هزار توی تنهایی 30آبان1400گروه علمی- تخصصی جامعه شناسی احساسات روز یکشنبه 7 آذر ماه 1400 نشست «هزارتوی تنهایی، احساس تنهایی در زنان تنهازیست تهرانی» را به صورت مجازی و در فضای اسکای روم برگزار کرد. دکتر مهناز علی زاده (مدرس دانشگاه و مدیر گروه تخصصی جامعه شناسی احساسات)، دکتر ثریا معمار (عضو هیات علمی دانشگاه اصفهان)، فاطمه فلاح (دانشجوی دکتری جامعه شناسی)، دکتر فرح ترکمان (عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه ازاد اسلامی واحد تهران مرکزی و دبیر گروه تخصصی جامعه شناسی احساسات) در این نشست به سخنرانی پیرامون این موضوع پرداختند.

دکتر مهناز علی زاده (مدرس دانشگاه و مدیر گروه تخصصی جامعه‌شناسی احساسات) به معرفی کوتاهی از سخنرانان این نشست پرداخت و  در ادامه سخنران اول این نشست، دکتر ثریا معمار (عضو هیات علمی دانشگاه اصفهان) با معرفی کوتاهی از خود بحث نشست را آغاز کرد و گفت: در دهه‌های اخیر با گسترش تجربه مدرنیته در ایران هم در عصر پهلوی و هم پس از وقوع انقلاب اسلامی شاهد ظهور سبک‌های جدیدی از زندگی هستیم که سبک زندگی مجردی نیز یکی از آنهاست و احساس تنهایی یکی از پیامدهای آن است. جنسیت زنان و دختران تاثیرات متراکمی را بر سایر عناصر سبک زندگی داشته است و جنسیت به مثابه عنصری مستقل، سبک زندگی را برساخته و همچنین به عنوان متغییر اول سایر عناصر برسازنده سبک زندگی را متاثر کرده و در عین حال خود جنسیت نیز برساخته اجتماعی است. تجربه سبک زندگی برای زنان، تجربه‌ای متناقض و آمیزه‌ای از تأسف، شادی، موفقیت، ناامیدی و رهاشدگی است و علت این امر سبک زندگی مدرن می باشد. مدرنیته در ذات خود امری متناقض و دوگانه است. زنان در عصر مدرن با تجربه‌ای دوگانه از سبک زندگی، خود را تنها حس و درک می کنند زیرا از یک طرف مدرنیته روابط اجتماعی را متنوع و گسترده می کند و از طرف دیگر بر فردیت دامن می زند. البته تقلیل هر کدام از اینها به یکدیگر اقدامی ایدئولوژیک است و نه واقع بینانه. مدرنیته به مثابه مصدر سبک زندگی و مصدر عناصر آن است.

او افزود: طبقه، جنسیت، شهرنشینی و نسل، خود امری به ذات متناقض است و انسان مدرن را با تناقضات متعددی مواجه کرده است. زنان موجودات منفعلی هستند و طبقه هر زن یا دختر از سوی پدر یا همسر تعیین می شود، پس از عصر پهلوی و انقلاب اسلامی امکان تحرک طبقاتی در جامعه فراهم شد و ساختار طبقاتی جامعه از سمت طبقات متوسط سنتی به سمت طبقات متوسط مدرن تغییر پیدا کرد. طبقه در عصر مدرن هم مفهومی متناقض است از طرفی مبتنی بر سبک زندگی و از طرفی دیگر یک مفهوم ذهنی است. در مورد زنان و دختران هم این تجربه به مراتب تناقض بیشتری دارد. امکاناتی چون تحصیلات و شغل، تجربه ای را برای زنان و دختران ایجاد کرده که آنها بر این باورند که دیگر هویت خودشان را تنها با مادر و همسر بودن یا دختر خانه بودن تعریف نمی کنند، بلکه بر اساس هویت شغلی تعریف می کنند. از طرفی دیگر دختران و زنان جامعه ما هزینه های بسیار سنگینی را برای اتخاذ سبک زندگی جدید بایستی متحمل شوند. انتظاراتی که از زنان و دختران می رود بسیار نسبت به گذشته بالاتر است و به همین جهت آنان وقتی سبک زندگی متفاوتی را انتخاب می کنند به‌خاطر تحصیلات بالاتر و موقعیت شغلی بهتر، هزینه سنگین چنین انتخابی را هم باید بپردازند. برای رهایی از جایگاه طبقاتی که به صورت تحمیلی بر آنها اعمال شده، فشارهایی وجود دارد که احساس تنهایی را در آنها رقم می‌زند. مورد دیگر تجربه تناقض نسلی است، این تجربه نمایانگر ماهیت متناقض مدرنیته است. مدرنیته با سرعتی شتابان به تفاوت‌های نسلی دامن زده و به نقش بین نسلی، خصلتی پایدار و مداوم داده است. زنان و دختران با کلیشه های جنسیتی درون نسلی و بین نسلی مواجه هستند و این انتخاب سبک زندگی را برای آنان مشکل می‌کند. در جامعه مردسالارانه دائم زن به عنوان ابژه جنسی در نظر گرفته می‌شود که بایستی تداوم نسل را انجام دهد و زنان با آگاهی که به‌دست آوردند امتناعی مقاومت آمیز در مقابل این امر دارند. به دلیل تغییراتی که در زنان انجام شده، نسل جدیدتر از ایفای نقش تداوم نسل پرهیز می کنند که ریشه های جنسیتی بر آن حاکم است. این امر باعث می شود که دختران اقدام به سبک زندگی مجردی کنند و طبیعتاً احساس تنهایی بهایی است که در ازای رهایی خودشان از نقش خودشان یعنی تداوم نسلی باید پرداخت کنند. 

این عضو هیأت علمی دانشگاه اصفهان ادامه داد: مورد بعدی بحث شهرنشینی است. به قول زیمل شهر مدرن عرصۀ بیگانه شده و بی‌فرمی است. این تناقض، سبک زندگی متناقض را به همراه می آورد. نوعی سبک زندگی اختصاصی – اشتراکی را شهرنشینی به دلیل همبستگی ارگانیک بوجود آورده است. در شهرها هم زنان احساس تنهایی را بیشتر احساس می کنند. بیگانگی شهر مخاطرات بیشتری را برای زنان ایجاد می کند و از طرفی آنان را به سمت سبک زندگی مجردی یا تنهایی می‌برد. شهرنشینی برای تحرک اجتماعی است و افراد به‌خصوص زنان و دختران از این سازوکار استفاده می‌کنند تا روابط اجتماعی خودشان را متکثر کنند ولی به دلیل حجم زیادی از مخاطرات زندگی شهری که برای زنان و دختران وجود دارد مجبور به حریم‌سازی هستند و فاصله گذاری از سایر شهروندان که باعث احساس تنهایی آنان می شود. مورد بعدی تجربه متناقض جنسیت هست. از آغاز مدرنیته، جنسیت با دگرگونی‌های چند سطحی مواجه بوده است و جنسیت را در محل تلاقی زیست – سیاست قرار داده است. دامنه سیاست ورزی‌ها که از طریق ساختارهای کلیشه‌های جنسیتی تعیین می شود و بر بدن زنانه تحمیل می شود را ملاحظه می کنیم از مداخله سیاست در امر تولیدمثل تا تعریف و تحمیل بدن زنانه (بدن کاری، بدن زیبا، بدن اقتصادی و بدن کاربردی). مدرنیته از طرفی زیست را فردیت بخشید و از طرفی دیگر هنجارهای اقتصادی و سیاسی را بر بدن تحمیل و بدن زنانه و مردانه را تعریف می کند. بدن بیش از جامعه ماقبل مدرن مرکز اعمال قدرت است و بدن تبدیل به کالایی شده که سبک زندگی کالایی نمود آن است. در این زمان زنان و دختران از طرفی با تجربه ناخوشایند شکسته شدن تجربه های پیشامدرن مواجه اند و از طرف دیگر هزینه های این گذار جنسیتی را برای اینکه نمی خواهند به این کلیشه های جنسیتی تن بدهند باید بپردازند. تنهایی و تجرد یکی از نمودهای سبک زندگی مدرن است. زیست سیاست از طریق فضاهای مجازی در تلاش است که دختران و زنان را بر همان کلیشه های جنسی برگرداند که در حال تلاش برای این هستند که از طریق تحصیلات و شغل، تعریف دیگری از خودشان داشته باشند. به هر ترتیب دختران در تجربه پارادوکسیکال خودشان به مراتب این مسائل را حادتر تجربه کردند و تمامی عناصر ذکر شده هر کدام به نوعی آن احساس تنهایی را ایجاد می کردند. سبک زندگی مجردی در عین حال که یک انتخاب برای رهایی از کلیشه‌ها است، یک اجبار هم هست که هزینه‌های رهایی از آن یعنی محدودیت‌ها و محرومیت‌ها را باید پرداخت. کلیشه‌های جنسیتی دائماً بر زنان و مادران تحمیل می‌شود حتی برای زنان متاهل که باعث می شود آنها هم تنهایی را احساس کنند.

فاطمه فلاحی (دانشجوی دکترای جامعه شناسی) به عنوان سخنران دوم نشست نیز بحث خود را با این مطلب آغاز کرد که بحث‌های این نشست حاصل یک پژوهش تجربی در باب «زنان تنهازیست اجباری یا اختیاری شهر تهران» است که رسالۀ دکتری ایشان بود. او گفت: در این مطالعه به‌دنبال فهم پدیدارشناسانه تجربه تنهازیست بودیم، به این دلیل از این رویکرد بهره گرفته شده که فارغ از نگاه آسیب‌شناختی و کلیشه‌های جنسیتی تجارب زیسته و معانی ذهنیتی زنانی که تنها زندگی می‌کنند را مطالعه کنیم. با حدود 28 زن هرگز ازدواج نکرده بالای 40 سال که اجباری یا اختیاری تنها زیست شده اند مصاحبه شد و به دنبال آن بودیم که در تنهایی زندگی کردن چه چیزهایی را و چطور تجربه می‌کنند و اینکه احساس تنهایی در زندگی تنهایی چرا و چگونه تعریف می شود. تحولات ارزشی و هنجاری در دهه‌های اخیر تغییراتی را هم به لحاظ مفهومی و هم کاردکردی و شکلی در درون خانواده ایجاد کرده که تنها زیستی شکلی از این تغییرات است. گذری بر نظریات جامعه شناسی در این حوزه نشان می دهد که سه دسته موافقان (محافظه کاران)، مخالفان (نئولیبرال‌ها) و مابین با تنهازیستی زنان وجود دارد. یافته‌های این تحقیق با گروه سوم همخوانی و قرابت بیشتری دارد و تایید می کند که نمی توان قالب و فرم مشخصی برای گروهی از افراد تنهازیست بدست آورد. توصیفی از شبکه روابط اجتماعی افراد بر مبنای خانواده و شبکه دوستی داشته ایم. دختران برای رهایی از تعین های خانواده و به‌دست آوردن استقلال از آن جدا شده اند و تشکیل خانواده تک نفره را داده اند اما در هیچ کدام از یافته ها نشانه هایی از تضعیف و از بین رفتن پیوندهای عاطفی با خانواده و بی تعهدی اخلاقی به خانواده پس از این جدایی مشاهده نشد. پس از جدا شدن، اهمیت و وابستگی حفظ روابط خانوادگی حتی بیشتر از زمان قبل شده زیرا که خانواده برای زنان تنهازیست مورد مطالعه به عنوان اصلی ترین نهاد حمایتگر و پشتیبان عاطفی بوده است. حتی افرادی که با نارضایتی خانواده تصمیم به تنها زیستی گرفته بودند، بعد از جدایی تلاش در جهت امتداد رابطه کرده بودند. آنها اظهار می‌کردند که از زمان جدایی از خانواده، اختلاف نظرها و مشکلات قبلی به دلیل اختلاف سلیقه با خانواده برطرف شده و روابط صمیمانه‌تری را داشته اند.  

این دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی اضافه کرد: در نهایت جمع بندی در بحث خانواده نمی توان گفت که افرادی که تنهازیست می شوند، این امر باعث تضعیف یا زوال روابط خانوادگی آنان می شود. شبکه دوستی نقش زیادی که در زندگی زنان تنهازیست مورد مطالعه ما داشت، دوستان همراهان مناسبی برای گذران زمان‌های فراغت یا تنهایی دختران مجرد بودند و آنان به مثابه نزدیکان همراه و همدلی بودند که افراد تنهازیست اظهار می کردند که در جمع آنها اعتماد به نفس بیشتر و شرایط وسیع‌تری برای تجربه های جدید دارند که شاید در خانه پدری امکانش فراهم نبوده است. این شبکه های دوستی مقوم پیوند آنها با جامعه محسوب می شد و رضایت را در این شیوه از زندگی افزایش می داد. در عین حال افرادی که توانایی و امکان برگزیدن دوستان بیشتری را نداشتند، احساس تنهایی بیشتری نیز از این سبک از زندگی می‌نمودند. نظر گروه سوم تایید شد که تنها زیستی دختران مجرد سبب انزوا و جداافتادگی این افراد از دنیای اجتماعی نمی‌شود، الگوی مصرف و سبک زندگی نشان می دهد که این افراد نسبت به زمان زندگی با خانواده بیشتر می توانند به خودشان بپردازند و شبکه روابط اجتماعی شان گسترده تر می شود. اوقات فراغت و با کیفیت بهتری نسبت به قبل دارند. تنها بودن از احساس تنهایی کاملاً مجزاست زیرا که بسیاری از افرادی که با خانواده زندگی می کنند احساس تنهایی دارند و از طرفی احساس تنهایی در همه افراد تنها زیست به یک شدت و شیوه نبوده است. بعضی از افراد از این تنها زندگی کردن استقبال می کردند و آن را یک فرصت می دانستند و بالعکس برخی آن را دوست نداشتند و برنامه ریزی برای عدم تنهایی می کردند. بحث دیگر ترس از تنها شدن بود یا احساس بالقوه تنهایی. برخی ابراز می کردند که از آینده به دلیل از دست دادن خانواده یا کمتر شدن فعالیت اجتماعی به دلیل سالمندی ترس دارند. تنها زیستی اجباری و اختیاری در این مطالعه تفکیک شده بود. احساس تنهایی در افراد تنهازیست اجباری پررنگ‌تر از اختیاری بود. شاید به این دلیل که این افراد آمادگی لازم را برای این سبک زندگی نداشتند. تجربه تنهازیستی تاثیر زیادی را روی خاستگاه طبقات زنان مورد مطالعه دارد. افرادی که از طبقه بالاتری بودند، رضایت بیشتری از زندگی داشتند و تمایل کمتری به تغییرات شرایط داشتند. اغلب آنها شغل و تحصیلات و شبکه ارتباطات خوبی داشتند و بالعکس. به‌نظر می رسد که افرادی که از پایگاه اجتماعی و اقتصادی مطلوبی برخوردار نبودند در گروه مورد مطالعه ما هم نبودند چون آنها اجبار به شکل‌های دیگری از زندگی مثل ازدواج سفید و زندگی جمعی و گروهی دوستانه دارند. پس تنهازیستی به عنوان یک تجربه چندوجهی با معانی متعدد پدیدار شد. فرصت‌ها و تهدیداتش این سبک زندگی در کنار هم دیده شد و شواهد تجربی و مطالعات انجام شده نشان می دهد که تنها زندگی کردن شیوه ای از زندگی است که به هر ترتیب در حال افزایش است و نمی توانیم با رد کردن یا نگاه جنسیتی آسیب شناختی آن را حذف کنیم یا نادیده بگیریم. با پذیرش آن می توانیم شرایط بهتری برای این سبک از زندگی فارغ از کلیشه های جنسیتی و... ایجاد کنیم.

در سخنرانی آخر، دکتر فرح ترکمان (عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی و دبیر گروه جامعه شناسی احساسات انجمن جامعه‌شناسی ایران) گفت: هر تجربه پدیده اجتماعی با خود بحث احساسات را دارد. جامعه شناسی احساسات، احساسات را مربوط به روشی می داند که بدن به شرایط محیطی، رویدادهای محیطی و روابطی که منشا اجتماعی دارد واکنش نشان می دهد. عناصری که در این تعریف مطرح می شود یکی ارزیابی از یک محرک یا بافت موقعیتی است، بحث دیگر تغییرات در حواس بدنی یا فیزیولوژیک است و دیگر اینکه بتوان از آن فضای احساسی یا از نمایش و بروز احساسی، نمایش آزادانه یا منع شده ارائه شود، بحثی است که در جامعه شناسی احساسات به آن توجه می شود و دیگر اینکه فضایی که از آن صحبت کردیم با یک برچسب فرهنگی برای اشاره به دو یا سه مورد بالا خودش را کاملاً مستقل خودنمایی می کند. تنهازیستی زن با هزارتوی احساسی که زن در این زندگی تجربه می کند همراه است.

این جامعه‌شناس ادامه داد: شاید در نگاه اول تنهازیستی زن با احساس منفی تنهایی، به ذهن متبادر شود ولی مطالعات مطرح شده از جمله این مطالعه (رساله خانم فلاحی) نشان می دهد که ارزیابی از تنهازیستی به عنوان یک رویداد اگر چه مترادف حذف روابطی در زندگی زن است ولی شکل این رویداد متفاوت است یعنی ارزیابی متفاوتی از فضای تنهازیستی وجود دارد. دو نوع تنهازیستی در مطالعات خودنمایی کردند، اجباری و اختیاری. ارزیابی از بافت موقعیتی تنهازیستی اجباری که معمولاً در فضای از دست دادن قهری روابط مثل پدر و مادر روی می دهد رویدادی نامطلوب است که احساس تنهایی برآیندی از احساسات منفی نامطلوب چون غم، تنهایی، اضطراب، ترس، افسردگی و عدم امنیت و... است. تنها زیستی اجباری فضایی از احساس کمبود قدرت و جایگاه در روابط اجتماعی را برای فرد ایجاد می کند که احساسات ناخوشایند را ایجاد می کند. فرد رفتارهای برآمده از آن را مثل انزواطلبی و بی حوصلگی، کم تحرکی و ... بروز می دهد. فضای فرهنگی جامعه نیز برای زنی که تنهازیستی اجباری را تجربه می کند با فضای دلسوزی های مداوم از سوی اطرافیان، احساسات منفی نامبرده شده را و احساس منفی شرم و گناه را در او بازتولید می کند. او در این شرایط با تجربه بحران هویت و خویشتن روبرو می شود و دچار انزوا شده و نیاز به بازتعریف خودش می یابد. احساس گسستن از جامعه و عدم همبستگی با جامعه، احساساتی است که در تجربه تنهازیستی اجباری می توانیم مشاهده کنیم.  اما در تنها زیستی اختیاری که خودخواسته فرد به حذف روابط نزدیک مبادرت می کند مثل طلاق گرفتن یا جدا شدن از پدر و مادر، ارزیابی فرد در این شرایط ارزیابی نامطلوب نیست بلکه آن را به عنوان یک رویداد مطلوب برای خودش ایجاد می کند و احساس قدرت و جایگاه خودش را نشان می دهد. احساس مثبتی چون خشنودی، رضایت و قدرت را تجربه می کند اگر چه فرهنگ احساسات جامعه مثل ایران حامل مشروعیت ظهور و بروز احساسات منفی در تنهازیستی اختیاری زن است اما شیوه تنها زیستی اختیاری در فرهنگ احساسی جامعه ما نوعی احساس تنهایی همراه با احساسات مثبت و خوشایند را بوجود می آورد و اجازه ظهور و بروز احساسات خوشایند را در تنها زیستی برای این زنان به تصویر می کشد. مقاومت ها و اثبات بد بودن این نوع از زندگی، زن را خسته کرده و این زنان از اجتماع جهت حفظ این نوع از زندگی فاصله می گیرند که خودخواسته انتخاب کرده اند. ماهیت این فاصله با حفظ فاصله زنان تنهازیست اجباری از اجتماع متفاوت است. از نظر جامعه شناسی احساسات، طبقه، جنسیت ، شهرنشینی و نسل در حقیقت زمینه هایی هستند که ارزیابی از محرک تنهازیستی را جهت می دهند و برای آن یک جنبه مثبت یا یک جنبه منفی را به تصویر می کشند. این پدیده با صور مختلف با مجموعه ای از احساسات کاملاً متفاوت در فضای تنهازیستی تجربه می شود.

ایشان در بخش پایانی این جلسه به سؤالات مخاطبان حاضر در نشست پاسخ داد و به جمع بندی جلسه پرداخت.