nastaran mousaviروز یکشنبه 22 اسفند 1389 ساعت پنج بعدازظهر نشستی در گروه علمی- تخصصی جامعه‌شناسی شهر انجمن جامعه‌شناسی ایران با عنوان «عدالت اجتماعی و جنسیت: زیر پوست شهر» برگزار شد که در آن نسترن موسوی، پژوهشگر مسائل شهری، به سخنرانی پرداخت.  

متن این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

سه موضوع مهم در سال‌های اخیر ذهن مرا به خود مشغول کرده و به جستجوها و کاوش‌های علمی من سو و جهت داده است. این سه موضوع عبارت بودند از: عدالت اجتماعی، جنسیت و شهر. بحثم را با نگاهی کمی عمیق‌تربه عدالت اجتماعی شروع می‌کنم .سئوالی که در ذهن همه ما معمولاً وجود دارد این است که آیا اصولی برای عدالت اجتماعی می‌توان یافت که تعداد زیادی از مردم آنرا قبول کنند؟ به عنوان پاسخ در کتابها چیزهایی خوانده‌ایم از جمله برداشتی از عدالت اجتماعی که درقالب قرارداد اجتماعی مطرح می‌شود را در آراء کسانی مثل جان استوارت میل می‌توان یافت. برداشت امروزی‌تر از مفهوم عدالت اجتماعی را نیز می‌توان در آنچه رالز می‌گوید یافت. خلاصه حرف او این است که در جامعه کسانی هستند که از کالاها و خدمات اساسی بی‌بهره هستند و طبیعتاً به اندازه‌ کسانی که از این خدمات و کالاها استفاده می‌کنند از زندگی بهره نمی‌گیرند، به همین خاطر لازم است که دولت عادل دخالت کند تا این اقشار هم بتوانند از خدمات و کالاهای مهم وضروری برای هر شهروند بهره ببرند.

دیوید هاروی عدالت اجتماعی را چنین تعریف می کند: توزیع عادلانه به شیوه عادلانه و خیلی ساده این دو سوال را می‌پرسد: 1- چه چیزی را باید توزیع کرد، چه خدماتی و یا چه کالاهایی؟ و این اقلام را میان چه کسانی باید توزیع کرد؟

می‌کوشم مفهوم عدالت اجتماعی را به مفهوم جنسیت مرتبط کنم. برای این کار این دو پرسش طرح می‌کنم. اول این که چه چیزی یا چیزهایی به بعضی گروه‌های اجتماعی حق استفاده از امکانات بیشتر را می دهد یا به سخن دیگر منشاء پیدایش نابرابری چیست؟ بشر یک ذات بیشتر ندارد پس قاعدتاً همه انسان‌ها باید به طور منصفانه‌ای از امکانات زندگی بهره ببرند. چه عواملی جامعه را از برابری دور می‌کند؟ یک علت حقوق موروثی است. چون احتمال کمی وجود دارد که کسی از ماترکی که از پدرش یا مادرش به او رسیده بگذرد. علت دیگر ارزش نسبی و منزلت کار افراد در جامعه است. کسانی هستند که کارهای سخت انجام می‌دهند مثل کارگران معدن و جراحان، به خاطر کار سختی که انجام می‌دهند خود را صاحب حق می‌دانند و اگر از آنچه توقع دارند کمتر به آنها داده شود، فکر می‌کنند عدالت زیر پا گذاشته شده است. مسئله دیگر شرکت در ایجاد نفع عمومی است. افرادی که فکر می‌کنند فعالیت آنها به نفع افراد زیادی است، یا در تولید چیزی شریکند یا در زمینه‌ای فداکاری و ایثار کرده‌اند و بر این اساس به خود اجازه می‌دهند حقی را طلب کنند و اگر این حق زیر پا گذاشته می‌شود می‌گویند بی‌عدالتی رخ داده است.

اما همه این ادعاها در چارچوب نیازهای انسانی معنا می یابد. مردم امکانات زندگی را برای رفع نیازها می‌خواهند. پس باید به نیازها هم پرداخت. اصلی‌ترین نیازهاعبارتند از: خوراک، پوشاک، مسکن، خدمات بهداشتی، خدمات آموزشی و خدمات اجتماعی. والبته اخیراً خدمات زیست‌محیطی و فرهنگی هم به این مجموعه اضافه شده است. در میان این امکانات بخشی به شهر برمی گردد، مثلاً امکانات و تأسیسات تفریحی، دلپذیری محله،فضای سبز، معابر خلوت وتمیز،هوای پاک ،ازدحام وتراکم در حد معقول و... اینها را می توان به عنوان حقوق و در واقع نیازهای اولیه عنوان کرد.

بحثی که از دهة 1980 با پیدایش اندیشه‌های فمینیستی اندک اندک به این دیدگاه اضافه شد بحث ربط دادن نیازها به جنسیت بود. در آغاز این بحث مطرح شد که زنان چه نیازهای متفاوتی با مردان دارند. اما در واقع موضوع هم از تفاوت در نیازها و هم مسئله جنسیت عمیق تر بود و کم کم توجه به عمق مسئله پیدا شد. سئوال اصلی این بود که وقتی مناسبات قدرت به نفع گروهی و به ضرر گروه دیگری است (مثلاً به نفع مردان و به زیان زنان و یا به نفع گروه قومی مسلط و به ضرر اقلیت‌ها و یا به نفع کارفرما و به زیان کارگر و یا هرنوع مناسبات نامتقارن دیگر)؛ حتی اگر دولتها و یا گروه‌های دیگر احساس مسئولیت کنند و بخواهند امکانات زندگی را در اختیار همه گروه‌ها به طور تا حد امکان برابر قرار دهند، مناسبات قدرت مانع آن می‌شود. کسانی هستند که به خاطر تعلقشان به یک گروه اجتماعی بی قدرت، شامل آن برنامه‌های عدالت طلبانه نمی‌شوند و کنار گذاشته می‌شوند و این مفهوم به تازگی، یعنی در حدود شصت یا هفتاد سال گذشته ، مطرح شده است و در نظریه اجتماعی وارد شده است. در مقابل مفهوم دربرگیرندگی اجتماعی یا شمول اجتماعی، مفهوم طرد اجتماعی مطرح شد. کسانی هستند که به لحاظ عضویت در یک گروه اجتماعی، به لحاظ جنسیت یا وضعیت جسمی‌شان، به لحاظ تعلق به یک کشور خاص، دین، فرهنگ و یا نژاد خاص کنار گذاشته می‌شوند. اگر طرد و شمول اجتماعی را با هم ببینیم آنگاه بهتر می‌توانیم به بحث عدالت اجتماعی بپردازیم. طرد به خاطر جنسیت سابقه‌ دیرینه‌ای دارد، اما برای مردم به راحتی محسوس نیست و طبیعی به نظر می آید. مثلاً عدم استخدام معلولین برای برخی مشاغل، این طور تعبیر می‌شود که فرایندهای شغل مذکور طوری تعریف شده‌اند که در آنها جایی برای معلولین نیست. در اینجا طرد مرئی است و عذر وبهانه هم بر نمی‌دارد. ولی وقتی طرد اجتماعی مربوط به جنسیت و روابط بین مرد و زن‌ است مقداری پیچیده‌تر می‌شود.

توجه به مسئله نیازهای خاص زنان در توسعه و نگاه به شرایط عمومی زندگی از دیدگاه زنان از دهة80 میلادی قوت گرفت. ما هم در عرصه کاری خودمان یا در ایران، با چیزهایی آشنا شدیم، اول یک مقدار ادبیات وارد شد، ادبیاتی که حاصل رویدادهایی مثل کنفرانس پکن بود. در آن کنفرانس، مسئله‌ شهر در قالب کارگاه‌های مختلف و بر اساس موضوعات مختلف مطرح شد و یکی از این موضوع‌ها نیز بهره‌مندی زنان از شهر بود. در همین راستا راه‌حل‌هایی نیز ارائه شد. مهمترین مفهومی که به آن اشاره شد، مفهوم توانمندسازی بود. در حال حاضر در اکثر کتابها و موسسات و ..  با بخش بانوان و برنامه‌های ویژه بانوان رو به رو می شویم. هدف این است که با استفاده از برنامه‌هایی خاص، زنان را توانمند کنند.

اما این موضوع که چگونه زنان توانمند می‌شوند و برای توانمند ساختن آنها چه باید کرد، همیشه مورد مناقشه بوده است. دیدگاه‌های کاربردی‌تر، توانمندی را در قالب دو فعالیت شناسایی نیازها و تعیین اولویت‌ها فهمیده‌اند. هدف این بوده است که کاری کنیم که هیچکس به سبب تعلق به یک گروه جنسیتی از منابع محروم نماند. در مرحله اول نیازهای عموم شهروندان شناسایی و اولویت بندی می‌شود. ولی در مرحله بعد به نیازهای زنان جداگانه توجه می‌شود و کوشیده می شود تمهیداتی در پیش گرفته شود تا زنان بتوانند از منابع موجود در شهر استفاده کنند. یعنی موانعی که شرایط زندگی بر سر راه بهره‌مندی از امکانات زندگی شهری به وجود می‌آورد از سر راه برداشته شود. فرایند توانمند سازی بر اساس اولویت بندی انجام می‌شود. بدیهی است که بعضی از این موانع به فرهنگ‌ها برمی‌گردد و سازگار کردن آنها با وضعیتی که توانمند شدن زنان را ممکن سازد کاری ظریف و حساس است.

خوشبختانه در ایران هم کارهای پژوهشی با این دیدگاه انجام می‌شود.

مثلاً در یک پژوهشی که خود من درآن مشارکت داشتم و  در منطقه‌ 13 تهران انجام شد، برای شناسایی به فایل‌های شهرداری منطقه مراجعه کردیم. سکونتگاه‌های غیررسمی و حاشیه‌ای، مکان مناسبی برای حضور کارتون‌خواب‌ها و معتادین، هستند. این مکانی بین دو محله قرار داشت و خانم‌ها امنیت لازم برای عبور و تردد در این مکان را نداشتند. دیدگاه جنسیتی می‌گوید: کسانی که بهتر از هر کسی از وضعیت خودشان خبر دارند، خود آن گروه‌های اجتماعی هستند که طرد شده‌اند. لذا ما به سراغ زنان رفتیم و با آنها صحبت کردیم. این کار نتیجه خیلی جالبی داد، در یکی از نواحی ناحیه‌ پارک پیروزی و خیابان دماوند، تکنیک نقشه اجتماعی را با گفتگو با خود زن‌ها در محله‌های مختلف اجرا کردیم. از زنها پرسیدیم که کجاها احساس امنیت می‌کنند؟ و چرا در برخی مکان‌ها احساس امنیت می‌کنند و در جاهای دیگر احساس ناامنی دارند؟. این نقشه ظرف چند روز کامل شد. پاسخ‌ها چنین بود: حضور اراذل و اوباش، کمبود روشنایی، مزاحمت خیابانی و یاعبارتی مثل خفت‌گیری.

یکی دیگر از این نوع بررسی‌ها در زاهدان انجام شده است. اولین مرحله تشخیص وضعیت موجود به تفکیک جنسیت است. امروزه در خیلی از گزارش‌ها اطلاعات به تفکیک جنسیت تهیه می‌شود. مثلاً کمتر گزارشی است که میزان سواد را به تفکیک نشان ندهد. همین طور آمار اشتغال به تفکیک جنسیت مورد توجه است و ارقام مربوط به زنان سرپرست خانواده به‌عنوان آسیب‌پذیرترین قشر زنان، نیز مورد اشاره قرار می‌گیرند. در گزارش‌هایی که درباره سکونتگاه‌های غیر رسمی تهیه شده است، هنوز بسیار مسائل نیز وجود دارد که وارد آمار نشده است مثلاً در هیچکدام دسترسی به شبکه یعنی حمل و نقل شهری به تفکیک جنسیت نیامده است. مثلاً در حاشیه شهری کرمان، بزرگراهی از وسط سکونتگاه‌ غیررسمی عبور کرده بود، که برای ساکنان  بسیار خطرناک بود و مادران می گفتند که ما موقع بردن بچه‌ها به مدرسه پیش‌مرگ بچه‌هایمان هستیم. آنها هر روز باید عرض این بزرگراه را رد می‌شدند تا به مدرسه بروند. آنها قسم می‌خوردند که"هر بار که که عرض این بزرگراه را رد می‌شویم از ترس نصف جان می‌شویم". پس حمل ونقل شهری هم در این سکونتگاه ها جنبه جنسیتی دارد و به هنگام مطالعه و برنامه ریزی باید لحاظ شود.

نمونه دیگر درگزارشی که درباره سکونتگاه‌های غیررسمی بندرعباس تهیه شده بود آمده بود که: ما نمی‌توانیم برخی مشکلات اجتماعی را با روش‌های کمی بدست بیاوریم، چیزی مثل خشونت علیه زن‌ها، ، امنیت در عرصه‌ عمومی، خشونت داخل خانه، اینها چیزی نیست که در آمار بیاید یا در روش‌های کمی خودش را نشان دهد. آن گزارش می‌گفت این قبیل مسائل می‌بایست از طریق بررسی‌های کیفی مشخص شود.

بخشی از یک گزارش که مربوط به کرمانشاه بود، به وضعیت جنسیتی نیروی کار پرداخته بود. در این بخش با 5445 نفر در حاشیه‌های شهری کرمانشاه مصاحبه شده بود، جالب این که از مجموع 2660 زنی که قرار بود پرسشنامه پر کنند، 2400 نفر جواب نداده بودند. ظاهراً تلاششان برای تهیه یک گزارش نیروی کار به تفکیک جنسیت موفق نبوده است. مثلاً یکی از یافته‌هایشان این بود که از 2660 نفر 39 نفر در حمل و نقل بودند، اما در گزارش نیامده بود که این زنان دربخش حمل ونقل چه می کرده‌اند.

نتیجه‌ای که از این بحث می گیریم این است که در مطالعات اقتصادی اجتماعی دربارة شهرها و بویژه مطالعاتی که به حاشیه‌های شهرها و سکونتگاه‌های غیررسمی می‌پردازند توجه به بعد جنسیتی ضروری است و می‌تواند راهنمای ما برای توانمند کردن زنان برای بهره مندی بیشتر آنان از امکانات زندگی شهری وهمین طور بهره‌مندی اقتصاد و اجتماع شهر از توانمندی‌ها وقابلیت‌های آنها باشد. بویژه این که درطرح‌های مربوط به توسعه سکونتگاه‌های غیررسمی زنان توانایی‌ها وخلاقیت‌های بسیاری از خود نشان داده‌اند. خوشبختانه در ایران هم توجه به بعد جنسیتی توسعه آغاز شده است. اما مطالعات هنوز بسیار ناقص است واطلاعات ما درباره نیازها و توانمندی‌های زنان در شهر و بویژه در حاشیه‌های شهری همچنان خیلی کم است و تا گردآوری به اطلاعات کافی و دستیابی به شناخت مناسب از نقش و سهم زنان از توسعه شهری راه درازی در پیش داریم که باید پیموده شود.