sanat3گروه علمی- تخصصی جامعه‌شناسی صنعت انجمن جامعه‌شناسی ایران که دور جدیدی از فعالیت‌های خود را آغاز کرده، در یکی دیگر از نشست‌های خود که در روز سه‌شنبه چهارم اسفند ماه سال 88 برگزار شد، به مسأله مدیریت پرداخت و طی آن، کهزاد آذرقوش بحثی را با عنوان "رابطه بیولوژی و رفتار در حوزه مدیریت" ارائه کرد.
آذرقوش در سخنان خود، به نقد برخی شیوه‌های مدیریتی رایج در کشور پرداخت. او گفت: در عرصه‌های مختلف، برای کسب دستاوردهای ثمربخش، لازم است که همه ما، به خصوص جوانانی که تازه وارد تولید کشور می‌شوند، با مسائل و مفاهیم مدیریت آشنایی داشته باشند و در این راستا، به نظر می‌رسد که ما بیشتر محتاج کار و مدیریت در عرصه‌های خرد و کوچک هستیم. به نظر من، رمز پیشرفت کشورهای دیگر، در عادت آنها به ساده‌تر کردن کارها و صرف وقت و هزینه کمتر برای آنهاست و به همین منظور هم آموزش‌های لازم در استفاده صحیح از وقت و انرژی و اداره کردن آنها، داده می‌شود. در همین راستا، مدیران بخش‌های مختلف سازمانی نیز راه‌های استفاده بهینه از نیروی انسانی خود را می‌شناسند. به عنوان مثال، این امری بدیهی است که هیچ‌کس هیچ‌گاه نمی‌تواند از 100 درصد توانایی خود استفاده کند. به همین دلیل، یکی از راه‌های بالا بردن اثربخشی نیروی انسانی، حفظ پیوستگی و ارتباط میان اعضای مختلف تیم، به ویژه بنیان‌گذاران کار و نفرات بعدی آن است. از سوی دیگر، در دنیای پیشرفته، کار تیمی بسیار مطرح است و این بدان معناست که دیگر شرایط سابق که رئیسی بنشیند و دستور دهد و عده ای کار کنند، وجود ندارد و همه با هم در یک تیم و در جهت یک هدف مشخص، به کار مشغولند. به همین دلیل می‌توان گفت که مدیریت با ریاست بسیار متفاوت است و در دنیای جدید، "مدیریت مطلوب" به نوعی استفاده موثر از همه منابعی است که در اختیار ما قرار دارد و با این تعریف، مدیریت در همه جا معنی می‌شود و حتی مدیریت بر خود نیز در اداره وقت، انرژی، پول و ... بسیار معنادار است.
وی در ادامه با تأکید بر اهمیت نیروی انسانی، به عنوان ارزنده‌ترین عامل تولید و لزوم شناخت و بررسی بیشتر آن، به بیان ویژگی‌های یک مدیر مطلوب پرداخت و گفت: مسأله رهبری و مدیریت تا حد زیادی با هم متفاوت است و کسی که رهبر زاییده شده و کاریزمای زیادی برای جذب افراد دارد، لزوماً نمی‌تواند مدیر موفقی هم باشد. نخستین خصوصیت یک مدیر خوب، این است که بخواهد کارها اصلاح شوند و در این جهت تلاش کند و نقص‌های کار را بیابد. از سوی دیگر، مدیر کسی است که مشکلات کارکنان را درک کند و نه اینکه با آنها هم‌دردی داشته باشد. در این زمینه اصطلاحاً می‌گویند مدیر باید نسبت به دیگر، Empathy داشته باشد و نه sympathy. علاوه بر این یک مدیر باید عادت به یاد دادن داشته باشد و اگر کاری را کارمندی نتوانست انجام دهد، مدیر آن را به انجام برساند.
آذرقوش خاطرنشان کرد: ما در ایران نیروی کارشناس تربیت شده به اندازه کافی نداریم که بتواند با علم کافی روی مسأله کار کند و نتیجه را به صورت یک یا دو آلترناتیو به دست مدیر برساند. اگر قرار باشد مدیری انتخاب شود هم بهتر است که از این قشر باشد. قشری که از رده‌های پایین سازمان شروع کرده و بعد از سال‌ها، با تجربه کافی مدیر شده است.
وی همچنین گفت: دو بحث کار صحیح (effectivenass) و انجام صحیح کار (efficiency) نیز در مدیریت موثر مطرح است که باید مورد توجه قرار گیرد. علاوه بر این، توجه به ایده‌های دیگران و پذیرش حرف مخالف، از دیگر اصول این نوع مدیریت است. در کنار این، قدرت طبقه‌بندی اطلاعات و مفهوم‌سازی از آنها، از جمله دیگر ویژگی‌های لازم برای یک مدیر موفق است. در عین حال، باید به افراد مختلف به عنوان کارکنان، اجازه داد که کار خود را در زمینه توانایی‌شان انجام دهند و بعد کارهایشان مورد بحث قرار گیرد، نه اینکه از ابتدا مدیر خود به عنوان یکی از عوامل بازدارنده انجام کارها عمل کند. از سوی دیگر، هر چه یک مدیر یا یک رهبر اجتماعی، بیشتر بتواند جواب افراد زیر دستش را بدهد، تسلط بیشتری در اداره امور پیدا می‌کند. این مثل پدر یا مادری است که هر چه بیشتر بتواند جواب سوالات فرزندش را بدهد، فرزند هم بیشتر به حرف او گوش می‌کند؛ چرا که اگر از عهده پاسخگویی برنیاید، پایه تسلطش سست خواهد شد.
سخنران این نشست همچنین تأکید کرد که بیشتر فشار مدیران باید روی افزایش دانایی‌های افراد و کارکنان باشد. یک مدیر باید فضایی را ایجاد کند که افراد، خود، این دانایی را کشف کنند و با هم تبادل نظر یا به تعبیری بارش مغزی داشته باشند و از آن به نتیجه‌گیری درست برسند.
کهزاد آذرقوش در بخش پایانی بحث خود، در بیان رابطه بیولوژی انسان و رفتارهای او، از جمله عوامل موثر بر رفتار انسانی را ساختار ژنتیکی، وضعیت هورمون‌ها، بیولوژی دوران جنینی و بیولوژی اعصاب معرفی کرد. او همچنین در اشاره به هفت عنصر مهم در مدیریت، گفت: از جمله اولین وظایف کلاسیک مدیریت، می‌توان به برنامه‌ریزی، سازمان‌دهی، کنترل و انگیزش اشاره کرد. در یک تعریف از برنامه‌ریزی، می‌توان گفت که مسأله این است که چه کسانی برای رسیدن به چه هدفی، با چه وسایل و روش‌هایی، در چه مدت زمانی، در کجا، با چه میزان هزینه و در قالب کدام شبکه ارتباطی، از نقطه الف به ب می‌رسند. در این میان، مهم‌ترین مسأله، انگیزش است، به این معنا که آدم‌ها را در فضایی وارد کنیم که از نیروی خود آن‌چنان استفاده کنند که پیشرفتی حاصل شود. مورد بعدی، انتخاب طبیعی است که طی آن، رفتاری که برای جامعه اصلح است، می‌ماند و بقیه از بین می‌روند. مسأله دیگر نیز محرک‌های محیطی هستند و بالاخره، آخرین عامل آموزش است که در رفتار انسان و تغییر آن، نقش موثری ایفا می‌کند.