dr moradiنشست آذرماه گروه جامعه‌شناسی توسعه ودگرگونی‌های اجتماعی با عنوان «نقد شیوه تولید آسیایی از منظر جامعه‌شناسی تاریخی» و سخنرانی دکتر محمدعلی مرادی در روز یکشنبه مورخ سوم آذرماه 92 با استقبال گسترده اعضای گروه و علاقمندان به این بحث برگزار شد.

دکتر مرادی در ابتدا با بیان این نکته که «شیوه تولید» مفهوم مرکزی دستگاه مفهومی کارل مارکس است و این مفهوم مرکزی به همراه مفاهیم روابط تولیدی وابزار تولید، ستون‌های بنای تئوریک مارکس را می‌سازند، گفت: این مفاهیم بیشتر از دل مناسبات وتکوین جوامع اروپایی استنتاج شده بودند اما مارکس در اواخر عمر خود با مطالعه تجربی در جوامع شرقی بویژه چین وهند به مفهوم دیگری رسید که آن را« شیوه تولید آسیایی» خواند.

سخنران این نشست در ادامه افزود: برپایه این مفهوم (شیوه تولید آسیایی) مسئله‌ای دیگر طرح شده بنام دسپوتیسم شرقی (استبداد شرقی). در واقع مارکس در چارچوب فلسفه تاریخ خود روند عامی برای تحولات اجتماعی واقتصادی در نظر داشت که اینک با استثنا روبرو شده بود. مارکس که متاثر از فلسفه تاریخ هگل بود، کوشیده بود تاریخ جهانی بنویسد اما با این تفاوت که تاریخ جهانی هگل «تاریخ روح» بود، اما مارکس با تبیین سازوکاری پیچیده حرکت تاریخ را متاثرازهستی اقتصادی-اجتماعی دانست.

دکتر مرادی با بیان این نکته که مارکس درسنت روشنگری و در ادامه آنچه که هابز و آدام اسمیت، انسان اقتصادی را صورت بندی کرده بودند، عامل اقتصادی را مهم ترین مولفه حرکت تاریخ تلقی می کرد و بعدها ویتفوگل این نظریه را بسط داد که در جنبش مارکسیستی واجد مجادلات جدی شد. این فلسفه تاریخ بر روی چهار مولفه اصلی بناشده که بنای تئوریک او بر این چهار ستون استواربود:

1. اندیشه پیشرفت ، 2. دولت ، 3. همواکونومس یا انسان اقتصادی و 4.طرح سیستمی از مفاهیم

وی ادامه داد: در مقابل فلسفه تاریخ و در چالش با آن دانشی برآمد که به آن جامعه‌شناسی تاریخی می‌گویند. جامعه‌شناسی متاثراز بوکارت، نیچه و دیلتای به نقد اندیشه پیشرفت رسید و تاریخ تحولات را نه از منظر دولت بلکه از منظر فرهنگ می‌دید، همواکونومس به انسان اجتماعی تبدیل شده بود و دستگاه مفهومی به منظومه‌ای مبدل شده بود، چرا که اگر سیستم بر روی یک اصل استوار است، منظومه بر روی اصل‌ها استوار است.

دکتر مرادی خاطر نشان کرد: نقد اندیشه پیشرفت در واقع به نقد تاریخ جهانی منجر می‌شود چرا که فلسفه تاریخ چه در وجه هگلی آن وچه در وجه مارکسی آن قائل به تاریخ جهانی است اما جامعه‌شناسی تاریخی افزون بر تاثیر از مکتب بازل یعنی نیچه، بوکارت ودیلتای متاثر از مکتب نئوکانتی‌های بادن یعنی ریکرت ، ویندلباند و دورسن است که یکی از مهم ترین مفاهیم آنان نقد قانونمندی جهانی است که آنرا متاثر از علوم طبیعی می‌دانند و از این‌رو در مقابل قانونمندی جهانی به فرد تاریخی رسیده اند.

با این مستندات می‌توان گفت که شیوه تولید آسیایی از آنجا که متکی به قانونمندی یونیورسال با اتکا به انسان اقتصادی است، بستر آن در فلسفه تاریخ است و در آن جای می‌گیرد. ولی از آنجا که جامعه‌شناسی تاریخی متکی به کنش هدفمند است بیشترمتکی به ایده است تا بنیان هستی اقتصادی واز این جنبه به هگل نزدیک تر است تا به مارکس. لذا جامعه‌شناسی تاریخی اصطلاح درستی است، چراکه به تاریخی می‌پردازد که فلسفه تاریخ نیست بلکه متکی به فرد تاریخی است ونه به تاریخ جهانی.

سخنران این جلسه در پایان صحبت‌های خود گفت: نظریه پردازانی که از این نظریه برای تبیین تاریخ ایران مدد جسته‌اند بیشتردر چارچوب فلسفه تاریخ قرار دارند نه جامعه‌شناسی تاریخی. اگر بتوان اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری را کتاب کلاسیک جامعه‌شناسی تاریخی تلقی کرد، اخلاق موتور محرک شکل گیری سرمایه داری است و متعاقبا اگر بخواهیم به تفاوت جامعه‌شناسی تاریخی و فلسفه تاریخ از نوع مارکس بطور دقیق‌تر بپردازیم باید این اثر ماکس وبر و کتاب «سرمایه» مارکس با هم مقایسه و مورد تامل قرار دهیم.

در پایان این نشست، دکتر مرادی به سوالات تعدادی از حاضرین در جلسه پاسخ داد.