8 ejlali honarگروه علمی- تخصصی جامعه‌شناسی شهر انجمن انجمن جامعه‌شناسی ایران، از سال 1382 و متعاقب زلزله بم، متعهد شده است که همه ساله نشست دی ماه خود را به فاجعه‌ها اختصاص دهد؛ با این نیت که یادآوری باشد برای همه ما که مسئولیت خود را درباره سوانح مشابه فراموش نکنیم. در نشست اول دی ماه سال 87 در این گروه، سه سخنرانی ارائه شد و پس از آن، بحث و گفت‌وگوی مفصلی صورت گرفت. مدیر گروه جامعه‌شناسی شهر متن این سخنرانی‌ها را برای ما ارسال کرده که از این بابت از ایشان تشکر می‌کنیم.

تجربه فاجعه و اخلاق

دکتر پرویز اجلالی، عضو هیأت علمی موسسه آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه‌ریزی، سخنران اول این نشست بود که به عنوان سخنرانی‌اش را "تجربه فاجعه و اخلاق" تعیین کرده بود. وی در آغاز، هدف از بحث خود و بررسی این موضوع را پاسخ به پرسشی در زمینه تأثیرات تجربه‌ فاجعه‌های عظیم و دردناک، بر شخصیت فرد و همین‌طور، فرهنگ یک اجتماع عنوان کرد. او گفت: در واقع، هدف این بوده که مشخص شود انسانی که فاجعه‌ای به ابعاد بم یا کاترینا را تجربه می‌کند، بعد از این تجربه، به اصول اخلاقی بیشتر ایمان می‌آورد یا اینکه پوچ‌گرا می‌شود و جهان را بیهوده‌تر از آن می‌پندارد که رعایت اصول اخلاقی را دغدغه خود قرار دهد.

اجلالی همچنین تأکید کرد که چون تاکنون در این زمینه هیچ جا کار مهمی نشده، آنچه در اینجا مطرح می‌شود، در حقیقت بیشتر طرح مسئله است تا یافته متقن. او گفت: برای پیشبرد کار، نخست باید تأثیر فاجعه بر ناخودآگاه فرد و اجتماع را از تأثیر آن بر خودآگاه فردی و جمعی جدا کرد. انسان‌شناسان بخش اول را روان و بخش دوم را جهان‌بینی (weltanschung) خوانده‌اند. در واقع، جهان‌بینی که گاه نظام ایدئولوژیک نیز خوانده شده، در برگیرنده سه نظام باورها، ارزش‌ها و هنجارها است. نظام باورها، خود از سه زیر نظام تشکیل شده است؛ زیر نظام باورهای مربوط به کیهان‌شناسی، یعنی باورهای مربوط به منشأ جهان، ساختار جهان و چشم‌انداز آینده آن که روی هم رفته به نوعی فلسفه زندگی ختم‌ می‌شوند و همچنین، زیر نظام باورهای مربوط به اقتدار که در واقع، شامل باورهای مربوط به تصورات یک فرد یا یک فرهنگ درباره ماهیت و منشأ قدرت است و سرانجام، زیر نظام باورهای مربوط به مالکیت که به تبع آن، قشربندی به وجود می‌آید. نظام ارزش‌ها نیز، مطابق گفته انسان‌شناسان، از پنج نظام تشکیل می‌شود؛ ارزش انسان (می‌تواند ذاتاً خوب، بد و یا ترکیبی از خوب و بد باشد)، ارزش طبیعت (شایسته تسلیم محض، شایسته هماهنگی، تحت سلطه کامل بشر)، ارزش اجتماع (شایسته دلبستگی ارزش دلبستگی ندارد تنهایی و انزوا بهتر است)، ارزش زمان ( گذشته مهم‌‌تر، حال مهم‌تر، آینده مهم‌تر) و ارزش قدرت (تسلیم آن شویم، بر علیه آن شورش کنیم، با آن تعامل بورزیم).

وی افزود: نظام هنجارها نیز پنج زیر نظام را در برمی‌گیرد؛ جهت‌گیری به سوی انسان (همکاری و دل‌سوزی، رقابت و دشمنی)، جهت‌گیری به سوی طبیعت (ترس، مداخله بی‌پروا، حفاظت و علاقه)، جهت‌گیری به سوی اجتماع (مشارکت مسئولانه و جمع‌گرایانه، رفتار فردگرایانه و غیر مسئولانه)، زمان (در حسرت گذشته، کوشا برای حل مسائل کنونی، در رویای آینده) و قدرت (ترس وتسلیم، پاسخ‌خواهی منصفانه و تعامل دو طرفه، شورش)

سخنران در ادامه کوشید با توجه به چارچوب فوق، وضعیت بم و کاترینا را مقایسه کرده و وجوه افتراق و اشتراک آنها را توضیح دهد. او گفت: از نظر روان، به طور بسیار خلاصه مطالعات نشان داده‌اند که در هر دو مورد، بیماری‌های روانی (اختلال پس از ضربه، افسردگی، اضطراب) دو سال پس از حادثه بسیار شایع بوده است؛ به طوری‌که در بم، سه برابر جوامع معمولی، یعنی 58 درصد جمعیت و در کاترینا، 11درصد ناراحتی روانی جدی و20 درصد ناراحتی روانی خفیف پیدا کرده‌اند. نکته جالب در مورد کاترینا، افسردگی دیر هنگام یعنی بعد از برگشت نسبی به زندگی عادی و نکته مهم در مورد بم، استمرار مصرف مواد مخدر در سال‌های پس از سانحه بوده است.

وی از لحاظ جهان‌بینی، نیز یافته‌ها را چنین توضیح داد: از نظر کیهان‌شناسی، در بم فقط در چند روز اول، دیدگاهی مبنی بر وقوع زلزله به دلیل گناه مردم رواج یافت ولی خیلی زود پس از مخالفت شورای شهر و امام جمعه، فراموش شد. هر چند بعدها خارج از منطقه، برخی از روحانیون علت وقوع حادثه را گناه مردم دانستند. در کاترینا، ساکنان لوییزیانا بر این باور بودند که علت تعلل دولت در زمینه اطلاع رسانی و نجات، باورهای نژادپرستانه بوده و بعد از زلزله نیز این دیدگاه، در بی‌علاقگی مسئولان به بازگشت سیاه‌پوستان به مقصدالرأس خود بازتاب یافته است. از سوی دیگر، از لحاظ باورها، ارزش‌ها و هنجارهای مربوط به اقتدار در مورد بم، در ماه‌های اول (تا اسفند)، با توجه به سیاست دولت که بازسازی هر محله را به یک استان سپرده و مردم را در اردوگاه بیکار نگه داشته بود، نوعی نگرش تسلیم در مقابل دولت شکل گرفت اما در اسفند ماه، اعتراض عمومی گسترده در قالب اعتراض به اقامت در اردوگاه‌ها به وجود آمد و پس از آن، تا مدتی رابطه به صورت تعامل، پاسخ‌خواهی و پاسخ‌گویی درآمد. در این دوره، شوراهای محلی فعال شده و در انتقال نظرات مردم به مسئولان نقش مثبتی داشتند. البته این وضع تا به آخر دوام نیاورد. در کاترینا، از این بابت می‌توان گفت مهم‌ترین مسأله، بی‌اعتبار شدن دولت بوش نزد اکثریت سیاه‌پوست نیواورلئان بود. عملکرد بسیار بد دولت بوش با توجه به نظامی‌وار شدن سازمان فیما و اولویت دادن به محافظت از ساختمان‌ها و اموال ثروتمندان به جای نجات مردم، این فکر را در ساکنان لوییزیانا به وجود آورد که دولت آنها را نمی‌خواهد و از آنها حمایت نمی‌کند و این موضوع برای جامعه نیواورلئان شوک‌آور بود. همچنین، از نظر باورها، ارزش‌ها و هنجارهای مربوط به مالکیت، در بم بلافاصله پس از سانحه، اهمیت مالکیت و قشربندی از میان رفت و همه موقتاً مساوی شدند. به طوری که دو ماه پس از سانحه، مالکان باغ‌های خرما، برای پیدا کردن کارگر خرماچین مشکل داشتند و کارگران سابق نیز تمایلی برای کار برای باغداران نشان نمی‌دادند. همه تحت حمایت دولت بودند و به طور مساوی، توسط دولت تغذیه می‌شدند اما با شروع بازسازی، دوباره مالکیت اهمیت پیدا کرد و مهم‌ترین جلوه آن، ابهام در وضع مستأجران بود که مدت‌ها سرگردان بودند و نهایتاً هم قرار شد زمین پیدا کنند و باکمک دولت بسازند. این در حالی است که در لوییزیانا، در آغاز اموال سفیدپوستان وثروتمندان غارت شد اما پس از آنکه خود مردم شروع به حرکت برای نجات و اسکان موقت کردند، اموال جنبه عمومی پیدا کرد و همه هرچه را که داشتند، برای کمک به دیگران می‌آوردند و نوعی برابری موقت ایجاد شد.

اجلالی ادامه داد: از لحاظ باورها، ارزش‌ها و هنجارهای مربوط به تعلق به اجتماع، مهم‌ترین نکته‌ای که شاهدان گفته‌اند، این است که چه پس از طوفان کاترینا و چه بعد از زلزله بم، مردم با وجود اندوه بسیار برای آنچه از دست داده بودند و نگرانی که درباره آینده خود حس می‌کردند، هم به عزیزان خود نزدیک‌تر شده و هم بیش از گذشته، به اجتماع بلافصل خود احساس تعلق می‌کردند. شاخص واضح این نکته، کاهش میزان خودکشی پس از طوفان در میان مردم بود که حاکی از افزایش همبستگی اجتماعی در برابر مشکلات مشترک میان انسان‌ها بوده و باعث می‌شد احساس تنهایی و انزوا تا حدی از بین ‌برود. مشخصاً در نیواورلئان، به هنگام طوفان، وقتی مردم ناتوانی پلیس را به عنوان مسئول امدادرسانی، دیدند؛ یک حرکت خودجوش مردمی برای کمک به یکدیگر و حرکت دسته‌جمعی به سوی نقاط امن با هر وسیله ممکن را شکل دادند. این اتفاق، به خوبی در فیلم مستند مشکل آب، اثرکارل دیل و تیا لسین، دیده می‌شود. سازندگان این فیلم که یک زوج طوفان‌زده هستند، آن را با استفاده از تصاویر فیلم‌برداری شده توسط خانم ریورز ساخته‌اند. در واقع، ریورز که به طور اتفاقی، چند روز قبل از حادثه، دوربین فیلمبرداری خریده بود و از اولین لحظات سانحه فیلم گرفته بود. از سوی دیگر، در بم نیز فعالانی که مدت‌های طولانی آنجا کار کرده‌اند، هیچ موردی از خودکشی را سراغ ندارند.

وی همچنین در رد این فرضیه که به هنگام سانحه، مردم در اثر شوک افسردگی ناشی از آن، دچار ضعف ادراک و خودباوری شده و قادر به انجام هیچ کاری نیستند؛ گفت: نتیجه این فرضیه، سپردن همه امور نجات و بازسازی به دیگران و بیکار نگه داشتن خود سانحه‌دیدگان است. مشاهدات پژوهشگران، چه در بم و چه در نیواورلئان، نشان می‌دهند که چنین چیزی واقعیت ندارد و این صرفاً خطایی نظری است. بدون تردید، سانحه‌دیدگان دچار افسردگی می‌شوند و حتی بعضی از آنها ممکن است هرگز از افسردگی رهایی نیابند اما ضعف ادراکی و ناتوانی در دست زدن به عمل، فقط مدت بسیار کوتاهی طول می‌کشد. در بم، برعکس واکنش مردم بسیار سریع بود و مدارس به سرعت راه افتادند. مردم در توزیع کمک‌ها و در سازمان‌دهی شوراهای محلی، بسیار چابک عمل کردند. همین‌طور در بازسازی شبکه‌های آشنایان باقی مانده از زلزله. اما تاخیر در شروع بازسازی، به علت ضرورت تهیه نقشه جامع و به کار نگرفتن پتانسیل خود مردم زلزله‌زده در کارها بود که به افسردگی مردم و در نتیجه کاهش اعتماد بنفس و نزول اخلاقی برخی از آنها انجامید؛ به طوری که با گذشت زمان، مصرف تریاک و رفتارهای غیرمسئولانه و لذت‌جویانه افزایش یافت. در مورد کاترینا، موضوع شکل دیگری پیدا کرد. بی‌توجهی مقامات مسئول، اول مردم را شوکه کرد اما بعد از مدت کوتاهی، آنها بر افسردگی خود غلبه کرده و شروع به تلاش دسته جمعی برای دفاع از حقوق خویش کردند. اکثریت سیاه‌پوست، درست یا غلط، احساس می‌کرد که طوفان گذشته اما آنچه او را تهدید می‌کند، دشمنی و بی‌مسئولیتی مقامات دولتی است. همین موضوع انگیزه‌ای شد برای حرکت، تشکل یافتن و مبارزه کردن که هنوز هم ادامه دارد. در همان فیلم مستندی که اشاره کردم، ما با جوان سیاه‌پوستی روبرو می‌شویم که به دوستان خود می‌گوید: «قبل از طوفان کار من این بود که سر کوچه بایستم و مواد مخدر بفروشم. در آمدم هم خیلی خوب بود. کارم هم راحت بود اما حالا دیگر نمی‌خواهم از این کارها بکنم. دولت و سفیدها ما را نمی‌خواهند.حالا می‌خواهم کاری بکنم که برای مردم مفید باشم. می‌خواهم به درد مردم بخورم.» نکته جالب این که سه سال پس از سانحه، محققان خبر از برگشت افسردگی داده‌اند. افسردگی‌ای که پس از پایان نسبی مشکلات و رسیدن به ثبات نسبی پیدا شده است. به نظر محققان، علت واضح است حالا که آرامشی پیدا شده مصیبت‌دیدگان به یاد آنچه از دست داده‌اند، می‌افتند و افسردگی تاخیری رایج می‌شود. چیزی شبیه همین حالت را ما در سال 1385 در بم در مورد شهروندان قدیمی شهر می‌دیدیم که پس از مرگ و میرها و ورود وسیع مهاجران روستایی و غریبه‌ها، احساس تعلق به شهر در میان آنها به شدت کاهش یافته بود و افسردگی، خود را در قالب جمله «بم دیگر بم نمی‌شود» نشان می‌داد و این، در شرایطی بود که تقریباً بازسازی خانه‌های مسکونی تمام شده و اکثر سانحه‌دیدگان صاحب سرپناه شده بودند.

مدیر گروه جامعه‌شناسی شهر انجمن، در نتیجه‌گیری از بحث خود، تأکید کرد: در حوادثی مثل زلزله، طوفان و سوانح مشابه، هر چند برخی کارها را می‌بایست به صورت متمرکز و توسط نیروهای متخصص انجام داد، اما کارهای زیادی وجود دارند که می‌توان آنها را به خود سانحه‌دیدگان سپرد و مشارکت ایشان در حل مشکلات خودشان، مهم‌ترین عامل کنترل افسردگی وحفظ استحکام اخلاقی سانحه‌دیدگان خواهد بود. افزایش اعتیاد و مسائل غیر اخلاقی مدتی پس از سانحه در بم و کاهش تمایل به جرم وخودکشی در لوییزیانا، هر دو با میزان مشارکت سانحه‌دیدگان در مدیریت فاجعه و بازسازی رابطه داشتند. در واقع، می‌توان گفت هر چه مشارکت بیشتر، افسردگی و سقوط اخلاقی کمتر. حتی مشارکت در مدیریت فاجعه و بازسازی، ممکن است بتواند حس مسئولیت اجتماعی را در فرد بیدار کرده و او را از کژروی و سقوط اخلاقی باز دارد.

حکومت‌مداری، اخلاق و فاجعه

khatam 0سخنران دوم این نشست، پژوهشگر با سابقه مسائل شهری، خانم اعظم خاتم بود که سخنان خود را تحت عنوان حکومت‌مندی (govermentality)، اخلاق و فاجعه ارائه داد. او بحثش را با تأکید بر رابطه اخلاق و مسئولیت آغاز کرد و در این زمینه گفت: مسأله اخلاقی همواره با مسئولیت پیوند دارد. این بدان معنی است که از زمانی که در رابطه با موضوعی، مسئولیتی به فرد یا نهادی تفویض شود، می‌توان از زاویه اخلاق، عملکرد آن فرد یا نهاد را مورد ارزیابی قرار داد. به این اعتبار، باید گفت که تا پیش از دوران مدرن، در کشور ما مصیبت‌های جمعی برای دولت‌ها، جنبه اخلاقی نداشتند زیرا اصولاً وقوع سوانحی مثل زلزله، مسأله‌ای مربوط به طبیعت وتقدیر انگاشته می‌شد و در این باره دولت تکلیفی برای خود قائل نبود. کشور ما از قدیم، با بلایای مهلک زیادی روبرو بوده اما در اواخر قاجار، مهلک‌ترین بلا، بیماری واگیردار وبا بود. به گزارش تاریخ، در یک فاصله شصت ساله، کشور ما با بیست و چهار شیوع وبا روبرو بوده است. تا اواخر دوره قاجار، به هنگام شیوع بیماری، تنها کاری که حکام می‌کردند، فرار بود. با ظاهر شدن اولین نشانه‌های بیماری، اولین کسانی که شهر را ترک و به نواحی امن کوچ می‌کردند، اعضای دارالحکومه بودند و تنها کاری که درباره بیماری انجام می‌دادند، پنهان کردن آن از دول خارجی و سفرای آنها در ایران بود. این وضع ادامه داشت، تا مدتی پیش از مشروطیت که نخبگان جامعه عملکرد دولت را در مواجه با وبا به باد انتقاد گرفتند و به عنوان الگو، به دولت عثمانی اشاره کردند که به هنگام شیوع بیماری‌های مسری در نقاط مرزی و دروازه شهرها، قرنطینه ایجاد می‌کند و برای آگاه کردن مردم درباره بیماری و درمان بیماران، کوشش به خرج می‌دهد. منتقدان از دولت خواستند که تغییر رویه داده و بیشتر در قبال مردم احساس مسئولیت کند. اسناد تاریخی نشان می‌دهند که در آن زمان بزرگان وخیرین در شهرها، به هنگام فاجعه به یاری مردم می‌آمدند. مدارکی که درباره سیل تبریز در سال 1280 در دست است، نشان از آن دارد که خیرین و مردم با تشکیل نهادهایی، هم در نجات و نگهداری و هم در بازسازی خانه‌ها، به مصیبت دیدگان کمک بسیار کردند اما دولت هیچ وظیفه‌ای از این بابت حس نکرده و این مسأله را مربوط به خود نمی‌دانسته است.

خاتم افزود: از بعد از مشروطه و شکل‌گیری دولت مدرن در ایران، کم‌کم در مورد سوانح مرگبار برای دولت مسئولیت تعریف و طبیعتاً انجام این وظیفه به مسأله‌ای اخلاقی تبدیل شد. با وجود این، تا قبل از وقوع زلزله بوئین زهرا در دهه 1340، مسئولیت اخلاقی دولت صرفاً به پس از زلزله مربوط می‌شد و نه قبل از آن؛ بدین ترتیب که دولت را در مورد امداد و نجات، مسئول مستقیم و در مورد بازسازی نیز یاری دهنده به حساب می‌آوردند اما به هرحال، پس از زلزله بویین زهرا، با تصویب آیین‌نامه مقاوم‌سازی ساختمان‌ها برای اولین بار، دولت در زمینه پیشگیری از کشتارهای ناشی از زلزله نیز مسئول شناخته شد. از آن پس، دولت چند وظیفه عمده برای پیشگیری برعهده گرفت؛ یکی از این کارها، کوشش برای شناخت گسل‌های اصلی در پهنه‌های بزرگ سرزمین، به منظور جلوگیری از ساخت و ساز در محدوده آنها بود. یک دهه طول کشید تا از مطالعه پهنه‌های اصلی، متوجه شویم که گسل‌ها چنان در قلب شهرهای ما جای گرفته‌اند که جلوگیری از ساخت و ساز در آنها، تقریباً غیر ممکن است. وظیفه دیگر، ایجاد و گسترش فضاهای باز عمومی و تأمین ایمنی مسیرهای حیاتی در جهت آماده نگهداشتن شهر برای امدادرسانی و اسکان پس از زلزله تعریف شد. و بالاخره موضوع دیگر، بحث نظارت بر ساخت و ساز و مقاوم‌سازی بود که در این زمینه، دولت عملاً وظیفه نظارتی‌اش را از خود سلب کرد و به مهندسان ناظر سپرد و آنها هم اکثراً به جای نظارت واقعی بر ایمن بودن ساختمان به هنگام سانحه، به فروش امضای ایمنی پرداختند. در نتیجه، زلزله علی‌رغم آئین‌نامه پس از بوئین زهرا، همچنان مرگ‌بار ماند و تلفات زلزله بم به عددی بین32000 و 45000 تن رسید.

خاتم در بخش دیگری از سخنانش تأکید کرد: زلزله مسأله‌ای است سیاسی و معاف کردن دولت از مسئولیت‌های اخلاقی‌اش در این باره، آن‌طور که مثلاً دکتر اباذری پنج روز پس از سانحه، در سخنرانی خود در همین دانشکده، مرگ‌بار بودن زلزله را ناشی از غفلت مردم دانست و یا آقای مهندس عبدالعلی‌زاده، وزیر مسکن وقت که آن را ناشی از علاقه مردم به استفاده از ساختمان‌های تاریخ مصرف گذشته قدیمی یا خشت و گلی تلقی کرد، فقط نادیده گرفتن این بعد مسأله است. تجربه بازتاب زلزله‌های مختلف در فضای عمومی کشور، این نکته را به خوبی نشان می‌دهد. زلزله بوئین زهرا با مشارکت جهان پهلوان تختی و جبهه ملی، البته فقط در مرحله امداد و نجات، نقدی عملی به عملکرد دولت وقت بود. در حالی که طبس در گرماگرم زلزله سیاسی‌ای که کل جامعه را در برگرفته بود، به فراموشی سپرده شد، زلزله رودبار با افزایش حساسیت جامعه تخصصی و مشارکت کم جامعه مدنی، امری مربوط به دولت تلقی شد. پس از آن، زلزله بم با مشارکت وسیع انجمن‌های غیر دولتی و جامعه مدنی همراه شد و دقیقاً این حادثه با آن تلفات بالا و مشارکت مردم بود که توجه را نه فقط به مسأله امداد، بلکه به وظیفه دولت در مورد نظارت بر مقاوم‌سازی ساخت و ساز جلب کرد و مطبوعات به عرصه پرسش‌گری از دولت به خاطر عملکرد ضعیفش در عرصه مقاوم‌سازی تبدیل شدند. در واقع، باید گفت که نمی‌توان مردم را نه به خاطر مقاوم‌سازی و نه به دلیل غفلت از خطر، سرزنش کرد. مشاهدات نشان داده‌اند که امکان تشخیص مقاوم بودن یا نبودن خانه برای مردم عادی وجود ندارد و نیازمند تخصص است. زیرا دانش فنی ساختمان در حد فهم عمومی نیست. افزون بر این، حتی اگر مردم مقاوم نبودن خانه خود را تشخیص دهند، اغلب نمی‌توانند چاره‌ای بیندیشند. مطالعه‌ای که در سال‌های 1384 و 1385 در بریانک انجام شد، نشان داد که 90 درصد مردم، ساختمان‌های خود را غیر مقاوم می‌دانستند، اما مسأله این است که در زندگی هر فرد، مجموعه‌ای از خطرهای بالقوه وجود دارند که سلسله مراتبی را تشکیل می‌دهند و معمولاً همیشه خطرات دیگری با اولویت بیشتر از خطر مقاوم نبودن ساختمان وجود دارند. مسائلی مثل بیکاری، بیماری و هزینه زندگی. وقتی تعداد خطرها زیاد شد، توجه مردم به یک خطر معین کم می‌شود و گاه حتی اگر به خطر اهمیت بدهند نیز ممکن است ابزار رفع خطر را نداشته باشند. مثلاً خانه‌شان را نمی‌توانند عوض کنند، چون پول ندارند و یا راه مقاوم کردن ساختمانشان را نمی‌دانند.

وی در ادامه با نقل قولی از گیدنز، مبنی بر اینکه نظام‌های تخصصی موجود در جوامع مدرن که واسطه میان مردم و جامعه هستند، ‌آنها را از بسیاری از هراس‌ها می‌رهانند؛ گفت: مثلاً در مورد مقاوم‌سازی، واسطه‌ای مثل بیمه ساختمان، اساساً اجازه نمی‌دهد ساختمان غیرمقاوم معامله شود اما باید دید که گسترش نظام‌های تخصصی چگونه روی می‌دهد؟ و اجباری کردن و گسترش بیمه ساختمان چگونه ممکن است؟ یکی دیگر از این واسطه‌ها، نظام مهندسی است. این نظام مربوط به جامعه مدنی نیست و تحت کنترل حکومت است. در واقع، بدین شکل، نظام مهندسی کشور نه قادر است وظایف یک نهاد مدنی (پرسشگری و نقد) را ایفا کند؛ نه وظایف حکومتی را انجام می‌دهد. حکومت با انتقال مسئولیتش به مهندسان ناظر، در واقع نقش خود را منحل کرده است. از یک بعد دیگر هم باز می‌توان گفت دولت از نقش خود را درباره نظارت بر مقاوم‌سازی انصراف داده است؛ بدین شکل که مهندسان ناظری که امضای خود را می‌فروشند، را مجازات نمی‌کند. در واقع باید گفت که رابطه سازمان‌های تخصصی و سیاست خیلی مهم است .وظیفه جامعه مدنی، پاسخ خواستن از دولت است.

اخلاق حرفه‌ای و فاجعه

گیتی اعتماددر سومین سخنرانی این نشست، از زاویه‌ای دیگر نقش سازمان‌های حرفه‌ای مسئول در فجایعی مانند زلزله مورد بررسی قرار گرفت. در این بخش، دکتر گیتی اعتماد شهرساز برجسته و پرسابقه کشور به سخنرانی پرداخت. وی در آغاز، با اشاره به مطالعه خود در زمینه کلیه زلزله‌هایی که طی چهل سال گذشته در کشور رخ داده و مشاهده از نزدیک اغلب مناطق زلزله‌زده، زلزله بم را از بسیاری جهات موردی خاص دانست. او گفت: یکی دو هفته پس از زلزله بم، پس از بازدید از محل، آنچه می‌دیدم برایم غیر قابل باور بود و دچار افسردگی شدیدی شدم و در همان زمان، بیانیه‌ای دادم و به مسئولیت اخلاقی صاحبان حرفه در این فاجعه اشاره کردم و از آن هنگام به بعد، در این اعتقاد خود راسخ‌تر شده‌ام که حرفه‌مندان و مهندسان این کشور باید پاسخگو باشند و برای آنچه در این گونه حوادث اتفاق می‌افتد، بازخواست شوند؛ چرا که مطمئناً اگر از مهندسان کشور مسئولیت می‌خواستیم و از آنها بازخواست می‌کردیم، فجایعی مثل بم با این ابعاد هرگز اتفاق نمی‌افتادند. تردیدی وجود ندارد که نهادهای عمومی و دولت در مورد این فجایع مسئولند اما در مورد این فجایع، نمی‌توان نقش کمبود اخلاق حرفه‌ای را به فراموشی سپرد.

وی افزود: همه می‌دانیم که حوادثی مثل زلزله یا سیل و طوفان، پدیده‌هایی طبیعی هستند و نه سانحه. زلزله برای زمین، مثل نفس کشیدن برای ما انسان‌هاست. این ما انسان‌ها هستیم که این پدیده‌های طبیعی را به فاجعه تبدیل می‌کنیم و این کار را به دو شیوه انجام می‌دهیم؛ یکی با ناتوانی در اتخاذ تمهیدات مناسب برای حفاظت مردم در مقابل این پدیده‌های طبیعی و دوم با مداخله‌های مضر در طبیعت که امکان ظهور این پدیده‌ها را افزایش می‌دهد. حال به نظر می‌رسد برای مداخله مفید در جلوگیری از بروز فاجعه، دو راه وجود دارد؛ یکی اقداماتی که جنبه شهرسازی دارد و دوم، اقدامات معماری. از لحاظ شهرسازی، در این زمینه می‌توان مکان‌یابی صحیح را در دستور کار قرار داد؛ یعنی انتخاب مکان مناسب برای ساخت و ساز و هر مداخله مصنوع دیگر، با توجه به ارزیابی پیامدهای آن برای انسان‌ها و طبیعت؛ اینکه در کجا باید ساخت و در کجا نباید ساخت و آیا با توجه به هزینه‌هایی که پیشگیری از پیامدهای منفی دارد، اساساً ساخت و ساز منطقی است یا نه. از جنبه معماری نیز اقدامی که می توان کرد این است که پس از آنکه به هر دلیل قرار شد در نقطه خاصی ساخت و ساز داشته داشته باشیم، می‌بایست تمهیداتی معماری و سازه‌ای پیش‌بینی کنیم تا ایمنی تضمین شود.

اعتماد درباره اقدامات شهرسازی گفت: متأسفانه در پهنه سرزمین ایران، آنقدر گسل هست که در واقع اگر بخواهیم روی گسل نسازیم، تقریباً باید از شهرسازی صرف‌نظر کنیم. مثلاً درست در وسط همین هشتگرد که از لحاظ مکان‌یابی وضعیتی بسیار عالی دارد (سر راه جریانات مهاجرتی، استقرار در کوهپایه، در مجاورت اتوبان و ...)، یک گسل بزرگ قرار دارد. افزون بر این، ما نمی‌توانیم شهرهای بزرگ چند میلیونی خود را که اغلب روی گسل قرار دارند، جابه‌جا کنیم اما البته سایر معیارهای مکان‌یابی را حداقل در مورد شهرهای جدید، می‌توان به کار برد. این در حالی است که راه حل معماری قضیه یعنی مقاوم‌سازی ساخت و سازها، همواره در اختیار ماست. خوشبختانه پیشرفت‌های تکنولوژیک و دانش وسیع معماری و شهرسازی که در اختیار داریم، دست ما را باز می‌گذارد. تحقیقاتی که بعد از زلزله‌های مهم در ایران انجام شده، یکی از مهم‌ترین منابع این دانش است. از جمله این تحقیقات، تحقیق وسیعی است که دانشمندی به نام پتروفسکی با همکاران ایرانی خود انجام داد ولی متاسفانه هیچ‌گاه نتیجه‌اش برای عموم و حتی برای مسئولان منتشر نشد. علاوه بر تحقیق، ما مقررات و آیین‌نامه‌های لازم برای مقاوم‌سازی را هم داریم (از همه مهم‌تر آیین‌نامه 2800). بدیهی است که در این شرایط پای‌بندی به اخلاق حرفه‌ای می‌تواند راه‌گشا باشد. زیرا پای‌بندی به اخلاق حرفه‌ای، یعنی کاربست همین مقررات و دانش‌ها در جهت حفظ جان و مال مردم و عدم پای‌بندی به آن، یعنی به مسلخ فرستادن مردم و ایجاد خسارات عظیم.

وی ادامه داد: در واقع، پرسش اصلی این است که چرا با وجود در دسترس بودن مقررات کافی و دانش لازم، هنوز با سوانحی مثل بم مواجه می‌شویم؟ در پاسخ باید گفت از سویی ناآگاهی مردم از خطرات غیر مقاوم بودن ساخت و سازها و از سوی دیگر، فقدان اخلاق حرفه‌ای نزد بخش بزرگی از مهندسان ما و در کنار آن، نبودن هیچ جریمه یا توبیخی برای نظارت نکردن و امضا فروشی مهم‌ترین دلیل این مشکلات است. متأسفانه مهندسان متعهد ما بسیار کم‌اند. اگر این طور نبود، ما با این فجایع روبرو نمی‌شدیم. برخی نظارتی را قبول می‌کنند، بدون اینکه حتی ساختمان را دیده باشند. در واقع نمی‌توانند از پول‌های کلان نظارت بگذرند و امضای خود را می‌فروشند و به ساختمان‌های غیر مقاوم مهر تأیید می‌زنند. هیچ‌کس هم به آنها خرده‌ای نمی‌گیرد. نکته جالب اینکه در این بی‌مسئولیتی، فقط افراد سهم ندارند. در بسیاری مواقع، دستگاه‌های دولتی هم خود در زیر پا گذاشتن مقررات فعالانه مشارکت دارند. برای خود من، مواردی از این دست اتفاق افتاده است. چند سال پیش، یکی از دستگاه‌های دولتی، برای نظارت بر کار ساختمانی‌اش به شرکت ما مراجعه کرد. در همان آغاز من به آنها گفتم بد جایی آمده‌اید؛ زیرا ما هر هفته بر کار نظارت می‌کنیم. در ظاهر با من موافقت کردند و گفتند ما هم همین را می‌خواهیم. من هر هفته برای نظارت می‌رفتم و پس از چندی، متوجه شدم که مشغول ساخت طبقات اضافی هستند. به شهرداری گزارش کردم و جلوی ساخت و ساز را گرفتند. پس از مدتی، از طریق افراد درون همان دستگاه متوجه شدم که مهر شرکت ما را جعل کرده‌اند و به این شکل، به کار خود ادامه می‌دهند. خواهان لغو قرارداد شدم و گفتم که بر علیه شما برای جعل مهر و امضا اعلام جرم می‌کنم. خیلی سعی کردند ما به کار ادامه بدهیم و آنها هم کار خود را بکنند اما ما کناره گرفتیم. در واقع شرکت ما فقط توانست آبروی خود را حفظ کند و اسم ما به عنوان ناظر آن ساختمان حذف شد، اما کار خلاف ادامه پیدا کرد و می‌کند. یک نمونه شرم‌آور دیگر از این نوع خلاف‌ها، استفاده از بادبندهای اجاره‌ای است. بادبند ابزاری متشکل از ضربدری آهنی است که بین ستون‌های آهنی می‌گذارند که آنها را چفت و بست کنند. حال سازندگان هنگامی که مامور شهرداری می‌خواهد از بنا بازدید کند، این بادبندها را اجاره می‌کنند و به طور نمایشی در بنا می‌گذارند. در حالی که به هیج جا وصل نیست ودر حقیقت، جزء ساختمان به شمار نمی‌رود. در این خلاف‌کاری‌ها، سه شخصیت شریکند؛ سازنده که تقلب می‌کند، مهندس ناظری که چشم به روی این خلاف‌ها می‌بندد و مامور شهرداری (پلیس ساختمان) که یا آن‌قدر بی‌اطلاع است که این خلاف آشکار را تشخیص نمی‌دهد یا می‌داند و چشم بر هم می‌گذارد که در هرحال، گناه بزرگی است. متأسفانه گناه و جرم بزرگ به خطر انداختن جان انسان‌ها، در کشور ما رویه جاری شده و بی‌مجازات باقی می‌ماند.

دکتر اعتماد، در پایان و در بیان راه‌کارهای پیشنهادی، گفت: راه حل اول، به عقیده من، اجباری کردن بیمه ساختمان است، به شرط آنکه بیمه‌گر از بخش خصوصی باشد و به سود و زیان خود اهمیت بدهد. من خود در آمریکا شاهد بودم که شرکت بیمه حاضر نبود ساختمانی را که هیچ مشکلی نداشت بیمه کند. زیرا در جلوی ساختمان درخت قطور و بلندی بود که ممکن بود بیفتد و به ساختمان آسیب برساند و تا این درخت را قطع نکردند، شرکت بیمه حاضر به بیمه کردن ساختمان نشد و در آنجا، هیچ‌کس ساختمان بیمه نشده را نمی‌خرد. راه حل دوم، مجازات کردن مهندسان متخلف و طرد آنها از جامعه حرفه‌ای است و این کار قوه قضائیه و نظام مهندسی است. راه حل آخر نیز تقویت اخلاق حرفه‌ای در متخصصان و آگاه ساختن مردم است و به نظر من، اساسی‌ترین راه حل همین است؛ چرا که اگر اخلاق حرفه‌ای وجود نداشته باشد، شدیدترین ضوابط و مقررات را هم می‌توان با تقلب و فریب‌کاری دور زد و زیر پا گذاشت. تجربه نشان می‌دهد که اگر حرفه‌مندان اخلاق حرفه‌ای داشته باشند، کار بسیار ساده خواهد شد. حال این سئوال مطرح می‌شود که چگونه می‌توان اخلاق حرفه‌ای را در میان مهندسان جا انداخت که به نظر من، پاسخگویی به آن، وظیفه جامعه‌شناسان است.