تهیه و تنظیم گزارش: اختر (الناز) شیری

دومین جلسه‏ گروه علمی- تخصصی جامعه شناسی نظری در انجمن جامعه شناسی ایران مشترک با گروه علمی- تخصصی جامعه شناسی تفسیری در تاریخ 18 آبان 1398 در سالن کنفرانس‎ این انجمن در ساعت 17 آغاز شد. دکتر تنهایی، مدیر گروه علمی- تخصصی جامعه شناسی تفسیری که نخستین سخنران این نشست بودند به معرفیِ دوباره‏ این پارادایم پرداختند. ایشان ابتدا به هم‏سنجیِ جامعه را از دو منظر تفسیرگرا و سیستم‏ گرا یا همان ساختارگرایی پرداختند. وی در شرح پارادایم تفسیرگرایی و نقش انسانِ انتخاب ‏گر در جامعه، بر این نکته تاکید کردند که جامعه چیزی جز مردمی که با یکدیگر هم‏کنشی دارند نیست. هم‏کنشیِ انسان ‏ها بر پایه‏ تفسیر مشترک آنان از موقعیت اجتماعی شکل می‌گیرد و ساخت اجتماعی یا همان کنش پیوسته در نگاه بلومر را می‏ سازد. در مقابل، سیستم‏ گرایان، جامعه را چیزی جز سیستم‌ ها به شمار نمی‏ آورند و این نقطه‏ تفاوتی است که بین سیستم ‏گرایی و تفسیرگرایی وجود دارد. نقش انسان به عنوان یک کنش‏گر اجتماعی که ساخت‏ های جامعه بر پایه‏ تفسیر وی استوار هستند در مقابل دیدگاهی قرار می‏گیرد که بر این باور است که سیستم‏ ها به انسان شکل می‏دهند.
نشست دلهره انتخاب

تاثیرگذاری تفسیر درست از موقعیت و انتخاب راه مناسب برای دستیابی به اهداف مشترک

   مدیر گروه جامعه شناسی تفسیری با خاطرنشان ساختن نقش کنش‏گری و انتخاب انسان، به کارکردهای این نقش پرداخته و افزودند که وقتی بحث از کنش‏گری می ‏شود و نقش انسان در جامعه مهم تلقی می‏ گردد، باید به این نکته هم توجه کرد که اگر جامعه را به عنوان جامعه‏ ای خوب و ایده‏آل قبول دارید، جامعه ‏ای است که خود انسان به عنوان کنش‏گر اجتماعی آن را ساخته و اگر جامعه را بد می ‏دانید، باز هم انسان آن را ساخته است. درنتیجه، برای اصلاح جامعه نیاز به تغییر انسانِ کنش‏گر است تا بتواند تفسیر خود را از موقعیت ‏های اجتماعی تغییر دهد. مسلم است که تاثیرگذاریِ کنش ‏های افرادی با قدرت بیشتر در راستای اصلاح جامعه و پیش رفتن به سوی توسعه‏ اجتماعی بیش از کنش‏گریِ افرادی با قدرت اجتماعیِ کم است. اما این بدان معنا نمی ‏باشد که افرادی که از قدرت اجتماعیِ کم‏تری برخوردارند، نمی ‏توانند تاثیرگذار باشند. برای مثال، کنش‏گریِ مسئولین و مطالبه‏ گران در جریان ‏های اعتراضیِ مختلف از سال 1396 به بعد نشان می ‏دهد که تفسیر درست از موقعیت و انتخاب راه مناسب برای دستیابی به اهداف مشترک می‏ تواند تاثیرگذار باشد. ولی زمانی که هم‏کنشی میان دو گروه مسئولین و مطالبه‏ گران برای رسیدن به اهداف مشترک از راه‏ های مشترکی عبور نکند و به عبارت دیگر، تفسیر جمعی از موقعیت ناظر به اهداف مشترک نباشد، مطالبات مطرح ‏شده بدون پاسخ باقی مانده و حتی ممکن است از مسیر اصلی خود منحرف شود که در این صورت شرایط اجتماعی را بحرانی و وخیم می‏سازد.

   دکتر تنهایی به قضیه‏ سوم بلومر که به تفسیر آدمی برای برسازیِ معانی تاکید می‏کند، اشاره کرده و ادامه داد که بر اساس این قضیه‏ بنیادین در نظریه‏ بلومر، کنش‏گر پیش از آن‏که دست به ایفای نقش بزند، در گام نخست، نقش ‏گیری می‏کند؛ یعنی نقش همه‏ اعضا را در نظام تقسیم کار اجتماعی درک می‏ کند و در فرایندی از گفتگوی نمادی با هر یک از نقش ‏ها، تحلیل می ‏نماید که ایفای چه نقشی درست و ایفای چه نقشی نادرست است. این تحلیل پراگماتیستیک و عمل‏ گرایانه به تفسیر کنش‏گر از موقعیت اجتماعی بستگی دارد و در نهایت، کنش‏گر تصمیم می‏ گیرد که چه کنشی را ایفا نماید. این فرایند که دیالکتیک بازنگری نیز نامیده می‏ شود، انتخاب آگاهانه‏ کنش‏گر را در تحلیلی تفسیرگرایانه پیش از ایفای نقش در گفتگویی نمادی توصیف می ‏نماید. همین انتخاب که در فرایندی از تفسیر کنش‏گر رخ می ‏دهد، ریشه در مکتب اصالت وجود یا اگزیستانسیالیسم دارد.  

جامعه شامل جبرهای متفاوتی است که در تفسیر کنشگر از موقعیت تاثیر دارند.

   نکته‏ مهم در مکتب اگزیستانسیالیسم، دلهره است. انسان هنگام تصمیم‏گیری دچار دلهره می ‏شود. سارتر بر این باور است که وقتی انسان تصمیم می ‏گیرد که دست به کنش بزند، تاریخ او را زیر نظر دارد و نتیجه‏ عمل هر کنش‏گری، یک رسالت تاریخی، جهانی و مسئولانه است. این تاکیدات بر انتخاب و کنش‏گری به معنای رد جبرهای متفاوت در زندگیِ اجتماعی نیست. جبر همیشه وجود دارد و اینکه اعتقاد ما در پارادایم تفسیرگرایی، مسئولیت انسان در برابری کنشی است که می ‏خواهد آن را انجام دهد، چشم پوشیدن بر جبرهای موجود نیست. هر جامعه ‏ای پر است از جبرهای متفاوت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، مذهبی، جغرافیایی و غیره، که این جبرها در تفسیر موقعیت و انتخاب کنش تاثیر دارند. اما با وجود همه‏ این جبرها انسان مجبور نیست؛ انسان می ‏تواند کنشی را انتخاب کند که هزینه‏ کمتری برای آن پرداخت کند و منافع بیش‏تری را تامین نماید. وقتی انسان دست به انتخاب می‏ زند، طبیعی است که هزینه‏ انتخاب خود را نیز باید بپردازد و بر همین اساس است که تفسیرگرایان در روش‏شناسی هم به هم‏کنشی ‏های نمادین توجه ویژه‏ ای دارند.

   دکتر تنهایی با طرح این پرسش که کنش‏گری را کجا و چگونه باید مطالعه کرد، ادامه داد: در تفسیرگرایی آمریکایی، تفسیرگرایان خودشان وضعیت اجتماعی را تفسیر نمی‏ کنند، بلکه واقعیت را می ‏بینند و تفسیر مشترک کنش‏گران را مطالعه می ‏کنند که در کنش‏ های آنان نمود پیدا می‏کند. واقعیت چیزی جز تفسیر مشترک مردمی که در موقعیت ‏های اجتماعی دست به کنش می ‏زنند، نیست و جامعه شناسی تفسیری، جامعه را به‏ مثابه تفسیر جمعی کنش‏گران مطالعه می ‏کند. تفسیرگرایان، بر اساس منطق قیاس عمل نمی ‏کنند و امر کلی را فرض بگیرند و امور جزئی که متناسب با آن است را استخراج کنند. آنان به مطالعه‏ امور جزئی می ‏پردازند، از هر یک از واحدهای مطالعاتی داده گردآوری می ‏کنند و از رهگذر داده‏ های استقرایی به مطالعه فهم مشترک کنش‏گران می ‏پردازند. این روش مطالعه را بلومر، روش طبیعت‏ گرایانه می ‏نامد. دیدگاه فرود به زمین به این نکته اشاره دارد که باید مفاهیم انتزاعی را کنار گذاشت و از فضای مفاهیم انتزاعیِ ذهن، وارد واقعیت اجتماعی شد تا بتوان فهمید که در جامعه چه می ‏گذرد. پس از شناخت مسئله و پیدا کردن دلایل بروز آن در میدان‏های اجتماعی، جامعه شناسی درمانی به جامعه ‏شناس تفسیرگرا کمک می ‏کند که راه‏ های حل مسئله را پیدا کند و با مشارکت دادن مردم تا زمان حل مسئله در میدان باقی بماند. بر اساس جامعه شناسی درمانی، گروه هایی باید شکل بگیرند که از دولت ‏ها اجازه داشته باشند تا به عنوان میانجی دولت و مردم فعالیت کنند و راه‏ کارهای برون ‏رفت از بحران‏ ها و مسائل اجتماعی را بیابند و با کمک گروه های درگیر اجرا کنند.

انسان طرح از پیش تعیین‌شده نیست و باید مسئولیت انتخاب‌های خود را بر عهده بگیرد.

   سخنران دوم این نشست دکتر شیری؛ دبیر گروه علمی- تخصصی جامعه شناسی نظری بود که از دیدگاه جامعه شناسی نظری بر اساس تبارشناسیِ هستی‏ شناسیِ پارادایم تفسیرگرایی به تحلیل موضوع نشست پرداخت. وی سخنان خود را با نام بردن از تبارهای فلسفیِ هستی ‏شناسی در این پارادایم آغاز کرد و اگزیستانسالیسم، پراگماتیسم، پرسسوالیسم، دیالکتیسیسم و زیست ‏جهان معانی را به عنوان محورهای بحث خود نام برد. ایشان هستی ‏شناسی را متشکل از سه عنصر انسان، جامعه و روابط متقابل انسان و جامعه ذکر کرد و بر این اساس، هر یک از مکاتب فلسفی را به صورت خلاصه در این سه قلمرو تشریح نمود. سارتر به‏ عنوان بنیان‏گزار اگزیستانسیالیسم بر ای باور است که انسان تنها تحت یک جبر قرار دارد و آن هم، جبر انتخاب است. به عبارت بهتر، انسان مجبور است که در هر لحظه از زندگیِ خود دست به انتخاب بزند. به همین دلیل است که وی تاکید می‏ کند که انسان یک طرح از پیش تعیین شده نیست، بلکه انسان آن چیزی می ‏شود که خودش انتخاب می‏ کند. در همین راستا، دبیر گروه جامعه شناسی نظری به مفهوم دلهره‏ انتخاب در دستگاه فلسفیِ اگزیستانسیالیست‏ ها بخصوص سارتر، اشاره نمود و با طرح این پرسش که چرا در تفسیرگرایی دلهره‏ انتخاب مطرح می ‏شود و باید به آن پرداخت، ادامه داد که علاوه بر این‏که انسان در ساخت هویت خود دست به انتخاب می‏ زند، در جامعه و موقعیت ‏های اجتماعی نیز از همین قدرت انتخاب برخوردار است و باید مسئولیت انتخاب ‏های خود را بر عهده بگیرد. تسلیم شدن در برابر شرایط موجود و سکوت هم یک انتخاب است، این کنش به معنای اجتناب از انتخاب نیست، بلکه انسان تصمیم گرفته تا دست به انتخاب کنشی بزند که در آن سکوت کند یا تسلیم شود و سازش کند. بنابراین مسئولیت فردی که سکوت می‏ کند با مسئولیت فردی که مطالبه می‏کند، یکسان است و هر دو انتخاب، مبتنی بر تفسیر موقعیت است. تفسیرگرایی به انتخاب آزاد انسان بها می ‏دهد و به همین دلیل یکی از بنیان‏ های اصلی در هستی ‏شناسیِ این پارادایم را باید اگزیستانسیالیسم دانست.

تصمیم مبتنی بر سازگاری یا مبتنی بر درخواست مطالبات بر بنیان محاسبات عملیاتی از پیامدهای کنش اتخاذ می‌گردد.

   ایشان در ادامه‏ مباحث خود به فرایند انتخاب اشاره کرد که بر پایه‏ پراگماتیسم استوار است. بدین معنا که انسان در فرایند تصمیم‏ گیری و انتخاب آگاهانه‏ خود، در فرایندی که هربرت بلومر آن را دیالکتیک بازنگری نام نهاده، به گفتگو با نقش ‏های مختلف اجتماعی می‏ پردازد و با احتسابی عمل‏ گرایانه دست به انتخاب می‏ زند. حتی زمانی که در اگزیستانسیالیسم به ساختن خود بر اساس انتخاب آگاهانه پرداخته می ‏شود، انسان انتخاب را مبتنی بر عمل‏ گرایی انجام می‏دهد. اگر در یک موقعیت اجتماعیِ خاص، انسان هر بار دست به کنش‏ های همانند بزند، این به معنای انتخاب نکردن نیست؛ بلکه انسان هر بار که در آن موقعیت قرار می ‏گیرد پس از احتساب عمل ‏گرایانه در دیالکتیک بازنگری به همان نتیجه‏ قبلی می ‏رسد که بیشترین سود را برایش دارد و هزینه‏ زیادی به وی تحمیل نمی ‏کند. همه‏ انتخاب ‏هایی که در یک فرایند پراگماتیستی رخ می ‏دهند، مسئولیتی برای فرد به وجود می ‏آورند که ناشی از انتخاب ‏های فرد کنش‏گر است. این‏که کنش‏گر اجتماعی در موضع فردی منفعل قرار می ‏گیرد، بیش‏تر به دلیل کم‏ هزینه ‏تر بودنِ این موضع در برابر فعال شدن کنش‏گر است و این را نباید برابر با انتخاب نکردن به شمار آورد. این مدرس دانشگاه افزود: جیمز دیویس بر این باور است که تفسیر همان پوششی است که بر اساس پیامدهای ناشی از عملی که انجام خواهد شد، ایجاد می‏شود. این جمله بدان معناست که اساسِ تفسیر آدمی در موقعیت پراگماتیستیک است و ناظر به پیامدهای عملیِ هر کنش است؛ به همین دلیل است که بلومر به عنوان یک پراگماتیست، توجه خاصی به احتساب عمل‏ گرایانه دارد. درواقع زمانی که یک کنش‏گر به تفسیری از موقعیت نائل می ‏گردد، بدان معناست که همه‏ پیامدهای عملیِ کنش، خود در موقعیت را سنجیده است و بر مبنای تفسیر خود دست به ایفای نقش می‏زند. بنابراین تصمیم مبتنی بر سازگاری یا مبتنی بر درخواست مطالبات بر بنیان محاسبات عملیاتی از پیامدهای سازگاری یا مطالبه ‏گری نمود می‏یابد.

واقعیت اجتماعی در عین حال که دارای نظم است، پویاست و پویایی بستر دلهره است.

   ایشان سومین تبار هستی‏ شناسی در پارادایم تفسیرگرایی را دیالکتیک معرفی کرده و گفت: هر آگاهی ‏ای که انسان پیدا می‏ کند تا از آن در انتخاب و تحلیل پراگماتیستیک بهره گیرد، بر فرایندی دیالکتیکی استوار است. دیالکتیک روابط متقابلی را مورد مطالعه قرار می ‏دهد که دائمی هستند و اساس شناخت انسان را تشکیل می ‏دهند. هر انسانی برای رسیدن به شناخت و آگاهی بین سوژه و ابژه یا ذهنیت و عینیت، ارتباط متقابلی برقرار می‏ کند؛ دیدگاهی که ما در ذهن خود داریم در تقابل با آنچه که در واقعیت مشاهده می ‏شود در فرایندی از هم ‏فراخوانیِ دیالکتیکی قرار می ‏گیرد که برآیند آن، آگاهی اجتماعی است. در این فرایند، ممکن است بخشی از دیدگاه ‏های ذهنی ما در مواجهه با واقعیت مورد جرح و تعدیل قرار گیرد تا به نگاه واقع‏ گرایانه‏ تری برسیم و انتخاب ‏های ما بر بنیان‏ هایی واقعی ‏تر استوار گردد. پرسسوالیسم یا فرایندگرایی که چهارمین تبار فلسفیِ هستی ‏شناسی پارادایم تفسیرگرایی است، در دیالکتیک ‏گرایی نیز دیده می‏شود. همان ‏طور که گفته شد، دیالکتیک یک رابطه‏ دائمی و همیشگی بین عناصر است که این دائمی بودن به فرایندگرایی اشاره دارد. زمانی که هراکلیتوس می ‏گوید در یک رودخانه دو بار نمی ‏توان پای گذاشت، دیدگاه فرایندگرایی را نشان می ‏دهد. زیرا در تجربه‏ های دوم به بعد که بخواهیم وارد موقعیت مشابه قبلی شویم، ما باز هم نقش ‏گیری کرده و در دیالکتیک بازنگری به احتساب عمل‏ گرایانه می ‏پردازیم و درنهایت دست به انتخاب می ‏زنیم. این فرایندی بودنِ موقعیت‏ های اجتماعی امکان کنش‏ های تازگی را به وجود می ‏آورد و از سوی دیگر، دیالکتیک بازنگری بر پایه‏ نقش ‎گیری هم در فرایندی از روابط متقابل قرار دارد که فرد در این بستر فرایندی محاسبه‏ عمل ‏گرایانه می ‏کند. فرایندگرایی بر این نکته تاکید می ‏کند که واقعیت اجتماعی در عین حال که دارای نظم است، پویاست و این پویایی می ‏تواند در انتخاب ‏های فرد موجب دلهره گردد. زیرا موقعیت و عناصر آن هیچ‏گاه ثابت نبوده ‏اند تا فرد در زمان انتخاب و تصمیم ‏گیری بتواند از دلهره‏ انتخاب بگریزد.  

   دکتر شیری، از آخرین تبار هستی ‏شناسی با عنوان زیست ‏جهان معانی یاد کرد و اصل ارتباط را بر اساس معنای مشترک از هر پدیده‏ اجتماعی دانست. همه‏ مفاهیمی که در ارتباطات گفتاری به کار می ‏بریم، همچنین زبان بدن و نمادها، ایماها و اشاره ‏هایی که در میان گروهی معنای خاصی پیدا کرده‏ اند، اجزای زیست‏ جهان معانی هستند. استفاده از زیست ‏جهان معانی در فرایند پراگماتیستیکِ انتخاب، مسئولیتی برای انسان به بار می ‏آورد که ناشی از کنش انتخابی اوست و این انتخاب برای وی دلهره ‏آور است. ما از تاریخ گذشته یاد می ‏گیریم، در زمان حال زندگی می‏ کنیم و برای آینده‏ دور یا نزدیک برنامه ‏ریزی می ‏کنیم که این فرایند در همان بستری که شرح داده شد، انسان را قادر به انتخاب راه‏ های آتی در زندگیش می ‏نماید.

در جامعه‏ توسعه ‌یافته، قدرت انتخاب بیش‏تری وجود دارد و فرصت اعتراض به افراد داده می‌شود.

   دکتر مهرداد ناظری؛ دبیر گروه علمی- تخصصی جامعه شناسی تفسیری، آخرین سخنران این نشست بودند که ایشان به موضوع حق انتخاب پرداخته و اضافه کردند:آن چیزی که انتخاب را با مشکل روبرو می‌ سازد، نتیجه‏ انتخاب ماست. گاهی انتخاب ‌های ما نتیجه‏ اشتباهات ماست و اینجاست که با مفهوم دلهره مواجه می ‌شویم. اشتباهاتی که گاهی در زندگی عادی قابل جبران نیست. جامعه ‌شناسی تفسیری تلاش می ‌کند وضع موجود را از منظر کنش‌گر مدنظر قرار دهد که این انسان کنش‌گر باید بتواند در آن وضععیت و با تفسیر خود این موضوع را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. وی با اشاره به تفاوت جوامع توسعه ‌یافته و جوامع توسعه ‌نیافته تاکید کردند که در جامعه‏ توسعه ‌یافته، قدرت انتخاب بیش‏تری وجود دارد و فرصت اعتراض به افراد داده می‌شود. اتحادیه‌ های کارگری یکی از مصادیق تلاشی است که در راستای افزایش این فرصت ‏ها انجام شده و حق اعتراض را برای طبقه‏ کارگر حفظ کنند و این حق اعتراض داشتن مبانی مهم تأثیرگذاری کنش‌گر در نظام اجتماعی است. نکته مهم این است که همیشه باید فضایی برای اعتراض وجود داشته باشد. وی در ادامه، انتخاب را از منظر رابطه با مطالبه ‌گری در 7 گونه مورد بررسی قرار داد:

1. انتخاب به مثابه یک ضرورت که فرد راهی جز انتخاب کردن آن ندارد؛ مثل روستایی که با یک پل به روستای دیگر متصل است و همه باید از آن عبور کنند.

2. انتخاب به مثابه یک امکان که زمانی است که فرد می ‌تواند آن را انتخاب کرده یا نپذیرد؛ مثل رفتن به یک رستوران و زمانی که فرد در منو امکان انتخاب‌ های مختلفی دارد.

3. انتخاب به مثابه یک ارتباط زمانی است که افراد از آن طریق به یکدیگر متصل می ‌شوند؛ مثل چت در فضای مجازی یا ورود به یک اتحادیه و حرکت در راستای منافع گروهی از افراد که در اثر ارتباط با دیگران پدید می‌ آید.

4. انتخاب به مثابه عبور از بحران که به کنش‌گر امکان تحلیل و عبور از مشکلات را می‌ دهد؛ مثل زمانی که وضع اقتصادی کشوری بد می ‌شود و مردم مهاجرت را انتخاب می‌ کنند.

5. انتخاب به مثابه یک تغییر مربوط به زمانی است که فرد تلاش به منظور ایجاد تحول و دگردیسی دارد؛ مثل استیو جابز که دانشگاه را رها می ‌کند تا اپل را ابداع کند.

6. زمانی که انتخاب به مثابه انتخاب جمعی است؛ مثل افراد جامعه تصمیم می ‌گیرند، دست به انتخاب می ‏زنند و در اعتصابات کشوری شرکت می‏ کنند.

7. انتخاب ناشی از یک اختلال؛ زمانی که بچه‌ ای در کودکی اشتباهی کرده و مورد سرزنش قرار گرفته و این احساس گناه همیشه با او تا بزرگسالی نیز همراه است.

   جلسه ساعت 19 پس از پرسش و پاسخ به پایان رسید.