آن به سلامت گذر کرده و برخی نیز با تحمل رنج های زیاد زندگی‌شان پایان می یابد. عده ای که از این دوره به سلامت گذر کرده اند با اتمام دوره نقاهت و بهبودی نسبی، گام دوم زندگی خود را با جدایی و انفصال از تخت، وارد پله دیگری از زندگی تحت عنوان مرحله «ویلچر نشینی» می‌شوند که حاکی از امکان تحرک و جابجایی و امکان تسخیر فضای بیشتری است. ویلچرهمچون نماد و واسطه بین درون و برون، به عنوان پیوند دهند بین فضای خصوصی و فضای عمومی عمل می کند. در نهایت گام و پله نهایی از زندگی جانبازان، دوره ای است که می توان آنرا دوره «پشت فرمان» نامید. اتومبیل فراتر از نقش ویلچر درصدد همسازی بین معلول و غیر معلول است. اتومبیل بخش مهمی از تمایز بین معلولیت و سلامت از نظر جسمی را از بین می برد و فرد معلول می تواند همچون فرد سالم با اتومبیل در عرصه عمومی جولان دهد.

دکتر اویسی ادامه داد: فرایند و سیر زندگی جانبازان قابل تامل و مطالعه است. در ابتدا و سال‌های اول مجروحیت بسیاری از جانبازان «زندگی در ابهام» را می گذراندند. در واقع آنها نمی‌دانستند در چه وضعیتی قرار گرفته و از نظر جسمی چه اتفاقی برای آنها رخ داده است. فضای معنوی و آرمانگرایی حاکم بر جامعه، اجازه فکر کردن در مورد «خود» را از آنان ربوده بود. آنها به عنوان «قهرمانان جنگ» با هاله ای از «تقدس» از طرف جامعه به شدت مورد تکریم و احترام واقع شدند. از طرف دیگر نظام سیاسی به شیوه به اصطلاح رسانه ای «پروپاگاندای» حکومتی بر این فضا دامن می زدند. در سطح جامعه نیز توده های مختلف مردم، گروه گروه با دسته های گل و شیرینی در بیمارستان ها و آسایشگاه ها به ملاقات آنها آمده و با آنان ابراز احساسات می کردند. این وضعیت حتی تا سال های پس از جنگ نیز ادامه داشت. اما طبیعی به نظر می رسید که چنین فضای پر شور همراه با احساسات نمی توانست برای همیشه ادامه یابد. آسایشگاه های جانبازان به مرور از عیادت کنندگان خلوت و خلوت تر می شوند. جانبازان از یکنواختی زندگی در آسایشگاه ها دچار روزمرگی، رخوت و دلتنگی شده بودند. بنیاد شهید نیز به عنوان متولی امور جانبازان در نگهداری از آنان در آسایشگاه ها برای زمانی طولانی تجدید نظر کرد و در سیاست های خود درصدد اتخاذ راهی برای برون رفت از این مشکل بود. بنیاد شهید جهت خروج و تخلیه جانبازان از آسایشگاه ها سیاست های متنوعی را در پیش گرفت. این بنیاد با اهداف اقتصادی به منظور تخلیه و تصاب آسایشگاه های جانبازان که عموماً شامل کاخ ها و ساختمان های مجلل و گرانقیمت مناطق شمالی شهر بودند، از شیوه های مختلف اقناع و تشویق گرفته تا روش های تهدید و حتی برخوردهای فیزیکی و ضرب شتم استفاده کردند. اما در نهایت بسیاری از این سیاست ها مورد اقبال جانبازان قرار نگرفته و در نهایت با شکست مواجه شد. با شکست چنین سیاست هایی بود که از طرف بنیاد شهید محدودیت ها و ممنوعیت هایی در ورود و خروج جانبازان در برخی از آسایشگاه‌ها اعمال شد. تعطیلی آشپزخانه، قطع تلفن های آسایشگاه، ممانعت از ورود ملاقات کنندگان به آسایشگاه را می توان به عنوان بخشی از این محدودیت ها برشمرد. برای بسیاری از جانبازان با وجود مقامت هایی که می کردند تحمل چنین فشارها و شرایطی آسان نبود آنها می بایست به هر حال تصمیم خود را در زمینه خروج از آسایشگاه می گرفتند. گزینه های زیادی برای انتخاب نداشتند اما یکی از سیاست ها و اقداماتی که به هر دلیل که مورد اقبال و استقبال تعدادی از جانبازان واقع شد موضوع «ازدواج» و «تشکیل خانواده» بود. اما موضوع قابل تامل اینکه الگوی ازدواج جانبازان بنابر شرایط ویژه ای که داشتند از ویژگی های منحصربفردی برخوردار بوده است لذا آنان در این زمینه از الگو و شیوه خاصی پیروی کرده اند.

دکتر اویسی گفت: در زمینه فردی تحقیقات نشان داده است که علایم روانپزشکی در قالب «روانپریشی» در جانبازان تا سال های پس از جنگ ناشی از «استرس پس از سانحه» تداوم یافته و تشدید هم می شود. مطالعات تجربی و پژوهش های موجود نشان داده است میزان افسردگی بین جانبازان بیش اقشار مردم عادی است. در زمینه مشکلات پزشکی نیز وضعیت مناسبی ندارند در این زمینه عوارض ناشی از سیستم ادراری بیشترین فراوانی(56 درصد) را نشان داده است. مشکلات در این سیستم نشان داده است که درد 7/24 درصد، تب ایجاد شده از عوارض ادراری 9/47 درصد و عارضه سنگ ادراری (مثانه) 7/25 درصد بوده است. بررسی کیفیت مراقبت از سیستم عضلانی –اسکلتی واحدهای مورد مطالعه نشان داده که 9/52 درصد با مشکلات کاپال تونل سندرم در دست راست مواجه بودند و در بررسی مراقبت از سیستک تنفسی به طور متوسط 7/29 درصد با عفونت مواجه شدند یا در تحقیق دیگری آمده است میزان شیوع اختلالات افسردگی و اضطراب و یکنواختی در بین جانبازان و خانواده آنان بسیار بالا بوده است طوری که در تحقیقی 90 درصد جانبازان، سلامت روانی پایینی داشته اند.

سخنران این جلسه گفت: نگاهی به پیشینه تحقیق در این زمینه نشان می دهد که مسائل مهم جانبازان به ندرت مورد توجه محققان و پژوهشگران اجتماعی قرار گرفته است. جانبازان به عنوان گروهی بی صدا، اقلیت و حاشیه‏اي از حوزه مطالعاتی کنار گذاشته شده و مورد توجه چندانی قرار نگرفته اند. این در حالی است که گفتمان های رایج اجتماعی با رویکرد تبلیغی- سیاسی در خصوص جانبازان، مدام مدعی اند که می بایست همچون شهروندان عادی از حقوق و احترام ویژه برخوردار بوده و به هیچ عنوان نباید به دلیل ناتوانی فیزیکی یا نارسایی و یا به اصطلاح «بدریختی اندامی» در قالب «کلیشه هایی» چون: «ناتوان»، «نیازمند»، «سربار»، «رنج» و عبارت های تضعیف کننده دیگر و نگاه به آنها به عنوان «هزینه»، و افراد «غیر مولد» و به قول ایستوان مزاروس «گروهای زیادی» آسیب ببینند. اما آنچه که در مواجه با جانباز مشاهده می شود این است که آنها در عمل با موانع متنوع عرفی، سازمانی و حتی قانونی، مواجه شده و از حوزه عمل و «کنش اجتماعی» و «فرصت های برابر زندگی» بویژه در زمینه «اشتغال» و رسیدن به سطوح بالای مدیریتی کنار گذاشته می شوند. مضافاً اینکه «سوژه بودگی» و نگاه اقتداری در جامعه ایران به افراد ناتوان تحت هژمونی «سالم سالاری» سبب مي‏شود تا افراد ناتوان به عنوان افراد «به کلی ناقص»، نوعی برچسب خورده و در نتیجه تحت عنوان «غریبه ها» و به اصطلاح گروه «غیرهنجاری» به حاشیه رانده شوند.

دکتر اویسی اضافه کرد: به نظر می رسد امروزه خانواده جانبازان در جامعه ایران در وضعیت «حصر چندگانه» باشند. «حصر نظام سیاسی» از طریق موانع مشارکتی، حصر اجتماعی از ناحیه «نظام اجتماعی» و مردم در قالب گفتمان ناتوان شدگان و در نهایت «حصر نهادی» که متولیان نهادهای حمایت کننده مانند بنیاد شهید با نگاه به جانبازان به عنوان گروه های «اعانه بگیر» حقارت آمیز و همچنین گروهای «هزینه بر» آنها را مطابق با آنچه «میشل فوکو» در کتاب «تنبیه و مراقبت» بیان کرده است تحت کنترل و نظارت خود قرار داده اند. در بستر اجتماعی و فرهنگی چنین تبعیض آمیز است که جانبازان احساس «بودن» نمی کنند. در همین راستا دغدغه ها و مضیقه های زندگی خانوادگی او نیز نامرعی و نامکشوف خواهد ماند. این در حالی است که تاثیراتی که جنگ بر خانواده های جامعه جنگ زده به طور کلی و خانواده‏هاي آسیب دیدگان از جنگ به نحو خاص بر جای مي‏گذارد، بسیار مخرب و قابل تامل است. به نظر می رسد جانبازان قطع نخاعی بنا به محدویت‌های جسمی ناشی از معلولیت طولانی، در کنار سایر مسائل در زمینه ازدواج، تشکیل خانواده و همچنین فرایند زندگی خانوادگی خود با مضیغه های زیادی مواجه باشند. مطالعات نشان داده است نیمی از جانبازان به سبب «معلولیت» خویش باعث ایجاد تنش در محیط خانواده خود می شوند. آنها طبیعتاً قادر به ایفای بسیاری از نقشهای مورد انتظار نخواهند بود که افراد عادی در زندگی خانوادگی خود به آن عمل می کنند. خانواده می تواند به عنوان کانون همدلی، زندگی مشترک رضایت بخشی را برای طرفین به همراه داشته باشد اما در عین حال شرایط نامساعد پیرامونی آن و شکل قرار گرفتن نامناسب در آن می تواند روابط خانواده را به یک مسئله اجتماعی مبدل سازد. زندگی خانوادگی جانبازان به طور طبیعی حاوی مشکلات و چالش‌هایی است اما مسئله این است که این چالش و وجود مشکلات در زندگی مشترک نیستند که مسئله باشند بلکه مسئله اصلی نوع مواجهه و رویارویی جانبازان با چنین مسائلی است. لذا جانبازان قطع نخاعی به ناچار در جهت «تحمل پذیری» و یا به تعبیر بهتر «تاب آوری» در زندگی مشترک شان در مواجهه با مسائل از الگویی تبعیت خواهند کرد که به طور طبیعی با مواجهه افراد عادی متفاوت و در مواردی متعارض خواهد بود. این جنبه «تمایز پذیری» بین خانواده جانبازان با خانواده های عادی و تفاوت در نوع مواجهه آنان است که مسئله بودن و ضرورت مطالعه در خصوص آن را توجیه می سازد. لذا به نظر مي‏رسد با ورود به لایه های زیرین زندگی خانوادگی آنها و با غلبه بر محدودیت‌ها و موانع انجام چنین تحقیقاتی بتوان بخشی از مشکلات خانوادگی و زندگی مشترک آنها را آشکار کرد.

این نشست با پرسش و پاسخ میان حضار و سخنرانان خاتمه یافت.

 

 


*تهیه گزارش

** این نوع آسیب موجب از کارافتادن و تضعیف پاها و در موارد حاد آن از کار افتادن دست‌ها و پاها می‌شود (پاراپلژی). از علائم قطع نخاعی می‌توان به: از دست دادن حس فیزیکی، اختلال در روده و مثانه، عملکرد جنسی و دستگاه تناسلی، همچنین عدم کنترل اندام تحتانی شکم، کمر اشاره کرد.