گروه علمی- تخصصی جامعهِشناسی شهر انجمن جامعهشناسی ایران ششم اسفندماه سال 84سمیناری پژوهشی تحت عنوان ”دولت و توانمندسازی سکونتگاههای حاشیه شهر “ برگزار کرد .
در ابتدای این سمینار، فیلم مستند ”شهرک فاطمیه“ نمایش داده شد و پس از آن، بحثهایی در خصوص طرحهای توانمندسازی محلات غیررسمی در ایران ، از جمله توانمندی اقتصادی، مدنی و شهری، با توجه به تجربه توانمندسازی در شهرهای کرمانشاه، زاهدان و بندرعباس و بالاخره چالشهای توانمندسازی مؤثر ساکنان محلات غیررسمی مورد بررسی قرار گرفت .
فیلم شهرک فاطمیه ، ساختهای مستند از رخشان بنیاعتماد است که در سالهای 1371تا1373 ساخته شده است . این فیلم که به مدت 90دقیقه در سمینار فوق نمایش داده شد، در بخش نخست، زندگی مردم محلهای به نام شهرک فاطمیه را در نزدیکی منطقه 13آبان روایت میکرد که با بحرانهای فراوانی در زمینه مسائل بهداشتی ، فقر ، فساد و ... روبرو بودند . به روایتفیلم ، شهردار وقت تهران پس از دیدن این فیلم بلافاصله دستور پیگیری وضعیت این محله را صادر کرده و با تشکیل ستادی در این منطقه، مردم فاطمیه در مناطق دیگری از شهر اسکان یافته و این شهرک تخریب شده است .کارگردان در بخش دوم فیلم، به سراغ خانوادهها در سکونتگاههای جدیدشان میرود و به روایت مشکلات ناشی از این جابجایی میپردازد . مستندسازی تخریب شهرک فاطمیه، به گونهای است که میتوان آن را به عنوان سند قابل توجهی در حوزه پدیدههای شهری و مسائل و مشکلات قبل و بعد از مداخله دولت در اسکان حاشیهنشینان شهرها به شمار آورد .
پس از نمایش فیلم ، اعظم خاتم مدیر گروه جامعهِشناسی شهر انجمن، به بررسی نقش دولت و مداخلات آن در محلات حاشیهای و غیررسمی پرداخت . وی آغاز دهه 1370 را مقطع مهمی در تغییر نگرش نسبت به محلات حاشیهای در ایران دانست و گفت : به نظر من ، فیلم شهرک فاطمیه در تصویری که از حاشیهنشینان ترسیم میکند ، توانسته تا حدی برخلاف تصور رسمی از حاشیهنشینان به عنوان افراد مجرم و مهجور، عمل کندو در این راستا، هم زندگی عادی مردم و هم محیط مناسب برای رشد نابهنجاریها را به خوبی نشان میدهد .
خاتم در تحلیل نگرشی که از بعد از انقلاب نسبت به محلات حاشیهای وجود داشته و تحولات آن، گفت : آنچه در شهرک فاطمیه اتفاق افتاد، یعنی خرید خانه و انتقال افراد ، با توجه به ابعاد اسکان غیررسمی نه قابل تکرار و نه از نظر پیامدهای اجتماعی، قابل توصیه بود. حدود 20درصد از جمعیت شهری ما در محلات اگر نه به بدی شهرک فاطمیه ولی در وضع بحرانی زندگی میکنند . تحقیقات موجود نشان میدهد جابهجا کردن و تخریب محلات حاشیهای، کانونهای حاشیه نشینی تازهای را موجب میشود. مسأله دیگر، پیشگیری یا نقد سیاستهای مسکن است که به بحران مسکن در گروههای کمدرآمد دامن میزند . نکته دیگر آناست که مداخله دولت نباید به بهسازی مسکن و محله محدود شود . چرا که فقر پدیدهای یکپارچه است . نمیتوان با تأمین مسکن همه مشکلات را حل کرد . از سالهای 78-1377 سیاست توانمندسازی به عنوان رویکردی برای تغییرات کلی در این محلات، مورد توجه وزارت مسکن قرار گرفت و به موضوع مشارکت مردمی، به عنوان امری گریزناپذیر شد . با این رویکردها ، پروژههایی طرح شد و سازمان عمران و بهسازی شهری مسؤولیتهایی در این زمینه به عهده گرفت و در نتیجه آن، طرحهایی برای سه شهر کرمانشاه ، زاهدان و بندرعباس تهیه شد . به دنبال این روند ، مسأله کمک بانک جهانی و استفاده از تجارب کشورهای دیگر برای حمایت از این اقدامات مطرح شد. بانک جهانی با رویکردهای جدیدی وارد شد که مهمترین آن دیدگاههای شهرنگر به جای ساماندهی به محلات حاشیهای موجود بود . مدیر گروه شهر، پس از بیان این نظریه، گفت : بحث این است که رویکرد توانمندسازی ابعادی مختلف داردکه سه وجه آن مهمتر از بقیه هستند؛ مهمترین وجه شاید مداخلهای هماهنگ برای توانمندسازی اقتصادی و اجتماعی، همزمان با بهبود و ارتقاء شهری و کالبدی است؛ اگر چه امروز برخی چارچوبهای قانونی و نهادی ، برای توانمندسازی فراهم شده است ، اما برای اینکه این مداخلات همه جانبگی و جامعیت پیدا کنند، موانع مهمی در ساختارهای مدیریتی و سیاستگذاری وجود دارد . دوم مشارکت مردم و همیاری آنها است که بدون توانمند شدن مدنی اجتماعات حاشیهای، ممکن نیست و سوم، پیشگیری است. اینکه آیا به سمتی میرویم که از گسترش حاشیهنشینی خانوارهای جدید جلوگیری کنیم یا نه ؟ و شهرک ها و محلات تا چه حد میتوانند در چارچوب این طرحها بهسازی پایداری داشته باشند؟ این سؤالات در این سمینار پیگیری خواهند شد.
در ادامه این نشست، مهندس بیژن کلهرنیا مشاور طرح توانمند سازی محلات غیر رسمی در شهر کرمانشاه ، به بررسی ساختارهای اجتماعی در محلات نامتعارف و نقش آنها در نهاد سازی مشارکتی پرداخت .
وی با بیان تاریخچه و سابقه اسکان نامتعارف در ایران، یکی از شناختهشدهترین تجارب برخورد با مسائل محلات فقیرنشین شهری را مربوط به جنوب تهران در سالهای اول انقلاب دانست . به گفته او، به موجب مصوبه شورای عالی اقتصاد، سازمان عمران و بهسازی جنوب تهران تأسیس گردید. این سازمان طی سالهای 61-1358 در جنوب محور خیابان شوش در سطحی بالغ بر 600 کیلومتر مربع، یعنی از مشیریه در شرق تا مهرآباد جنوبی در غرب و از شوش در شمال تا شهرری در جنوب ، خدمات مورد نیاز همه این محدوده وسیع را که شامل 36حوزه فقیر نشین، بود در اختیار آنها قرار داد . این محلات بعداً به صورت پنج منطقه شهرداری سازماندهی و به محدوده شهر تهران الحاق یافتند .
وی افزود : از ابتدای دهه 70، درمجامع شهرسازی و برنامهریزی، بحث در مورد چالشهای شهری کشور کمابیش مطرح بود ولی در این دوره نیز تشکیلات مدیریت شهری، به دلیل فقدان دیدگاههای جامعنگر و شکلنگرفتن نظریات راهبردی، نتوانست با این بحران رویارویی کند . در دهه 80، رویکرد مجامع جهانی از جمله بانک جهانی و دفتر توسعه ملل متحد در ایران، در دو زمینه شهری و منطقهای دیدگاههای جدیدی را فراهم کرد که موجب همگرایی متخصصان و مدیران پیرامون مسائل مبتلابه محلات فقیرنشین شهری شد . اساس این همگرایی را بیش از هر چیز آمارها و اطلاعات مربوط به فقر شهری در ایران تشکیل میداد: فقر شهری گاهی تا 30 درصد ساکنان شهرها را گرفتار کرده است. فقر مطلق و فقر شهری در حال افزایش است؛ سیاستهای کنونی نمیتواند با پدیده فقر در حال افزایش رویارویی کند و تقریباً همه مراکز شهری بزرگ کشور و بسیاری از شهرهای متوسط و کوچک، با مشکل محلات و بافتهای دارای اسکان نامتعارف روبرو هستند .
کلهرنیا تدوین سند ملی توانمندسازی اسکان غیررسمی را بارقه امیدی برای مبارزه با فقر شهری در آن زمان دانست و گفت که مهمترین دغدغهی این طرحها، شکستن طلسم نفوذ در این محلات و کسب اطلاع از کمیت و کیفیت فقر در این حوزهها بود و با وجود آنکه این مطالعات ، نتایج ارزندهای داشتند اما هنوز با ساختارهای مناسب برای ایجاد مشارکت فاصله زیادی داشتند .
او در ادامه بحث خود، با توجه به تجارب جهانی در زمینه ارتقاء و توانمندسازی اسکان غیررسمی به ویژه در ممالک آسیای شرقی و جنوب شرقی، گفت : در جوامع فقیر ، پیش از هرگونه اقدامی باید ابتدا به شناخت تشکیلات درونی جامعه پرداخت و با نزدیک شدن به این تشکیلات گامهای بعدی برای برنامهریزی مشارکت و تشکیل نهادها را سازمان داد و سایر اقدامات را موازی با این نظام محلی هدایت کرد . مطالعات در ایران نیز نشان میدهند که همه محلات فقیر که از آنها صحبت میکنیم، برخلاف تصور، ساختار مشخصی دارند یعنی این محلات به مجرد شکلگیری ساختاری را درون خود به وجود آوردهاند و دارای هسته مرکزی نیرومندی هستند و سلسله مراتب اجتماعی و قانونمندیهای داخلی دارند.
به اعتقاد وی ،دلیل وجود این ساختارها و مشارکت مردم در آنها، این است که اینها با دست خالی موفق شدند یک شهر بسازند ، اقتصاد خود را سازمان دهند و نظام کار در داخل مجموعه خود به وجود آورند .در همین راستا، اولین گام برای ساماندهی و توانمندسازی، تشخیص این هسته درونی ، سلسله مراتبها ، قشربندیها و لایههای آن میباشد و اگر این ساختار را شناختیم، شاید پایهایترین کار برای شروع، آن باشد که تشکیلات درونی موجود در این محلات به سطح مدیریت محلی و اجتماعی محله ارتقاء داده شوند و تبدیل به شورای محله یا انجمن محلی ، شهرداری محله ، شورایاری محله گردند . این بدان معنی است که ساکنان به طور رسمی به این مرحله جدید وارد شودند و تشکیلات و نظم مکانی و اداری و سازمان و سلسله مراتب پیدا کنند مهندس کلهرنیا در ادامه و در تشریح روند کار پیشنهادی خود گفت : اینکه چگونه میتوان به این تشکیلات درونی محلات فقیرنشین دست یافت موضوع اصلی اقدامات پویایی شناسی است . در این مرحله حساس، هدف مذاکرات، اعتمادسازی ، شفافسازی ، تشریح اهداف و تعریف نقش و جایگاه این نهاد در فرایند ارتقاء و توانمندسازی است . هرچند که در مذاکرات اولیه بدبینی و احتیاط حاکم بر مناسبات خواهد بود، ولی در ادامه مناسبات ، این نهاد به دلیل اصالت ذاتی، رسمیت یافتن را میپذیرد و بستر ساز ایجاد اقدامات مشارکتی و نهادسازیها میشود. بقیه اقداماتی که باید انجام گیرد عبارت از ایجاد پیوندها و ارتباطات لازم بین این نهاد و مردم و تشکیلات عمومی و دولتی و شهرداریها و سازماندهی شیوهها و مراحل و ابعاد مداخله در بافتها و مناسبات اجتماعی است . در این مرحله نقش این نهاد مرکزی در فرایند ارتقاء و توانمندسازی باید به درستی برای آنان و برای مردم تشریح شود . برای این کار جلسات گستردهای با حضور اهالی محل و اعضاء این نهاد برای اطلاعرسانی جامع باید تشکیل گردد و مراحل این جلسات نیز مستندسازی شود . هدف از این جلسات آمادهسازی جامعه برای تشکل یافتن در نهادها و وارد شدن به مرحله ارتقاء و توانمندسازی است .
کلهرنیا در بیان آنچه خود اولین گامهای مداخله نامید ، گفت: آنچه که در این گفتمان پویایی شناسی با ساکنان مطرح میشود، غالباَ برونداد خاصی دارد که دریافت آن بسیار حیاتی است . اهالی در این رویاروییها خالصترین نیازها و ضرورتهای خود را مطرح میسازند . اگر دقت شود و متخصصان مختلف در این مباحث حضور داشته باشند، این نیازها یک سیستم یا مجموعه را تشکیل میدهند که دارای همه ابعاد محیطی، زیربنایی، اجتماعی فرهنگی ، اقتصادی ، مدیریتی ، ارتباطی و خدماتی است . این مجموعه اولین هسته ارتقاء و توانمندسازی است که در صورت سازماندهی صحیح، میتواند اساس مداخله صحیح را شکل دهد . برای رسیدن به این هدف مهم، باید این مجموعه را به پروژههای اولیه تجزیه کرد . وی پس از بیان مشخصات و ویژگیهای این مجموعه، با اشاره به تجربه توانمندسازی در شهر کرمانشاه، گفت که در این شهر نیز همهی تلاشها صورت گرفته که این ساختار درونی شناخته شود و متناسب با آن ، پروژه توانمندسازی پیش رود.
در ادامه این سمینار پژوهشی، مهندس خضرایی تجربه توانمندسازی در شهر زاهدان را مورد بررسی قرار داد . وی گفت : اولین ستاد توانمندسازی استان سیستان و بلوچستان در سال 1378در زاهدان تصویب شد اما من در مجموع فعالیتهای انجام شده در ایران را در این مورد، تا به امروز، با ارفاق ناموفق و اگر واقع بینانه نگاه کنیم، بسیار ناموفق ارزیابی میکنم . به نظر من صورت مسألهای که فعلاً با آن روبرو هستیم و فقط خرد جمعی و همت تمام دستاندرکاران در سطح ملی میتواند آن را حل کند، این است که مایک ساختار مدیریت شهری کهنهای در ایران داریم که از نظر ساختارهای قانونی، کوچکترین جزئیات خود را تعیین کرده است . در تجربه جهانی ، سیستم مدیریت شهری فعلی ما با دو صفت تمرکزگرایی شدید و نخبهگرایی تعریف میشود؛ درحالیکه دیدگاه معاصر، دیدگاهی شهروندمدار و تمرکز زداست . در ایران، ما از سویی همچنان با سیستمی بسیار متمرکز و نخبهگرا مواجهیم و از سوی دیگر میخواهیم با سیستم دیگری مداخلات شهری را شروع کنیم. به نظر من ، ابتدا باید تعیین کنیم که استراتژی ما برای فعالیتمان چیست و در هشت یا ده سال آینده قرار است کجا باشیم .
خضرایی افزود : حساسیت این قضیه این است که اگر استراتژی ما تعریف شده و مورد تفاهم همه نباشد ، در نهایت نتیجهی موضوع ناموفق خواهد بود و همچنان با اتلاف سرمایه مواجهیم چرا که در هر رویکردی، برنامهریزی ، یعنی کار ، بودجه و رفاه معین برای هدف معین مهم است ولی ما هنوز برنامهای در بحث اسکان غیرمتعارف شهری نداریم .
وی ادامه داد : استراتژیهای جهانی امروز براین مبنا است که شهر هدف به جهت اقتصادی باید مولد باشد . در حالی که بسیاری از شهرهای ما اگر به صورت مداوم به آنها پول تزریق نشود ، پایدار نمیمانند . نمونه آن شهر زاهدان است که چون پول از مرکز میآید سیاست حاکم بر آن نیز متمرکز و نخبه گراست .
مشاور توانمندسازی در شهر زاهدان، در پایان بحث خود، با تأکید بر اینکه مهمترین موضوع برای حرکت به سوی توسعه پایدار در شهرها و از بین بردن فقر شهری، تعیین استراتژی است ؛ گفت : به نظر من ادبیات حرفه شهرسازی در ایران، بنا به ساختار مدیریت شهرسازی، بیش از آنکه آشکار کند، پنهان میکند و یکی از کارهای مهم در این زمینه این است که پارادایم زبان این حرفه عوض شود .
دکتر رفیعیان و دکتر مطوف، مشاوران پروژه طرح توانمندسازی در شهر بندرعباس هستند . در ادامه سمینار پژوهشی دولت و توانمندسازی سکونتگاههای حاشیه شهر، دکتر مطوف با بیان اینکه تجربه این شهر نیز تقریباً مشابه تجربه کرمانشاه و زاهدان است، تفاوتهای آن با دو شهر دیگر را در حاشیهنشینی بندرگاهی، باراندازی و جذب کارگرهایی با دستمزد پایین در بندر عباس دانست که سبب شده، در کنار اقتصاد داخلی ، اقتصاد حاشیهای نیز ایجاد میشود و این به ایجاد مسکن حاشیهای و اقتصاد غیررسمی منجر شدهاست .
وی گفت : کارگرانی که نام آنها را چتربازان میگذاریم و به مبادله و قاچاق کالا به شیوههای غیرقانونی یا شبه قانونی میپردازند ، مسکنهای شبهقانونی هم دارند . رشد این پدیده بعد از انقلاب بسیار زیاد بود؛ به طوری که آمار و اطلاعات نشان میداد که بیشترین سرمایهگذاریهای دولت در بخش زیرساختهای شهری مخصوص بندرعباس بود . سرمایهگذاریها فرصت اشتغال و فرصت حاشیهنشینی را افزایش میداد و اطلاعات نشان میدهد که ما در بندرعباس از بسیاری از کشورهای مهاجر حاشیهنشین داشتیم و نهایتاً حاشیهنشینی اقتصادی ، حاشیه نشینی مسکن را نیز ایجاد میکرد.
بخش دوم این سمینار، به میزگردی در خصوص چالشهای توانمندسازی مؤثر ساکنان محلات غیررسمی اختصاص داشت. خانم اعظم خاتم در ابتدای این بخش، با جمعبندی بحثهای مطرح شده در بخش نخست، گفت : من فکر میکنم در میان تجارب مطرح شده، با وجود تفاوتهای آشکار، نقاط مشابهی هم دیده میشوند و در کل میتوان گفت که ما روی دستاوردهای این طرح خیلی اختلاف عقیده نداریم و فکر نمیکنم در اینکه موضوع روبه رشد بودن فقر شهری که به صورت سکونت غیررسمی نمایان میشود، تا حدی در کشور رسمیت پیدا کرده، اختلاف نظر چندانی وجود داشته باشد . به نظر میرسد در این زمینه حتی توافق وجود دارد که بالاخره سند توانمندسازی تاحدی تعهد دولت نسبت به حل یک مسأله است و این با سیاستهای دهه 60 و حتی ابتدای انقلاب که نوعی همبستگی با گروههای فقیر وجود داشت، متفاوت است.
وی افزود : برای اینکه در این دستاوردها مبالغه نکنیم ، لازم است چالشهای این طرحها نیز مطرح شوند، من فکر میکنم یکی از چالشهای اصلی ما به این مسأله برمیگردد که علیرغم اقدامات انجام شده در جهت سیاستهای فقرزدایی، تناقضهای آشکاری در درون دولت و در درون همان دستگاه مسؤول یعنی وزارت مسکن، دیده میشود. از سوی دیگر به نظر میرسد تا زمانی که حضور مردم در صحنه و نهادهای محلهای، در مقیاس کل شهر، چندان جدی گرفته نمیشود، پیشبینی نهادهای قومی در این محلات حاشیهای ، چالشی مهم در این عرصه خواهد بود .
در ادامه این میزگرد، خانم زهرا اسکندری کارشناس ارشد سازمان عمران و بهسازی کشور، در بیان چالشهای توانمندسازی محلات، ابتدا خاطر نشان کرد که وزارت مسکن کارشناسیترین بدنه را دارد و بنابراین اگر نقطه قوت یا خطایی وجود دارد، کاملاً به صورت مشترک با مهندسان مشاور است و نخبگان در سامان دادن و شکلدهی به آن نقش مؤثری دارند .
وی گفت : من فکر میکنم هر یک از پروژه ها در بخش خاصی از فرایند توانمندسازی قوی عمل کردهاند و نمیتوانیم بگوییم که همه پروژهها یک کار فرآیند مدار را از زمان تعریف تا زمان اجرا انجام دادهاند . مثلاَ در پروژه زاهدان به نظرم در زمینه ظرفیتسازی روی مدیریت محلی خوب کار شده و برخلاف گفته مهندس خضرایی استراتژی کاملی در این زمینه وجود داشته است؛ گرچه به هرحال شکل گیری یک حرکت نو پا تا پیدا کردن افرادی که قرار است آن را دنبال کنند ، کار بسیار سختی است .
اسکندری خاطر نشان کرد: یکی از بحثهایی که در قسمت اول آماده سازی داشتیم، این بودکه وارد یک محله شویم و پروژه را در آنجا تعریف کرده و کار را شروع کنیم اما در عمل دیدیم که اساساَ برای انتخاب یک محله، عوامل مختلف اجتماعی ، سیاسی و ... حاکم است. این در حالی است که اصل در برگیری بسیار مهم بوده و لازم است که نگرش شهرنگر وارد ماجرا شود.
وی افزود: بحث توانمندسازی نگرشی کلی است و اگر بخواهیم صبرکنیم تا یک استراتژی خاص و مشخص تعیین شود، به طور کلی باید توانمندسازی را تعطیل کنیم . ضمن آنکه من هم معتقدم به استراتژی احتیاج داریم اما تفاوت استراتژی توانمندسازی با همه برنامهها در این است که این با یک تجربه علمی قابل دفاع است، نه با حرف و تئوری . ما نمیتوانیم بگوییم چه فکر میکنیم بلکه باید بگوییم چه کاری انجام دادهایم .
آقای روستا، کارشناس دیگر سازمان عمران نیز در این میزگرد گفت : در کشور ما بحث اسکان غیررسمی به نیم قرن پیش برمیگردد و افزایش آن نشان میدهد که در این مدت دولت برنامه چندان مؤثری نداشته است . فرایندهای مختلفی شکل گرفته تا زمانی که سند توانمندسازی تدوین شده و ستاد ملی توانمندسازی، به عنوان اولین نهاد ملی ساماندهی سکونتگاههای غیررسمی، تشکیل شده است . بنابراین از لحاظ زمانی، نقطه عطف فعالیتهای دولت در این امر، دو سال پیش بوده است .
وی افزود : من معتقدم مهمترین اقدامی که در زمینه توانمندسازی سکونتگاههای غیررسمی صورت گرفته ، این بوده که دولت و دستگاههای غیردولتی این موضوع را به عنوان یک چالش شهری قبول کردهاند . کارهای مشاوران نوعی تمرین مدیریت شهری میان دستگاههای غیررسمی و دولت بوده و خوشبختانه الان ظرفیتهایی در سطح ملی شکل گرفته است که به تبع آن در سطح استان ها نیز ستادهای استانی تشکیل شده است؛ در حالی که تا پیش از این، دستگاه مدیریت محلی اصلاَ با مردم مشارکتی نداشت. در واقع مدیریت شهری تمرین کرده که اقدام مشترکی میان دستگاههای مختلف صورت دهد و به نیازهای مردم مراجعه کند .
روستا تأکید کرد : در بحث اسکان غیررسمی نمیخواهم بگویم به طور کامل موفق بودیم ولی همین که دولت برای اولین بار دستگاههای مدیریت محلی را پذیرفته ، خود موفقیت بسیار بزرگی است. ما در آغاز راه هستیم ولی باید بتوانیم در زمینه توانمندسازی سکونتگاههای غیررسمی اقدامات مؤثری انجام دهیم.
دکترجباری عضو سازمان برنامه و بودجه و عضو گروه شهر انجمن جامعهشناسی ایران، آخرین سخنران این میزگرد بود . او در بیان نظرات خود، نخست به چالشها و تناقضات تجربیات توانمندسازی و توسعه محلی در سطح جهانی و مشخصاًًًًََ تجربه بانک جهانی در مجموعه 50یا60 کشور پرداخت و گفت : اولین تناقض میان توانمندسازی و ظرفیت سازی با سرعت عمل بالا است . یعنی مشارکت نیازمند وقت و هزینه است ولی کاری که از بالا به پایین قرار است پیش رود بر سرعت عمل تأکید دارد . تناقض دوم سرعت عمل در مقابل هدفگذاری است. همچنین مرکزیت و تمرکززدایی مسأله دیگری است که باید در نظر داشت؛ یعنی از سویی در بحث توانمندسازی ما میخواهیم تمرکززدا عمل کنیم ولی دولت از سوی دیگر ، مرکزیت خاص خود را دارد .
وی افزود : یکی از تجربیات ایران در این زمینه، استفاده از ساختارهای سایه است که نمیتوانند پایدار بمانند و در عین حال، تمرکزگرا هستند . تناقض دیگر ، مقیاس مداخله است یعنی توانمندسازی قرار است در مقیاس بسیار خرد اجتماع و محله صورت گیرد و دولتیها نهایتاً در سطح ناحیه میتوانند درگیر شوند و مقیاس های پروژهها بسیار بزرگ است .
جباری در جمعبندی بحثهای صورت گرفته در سمینار گفت : نیت اصلی صحبتهای آقای کلهرنیا این بود که باید بر توانایی های خود مردم محله تکیه کرد و فرصت داد که آنها امکان بروز قابلیتهای خود را پیدا کنند . در صحبتهای آقای خضرایی تأکید بر بعد کلان قضیه بود که تجربه جهانی نیز این را نشان داده است.
وی ادامه داد: به نظر من ، یکی از مسائل اصلی قابل طرح در بحث امروز این است که باید دید در ایران از کدام زاویه به توانمندسازی توجه داریم؛ به عبارتی ”توانمندسازی یا توانمند شدن ؟“ همچنین باید دید به دنبال توانمندسازی جمعی هستیم یا فردی . که باز تجربیات ما در حوزه سیاستهای اجتماعی بر توانمندسازی فردی تأکید داشته و تجربیات کشوری نشان داده که ما در حوزه توانمندسازی اجتماعی عمدتاً از رویکردها و الگوهای مشابه جهانی گرته برداری کردیم و در درونی کردن و پیشبردن تجربیات با ماهیت جمعی، مشکلات زیادی داریم ولی امروز ضرورتها به سمت توانمندسازی جمعی است . مسأله دیگر این است که چه بعدی از توانمندسازی مورد هدف است که بتوان سیاست را در آن راستا مورد توجه قرا داد و آن را نقد کرد .
وی در پایان تأکید کرد : نقطه مقابل توانمندسازی، فقر و بیقدرتی بوده و بیقدرتی در سه سطح قابل بررسی است . سطح نخست ، فقر درآمد و معیشت یا دارایی است که نهایتاَ باید به یک درآمد و معیشت پایدار ختم شود. فقر دسترسی به آموزش ، بهداشت ، مسکن ، اعتبار ، اطلاعات و بیمههای اجتماعی سطح دوم بوده و الگوی سوم فقر قدرت و مشارکت است که اگر این سه حوزه به هم پیوند نخورند ، نمیتوانیم از توانمندسازی صحبت کنیم .