در پی سفر دو هفته‌ای مایکل بوروی، معاون انجمن بین‌المللی جامعه‌شناسی به ایران، گروه علمی- تخصصی جامعه‌شناسی شهر انجمن در روز اول تیر ماه سال جاری، میزگردی را برگزار کرد که طی آن به بررسی چگونگی مدیریت بحران‌ها و نحوه بازسازی شهرها پس از وقوع حوادث طبیعی و در مقایسه میان دو فاجعه درایران و آمریکا پرداخت. در این جلسه که با همکاری فصلنامه ایران‌شهر برگزار شد،‌ مایکل بوروی سخنرانی خود را تحت عنوان "کاترینا، طوفاندر جامعه یا طوفان در طبیعت؟"ارائه کرد و کمال اطهاری از اقتصاددان فعال در حوزه مسائل شهری نیز، به بررسی "چالش‌های بازسازی جامعه بم" پرداخت.

کاترینا، طوفان در جامعه یا طوفان در طبیعت؟

در ابتدای این نشست، پس از معرفی سخنرانان توسط دکتر پرویز اجلالی مدیر گروه جامعه‌شناسی شهر و مدیر این میزگرد، پروفسور بوروی بحث خود را در مورد طوفان کاترینا آغاز کرد تا به واسطه آن، به بررسی ویژگی‌های اقتصادی ـ اجتماعی کشور آمریکا بپردازد؛ چرا که به اعتقاد او، بحران‌های به وجود آمده در جهان، فضایی را برای جامعه‌شناسان به وجود می‌آورند تا بتوانند از زاویه جدیدی به بررسی ابعاد مختلف مسائل و موضوعات اجتماعی بپردازند.

وی در عین حال تأکید کرد که معتقد است این مسائل در تمام نقاط جهان از ویژگی‌های مشابهی برخوردارند؛به گونه‌ای که مشابه این فاجعه در زلزله چین نیز دیده شد و به عنوان مثال،در حالی که در این کشور ساختمان‌های بسیار زیادی بر اثر این زلزله ویران شدند؛ مدرسه‌هایی که مختص نخبگان بودند، سالم ماندند و این امر به خوبی مسأله اختلاف طبقاتی در این جامعه را نمایش داد.

بوروی سپس با بیان اینکه کار جامعه‌شناس، شناخت ساخت اجتماعی جوامع در چنین شرایطی است؛ بحث خود را در سه بخش ارائه داد و تأکید کرد که هر یک از این بخش‌ها، به مرحله‌ای از وقوع بحران توجه دارند؛ پیشگیری، کمک‌رسانی و بازسازی. او در این زمینه، عمل دولت آمریکا را در هر یک از این مراحل مورد نقد قرار داد و گفت: در بخش پیشگیری، ما شاهد بودیم که یک سال قبل از به وجود آمدن طوفان کاترینا، دولت شبیه‌سازی‌ای را در این منطقه انجام داد و به این نتیجه رسید که در صورت وقوع حادثه‌ای در این منطقه، فاجعه‌ای به بار خواهد آمد. در واقع، در چنین شرایطی می‌توان گفت که از آنجا که دولت‌هایی مانند دولت آمریکا، قبل از وقوع این‌گونه وقایع، از نتایج فاجعه‌آمیز آنها آگاهند، هیچ توجیه و دلیلی برای بخشش آنها وجود ندارد.

وی افزود: در مرحله کمک‌رسانی نیز با وجود درگیری سازمان‌های کمک‌رسانی جهانی مانند صلیب سرخ، دولت آمریکا بسیار ضعیف عمل کرد و یکی از دلایل این امر را می‌توان امنیتی شدن فیما (سازمان مسئول حوادث غیرمترقبه در آمریکا) پس از واقعه 11 سپتامبر دانست. در عین حال، در مرحله سوم نیز، آنچه بعد از طوفان کاترینا و ویرانی این منطقه، به قصد بازسازی اتفاق افتاد، این بود که شهروندان سیاه پوست کاملاً از شهر بیرون ماندند و در واقع تلاش شد که در زمان بازسازی شهری سفید پوست نشین و توریست پسند ایجاد شود.

بوروی در بخش دیگری از سخنان خود، به بررسی ابعاد ویرانی‌های ناشی از طوفان کاترینا و برخی رفتارهای غیرانسانی صورت گرفته پس ازآنپرداخت و توضیح داد: بعد از اینکه بر اثر این فاجعه، 80 درصد از شهر در آب فرو رفت و بیش از 1300 نفر از مردم کشته شدند، تعداد زیادی از آنهانیز در بیمارستان‌ها و مراکز پرستاری جان باختند و این امر دلیلی جز عدم وجود امکانات کافی و نبود پیش‌بینی‌های لازم برای مراقبت و معالجه آنها نداشت.

چالش‌های بازسازی جامعه بم

اطهاری شهردر ادامه این جلسه، کمال اطهاری پژوهشگر مرکز مطالعات و تحقیقات شهرسازی و معماری، به بحث در مورد نحوه بازسازی شهر بم پس از زلزله و چالش‌های ناشی از آن پرداخت. او شکل‌گیری بم جدید را ناشی از کژکارکردی یک مدرنیسم غیر پیشرفته دانست و تصریح کرد: نظامی که بر این مدرنیسم حاکم است، نمی‌تواند جامعه درگیر رانت‌های نفتی را به سوی بازتولید ثروت و ایجاد مسکن انبوه سوق دهد.

وی افزود: گفته می‌شود 70 تا 80 درصد ساختمان‌هایی که در تهران تولید می‌شوند، در مقابل زلزله تاب ندارند که این رقم در روستاها حدود 90 درصد است.این امر به خوبی نشان می‌دهد که نظام مهندسی در ایران،دچار نوعی کژکارکردی بوده و درواقع بر اثرحاکم شدن یک فضای تبعیض‌آمیز کلی بر جامعه، شکل گرفته است. البته برخلاف جامعه آمریکا که در آن تبعیض فقط مختص سیاهان و فقیران است، در ایران جز عده اندکی، هیچ‌کس از مسکن ایمن برخوردار نیست.

اطهاری همچنین گفت: علاوه بر این، در این مدرنیسم کژکارکرد،تولید صنعتی پیشرفته در طول زمان عرضه نشده و این امر موجب شده که در طول سی سال گذشته که به خصوص سرمایه‌داری وابسته به عنوان هدف در نظر گرفته شده است؛ ما نتوانیم تولید صنعتی پیشرفته‌ایرا عرضه کنیم. به همین دلیل، در عرض این سی سال، در حالی که در کشوری مانند آمریکا، پیوسته درآمد سرانه رشد می‌کند ولی در ایران، این رقم در حوزه صنعتی هنوز حدود آن چیزی است که در سال 1356 وجود داشت.

وی در بخش دیگری از سخنانش بر نحوه بازسازی در شهر بم متمرکز شد و در این زمینه گفت: این شهر در آستانه زلزله حدود 80 هزار نفر جمعیت داشت که حدوداً 40 درصد آن را از دست داد. ابعاد فاجعه بسیار بزرگ بود. مسکن، مدارس جدید، بانک‌ها و همه ساختمان‌های دیگر فروخته ریخته و 80 درصد سرمایه ساختمانی و زیربنایی شهر، به همراه تجهیزات داخلی آن، از بین رفتند که این مساله از نظر انباشت ثروتی که وجود داشت، یک فاجعه اقتصادی به شمار می‌رفت. در عین حال، در این زلزله، ارگ بم نیز که در واقع انباشتی از سرمایه فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران بود، فرو ریخت. این ارگ سالیانه حدود 15 هزار نفر توریسم خارجی جذب می‌کرد؛ به طوری که گفته می‌شود توریسم نوعی مدرنیسم نرم در مقابل مدرنیسم سخت صنعتی شدن این شهر پیش از زلزله بوده است. علاوه بر این، قبل از وقوع زلزله،تلاش شده بود با ایجاد یک منطقه اقتصادی از طریق سرمایه‌گذاران کرمانی، موتور اقتصادی جدیدی با عنوان "ارگ جدید" در بم ایجاد شود. در واقع می‌توان گفت که پیش از وقوع زلزله، نوعی مدرنیسم در بم ظهور یافته ولی به هیچ وجه در این شهر ارگانیک نشده بود و مانند جزیره‌ای در کنار آن قرار داشت که البته جالب است و هیچ‌کدام از بناهای این منطقه ویژه در زلزله فرو نریخت.

اطهاری افزود: بعد از زلزله، نخستین بخش اقتصادی که در بم فعال ‌شد، بخش کشاورزی بود. در واقع به سرعت سردخانه‌ها و قنوات در شهر و روستاهای پیرامون احیا شدند و این امر نشان داد که مدرنیسم کژکارکرد توانایی بازتولید بخش سنتی وغیرپیچیده اقتصادی را دارد. در عین حال، بازسازی مسکن هم در مناطق روستایی بسیار سریع انجام شد که حاکی از آن بود که پیچیدگی جامعه شهری حتی در بازسازی هم مشکل‌زا می‌شود. یعنی با وجود سرازیر شدن پول نسبتاً زیاد و همچنین تجربه زیاد ایران در بازسازی مناطق جنگی، باز همبخش دوم بازسازی که همان بازسازی اقتصادی شهر بود، ناتمام ماند. در واقع در این روند، نه از لحاظ بازسازی شبکه‌های درونی و نه از حیث عمران منطقه‌ای،هیچ توجهی به بازسازی نهاد بازار به عنوان نهاد مقوم توسعه اقتصادی نشد. این در حالی است که از همان ابتدا، پیشنهاد ما این بود که به جای بازسازیساختمانی شهر بم، سازمان توسعه منطقه‌ای با استفاده از شیوه‌های مشارکتی در دستور کار قرار گیرد.در واقع، به تعبیری می‌توان گفت که در اینجا نیز مانند بخش‌های دیگر ایران، دولت با پول نفت ساختمان‌هایی را ساخت و امور زیربنایی را تا حدی سامان‌دهی کرد و از آنجا که این حوزه نیازی به سازمان و مشارکت اجتماعی پیچیده نداشت؛مطابق معمول، تا حدی موفق عمل کرد. این در حالی است کهدر بم نیز مانند دیگر مناطق، همچنان کمبودها و ناکارآمدی‌ها در زمینه توسعه پایدار نشان داده شده و این همان کژکارکردی‌ها مدرنیسم است.

وی در بیان نمونه‌های دیگری از این کژکارکردی‌ها در شهر بم، به ساخته شدن تعداد زیادی کارخانه‌های جدید در این شهر و عدم بازسازی کارخانه‌های قدیمی اشاره و در عین حال خاطرنشان کرد که سرازیر شدن نیروهای انسانی به شهر بم، سبب شد که 50 درصد از جوانان بم از نبود شغل گله داشته و 90 درصد از متقاضیان، امکان آموزش مهارت‌های جدید را پیدا نکنند. به گفته او، این موارد حاکی از آن است که نه تنها در این شهر، نظام کارآمدی برای جذب کارآفرینان به وجود نیامده؛بلکه در اقتصاد دولتی حاکم بر آن،علاوه بر ساختمان‌ها و زیرساخت‌های شهری، روابط اجتماعی و بین انسانی نیز روند رو به تنزلی پیدا کرده است. در این شرایط، به تعبیری می‌توان گفت که سرمایه اقتصادی منطقه ویژه اقتصادی شهر بم که قبلاً تا سیستان و بلوچستان نیز پیشرفته بود، به دلیل از دست دادن سرمایه اجتماعی،تا حد زیادی از بین رفته است.

در ادامه این نشست، بنا بر روال معمول جلسات گروه جامعه‌شناسی شهر، پس از سخنرانی‌ها، حاضران در جلسه به بحث و تبادل نظر در خصوص موضوعات مطرح شده پرداختند. در ابتدای این بخش، دکتر اجلالی در جمع‌بندی از سخنرانی‌های ارائه شده گفت: به نظر می‌رسد در این بحث، دو موضوع کلی مطرح شد؛ یکی نحوه دخالت‌های دولت بعد از فاجعه که به گفته پروفسور بوروی، به نوعی آینه‌ای تمام عیار از ساختار اجتماعی یک جامعه را معرفی کرده و فضای خوبی را برای جامعه‌شناسان فراهم می‌کند که ساختارجامعه را ببینند. نکته دوم نیز شکاف میان ساختار سنتی و مدرن در جامعه بم و زلزله پس از آن بود که توسط آقای اطهاری به خوبی مورد بررسی قرار گرفت.

در ادامه، مایکل بوروی ضمن تقدیر از مباحث مطرح شده توسط اطهاری، گفت: وجه اشتراک صحبت ما، تمرکز در مورد نقش دولت است؛ هر چند که در این زمینه در دولت ایران شاهد نوعی استمرار هستیم، در حالی‌ که در آمریکا به نظر من ساختار دولت بعد از 11 سپتامبر تغییرات زیادی کرده است. در عین حال، من فکر می‌کنم تأثیرات ساختار طبقاتی همچنان در صحبت‌های آقای اطهاری هم دیده می‌شد.همان‌طور که ایشان گفتند،شکل جدیدی از نظام سرمایه‌داری در حال شکل‌گیری بوده و در بم بار دیگر ما شاهد تأثیرات نظام سیاسی و اقتصادی در فضای اجتماعی شهری هستیم. در این زمینه، به نظر من، این بلایا را نمی‌توان کاملاً طبیعی قلمداد کرد؛ آنها غیرطبیعی بوده و علت وقوعشان این است که در 150 سال گذشته،به شکل‌گیری شهرها توجهی نشده بود و در نتیجه آن، شاهد یک فرآیند تاریخی هستیم که همچنان نیز ادامه دارد.

پس از بوروی، دکتر محمدرضا حائری سردبیر فصلنامه ایرانشهر نیز گفت: همان‌طور که از بحث‌های مطرح شده نیز بر می‌آید، علی‌رغم تفاوت‌های موجود میان دو جامعه ایران و آمریکا، در هر دو جامعه بینش مهندسی صرف در امر بازسازی شهرها حاکم بوده و این مسأله نقش تأثیرگذاری داشته و دارد. با این وجود، ما می‌دانیم که لااقل در کشور ما، همچنان از نظر مهندسی مشکلات فراوانی وجود دارد؛ چنان‌چه در سال 1366، سیلی در تهران آمد و خرابی‌های بسیار زیادی را به بار آورد و با وجود آنکه ما مسأله را تا حدی سیاسی قلمداد کردیم اما خطای مهندسی در آن کاملاً مشهود بود.از سوی دیگر،به تعبیری می‌توان گفت که ما در مهندسی معاصر خود، زلزله و مخاطرات و ریسک‌پذیری را به شکل کنسروی در آورده و در تمام ساختمان‌های خود قرار داده‌ایم. به طوری که در اینجا حتی بناها و مسکن‌هایطبقات بالاتر هم صرفاً در ظاهر با بناهای دیگر تفاوتداشته و از استحکام کافی برخوردار نیستند.

وی سپس میان سرمایه‌داری عقلانی و آنچه در جامعه ما رواج دارد، تفاوت قائل شد و گفت: به اعتقاد من، در تاریخ،مدرنیسم یک بار و آن هم در اروپا اتفاق افتاده و در بقیه نقاط دنیا فقط تغییر و تحولات مشابهی رخداده است. در کشور ما با وجود آنکه به نوعی همه مظاهر سرمایه‌داری و مدرنیسم مشاهده می‌شود اما به عنوان مثال در مورد معماری، بزرگ‌ترین خطا این است که گفته شود این ساختمان‌ها در نتیجه مدرنیسم به وجود آمده‌اند. در این خصوص، من فکر می‌کنم حوزه‌هایی مانند جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی باید به بینش مهندسی کمک کنند تا ما نیز بتوانیم حتی با شهرداری‌ها، باب این بحث را باز کنیم که شهر پروژه‌ایکاملاً مهندسی نیست و در چنین شرایطی، من معتقدم کار ما نسبت به آمریکا مخاطرات بسیار بیشتری را در بر دارد.

در ادامه این جلسه، اعظم خاتم مدیر وقت گروه جامعه‌شناسی شهر انجمن، نیز اشتراکات موجود میان جوامع را به ویژه در بعد نابرابری‌های اجتماعی مورد توجه قرار داد و گفت: در حادثه‌ای مانند زلزله بم،تمایز میان زن و مرد در جامعه ایران، به صورتی بسیار آشکار و به ویژه در مواردی مانند موضوعات مربوط به ارث و میراث، کاملاً مشخص شد. علاوه بر این، پس از این حادثه، در شرایطی که کارمندان دولت به راحتی همه حقوق‌های خود را دریافت می‌کردند، سایر قشرها در معیشت روزانه خود با مشکل روبرو بودند. همچنین به عنوان مثال، در بازسازی‌ها دیده شد که چگونه اجاره‌نشین‌ها به سادگی حذف شدند.

وی در عین حال اشاره کرد که رابطه میان سرمایه‌داری و مدرنیسم در ایران موضوع قابل بحثی است اما به نظر می‌رسد که گاهی ما فکر می‌کنیم هنوز نیاز به سرمایه‌دار شدن داریم و بحث اینجاست که در شرایطی که پروفسور بوروی هم توضیح داد که دولت سرمایه‌داری پاسخگو نیست، ما چقدر می‌توانیم به دنبال آن بوده و کارکردهایش را تغییر دهیم.

خاتم تأکید کرد: به نظر من فقدان دموکراسی در ایران توضیح دهنده کژکارکردی در دولت است و این نشان می‌دهد که چرا دولت‌ها در طول این 30 سال، با وجود آنکه مستقیماً در جهت گسترش سرمایه‌داری بزرگ نبوده‌اند اما گام‌های مهمی نیز در اصلاح روش‌های خود در بازسازی برنداشته‌اند. در واقع، این نکته مهمی است که ببینیم چرا دولتی که مستقیماً مدافع منافع سرمایه‌داری بزرگ نیست، قادر نبوده در ایمنی ساختمان‌ها نقش مؤثری ایفا کند.

پس از طرح این بحث‌ها، اطهاری یادآور شد: می‌گویند دولت‌های امروز همگی فراطبقاتی هستند یعنی مستقیماً نمایندگی یک طبقه را نکرده یا مستقیماً آن سرکوب نمی‌کنند؛ هر چند که البته به نظر من، دولت بوش تا حدی به سمت سرکوب می‌رود؛ ولی آنچه اقتصاد آنها را حفظ می‌کند، برآیند توسعه طبقاتی است.یعنی قوانینی که از دل جامعه و نهادهای مستقل بیرون آمده، کارکرد داشتند و اجازه بازتولید گسترده را داده‌اند. این در حالی است که در ایران، در راستای شکل نگرفتن طبقات در جامعه، دولت طبقاتی شد و بدین ترتیب،مدرنیسم شکل کژکارکردی را به خود گرفت؛ چنان‌چه می‌بینیم در جمهوری اسلامی نیز مبارزه طبقاتی به داخل دولت‌ها رفته و مجموعه‌ای از قوانین را ایجاد کرده که نمی‌تواند مدرنیسم کامل را در جامعه حکم‌فرما کند.در عین حال،سازمان‌هایی مانند نظام مهندسی ایران مستقل نبوده، انتخابات آزادی ندارند و این دور باطل، باعث شده عقلانیت ابزاریلازم در جامعه وجود نداشته باشد.

در خاتمه این جلسه، دکتر اجلالی گفت: علاوه بر مباحث فوق درباره بم، باید مسأله دیگری را نیز مورد توجه قرار دهیم و آن اینکه شهر بم به علت دور افتادگی و عمدتاً کشاورزی بودن، از برنامه‌های مدرنیزاسیون دهه‌های اخیر کمتر نصیب برده بود. در زمان زلزله نیز ساختار سنتی این منطقه تا حدود زیادی حفظ شده بود؛ به این معنا که شهر بم عمدتاً وابسته به تولید کشاورزی روستاهای اطراف و باقیمانده فعالیت‌های صنایع دستی وابسته به کشاورزی خودش و نه پترودلارهای نفتی سرازیر شده از پایتخت بود. تولیدات خرما و مرکبات منطقه و خانه باغ‌های داخل شهر، در شهر بازاریابی شده و در کل کشور و همین طور بازار جهانی پخش می‌شدوبه همین دلیل، شهر واقعاً به عنوان مرکز منطقه شده و مردم بم که از گذشته از شهری‌گری (فرهنگ شهری) غنی برخوردار بودند، خود را از روستائیان برتر دانسته و نقش رهبری و مرکزی خود را طی دوره زمانی قابل توجه درونی کرده بودند. این در حالی است که زلزله این رابطه را ناگهان و به شدت به هم زد. به طوری‌که در روزهای نخست پس از زلزله، بسیاری از روستائیان را در آغاز به امید استفاده از کمک‌های دولتی و بعد از آن، به خاطر کار در منطقه، به شهر بم کشاند. دوم اینکه با وقوع زلزله وسکنای موقت، همه از شهروندان قدیمی بم گرفته تا کارگران مهاجر قدیم و مهاجران جدید، به زلزله‌زدگانی مساوی تبدیل شدند که متکی به کمک دولت بودند. در واقع، مرگ و میر وسیع ناشی از زلزله و مهاجرت گسترده پس از آن، ترکیب جمعیتی و ساختار اقتصادی را به هم زد و در نتیجه آن،‌ اقشار قدیمی و متوسط شهری به اقلیت تبدیل شده و جامعه جدیدی به وجود آمد که فاقد شهری‌گری سابق بود و عدم تجانس بسیاری میان مردم آن دیده می‌شد. از سوی دیگر، از میان رفتن نهادهای سنتی همیاری که ساختار اقتصاد سنتی منطقه را تشکیل می‌داد نیز این مسأله را تشدید کرد. نتیجه همه این تحولات، نوعی احساس بی‌هویتی و بیگانگی با شهر در میان اهالی و به ویژه اقشار متوسط و قدیمی شهر است که منجر به مهاجرت گروهی از این اقشار و افسردگی و کاهش احساس تعلق گروه دیگری شده است و به نظر می‌رسد این وضعیت در آینده شهر نشان خود را برجای خواهد گذاشت؛ مگر اینکه نهادهای هویت‌ساز و همبسته‌ساز جدیدی به وجود آیند.